واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:رضا استادي خبرنگار اعزامي جام جم: «اگه باز بگي که دوستم نداري / اگه باز بري و تنهام بذاري / اگه همه دنيا بگن اومدي و پشيموني / باز تو چشمات مي خونم که با من نمي موني». پيش از شروع نمايش فيلم در يکي از سينماهاي جشنواره ، از بلندگوهاي سينما اين ترانه به گوش مي رسد. از گوشه و کنار شهر همدان بچه ها به سينما آمده اند تا بيننده فيلمي خارجي با نام «هواپيما» ساخته سدريک کان از کشور فرانسه باشند. هيجان بچه ها غيرقابل توصيف است. ظاهرا از 2روز پيش که جشنواره آغاز شده ، فروش تخمه سياه و انواع و اقسام پفک و چيپس ، سير صعودي پيدا کرده است. مصرف تنقلات بخشي از برنامه کودکان همداني هنگام تماشاي فيلم است که اين مساله را با لذت بيشتري توام مي کند. گاهي هم خوراکي ها با کارتن وارد سالن سينما مي شود و يکي از بچه ها ميان بچه هاي يک مدرسه تقسيم مي کند. حالا همدان 2روز است که ميزبان جشنواره بيست ويکم کودک شده است.آنچه در برخورد اول بيش از هر چيزي جلب توجه مي کند، بازسازي سينماهاست. در چند سالي که به ديدن سينماهاي خراب و نيمه مخروبه در شهرستان ها عادت کرده ايم ؛ سينماهاي همدان در نگاه اول به رويايي تعبير شده مي ماند. هر چهارسينمايي که تا اين لحظه به آنها سر زده ام ، نماي داخلي مشابهي دارند. رنگ قهوه اي ، رنگ غالب دکورهاي داخلي سينماهاست و صندلي هاي نرم و راحت اين امکان را فراهم مي کند تا تماشاي فيلمهايي که ارتباط چنداني به کودکان ندارد، راحت تر باشد.سالنهاي بازسازي شده به مخاطب اين امکان را مي دهد که براي لحظاتي طولاني بتواند خود را در يکي از سينماهاي درجه يک تهران تصور کند. البته مشکلاتي مانند جابه جايي پرده ها، قطع صدا، صداي ضعيف و...هم وجود دارد که با جديت مسوولان سينماها برطرف مي شود. همداني ها براي برگزاري جشنواره سنگ تمام گذاشته اند. گروههاي مختلفي از آنها در ستاد برگزاري جشنواره مشغول فعاليت هستند. در اولين سال برگزاري جشنواره در همدان ، در تيزر انيميشني که پيش از نمايش هر فيلمي پخش مي شود، ديگر به جاي تصاويري از سي وسه پل و ميدان امام اصفهان ، تصاويري از مقبره ابوعلي سينا و بابا طاهر و سفالينه ها ديده مي شود. تنها يک مشکل کوچک وجود دارد: فيلمها خيلي مناسب بچه ها نيست. آنها به سينما آمده اند تا فيلمي هيجان انگيز ببينند، شادي کنند و انرژي خود را تخليه کنند. شايد فيلم عروسکي و فانتزي «سرتو بدزد رفيق» ساخته علي اکبر عبدالعلي زاده بتواند پاسخي به اين نياز باشد. شخصيت محوري داستان الاغي است که با فنون و هنرهاي رزمي آشناست. بعد از ازدواج الاغ ، همسرش نسترن را از او جدا مي کنند و به مزرعه کرم ابريشم مي برند. او سفري را براي يافتن همسرش آغاز مي کند و در اين مسير با يک راننده تريلي دوست مي شود که او هم نامزدي به نام نسترن دارد. اما فيلم براي بچه ها آنقدر جذاب نيست که آنها را در صندلي هاي خود ميخکوب کند. هرجا موسيقي پخش مي شود، بچه ها در همراهي با فيلم دست مي زنند و سوت مي کشند، اما تعداد چنين تصاويري در فيلم زياد نيست. به همين دليل است که در سالن معلم رفت وآمد بچه ها تا ميانه فيلم همچنان ادامه دارد و بسته هاي چيپس و پفک است که ردوبدل مي شود. ماجراي آدمهاي فقير «گوشواره» فيلم ديگري است که همراه بچه ها در سينما قدس مي بينم. يک دوربين مادون قرمز در طول نمايش فيلم در حرکت است تا از حقوق معنوي و مادي سازندگان فيلمها صيانت کند. فيلم ، اقتباسي از داستاني از هوشنگ مرادي کرماني است. وحيد موسائيان در برگردان اين قصه به فيلم سينمايي چيزهايي به کار اضافه کرده است. فيلم يک کار کاملا کم خرج و جمع و جور است. دختربچه فقيري به نام مهين به جشن تولد دوست ثروتمند خود دعوت شده است. او دستبند گران قيمتي را براي دوست خود مي خرد. اين مساله باعث شک و ترديد خانواده دختر مي شود. در پايان مراسم هيچ کس به دنبال او نمي آيد و اين مساله ماجراهايي را به وجود مي آورد و...نمايش فيلم در سئانس ساعت 19دوشنبه شب سينما قدس واکنش مثبتي را از سوي تماشاگران به دنبال ندارد. اکبر عبدي يک پزشک است که پدرش زماني رفتگر شهرداري بوده است. مسعود رايگان و رويا تيموريان هم در نقش زن و شوهر قصه و در واقع مادر و ناپدري مهين حضور يافته اند. تعداد زيادي دختربچه هم در فيلم هستند که براي جشن تولد آمده اند، اما حضور آنها در مقابل دوربين به مراتب بدتر از حضور کودکان در مقابل دوربين برنامه اي تلويزيوني مانند خاله ساراست. هيچ هدايتي در کار نيست. پدر خانواده بعد از ورود به خانه در شب تولد دخترش ، حتي او را نمي بوسد. مادر خانواده جز در دست داشتن دوربين و فيلمبرداري ، کار ديگري انجام نمي دهد. البته گاهي اوقات هم هنگام شادي کردن همسرش به او طعنه مي زند.کل هيجان فيلم ناشي از ورود يک غاز به جشن تولد و پس از آن خانه يکي از همسايه هاست. دختري که درباره مهين و خانواده اش همه چيز را مي داند هم با حضور خود در داستان ، هيچ تعليقي را ايجاد نمي کند. البته نگاه طبقاتي کارگردان نسبت به طبقه مستضعف جامعه هم بسيار جاي سوال دارد. آنها در فيلم آدمهايي نه چندان مثبت هستند که در يک تصادف ساده با شخصيت ثروتمند داستان تلاش مي کنند تا او را تيغ بزنند. در مقابل ، همه آدمهاي شمال شهري خوب و متين هستند. در بخش عمده اي از فيلم باران مي بارد. معلوم است که هزينه زيادي براي آن نشده ، زيرا اين باران تنها در شعاع نيم متري دوربين ديده مي شود و در پس زمينه اساسا باراني به چشم نمي خورد. فيلم با يک پايان بندي سرهم شده سبب شد تا بچه ها بيشتر آراي خود را داخل صندوق ضعيف و متوسط بيندازند. همچنين نشست تخصصي اقتباس ادبي در سينماي کودک با حضور وحيد نيکخواه آزاد، وحيد موسائيان ، حسن مهدوي فر و مصطفي جمشيدي برگزار شد. عمو پورنگ ، تحت تعقيب سه شنبه تالار دانش آموز در يکي از سئانس هاي صبح خود فيلمي خارجي را با دوبله همزمان نمايش مي دهد. اين مساله براي بچه ها جالب است و کنجکاوي آنها را تحريک کرده است. در ابتداي کار مدير دوبلا ژ از آنها مي خواهد تا کمتر سروصدا کنند تا صداي فيلم به او و همکارانش برسد، آنها باز هم ابراز احساسات مي کنند و حالا کنجکاوي آنها براي ديدن دوبلورها و شيوه کار آنها بيش از تماشاي فيلم است.تازه متوجه مي شوم که آنها لهجه اي خاص دارند. وقتي در فيلم کودکي به سراغ گاز مي رود، همه يکصدا فرياد مي زنند: دست به گاز نزن حسن خطرناکه حسن!بچه ها باز هم با فيلم ارتباط برقرار نمي کنند. البته مي توان براي اين مساله دلايل مختلفي آورد. سي دي هاي قاچاق ذائقه آنها را حسابي تغيير داده است. تقريبا تمامي بچه ها فيلم «اخراجي ها» را ديده اند. بي دليل نيست که در برخي صحنه ها براي ابراز احساسات از اين شعر استفاده مي کنند: «اي ول اي ول / داش مجيدو اي ول». وقتي از يکي از آنها که کلاس پنجم ابتدايي است ، سوال مي کنم: چه فيلمي رو دوست داري؟ مي گويد: فيلمهاي کشتي کج! پدرم برام مي خره.در ميانه فيلم يکي از بچه ها سراغ عمو پورنگ را از من مي گيرد. او همراه تعدادي از دوستانش تصميم گرفته هر طور شده اين مجري محبوب را ملاقات کند. اينجا عمو پورنگ حسابي تحت تعقيب است. او براي بچه ها خيلي شناخته شده تر از فيلمسازان شاخص سينماي کودک است. اگر گفتيد چرا؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]