تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ما اهل بيت، وعده‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏كنيم، چنانكه رسول اكر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806722923




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فرشته های نقاش


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان:  فرشته های نقاش
فرشته های نقاش
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. فصل زمستان بود و همه چیز کمی بی رنگ بود، اما یواش یواش باید بهار می آمد، برای همین همه ی فرشته های مهربان و نقاش آماده ی نقاشی بودند.یک روز فرشته ی زرد گفت: من دیگر نمی توانم صبر کنم. می روم پیش خانم خورشید و رنگش می کنم.فرشته ی سبز گفت: من هم چمن ها را با رنگ سبزم نقاشی می کنم.فرشته ی قرمز گفت: پس من هم به گل ها یک رنگ قرمز قشنگ می زنم.اما فرشته ی آبی که یک کم تنبل بود گفت: من نمیام، می خواهم کمی استراحت کنم.فرشته ی زرد قلمویش را برداشت و خورشید را زرد طلایی کرد. خورشید تابید و تابید و همه جا را گرم کرد.فرشته ی سبز هم با قلمو و رنگ سبزش چمن ها را رنگ آمیزی کرد. حالا چمن های سبز قشنگ زیر نور خورشید تکان می خوردند.فرشته ی قرمز گل ها را با رنگ قرمز نقاشی کرد.فرشته ی زرد و سبز و قرمز خیلی خوشحال بودند، چون خورشید، گل ها و چمن ها خیلی زیبا و قشنگ شده بودند، ولی هنوز یک کار مانده بود.فرشته ی زرد گفت: پس فرشته ی رنگ آسمان کجاست؟ شما فکر می کنید فرشته ی آبی هنوز خواب است؟فرشته ی قرمز گفت: بریم ببینیم.
فرشته های نقاش
آن ها همه با هم پیش فرشته ی آبی رفتند و گفتند: زود باش، فرشته ی آبی. ما همه جا را رنگ کردیم. حالا تو باید با رنگ آبیت، آسمان را آبی و زیبا کنی.فرشته ی آبی به همه ی رنگ ها نگاه کرد. آن ها خیلی قشنگ و درخشنده بودند.فرشته ی آبی با عجله از تختش بیرون آمد و آسمان را با رنگ آبی قشنگش نقاشی کرد. اون همه جا را نگاه کرد، همه چیز خیلی قشنگ و زیبا شده بود.منبع:مجله ی ladder ترجمه:نعیمه درویشی_تصویر،مهدیه زمردکارمطالب مرتبطخرس بنفش باغ وحش من چتر هستم. رنگارنگ و زیبا دست های به درد بخور یعنی شادی و سبزی و زندگی دماسنج کتاب در قندون لب خندون قصه های پنج انگشت مرغ مگس خوار  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3812]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن