واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:ويل اسميت که اواخر سپتامبر سال 1968 به دنيا آمد، دومين فرزند خانواده است و 3 برادر و خواهر دارد. در خانواده اي متوسط بزرگ شد و بازيگري را از نوجواني با حضور در مجموعه هاي تلويزيوني شروع کرد. اولين بار سال 1990 جلوي دوربين تلويزيون ظاهر شد. اولين بازي سينمايي اش در «شش درجه جدايي» (1993) مورد توجه منتقدان سينمايي قرار گرفت. با موفقيت کمدي اکشن «پسرهاي بد» (1995) مورد توجه تهيه کنندگان قرار گرفته و پس از آن در يک دوجين فيلمهاي مطرح و موفق بازي کرده است. فيلم جديد اسميت (من افسانه هستم) يک اثر علمي تخيلي است که در آن ، نقش تنها بازمانده کره زمين را بازي مي کند که يک دانشمند است و بايد آن را از خطر نابودي و انهدام کامل نجات دهد. بازي در فيلمي علمي تخيلي مثل من افسانه هستم چگونه بود؟ اين اولين فيلم علمي - تخيلي نيست که بازي مي کنم. روز استقلال و مردان سياهپوش يک و 2 هم در همين ژانر ساخته شده اند. ژانر علمي - تخيلي را خيلي دوست دارم و فکر مي کنم بيشتر مردم و تماشاگران هم همين حس را دارند، همه ما شيفته فضاي کهکشان و ناشناخته هاي آن هستيم و دوست داريم درباره آن بشنويم و چيزهاي تازه تري بدانيم. وقتي قرار شد من افسانه هستم ساخته شود، پيگير مسائل مربوط به آن بودم. آکيوا گودمن ، فيلمنامه خيلي خوبي از قصه متسن نوشته است. در فيلمنامه او کاراکتر رابرت نويل که من بازي مي کنم ، از پرداخت خيلي خوبي برخوردار است. شما بازيگري پرسابقه و ماهر هستيد. همکاري با فرانسيس لاورنس ، کارگردان اين فيلم چگونه بود؟ او سابقه اي طولاني در کار ساخت نماهنگ دارد و با هنرمندان زيادي و از جمله خود من کار کرده است. پس چندان هم با يکديگر غريبه نبوديم. سال 2005 که کنستانتين را با بازي کيانو ريوز کارگرداني کرد، از من دعوت کرد در شب افتتاحيه ، فيلم را در کنارش تماشا کنم. همان جا به او گفتم کارگردان خيلي خوبي مي باشد و کارش را بلد است. به همين دليل با خيال راحت بازي در من افسانه هستم را قبول کردم و نگران جوان بودن کارگردان آن نبودم. بازي در چنين نقشي سخت بود؟ خب ، بله. در بخش اعظم فيلم اين تنها من هستم که در صحنه حضور دارم و خبري از هيچ همبازي ديگري نيست. من بايد براي خودم بازي مي کردم و واکنشي در مقابل حرکت ها و کارهايم نبود. از اين نظر با چالش زيادي روبه رو بودم. در حقيقت ، اين نقش يک نقش دروني بود. من يک روح منزوي در دل ويرانه ها بودم. پس براي بازي در اين نقش تحقيق هم کرديد؟ بله. وقتي در نقش کاراکتري ظاهر مي شوم ، چيزهاي زيادي درباره اش در ذهنم دارم و با همين ذهنيت است که سرصحنه مي روم. براي خودم برنامه کاري ويژه و مخصوصي دارم. نياز به آن دارم که اين آموخته ها را محک بزنم و ببينم جلوي دوربين و روي پرده چگونه خود را به نمايش مي گذارند. يکي از مسائلي که هنگام بازي در اين فيلم با آن روبه رو بودم ، اين بود که احساس مي کردم به يک برنامه ريزي و جدول کاري دروني نياز دارم. يکي از دوستانم به من گفت برنامه هايت را طوري تنظيم کن که انگار در تبعيد هستي. در آنجا متوجه مفهوم تنهايي و انزوا مي شوي. وقت زيادي براي انجام کارهايت داري و هيچ عجله اي در کار نيست. مي توان گفت در طول فيلم يک مونولوگ دروني با خودتان داشتيد؟ بله ، دقيقا، در حقيقت ، همين مونولوگ دروني بود که کمک مي کرد بتوانم تمام آن صحنه هايي را که در فيلم تنها بودم ، بازي کنم. وقتي شما تنهاي تنها هستيد و هيچ هم صحبتي براي بحث و گفتگو نداريد، کم کم با شرايط دشواري روبه رو مي شويد. اين امکان وجود دارد که هوش و حواس خود را از دست بدهيد. پس از مدتي احساس مي کنيد، داريد احساسات و داشته هايتان را فراموش مي کنيد. يک نفر به من گفت در انزوا، کم کم حتي نام خيلي از چيزهاي ساده را از ياد برد. وي ساعت ها داخل سلولش مي نشست و فکر مي کرد تا به ياد بياورد نام برخي چيزهاي ساده (مثل ميز و صندلي) چيست. به همين دليل براي کاراکتر من مونولوگ دروني ، اهميت خيلي زيادي داشت. صحنه هايي در فيلم هست که دارم به اطراف نگاه مي کنم و هيچ حرفي نمي زنم ، اما در همان حال دارم در دلم نسبت به آنچه مي بينم واکنش نشان مي دهم و با خودم حرف مي زنم. براي درک بهتر نقش ، فرانسيس لاورنس چه کمکي به شماکرد؟ اين صحنه هاي تنهايي حال و هوايي روانکاوانه داشتند و طبيعي است که بدون کمک او نمي توانستم خودم را آماده بازي در نقش کنم. او کارگردان فيلم بود و دقيقا مي دانست چه مي خواهد. درباره اين کاراکتر تحقيق زيادي کرده بود و تجربه تنهايي را بخوبي برايم شکافت. به درخواست او با يک روان شناس اهل ماساچوست صحبت کردم. او پزشکي بود که بيشترين تعداد بيمارانش آدم هايي بودند که براي مدتي طولاني در انزوا قرار داشتند. صحبت با او برايم بسيار جالب بود. ايده ملاقات با آدم هايي که براي مدتي هيچ ارتباطي با جامعه و آدم هاي پيرامون خود نداشته اند، خيلي جذاب بود. از اين طريق مي شد فهميد چه در ذهن آنها مي گذرد و چگونه توانسته اند به حيات خود ادامه دهند. تمام مساله اين بود که چگونه مي توان سلامت ذهن را حفظ کرد و ديوانه نشد. من و فرانسيس درباره مسائل زيادي حرف زديم و آکيوا گودمن آنها را در فيلمنامه اي که مي نوشت ، لحاظ کرد. نقش مقابل شما را در فيلم ، يک سگ بازي مي کند. در اين باره صحبت مي کنيد؟ اين (نام واقعي) سگ واقعا عالي بود. او يک دختر خانم 2 ساله است که هيچ سابقه بازيگري نداشت. البته همه ما (از کارگردان گرفته تا عوامل صحنه) نسبت به اين مساله عصبي و نگران بوديم. همه مي گفتيم بايد با يک سگ سرصحنه کار کنيم؟ او در بخش اعظم صحنه هاي فيلم حضور داشت. حيوانات سرصحنه فيلمبرداري ، يکسان عمل نمي کنند و هميشه اين احتمال وجود دارد که آنها خرابکاري کنند. او حالا کجاست و چه مي کند؟ ابي متعلق به مسوول تعليم دهنده مان ، استيو است. پس از پايان فيلمبرداري ، چند بار به ديدارش رفتم. وقتي وارد خيابان خانه اش مي شدم ، صداي پارس او بلند مي شد. مي دانست که من به ديدارش آمده ام. سرصحنه همه با او دوست شدند و هدف همه ما اين بود که او احساس تنهايي نکند. نقش رابرت را قرار بود، آرنولد شوارتزنگر بازي کند، ولي بالاخره به شما رسيد. اگر او اين نقش را بازي مي کرد، حتما فيلم چيز ديگري از کار در مي آمد. او سبک بازيگري متفاوتي دارد. از چه نظر فيلم چيز متفاوتي مي شد؟ آرنولد يک قهرمان اکشن است و حضورش در فيلم باعث مي شد من افسانه هستم شکل و شمايلي اکشن تر به خود بگيرد، اما حالا فيلم کمي دروني تر شده و حال و هواي يک کار روانکاوانه را پيدا کرده است. ولي شما هم يک قهرمان اکشن هستيد. اما نه به اندازه آرنولد! خيلي بد شد که او ديگر در فيلم ها بازي نمي کند. کار با جلوه هاي ويژه فيلم چطور بود؟ مثل هميشه خوب بود. بدل کاري ها هميشه برايم جذب بوده است. رايانه کمک زيادي به خلق جلوه هاي جذاب و جديد کرده است. خود من هم وقتي اين صحنه را روي پرده سينما مي بينم ، به اندازه تماشاگران عادي ، ذوق زده مي شده و لذت مي برم. شما هم مثل تام کروز بازيگري هستيد که 5 تا از فيلم هايتان پشت سر هم با فروش هاي 100 ميليون دلاري همراه شدند. اين نکته خوشحالتان مي کند؟ هر موفقيتي باعث شادي و خوشحالي آدم مي شود. آنچه برايم جالب است اين که فيلم هايم در گيشه نمايش با موفقيت مالي روبه رو مي شدند، در حالي که برخلاف ديگر بازيگران حرفه اي ، هيچ وقت به فيلم و سينما خيلي جدي نگاه و فکر نکرده ام. هنوز پس از بازي در بيش از 15 فيلم سينمايي ، بازيگري برايم حکم يک تفنن را دارد. در «افسانه کوسه» به جاي يکي از کاراکترها صبحت کرديد. باز هم چنين همکاري با يک فيلم انيميشن خواهيد داشت؟ اگر در اين زمينه پيشنهاد خوبي بشود، حتما کار خواهم کرد. بچه هايم افسانه کوسه را خيلي دوست داشتند و دلم مي خواهد باز هم آنها را شاد کنم. کار جديد چه داريد؟ قرارداد بازي در 3 فيلم هانکوک ، هفت پوند و تقسيم زمان را دارم. مي بينيد که طي ماه هاي بعد خيلي پرکار هستم. فکر مي کنيد اعتصاب اتحاديه فيلمنامه نويسان باعث به تعويق افتادن توليد آنها شود؟ فيلمنامه اين فيلمها همه آماده کار است و مشکلي در اين ارتباط وجود ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]