واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شعر عاشورایی شهریار ملک سخن
محرم آمد و آفاق، مات و محزون شد غبار محنت این خاكدان به گردون شد به جامههاى سیه كودكان كو دیدم دلم بیاد اسیران كربلا خون شد بیاد تشنه لبان كنار نهر فرات كنار چشم من از گریه رود كارون شد به خاندان رسالت ببین چه ظلمى كرد فلك كه زینب كبرى ز پرده بیرون شد چو بر حسین (علیه السلام) به گریى به حشر خندانى هر آندو دیده كه نگریست سخت مغبون شد چه آتشى است كه مىجوشد اشكها، گویى كه چشمها همه كارون و سینه كانون شد چه نوحه داشت سر نعش نوجوان حسین هزار حیف كه لیلا زغصه مجنون شد به سوز و ساز رباب شكسته دل پرسم كه شیرخواره، بخون غرقه از چه قانون شد؟ سر و برى كه رسول خداش مىبوسید به زیر سم ستوران خداى من چون شد؟ چه عالمى است كه از بهر مهلت یكشب شبیه شیرخدا نزد روبهى دون شد گرفت مهلت و برگشت رو به خیمه شاه به خاك بوسى آن خرگه همایون شد امام گفت: خدا یار تو كه امشب نیز توان به راز و نیاز خداى بیچون شد سپس برادر با جان برابر از بر شاه برفتن سوى شط فرات مأذون شد نخورد آب كه لب تشتنه با یدم جان داد بدوش، مشك پر آب از شریعه بیرون شد به بازوان قلم، مشك آب بر دندان شهید گشت و سماوات محو و مفتون شد فداى همت و مهر و وفاى تو عباس كه قد هر ألفى پیش قامت نون شد حماسهاى است حسین از حماسهها مافوق هر آن حماسه كه در وى رسید مادون شد به عصر فردا آتش زندشان به خیام چنانكه شعله آتش به چرخ وارون شد به خیمههاى امامت چنان زدند آتش كه آهوان حرم، سر به دشت و هامون شد رسید نوبت زینب كه شیرزاد على است جهان به حیرت از این سربلند خاتون شد بدوش پرچم آتش گرفته اسلام به قصر ابن زیاد و یزید ملعون شد چنان بكوفت به تبلیغ دستگاه یزید كه خود یزید چو مار فسرده افسون شد حسین (علیه السلام) عائله با خود نبرده بى تدبیر كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد یزید جلوه كار حسین (علیه السلام) مىپوشید ز زینب است كه این جلوه روز افزون شد از این مبارزه به شگفت خاندان على (علیه السلام) چنانكه نسل پلید امیه موهون شد سه سال بعد پس را آنهمه سپاه یزید نبود زنده چنان آسمان دگرگون شد بنى امیه و آن دستگاه فرعونى همان فسانه فرعون و گنج قارون شد ولى حسین (علیه السلام) علمدار عشق و آزادى لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد تو شاه دین چه جهادى به راه دین كردى كه مكه هم به تو ماه مدینه مدیون شد خوشا به حال شما اى فداییان حسین كه دین به خون شماها رهین و مرهون شد چون نیك مىنگرى زنده این شهیدانند وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد یزید نحله اسلام ریشه كن مىخواست حسین بود كه دین زنده تا به اكنون شد سفینههاى نجاتند جمله معصومین ولى سفینه اورشگ فلك مشحون شد كنون مقایر اینان بود زیارتگاه كدام زنده بدین افتخار مقرون شد تو شهریار به مضمون بلنددار سخن هر آن سخن كه جهانگیر شد به مضمون شد شاعر: شهریارشکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]