واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: رضا كيانيان معتقد است: كساني ميتوانند تئاتر «تجربي» را اجرا كنند كه تمام تجربههاي قبلي را پشت سر گذاشته باشند تا براساس آنها دست به تجربههاي جديدي بزنند. به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين بازيگر تئاتر، سينما و تلويزيون كه روز گذشته ـ نهم خرداد ماه ـ ميهمان دانشجويان تئاتر در حاشيهي جشنوارهي تئاتر تجربه بود، با اعلام اين مطلب ادامه داد: هنرمندي كه آموزههاي قبلي را ميداند با تجربهكردن شيوههاي نوين، پنجرههاي جديدي را براي ادامه حيات آن هنر ميگشايد. او مبحث تجربه را در تئاتر به دوبخش تقسيم كرد و توضيح داد: وقتي استادان تئاتر دست به انجام تجربه ميزنند، نوآوريهايي را در شيوههاي اجراي تئاتر پديد ميآورند كه اين تجربهي نو ميتواند درست يا نادرست باشد؛ اما در آثار دانشجويان، تجربه به معناي آموزش است. زيرا دانشجويان و هنرمندان جوان ابتدا بايد شيوههاي پيشين را بياموزند، پس تعريف كارگاه تجربه براي دانشجويان بيمعناست، زيرا دانشجو بايد ابتدا بياموزد و بعد آموزههاي خود را اجرا كند تا درك درستي از آنها پيدا كند و زماني كه در تمام آموزههايش پخته شد، ميتواند تجربهي جديدي انجام دهد. بازيگر «حرفهايها» با اشاره به منسوخشدن سيستم و مكتبهاي بازيگري تصريح كرد: ديگر نميتوان بازيگري را پيدا كرد كه پيرو مكتب خاصي باشد، چون دورهي مكاتب گذشته است و درحال حاضر از دو دريچهي مفهوم و تكنيك ميتوان به آثار هنري توجه كرد. چرا كه برخي آثار بيشتر برمفاهمي تكيه ميكنند و برخي ديگر تكنيك را مورد توجه قرار ميدهند. او سپس با تشريح سيستم بازيگري «استانيسلاوسكي» يادآوري كرد: شكلگيري مكتب استانيسلاوسكي با شكلگيري مكتب ناتورئاليسم همزمان بود. استانيسلاوسكي در برابر تئاتر سنتي كه درحال فساد بود، شورش كرد زيرا در تئاتر سنتي، تماشاگران براي ديدن برخي از بازيگران به تئاتر ميآمدند و ديدن خود نمايش برايشان مهم نبود و استانيسلاوسكي عليه اين سنت شورش كرد و تمام عناصر تئاتر را به اين سمت برد كه تماشاگر احساس كند با واقعيت روبهرو است و نه نمايش. او دراين شيوه به اين مرحله رسيد كه گويي ديواري ميان بازيگر و تماشاگر كشيده ميشد و تماشاگر از روزنهي اين ديوار زندگي واقعي بازيگران را ميديد و همين موضوع موجب طغيان شاگرد او، مه يرهوله شد. كيانيان درتوضيح دلايل اشكالات مكتب استانيسلاوسكي گفت: او تئاتر را از ذات تئاتر كه همان قرارداد ذاتي ميان بازيگر و تماشاگر است، دور ميكند و اين همان چيزي است كه مورد اعتراض مه يرهولد قرار گرفت و زماني كه استانيسلاوسكي با نظرات درست شاگر خود روبهرو شد؛ نظرات او را پذيرفت و اين چنين بود كه بازيگري پست مدرن بعد از استانيسلاوسكي كه شيوهي مدرن را پايهگذاري كرده بود پايهريزي شد. بازيگر «بازي استريندبرگ» با تشريح فطريبودن قرارداد ميان بازيگر و تماشاگر در هنر تئاتر اضافه كرد: اين قرارداد همان قرارداد بازي در دوران كودكي است كه روي صحنه تئاتر شكل پيچيدهتري پيدا ميكند، بنابراين اگر ميخواهيم تئاتري باشيم بايد برمبناي قراردادهاي اوليه و اصلي تئاتر كار كنيم . به اعتقاد رضا كيانيان در بازيگري تجربي، بازيگر تصورات اوليهاي را كه در مورد نقش وجود دارد كنار ميزند تا به تصوير جديدي دست پيدا كند. بنابراين در بازيگري تجربي، بازيگر، تيپهاي از پيش تعيينشده را به صورت شسته رفتهشده اجرا ميكند، البته تماشاگر علاقهمند است همان تيپهاي رايج را ببيند . براي او چندان خوشايند نيست كه عادات روزمرهاش به هم بريزد اما بازيگر موفق كسي است كه اين عادات مرسوم را ميشكند وجلوههاي نويني از يك نقش را در برابر تماشاگران نشان ميدهد و اين چنين است كه به هنرمندي آوانگارد تبديل ميشود، هرچند همين آوانگارديسم هم بهزودي به سنت تبديل ميشود. وي افزود: همانگونه كه فرهنگ و وضعيت اجتماعي بر بازيگر تاثير ميگذارد، بازيگر هم سليقه رايج مردم را تغيير ميدهد، او براي متفاوتكردن يك نقش، ابتدا به خودش رجوع ميكند. به گفتهي بازيگر «ازدواج آقاي ميسيسيپي» در بازيگري تئاتر آنچه بازيگر را از تكرار رها ميكند، تغيير تماشاگران و تغيير احوالات دروني بازيگر است. او تاكيد كرد: بازيگر در برخورد با نقش خود و تماشاگر نبايد كمفروشي كند، بلكه بايد همهي آنچه را ميتواند انجام بدهد، درغير اين صورت نميتواند اشتباهات خود را پيدا و اصلاح كند، بنابراين بازيگري كه بخشي از دانش خود را نگه ميدارد، به تماشاگرش بياحترامي كرده و جلوي رشد خود را گرفته است. به گزارش ايسنا، نويسندهي كتابهاي «تحليل بازيگري» و «شعبده بازيگري» دربارهي بازيگري مولف هم توضيح داد: مولفبودن از آن موضوعاتي است كه در سينماي ما تعريف نشده است، اما هركس در درون خود چيزي دارد كه اگر آن را كشف كند، يگانه و با ديگران متفاوت ميشود. او همچنين دربارهي مقولهي الگو در بازيگري متذكر شد: بازيگري كه الگو دارد انتهايش مشخص است. او هرگز نميتواند خود را بشناسد بلكه هميشه به الگويش مينگرد، درصورتي كه ذات هنر دراين است كه هنرمند، خود را كشف كند. رضا كيانيان در پايان گفتوگويش با دانشجويان از آنان خواست در برخورد با هر اثر هنري، خود را بهدست آن اثر بسپارند و قانونسازي نكنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]