واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: کُشتی پهلوان با فیل تنومندشرح دلاوریها و مردانگیهای پهلوان «محمد مالانی» در تمام سرزمینها دهان به دهان میگشت. تمام مردم از پهلوان شهر هرات به جوانمردی یاد میکردند. هیچ ستم دیدهای نبود که شرح حال خود را برای پهلوان بگوید و او دادش را نستاند. پهلوان در شهر میگشت و تا میتوانست گره از کار گرفتاران میگشود.
پهلوان گرزی آهنین و سنگین داشت. این گرز همیشه همراهش بود. این گرز کلید گشایش بسیاری از مشکلات مردم بود؛ پهلوان با آن صخرهها را خرد میکرد؛ مردم را از گزند حیوانات درنده دور نگه میداشت و ... مردم، پهلوان را با گرز دشمن شکنش میشناختند.مردم میگفتند در تمام دنیا پهلوانی پیدا نخواهد شد که بتواند پهلوان محمد مالانی را شکست بدهد.اکنون اوایل تابستان بود. حسین میرزا- حاکم شهر هرات- با عده زیادی از درباریان به منطقهای بسیار خوشآب و هوا آمده بود تا هم تفریح کند و هم به امور حکومتی برسد. پهلوان محمد مالانی هم در میان آنان بود.یک روز خبر آوردند که پادشاه دهلی، نمایندهای را با هدایای فراوان راهی اردوگاه حسین میرزا کرده است. خیلی زود خیمههای بزرگ برافراشته شد و همه به تکاپو افتادند تا استقبال شایستهای از نمایندگان پادشاه دهلی به عمل آورند.سپس حسین میرزا با کبر و غرور فراوان بر تخت باشکوهش نشست. به دستور او مقامات حکومتی در اطرافش گرد آمدند. حسین میرزا از پهلوان محمد مالانی هم خواست تا برای پذیرایی از نماینده پادشاه دهلی و گرفتن هدایا، کنار او باشد.طولی نکشید که نمایندگان پادشاه دهلی با کاروانی پر از انواع و اقسام هدایا از راه رسیدند. نماینده پادشاه دهلی با احترام فراوان پیام محبتآمیز پادشاه دهلی را به حسین میرزا ابلاغ کرد. سپس از حسین میرزا رخصت خواست تا هدایا را پیشکش او کند. هدایای فراوان پادشاه دهلی را یکی یکی از اسب ها و قاطرها برداشتند تا به حسین میرزا تقدیم کنند. هدایا چنان نفیس و آنقدر فراوان بود که از شمارش خارج بود.ساعتی بعد، تحویل هدایا به پایان رسید. حسین میرزا و اطرافیانش به نشانه تشکر از جای بلند شدند؛ اما در همین لحظه، نماینده پادشاه دهلی پیش آمد و با احترام فراوان خطاب به حسین میرزا گفت: «سلطان به سلامت باشند! اگر حضرت حاکم قدم رنجه فرمایند و لحظهای با همراهان خود، به خارج از خیمه شاهی تشریف بیاورند، یک هدیه ناقابل دیگر باقی مانده که تقدیم خواهد شد»حسین میرزا و اطرافیان با شنیدن این جملات همه با تعجب به هم خیره شدند:- یعنی چه هدیهای است که در اینجا نمیتواند آن را تقدیم حاکم کند؟!هنگامی که حسین میرزا و اطرافیان از خیمه خارج شدند، ناگهان با دیدن فیل عظیمالجثهای که روبه روی آنها ایستاده بود. از شدت تعجب انگشت به دهان ماندند!
فیل در مقابل آنها ایستاده بود و خرطوم بلندش را در هوا تکان میداد. عاجهای بلند و زیبای فیل از دو سو، مانند شمشیرهای براق بیرون آمده بود. پاهای فیل به کلفتی تنه درختان بود و مانند ستونهایی هیکل بزرگ و تنومند حیوان را نگه داشته بود. پچپچ و زمزمه در میان اطرافیان حسین میرزا پیچید:- در تمام عمرم، چنین حیوان غولپیکری را ندیده بودم! به گمانم این بزرگترین فیل در دنیا باشد!- آدمی از دیدن عظمت این فیل به وحشت میافتد! یک ضربه خرطوم این فیل میتواند آدمی را از پای در آورد.حسین میرزا در حالی که چشم از فیل برنمیداشت، گفت: «خداوندا! عجیب قدرتی در آفرینش این فیل به کار رفته است! وای به حال آن آدمی که گرفتار این موجود شود! محال است جان سالم به در ببرد!»پهلوان محمد مالانی، همه این حرفها را میشنید. او نیز از دیدن این فیل متعجب شده بود، اما او از سخن حسین میرزا خوشش نیامد. او آدمی را در مقابل یک حیوان، فقط به دلیل بزرگی و تنومندیاش خوار و ذلیل دانسته بود. پهلوان طاقت نیاورد؛ گرز بزرگش را از روی شانهاش جا به جا کرد و گفت: «حضرت حاکم! البته بستگی دارد که آن آدمی که باشد!! خداوند به آدمی نعمتی داده که به حیوانات نداده و آن قدرت تفکر و شعور است. عظمت و بزرگی یک حیوان نباید اینقدر مهم باشد که آدمی در مقابل آن خوار و زبون شود!»ادامه دارد...احمد عربلو _دوست نوجوانانگروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطتابستان در تهران جان محترم!؟و حالا ادامه تعطیلات تابستانیسلیم پهلوانسلیم و دوستان پهلوانشپهلوان سلیم و مرد دهقانعموجان با هدیه آمد!عموجان با هدیه آمد!(2)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 553]