تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):رمضان ماهى است كه ابتدايش رحمت است و ميانه‏اش مغفرت و پايانش آزادى از آتش جهنم. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832737476




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعر عاشورایی از زبان آیت الله وحید


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مثنوی آیت‌الله وحید خراسانی درباره عاشورا
عصر عاشورا
 حضرت آیت‌الله شیخ حسین وحید خراسانی از مراجع تقلید شیعیان در سال 1332مثنوی بلندی در رثای سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع) سروده است كه در پی می‌آید.  . روز عاشوراست یا صبح ازل؟مشرق‌الانوار وجه لم یزل مطلع‌الفجر شب قدر وجودشد برون از پرده هر سرّی كه بود دوش سر خیل رسالت بی رداستچون عزای خامس آل عباست من چه گویم بارالها روز كیستآن قدر گویم كه روز آن كسی است كه خریدار متاع او خداستخون او را خود خدایش خونبهاست درج عصمت گوهرش را پروریدحق در آن تن روح قدسی را دمید شیر نوشید از زبان مصطفیپرورش دادش دو دست مرتضی مهد جنبانش بود روح الامینرفت در گهواره تا خلد برین روز اول پر گشود او تا فلكبال و پر بگرفت از فرش ملك روز آخر در گذشت از ماسویرفت با سر تا حریم كبریا از همه كون و مكان دامن كشیدخود خدا داند كجا او آرمید تشنه‌لب جان داد بر شطّ فراتخاك درگاهش بشد آب حیات كاروان‌سالار عشّاق خدا استدر صراط الله مصباح‌الهدی است عرش اعلی منزل آب و گلشتا كجا رفته دگر جان و دلش هست دست عالمی بر دامنشماه و پروین خوشه‌چین خرمنش قطب هستی نقطه خال لبشگردن گردون اسیر زینبش در سپهر معرفت شمس‌الضحی استدر مدار بندگی بدر الدجی است
عاشورا واقعه حره
كشتی طوفان گرداب بلا استشاهد محشر شهید كربلا است عقل حیران، عشق سرگردان كه كیستآنكه نام او حسین بن علی است پرده خیمه چو افكند از جمالوجه حق برداشت سبحان جلال سوره توحید یزدان شد برونقل تعالی الله «عمّا یشركون» آفتابی ز آسمان آواره گشتچرخ عصمت آن زمان بیچاره گشت ناگهان عقد ثریا را گسیختپیش پایش هر چه اختر داشت ریخت آه طفلان گشت سدّ راه شاهحلقه زد چون هاله گرد روی ماه نوگلان در پیش آن عالیجنابریختند از نرگس چشمان گلاب كای پدر شاید ز ما رنجیده‌ایبس كه بانگ العطش بشنیده‌ای هین مرو بابا فدایت جان ماپا بنه بر دیده گریان ما اشك و آه جمله را با این كلامداد پاسخ كه علیكن السلام چون وداع شاه با زینب رسیدمحشری اندر حرم آمد پدید زینب ای اعجوبه صبر و ظفردخت ردّ الشمسی و شقّ القمرای بلند اختر چكیده عقل و دیندخت زهرا و امیرالمؤمنین نی فقط شمس و قمر را دختریبلكه ناموس خدای اكبری روی‌ زانوی نبی‌ بنشسته‌ایاندر آغوش علی‌ پرورده‌ای زین اَب هستی‌ اگر در خانه‌ایگنج حقی گرچه در ویرانه‌ای
عاشورا
همدم و همراه سلطان وجودبا امین‌الله در غیب و شهود آمد آندم راه را بر شه ببستسوز آهش قلب عالم را شكست مهلتی ای‌ زینت عرش برینجز تو سبطی نیست بر روی زمین ای‌ تو تنها یادگار جدّ منمی‌ رود با رفتن تو پنج تن مهلتی ای شمع جمع اولینوی‌ ز تو روشن چراغ آخرین می‌‌روی آهسته تر مركب برانمی‌‌رود با رفتنت جان از جهان گفتنی‌ها را به خواهر شاه گفتزان مسیحا دم گل زهرا شكفت با زبان حال با بنت رسولگفت ای‌ پرورده دست بتول هان نپنداری‌ كه پایان یافت راهراه ما را منتهی باشد اله رفتم و هستی تو میر كارواناین امانت را به جدّ من رسان پاسداری كن پس از من از حریمخود نگهداری كن از دُر یتیم غنچه نشكفته باغ مراكن تو با خار مغیلان آشنا این یتیمان را كجا آرامش استمشعل شام غریبان آتش است روز پیك حق تو در بازار باششب پرستار تن بیمار باش دختر رنجور اگر بیدار شدخواب دید و تشنه دیدار شد چون به دیدارم سپارد جان پاكدر خرابه گنج را بسپر به خاك هر كجا باشی دلم همراه توستاین سر خونین چراغ راه توست زان سفر چون دید نبود چاره‌ایرفت زینب جانب گهواره‌ای شیرخوار آورد آندم در برشتا كه قرآن را بگیرد بر سرش
کل یوم عاشورا
چون كلام‌الله را بر سر گرفتسرور دین افسر از اصغر گرفت طفلی افسرده دل و خشكیده لببر سر دست پدر در تاب و تب خواست تا بوسد لب خشك پسرتیر كین بوسید حلقش زودتر شه رخ از خون پسر گلگون نمودچهره خورشید غرق خون نمود ارغوانی رخ ز داغ اكبرشلاله‌گون گشتی ز خون اصغرش نازمت ای برده از عالم سبقخون تو شد آبروی وجه حق پس به سوی آسمان آن خون بریخترشته صبر ملائك را گسیخت غنچه نشكفه‌ای پژمرده گشتقلب عالم از غمش افسرده گشت بر ذبیح عشق خواند آن دم نمازعقل حیران شد از آن راز و نیاز با نمازی كه بر آن پیكر گذاشتپرده‌های عرش را از هم شكافت بانگ تكبیرش بر آن گلگون پسرزد به جان عالم امكان شرر گنج هستی را به زیر خاك كردخاك را تاج سر افلاك كرد گلشن خلقت از این غنچه شكفتراز هستی را عیان كرد و نهفت دل نمی‌‌كند از كنار تربتشتا خطاب «دع» بشد از حضرتش پس ز جا برخاست بر زین زد قدمبا قدر گفتا قضا جف القلم شاه چون بر پشت مركب جا گرفتعرش بر كرسی زین مأوی گرفت ذو الجناح آندم براق راه شدذو الجناحین از دو پای شاه شد از دو زانوی شه دین پر گرفتشهپر روح‌القدس دربر گرفت طایر توحید در پرواز شدشهسوار عشق میدان‌تاز شد كرد عزم شهریار آن شهریارگشت صحرا از قدومش لاله‌زار
عاشورا
فرش زیر پای شه رخسار حوربر سر شه افسر الله نور مهر تابان از جمال او خجلعقل فعال از كمالش منفعل نور حق را شمع رخسارش مثلطلعتش آئینه صبح ازل ملك امكان خطّه فرمان اوگوی چرخ اندر خم چوگان او محو شد در پرتو او هر چه بودهمچو ماهیات در نور وجود انبیاء و مرسلین در هر طرفبهر یاریش دل و جان روی‌ كف پیش روی وی‌ ملائك سر به دستلیك او سرگرم سودای الست پیك نصرت آمد و دادش جوابهین مشو بین من و ربم حجاب چون خریدار ولای‌ او شدمعاشق كرب و بلای‌ او شدم شه سوار و زینبش اندر ركابچون مهی تحت‌الشعاع آفتاب او چو شمع و خواهرش پروانه بودهر دو را از سوختن پروا نبود دید چون خالی است جای‌ مادرشجای‌ مادر خواست بوسد حنجرش بوسه زد چون بر گلوی خشك شاهگشت هم آغوش آندم مهر و ماه بر گلوی خشك شاه چون لب نهادآتشی اندر دل زینب فتاد كاین گلو را مصطفی بوسیده استمرتضی آن را چو گل بوییده است چشمه جوشان عشق ذات هوستپس چرا خشكیده یا رب این گلوست پس ببوسید و به میدان شد روانسنگباران شد تن جان جهان سنگ كین چون بر جبین شه نشستحق نما آئینه‌ای درهم شكست روز شد بر اهل عالم شام تارمنكسف شد شمس در نصف‌النهار در حجاب خون نهان شد ماهتاباز خسوف ماه بگرفت آفتاب
عصر عاشورا
دامنش را بر كشید و ناگهانگشت سرّ مستتر حق عیان سینه‌ای كو مخزن توحید بودبرتر از ترسیم و از تحدید بود سینه یا گنجینه گنج وجودرازدار عالم غیب و شهود مظهر اعلای ستار العیوبپرده دار حضرت غیب الغیوب قلب عالم اندر او بگرفته جاوه چه قلبی خانه ذات خدا دل مگو جان جهان در او نهاندل مگو نور خدا از او عیان دل مگو گنجینه علم و یقینمخزن اسرار رب‌العالمین ناگهان تیری برون شد از كمانخورد بر قلب شه كون و مكان منهدم شد قبله كروبیانگشت ویران كعبه لاهوتیان خون ز قلب عالم امكان چو ریختناگهان شیرازه قرآن گسیخت خون دل را چون به گردون برفشاندعالم و آدم به خاك غم نشاند بر ملائك شد عیان سر سجودكاین چنین گوهر به كان خاك بود؟ فی‌ سبیل‌الله خونش را بدادافسر ثاراللهی بر سر نهاد زینت خلد برین شد خون اوخون مگو، نقش و نگار عرش هو پس به حال سجده بر خاك اوفتادتربتش شد خارق سبع‌الشداد شد جگر تفدیده از سوز عطشرفته نور از چشم و خشكیده لبش شرحه‌شرحه دل ز داغ دلبرانقطعه‌قطعه تن ز شمشیر و سنان بود بسم‌الله و بالله ورد اودر هیاهو خلق و او در ذكر هو وای از آن ساعت كه او در قتلگاهجان بداد و دیده‌ها بر خیمه‌گاه پیش چشمش عترت دور از وطناز قفا می‌شد جدا سر از بدن عرش می‌‌لرزید و كرسی می‌تپیداز فلك در ماتمش خون می‌‌چكید بود تسلیماً لامرك بر لبشیا غیاث المستغیثین مطلبش ارجعی‌ بشنید آن دم از خدابا لب خندان سر از تن شد جدا
عاشورا
سر مگو، سرّ‌ خدا در آن نهانتن مگو، روح خدا در آن روان آن خداوندی كه او را آفریدقبض روحش كرد و جانش را خرید مطمئن نفسی به حق پیوست و رفتاو طلسم خلق را بشكست و رفت شد غبار آلود روی عقل كلمو پریشان جامع الشمل رُسل پا برهنه، پایه كون و مكانسر برهنه، سرور پیغمبران خون بجوشید از زمین و آسمانغرق ماتم شد جهان بیكران انبیاء سرگشته در آن سرزمینگوئیا گم گشته از خاتم نگین اولیاء‌ بر سینه و بر سر زنانبارالها كو نشان بی‌نشان اندر آن غوغا و در آن شور و شینگفت زینب ناگهان هذا حسین بانگ یا جدّا چو از دل بركشیدقلب عقل كل ز آه او تپید رو به جدش كرد و گفت اینجا نگركاین حسین توست در خون غوطه‌ورآنكه روی‌ سینه پروردی به نازبر سر دوشت نشاندی در نماز این تو و این غرقه در خون پیكرشمی‌‌روم شاید كنم پیدا سرش یوسف زهراست اندر كنج چاهیا ذبیح الله اندر قتلگاه؟ گوی سبقت برد اندر روزگاركنز مخفی شد به دستش آشكار گفت یا رب این عمل از ما پذیردر ره تو او شهید و من اسیر زان شهادت، حق و عدل آباد شدزین اسارت، عقل و دین آزاد شد شرح این ماتم نگنجد در بیانهم قلم بشكست و هم كل‌اللّسان ما یری، ما لا یری، بر او گریستجن و انس، ارض و سماء، بر او گریست تا صف محشر عزای او بپاستدر قیامت خون او مشكل‌گشاست همچو قرآن خاك قبر او شفاستسجده گاه انبیاء‌ و اوصیاست چون نباشد بین او با حق حجابشد دعا در قبه او مستجاب كربلای او چو عرش كبریاستزائرش چون زائر ذات خداست انبیاء‌ در انتظار رخصتندقدسیان صف بسته اندر نوبتند تا به طوف مرقدش نائل شونددر جوار او به حق واصل شوند تا قیامت زنده باشد نام اوكل شیء هالك الا وجهه لب ببند آخر «وحید» از گفتگوكی بگنجد بحر عشق اندر سبو  تنظیم برای تبیان: رضا سلطانی      





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1720]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن