تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حقّ نصيحت خواه اين است كه به راه صحيحى كه مى دانى مى پذيرد، راهنمائيش كنى و سخن در حدّ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821059425




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پيام‌آور ‌يكتاپرستي، صلح و رحمت


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار یکشنبه 28 تیر 1388 تعداد مشاهده : 80 پيام‌آور ‌يكتاپرستي، صلح و رحمت جام جم آنلاين: سپيده‌دم هفدهم ربيع‌الاول سال 570 ميلادي (برابر با عام‌الفيل)‌ ستاره‌اي در آسمان تاريك و ظلماني مكه درخشيد و خانه عبدالمطلب و آمنه را روشن كرد. از پرتو پرفروغ آن رخسار دل‌انگيز كه همچون ماه بر چهره تاريك صحراي حجاز نور مي‌پاشيد، سايه جهل و اهريمن بدكردار از آسان مكه محو شد و روزگار دانش، بينش و روشنايي و انديشيدن در همه چيز، براي همه كس آغاز شد. همزمان بت‌هاي كعبه درهم شكست، ايوان كسري فرو ريخت و آتشكده هميشه فروزان پارس به خاموشي و سردي گراييد. محمد(ص)‌ آمد تا بشر را از تمام پليدي‌ها و ناداني‌ها و خرافات برهاند و حق انديشه و تفكر و آزادگي را كه خداوند چون موهبتي به آفريدگانش بخشيده بود، ليكن اين مواهب در چنبره اهريمنان جاهلي و بدگهر اسير شده بود، به آنها بازگرداند. بحث اصلي ما در اين گفتار پيرامون مبعث پيامبر عظيم‌الشان اسلام است، ليكن رخدادهاي تولد تا بعثت رسول گرامي كه هر روز او را در جامعه عرب محبوب‌تر مي‌ساخت در فهم و درك موضوع اهميت دارد و به آن اشاره كرده‌ايم. به عبارتي همان‌قدر كه پيامبر عزيز و بلندمرتبه مي‌شد، خداوند خشنود و دشمنان محمد(ص)‌، خوار و زبون مي‌شدند. عصر جاهليت جاهليت از واژه جهل به معني ناداني اخذ شده، اما معاني ديگري همچون حماقت، سفاهت و بي‌خردي را نيز دربرمي‌گيرد. قرآن مجيد،‌ انسان‌هاي مستبد، مغرور و خودكامه را در رديف جاهلان مي‌داند. جاهليت به دوراني از تاريخ جامعه عرب در صحراي حجاز گفته مي‌شود كه پيش از بعثت و برگزيده شدن پيامبر اسلام در سرتاسر جزيره‌العرب حاكم بود. جزيره‌العرب شامل عربستان امروزي، وادي حضرموت، يمن و حجاز مي شد و البته ساكنين ساير مناطق گيتي نيز در برهه‌اي از جاهليت قرار داشته‌اند، اما روي اصلي بحث‌ ما عرب جاهلي صحراي حجاز است. يعني مكاني كه پيامبر در آن متولد شد و رشد يافت و خداوند آنجا را براي ابلاغ رسالتش برگزيد. زندگي عرب جاهلي در اين دوران (150 تا 200 پيش از ظهور اسلام)‌ فاقد ارزش‌هاي فرهنگي، معيارهاي اخلاقي، انديشه و تفكر، باورهاي معنوي حاكميت عقل، اميد به آينده و ... ويژگي‌هايي از اين دست بود. قرآن نيز نخستين‌بار جاهليت را به مردم حجاز پيش از بعثت اطلاق مي‌كند.1‌ در يك توصيف كلي از سرزمين حجاز دوران جاهليت مي‌توان گفت، آنجا سرزمين شگفتي‌ها بود. بيابان‌هاي خشك و فقدان هرگونه آبادي و آباداني. تا چشم كار مي‌كرد، شن‌هاي داغ، تپه‌هاي شني و آفتاب داغ و سوزان، توفان شن و بادهاي گرم و كشنده‌اي كه مدام مي‌وزيد. وادي خالي از سكنه و دهشتناك و طبيعت آن خشك و بي‌روح بود. از اين رو عرب جاهلي متاثر از طبيعت پيرامونش، خشن، سيه‌چرده، جسور و توانا بود. جبر طبيعت، عرب جاهلي را وادار مي‌كرد براي مواجهه با آن و تنازع بقا، ‌شجاع و مقاوم باشد. البته همين ساختار قبيله‌اي و خشك با معيارهاي سنتي و مردم بدوي آن داراي ويژگي‌هاي خوبي نيز بود و عرب جاهلي در قدرت شمشيرزني و تجارت حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشت و پيرو شرايط محيطي اسلحه‌اش شمشير و تنها حيوان وفادار و همراهش شتر بود. خرما و نان جو نيز وسيله شايع امرار معاش او بود. اميرالمومنين(ع)‌ در توصيف جامعه عرب جاهلي گفته است: در چنين جامعه‌اي در برابر پذيرش حق لجاجت مي‌شد و تعصب بيجا، غرور و فقدان انديشه و كج فهمي دين، حاكم بود. خرد و انديشه در هيچ مساله‌اي نقش نداشت. مردمان جاهلي در آستانه بعثت در خوابي عميق فرو رفته بودند. در ميان شن‌هاي داغ، ريگ‌هاي روان و مار و عقرب مي‌خوابيدند. فتنه و فساد و اعمال خلاف ميان آنها رايج بود و زندگي از هم گسيخته‌اي داشتند. آتش جنگ همواره در ميان آنها زبانه مي‌كشيد. دنيا پر از نيرنگ و تاريكي بود... ميوه دنياي آن روز فتنه و آشوب بود و در درون وحشت و اضطراب و در بيرون شمشير حكومت مي‌كرد.2‌ در دوران جاهليت هرگونه عمل غيراخلاقي رايج بود، زنده به گور كردن دختران به عنوان مايه ننگ، چند همسري، محروميت زن از ارث، به ارث بردن زنان پس از فوت شوهر توسط فرزند و ... شرك و بت‌پرستي و قائل به چند خدايي بودن به عنوان عنصر اصلي و محوري اعتقادات ديني اعراب. در اين پروسه اعتقادي بت‌هاي «لات»، «منات»، «عزي» و بت بزرگ معروف به «هبل» كه به شكل انسان بود، پرستش مي‌شد. افزون بر اين و به استثناي پيروان يهود و نصراني، برخي نيز خود را پيروان ابراهيم و اسماعيل با عنوان حنيفان مي‌ناميدند. كشتن قرباني بدون ذكر نام خدا، تلاش براي تغيير موسم ماه‌هاي حرام و تجارت به علت بدي آب و هوا، فخرفروشي به نياكان و قبايل در مراسم حج، كف زدن و سوت زدن پيرامون كعبه و هنگام نماز و... بسياري اعمال ديگر كه مايه مباهات عرب جاهلي بود. افزون بر اين پاره‌اي اعمال و كردارهاي عهد جاهليت در دوران پس از بعثت رسول اكرم(ص)‌ نيز در جزيره‌العرب حاكم بود كه تا امروز نيز در ميان جوامع اسلامي و غير آن رايج است در صورتي كه پيامبر در آيين مبين خود جملگي آنها را منسوخ كرد. از جمله پيروي حكم و حكومت ناحق و هوي و هوس و رويگرداني از فرامين الهي، بي‌‌اعتنايي به وعده‌هاي الهي، بدانديشي درباره اعمال خداوند، پرده‌دري و بي‌شرمي زنان در نشان دادن اندام خود و زيورآلات و تعصب و اصرار بر خواسته‌هاي غيرمنطقي و نابجا و جانبداري بي‌دليل از عقايد رايج در جامعه را مي‌توان نام برد.3‌ عرب بدوي معتقد بود: بت‌پرستي او را به خدا نزديك‌تر مي‌كند. خداوند دختراني دارد و بعضي فرشتگان دختران خدا هستند. به اين جهت وقتي دخترانشان را زنده به گور مي‌كردند، از فرشتگان مي‌خواستند آنها را به خاطر اين عملشان نزد خدا شفاعت كنند و نهايتا اين‌كه بشر ساكن جزيره‌العرب به زندگي پس از مرگ باور نداشت و همه چيز را در همين دنياي مادي خلاصه مي‌كرد و مي‌گفت: ما زنده مي‌شويم و مي‌ميريم و چيزي بجز دهر (طبيعت، روزگار)‌ ما را نابود نمي‌كند. زندگي ما براساس منطق تنازع بقا استوار است يعني بكش تا زنده بماني. فروغ جاودانه در اين شرايط بعثت پيامبر(ص)‌ تحول و دگرگوني عظيمي در جزيره‌العرب ايجاد كرد و شعاع نور رسالتش سراسر آن وادي محنت‌زده را روشن ساخت. همزمان با آغاز بعثت پيامبر(ص)‌ در تمام اين سرزمين تنها 17 تن باسواد بودند، آن هم سواد مكتبي كه منحصر در خواندن حروف الفباي عربي و نوشتن مبتدي بود. پيامبر(ص)‌ از آغاز تولد به راستي و درستي شهرت يافت. در هيچ‌يك از رسوم فساد اخلاقي همانند شب‌نشيني، بذله‌گويي، لهو و لعب، شرب خمر و ساير اعمال رايج در مكه و جزيره‌العرب شركت نمي‌جست و رشد و بلوغ او توام با محنت و رنج فراوان بود. در عنفوان جواني به پيمان جوانمردان در «حلف‌الفضول» پيوست و با درايت بالاي خودش كه در نصب حجرالاسود نشان داد، يك رسم منحط يعني رقابت و كينه قبيله‌اي را از ميان عرب برانداخت. در چنين فضايي و پس از آن كه خديجه دختر خويلد با آن همه سابقه و اصالت خانوادگي مشتاقانه همسري‌اش را پذيرفت و بسياري از اشراف مكه را رد كرد، هر روز بر منزلت اجتماعي و فردي محمد(ص)‌ افزوده شد تا اين‌كه سرانجام 27 رجب، در حالي كه 40 سال از عمر گرانقدرش سپري مي‌شد و در پي سال‌ها انزوا، نيايش و خلوت‌گزيدگي در كوه‌هاي اطراف مكه و دور از چشم اغيار به اوج پختگي و رشد و آمادگي روحي و رواني براي پذيرش بار رسالت الهي رسيد، خداوند به جبرئيل امين وحي فرمود در غار متروك حرا كه فقط با نجواي محمد(ص)‌ آشنايي داشت بر او فرود آمد و به محمد(ص)‌ كه نه خواندن و نه نوشتن مي‌دانست امر كرد: بخوان، به نام پروردگارت بخوان. محمد(ص)‌ مقاومت كرد و در پاسخ جبرئيل گفت: خواندن نمي‌دانم. جبرئيل ادامه داد: پروردگارت چنين فرمان مي‌دهد: بخوان به نام او. محمد خواند به نام خدايي كه انسان را خلق كرد. متعاقب آن محمد(ص)‌ با تني لرزان، به نشانه پذيرفتن بار امانتي كه زمين و ساير مخلوقات از تحمل آن عاجز و ناتوان بودند، به خانه برگشت. خديجه كه اكنون خود را كنيز و مونس تنهايي شب و مادر زهراي اطهر مي‌دانست و هرگز از شوهرش دروغ نشنيده بود، جامه‌اي بر او پيچيد و فورا به رسالت پيامبر ايمان آورد و اولين گرونده به آيين مبين و آسماني اسلام بود. بلافاصله پس از او علي‌(ع)‌ كه اكنون 10 سال بود در خانه پيامبر و در سايه او و خديجه تربيت مي‌شد و در حالي كه جبرئيل را با چشمان نافذ و گير‌ايش مشايعت مي‌كرد، به پيامبر ايمان آورد و نخستين مردي بود كه به بعثت پيامبر(ص)‌ گواهي داد. سپس زيدبن حارثه، غلامي كه پيامبر او را از همسرش خواست آزاد كند و به فرزند خواندگي خودش پذيرفت و پس از او دختران پيامبر و پس از آنها ابوبكر، بلال، ياسر، سميه، عمار، مقداد، ابوذر و... به او گرويدند و نداي نيست خدايي جز خداي يگانه را بر زبان راندند. پس از آن كه پيامبر مدتي استراحت كرد و خودش را بازيافت، ندايي به او گفت: اي جامه بر خود پيچيده، برخيز و خداي خود را به بزرگي ياد كن. پيامبر برخاست و گام‌هاي استوار خود را در راه ابلاغ رسالتش محكم‌‌تر برداشت. ليكن به سبب مساعد نبودن فضاي مكه در پذيرش آيين جديد، ابتدا مخفيانه نزديكان و خويشاوندانش را به اسلام فراخواند. پيامبر در 3 سال نخست بعثت، 3 رسم ناشايست را از جامعه عرب برانداخت كه اعراب جاهلي به آن مباهات مي‌كرد و آن را نشانه رشد و تكامل اجتماعي و برتري مي‌‌دانست: مرد بودن، داشتن سن بالا (ملاك 40‌‌سال)‌ و آزاد بودن (كنيز و برده نباشد)‌. مطابق اصل نخست مردانگي ارزش و زن بودن ضد ارزش به شمار مي‌آمد. بعلاوه فرد تنها با رسيدن به 40 سالگي حق ورود به «دارالندوه»4‌ را پيدا مي‌كرد و سوم اين كه افرادي كه نشان بردگي يا كنيزي را بر پيشاني داشتند اصولا انسان به حساب نمي‌آمدند چه رسد به اين كه بخواهند در مسائل اجتماعي اظهارنظر كنند. بر اين اساس گرايش و پيوستن علي‌(ع)‌ و سپس خديجه(س)‌ و زيد بن حارثه به بعثت و اسلام و آيين پيامبر، به ترتيب 3 اصل فوق‌الذكر بكلي منسوخ شد و وجهه خود را از دست داد. در مرحله دوم بعثت، پيامبر با مساعد شدن شرايط اجتماعي، دعوت خويش را آشكار كرد و سرانجام در مرحله سوم به دعوت عمومي روي آورد. هر كدام از اين مراحل مشكلات و دشواري‌هاي خاصي را فراروي پيامبر قرار داد كه كم و بيش از آن آگاهي داريم. در اين خصوص عمده‌ترين مخالفان پيامبر را خاندان قريش به عنوان مهم‌ترين و بزرگ‌‌‌ترين قبيله در مكه تشكيل مي‌‌داد كه پيامبر خودش به آن خاندان تعلق داشت. اين در حالي است كه خاندان بني‌هاشم و عبد مناف كه وظيفه كليدداري كعبه و سقايي زائران مكه را برعهده داشتند با بعثت پيامبر از ارج و قرب و منزلت اجتماعي روز افزون برخوردار مي‌شدند و هرگاه رقابت‌هاي شديد تفاخر قبيله‌اي و سنت‌هاي متعصبانه اعراب جاهلي را در اين زمينه به خاطر آوريم آنگاه عمق كينه خويش را نسبت به پيامبر و پيام بعثت او را بهتر درك مي‌كنيم؛ زيرا: بعثت پيامبر در گام نخست مبتني بر اصل يكتاپرستي بود و اين درست نقطه مقابل اصل اعتقادي قريش يعني شرك و بت‌پرستي قرار مي‌گرفت و آن را نفي مي‌كرد. پيامبر مي‌گفت: بگوييد خدايي جز خداي يگانه نيست و رستگار شويد. قريش به سركردگي ابوسفيان، ابوجهل و ابولهب (خويشاوندان پيامبر)‌ هرگز چنين ندايي را تحمل نمي‌كردند. وانگهي دل بستن به دنيا و فقدان انديشه و خرد و پيروي كوركورانه از سنت‌هاي اجتماعي غلط چشم دل و چشم ظاهري سران قريش و پيروان آنها (كفار)‌ را كور كرده بود، از اين رو قريش با انواع طرح‌ها و نقشه‌ها و نيرنگ‌ها تصميم به منزوي كردن، تبعيد، تطميع، محاصره اقتصادي، بايكوت كردن، ساحر و جادوگر خواندن و نهايتا قتل پيامبر گرفت، ليكن تمام تفكرات، توطئه‌ها و ايده‌هاي قريش ناكام ماند.5‌ با بعثت پيامبر تمام رسوم جاهلي منسوخ شد. اسلام و آيين پيامبر به زنان شخصيت و حيات دوباره بخشيد و جامعه عرب را از نو احيا كرد. پيامبر با آيين الهي‌اش عرب را از اين منجلاب بيرون كشيد و به اوج عزت رساند و در كلام آسماني‌اش اين قوم را از همه كردارهاي پليد منع و به خوبي‌ها دعوت كرد. به طور كلي مي‌‌توان گفت: پيامبر با آيين الهي‌اش عرب را از منجلاب بيرون كشيد و به اوج عزت رساند و در كلام آسماني‌اش مسلمين را از همه كردارهاي پليد منع كرداگر طلوع آيين حيات‌بخش اسلام و پيام او كه نفي همه عبوديت‌ها و چنگ زدن به ريسمان الهي و قدرت لايزال او نبود، به عبارت ديگر، اگر در آن بيابان تاريك ناگهان چشمه‌اي از نور نمي‌جوشيد، بدون شك امروز حتي در انديشه كسي نام و سرزمين حجاز و عربستان وجود نداشت. پيامبر به عرب بدوي و سپس به تمام جهان پيراموني‌‌اش ندا داد: اي بشر براستي تو جانشين خداوند روي زمين و امانتدار صادق او هستي. خداوند از ميان تمام آفريدگانش تو را برگزيد و اشرف مخلوقات ساخت. تو آنقدر با ارزشي كه از روح خودش در تو دميد و به واسطه اين لطف و رحمت بيكران كالبد استخواني‌ات چنان ارزشمند شد كه از ملائك مقرب درگاه الهي نيز فراتر رفتي... قدر گوهر وجودي خود را بدانيد، حرمت جسم و تن خود را نگاه داريد و گرد پليدي‌ها نگرديد. جمع نور و رحمت پيامبر و اهل بيتش نخستين پديده خلقت خداوند هستند. پيامبران گذشته در كتب آسماني خود بشارت به وجود شريفش داده بودند. شمع جمع آفرينش و تمام نور و رحمت بود. انديشمندان جملگي به صفات نيكويش زبان گشوده و حكيمان به اوصاف برجسته‌اش نظر دوخته بودند. پيامبر در بهترين دودمان و پاك‌ترين تيره‌ها و شرافتمندترين خاندان‌ها پرورش يافت همان كه خداوند در وصفش گفت: اگر تو نبودي هر آينه زمين و آسمان و افلاك را نمي‌آفريدم. آسمان حلقه‌اي از نام محمد است. نوشته‌اند كه: مادرش در هنگام بارداري همانند زنان ديگر از سنگيني حمل رنج نمي‌برد. رشد سريع داشت. وقتي چشم به جهان گشود دست چپش را بر زمين گذاشت و دست راست را به سوي آسمان بلند كرد و رو به قبله، خداوند را سجده و ستايش كرد. ديوها رانده شدند، ستارگان كم‌فروغ شد و زمين لرزيد، قريش با شگفتي به ياد قيامت افتاد. تمام مظاهر و نمادهاي غيرخدا در هم شكست و فروريخت. ماه گهواره‌اش را مي‌جنباند و مردم از دهانش كه آرام در گهواره خفته بود صداي تسبيح و حمد خداوند را مي‌شنيدند. چهره‌اش مثل ماه مي‌درخشيد و قامت رعنا و دل‌انگيزش چشم هر بيننده‌اي را خيره مي‌ساخت. سرزمين حجاز كه قرن‌ها در آتش كينه و عداوت و ناداني مي‌سوخت و انسان هيچ حرمت و حريم امني نداشت، اكنون از ظلمت و خرافه و قشري نگري رها شده و محمد به آن نويد روشنايي و جاودانگي مي‌داد. محمد با گام‌هايش خاك تفتيده حجاز را به اوج رساند. در زماني نه‌چندان طولاني پيام وحدانيت او در سراسر حجاز پخش مي‌شد؛ پيامي كه در آن پرستش ايزد يكتا، آزادگي و انسانيت فارغ از نژاد و رنگ و طبقه تنها در تقوا شناخته مي‌شد و ملاك برتري هر كس تقواي بيشتر بود. در توصيف شخصيت او همين بس كه گفته‌اند: حيا و نجابت، چهره‌اش را پوشانده بود. مروت در ذات او سرشته شده بود. به هيبت و بزرگي و اخلاق نبوت آراسته و به اوصاف رسالت تا تقدير الهي زمينه مساعد را برايش فراهم آورد و حكم استوار حق درباره او به نهايت برسد. در زمان بعثت، قضاي حق او را به نهايت درجه رساند و در اين روز به ابلاغ پيامي پرداخت كه خداوند برايش مقدر ساخته بود. رسالتي سترگ به عهده‌اش گذاشته بود و آموزه‌هاي انسان‌ساز زيادي را مي‌بايست به مردم بگويد. مبعوث شد كه مكارم اخلاق و آنچه را كه بشر براي خوشبختي و كمال به آن نياز دارد، تمام كند. رسول گرامي اسلام مي‌گفت: اي مردم همگي شما چوپان و همگي در برابر رعايا مسوول هستيد. هرگز نيكي‌ها را هرچند اندك و ناچيز، خوار نشمريد. كسي كه صبحدم براي امور مسلمين اهتمام نورزد و گرهي از كار بندگان نگشايد، از من نيست. با يكديگر نزاع نكنيد و از تفرقه و پراكندگي بپرهيزيد. سوگند مي‌خورم هيچ كس از عذاب الهي در امان نخواهد بود مگر آن كه كار نيك انجام دهد. پيام‌آور آيين سلم و رحمت به زنان سفارش كرد: اندام خود را بپوشانيد، از هرزگي و اعمال وقيح دوري كنيد. بدن خود را به نامحرم عرضه نكنيد. به خدا سوگند مقام زن آنقدر ارزشمند و والاست كه فرمود: بهشت زير پاي مادران است، پس چرا به شهوت و گناه آلوده گردد. به پدر و مادر خود نيكي كنيد كه برترين اعمال است. برعكس از هر گونه بدي و بي‌حرمتي به آنان بپرهيزيد كه بزرگ‌ترين گناهان است. يكديگر را به خوبي‌ها و دوري از پليدي‌ها دعوت كنيد، اگر نه بدان بر شما حاكم خواهند شد و مال‌هاي شما به دست تنگ چشمان حسود مي‌افتد و باران الهي بر شما نمي‌بارد و خداوند دعاي شما را اجابت نخواهد كرد و مهر و لطفش را بر شما ارزاني نخواهد كرد. آخرالزمان وقتي است كه امر به معروف و نهي از منكر فراموش گردد. مردم از فساد در برابر يكديگر ابايي نداشته باشند و حرام خدا به حلال و حلال به حرام تبديل شود. بدانيد اگر 4 چيز در وجود كسي باشد؛ دين او كامل است اگرچه سر تا پا غرق گناه باشد: امر به معروف، شرم، سپاسگزاري و اخلاق نيكو. اگر مي‌خواهيد در بهشت سكونتگاهي داشته باشيد، يتيمان را نوازش كنيد و بر ناتوان مهربان باشيد. نرم‌خويي و فروتني پيشه كنيد. هر كس در پناهگاه امن و محكم قرآن و اهل بيت من قرار گيرد و به آن دو چنگ زند، هرگز گمراه نخواهد شد و در دنيا و آخرت رستگار است. سرانجام پس از سال‌ها مجاهدت در استقرار اسلام، آيين نوپايي كه خيلي زود مرزهاي حجاز را درنورديد و عالمگير شد و تلاش براي رساندن پيام بعثت و رسالت، آخرين حج فرا رسيد و مشتاقانه به ديدار و زيارت معبود شتافت و در بازگشت از مكه، حجت را بر امت پس از خودش تمام كرد و مردي را كه در دنيا و آخرت برادر و جانشين خود خوانده بود، به مردم معرفي كرد. در بستر مرگ، در ميان دستان علي و در حالي كه سر بر زانوي او گذاشته بود، جان سپرد. فاطمه دخت گرامي‌اش بي‌محابا اشك مي‌ريخت. پيامبر براي آن كه پاره تنش را آرام كند و تسكين ببخشد، فرمود: دخترم نزديك بيا. فاطمه نزديك شد. بي‌قرار بود. پيامبر در گوش فاطمه زمزمه كرد: اولين كسي كه پس از من، به من ملحق خواهد شد تو هستي. فاطمه از شنيدن اين خبر چهره‌اش شكفت. تبسم كرد و اندوه و غم چند لحظه پيش را از ياد برد و شادمان شد. پيامبر با بعثت خود، مهر پايان بر رسالت پيام‌آوران قبل از خود گذارد و آنچه را كه رسولان قبل از او ناتمام گذارده بودند، تكميل كرد. اسوه و الگوي كامل و نيكو براي همگان بود. در بحبوحه جنگ‌ها به ابلاغ آموزه‌هايي مي‌پرداخت كه براي آن برانگيخته شده بود، در عين حال وقتي در جنگ‌ها كار بر مسلمانان سخت مي‌شد، به گفته علي(ع)‌، به پيامبر پناه مي‌بردند و در دژ امن و حصار محكم او قرار مي‌گرفتند. هرگز تن به گناه و شهوت نيالود. نگاه به نامحرم را مانند تيري مي‌دانست كه به زهر آلوده شده باشد و به قلب مومن بخورد. نجيب‌ترين زنان عالم را به همسري گرفت و پاك‌ترين زنان عالم از بطن همسرش متولد شد. در قاموس رسول گرامي اسلام در توبه و بازگشت هميشه باز بود. حريم كعبه را مكان امن الهي قرار داد و حتي كافران و منافقان اگر در آن پناه مي‌گرفتند كسي به آنها آزار نمي‌رساند و آنان كه سرانجام به بعثت و رسالتش ايمان نياوردند، هلاك شدند. منابع و يادداشت‌ها: 1- مجمع‌البحرين، لسان عرب، ج 2، ص 402، المفصل في تاريخ عرب قبل‌الاسلام، ج 1، ص 40 (لغت جهل)‌، قرآن، سوره فرقان آيه 25 و 63، سوره مائده آيه 50، سوره آل‌عمران آيه 154، سوره احزاب آيه 33، سوره فتح آيه 48. 2- نهج‌البلاغه، خطبه 89 و 90، فرهنگ آفتاب تفصيل مفاهيم نهج‌البلاغه، عبدالمجيد معادي‌خواه، ج 4، صص 1844 و 1845. 3- هر كدام از اين موارد عنوان خاصي دارند، نخست حكم جاهلي، دوم ظن جاهلي كه در مورد افرادي كه به عنوان ياران پيامبر با اكراه و اجبار در جنگ احد شركت جستند و وقايع ناگواري را رقم زدند. سوم تبرج جاهلي و چهارم حميت جاهلي است. ن‌ك قرآن سوره توبه آيه 37، سوره بقره آيه 200، سوره انفال آيه 35، تاريخ يعقوبي، ج 1، ص226، آثارالباقيه بيروني، ص 312، تاريخ طبري، ج 2، ص 32، تفسير الميزان، تفسير مجمع‌البيان، تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه، بخش تفسير آيات فوق. 4- محل اجتماع و شور جمعي براي حل و فصل مسائل فردي و اجتماعي اعراب مكه و حجاز پس از هجرت پيامبر به مدينه ثقيفه بني ساعده همين نقش را در مدينه ايفا مي‌كرد. 5- براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ن‌ك، تاريخ اسلام، عبدالرحيم قنودت، مراحل دعوت، صص 46 40، تاريخ اسلام، مهدي پيشوايي، ص 37 به بعد، سيره‌النبويه، ج 1، ص 212، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 569، تاريخ طبري، ج 2، ص 34، بحارالانوار، ج 16، ص 22. 6- اشاره به حديث قدسي لولاك لما خلقت الافلاك. براي آگاهي بيشتر ن‌ك: - تاريخ تحليلي اسلام، سيدجعفر شهيدي - تاريخ تحليلي اسلام، محمد نصيري - تاريخ اسلام، عبدالرحيم قنوات - تاريخ اسلام، مهدي پيشوايي - تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي - تاريخ دو هزار و پانصد ساله ايران، ج 2، عباس پرويز - تاريخ مردم ايران پس از اسلام، عبدالحسين زرين‌كوب




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن