تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حق بزرگ‏تر خداوند اين است كه او را بپرستى و چيزى را با او شريك نسازى، كه اگر خال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828040022




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خرس حاضر


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خرس حاضر
خرس
پریسا توی حیاط نشسته بود. عروسک‏ها همه داشتند توی حوض، آب تنی می‏کردند. یکی از عروسک‏ها پرسید: «پریسا جان، نمی‏آیی توی آب؟»پریسا با بی‏حوصلگی گفت: «نه، آخر هوا سرد شده، می‏ترسم سرما بخورم.»سعید، نیما، زیبا و خرس با هم پچ پچ کردند: «امروز چقدر بداخلاق شده!»پریسا رفت پیش مامانش و پرسید: «مامانی، پس من، کی می‏روم مدرسه؟» مامان داشت غذا درست می‏کرد. گفت: «باید آنقدر غذا بخوری تا بزرگ بشوی، آن وقت می‏روی مدرسه.»پریسا گفت: «آخر من آنقدر غذا خورده‏ام که دارم می‏ترکم!» و بعد شکمش را داد جلو و گفت: «ببین چقدر گنده شدم.»
اسباب بازیها
مامانش خندید و گفت: «پس باید یک سال دیگر صبر کنی.» پریسا خیلی ناراحت شد. رفت توی اتاقش. با خودش گفت: «حالا که نمی‏توانم بروم مدرسه مدرسه را می‏آورم اینجا.» بعد، ساعت را کوک کرد روی پنج دقیقه دیگر و تند سه تا دفتر نقاشی آورد، گذاشت روی زمین و یک کاغذ بزرگ چسباند به دیوار. یک دفعه ساعت زنگ زد. پریسا خندید و گفت: «این هم زنگ مدرسه.»سعید چرت می‏زد. پریسا رفت بیدارش کرد. سعید گفت: «پریسا جان، تو را به خدا بگذار بخوابم، خیلی خسته‏ام!» پریسا گفت: «پاشو تنبل خان! باید از امروز بری مدرسه.» عروسک‏ها، وقتی شنیدند که باید بروند مدرسه، چشم‏هایشان چهار تا شد! نیما و زیبا تند نشستند سرجایشان. خرس هم یواش یواش آمد. پریسا تا خرس را دید، گفت: «خرس جان، تو نمی‏توانی بیایی مدرسه. آخر خرس‏ها که مدرسه نمی‏روند.» خرس خیلی ناراحت شده بود که بازی‏اش نمی‏دادند. گفت: «باشد، من هم دیگر با شما‏ها قهرم.» سعید سرش را خاراند و توی دلش گفت: «خوش به حالش‏!» و یک خمیازه طولانی کشید.پریسا گفت: «خب، حالا باید یکی شاگرد تنبل بشود!»
اسباب بازیها
نیما و زیبا، سعید را نگاه کردند و با هم گفتند: «ما که شاگرد تنبل نمی‏شویم.» سعید که هنوز توی خواب و بیداری بود، گفت: چرا من را نگاه می‏کنید، من هم شاگرد تنبل نمی‏شوم.»خرس که داشت به حرف‏های آنها گوش می‏داد، پرید جلو و گفت: «من حاضرم شاگرد تنبل بشوم.» پریسا کمی نگاه کرد به خرس و گفت: «باشد، قبول. تو هم بیا مدرسه.» و بعد یک دفتر کوچولو هم داد به خرس. گفت: «این زنگ، نقاشی داریم.» و جعبه مداد رنگی‏هایش را آورد و ریخت جلوی عروسک‏ها و گفت: «حالا نقاشی بکشید.»هر کدام مدادی برداشتند و شروع کردند به نقاشی کشیدن. سعید تراش را برداشت تا مداد آبی‏اش را بتراشد. پریسا که زیرچشمی سعید را نگاه می‏کرد، گفت: «آی، سعید خان! آن مداد آبی که نوک دارد، برای چی می‏خواهی بتراشی‏اش ؟» و تراش را از سعید گرفت.خرس گفت: «من نقاشی‏ام تمام شد.» پریسا گفت: « تو شاگرد تنبل هستی و باید آخر از همه نقاشی‏ات تمام بشود.» خرس نقاشی‏اش را نشان داد و گفت: «به خدا تمام شده، نگاه کن.» سعید که هنوز نقاشی‏اش تمام نشده بود، زد توی سر خرس و گفت: «هیس، تنبل خان، بگذار نقاشی‏مان را بکشیم.»خرس آرام نشست سر جایش.پریسا به نیما و زیبا نمره بیست داد. به سعید هم نوزده داد. وقتی رسید به خرس گفت: «آخ، آخ! چه نقاشی بدی کشیدی. به تو می‏دهم ده.» خرس نمی‏دانست نمره ده چیست، ولی گفت: «نقاشی من که قشنگ است!»
خرس
زنگ دوم بود. پریسا نشست کنار تخته سفید کاغذی‏اش و گفت: «نیما!»نیما به پریسا نگاه کرد. پریسا گفت: «دارم حاضر و غایب می‏کنم. وقتی اسمتان را می‏‏خوانم، بگویید حاضر.»پریسا اسم سعید و زیبا را هم صدا کرد. بعد گفت: «خرس!» خرس از جایش بلند شد و گفت: «قبول نیست، اسم من قشنگ نیست. من دیگر دارم می‏آیم مدرسه. پس به من نگویید خرس، بگویید «هادی».عروسک‏ها زدند زیر خنده. پریسا گفت: «نه. تو اسمت به تنبل‏ها می‏خورد و باید اسمت خرس باشد.» خرس با بی‏میلی گفت: «حاضر.» پریسا دفترش را بست و گفت: «بچه‏ها، این زنگ هم نقاشی داریم.» سعید گفت: «خانم اجازه، ما فقط نقاشی داریم؟» پریسا گفت: «هیس. همین که گفتم. این زنگ، زنگ نقاشی است.» سعید توی دلش گفت: «آخر من از نقاشی خوشم نمی‏آید.» خرس داشت نقاشی می‏کشید و با خودش می‏گفت: «این دفعه یک نقاشی قشنگ می‏کشم.»ولی دوباره پریسا گفت: «تو اصلاً بلد نیستی نقاشی بکشی.» به خرس ده داد.خرس گفت: «ولی من که نقاشی‏ام قشنگ است!»زنگ تفریح بود. پریسا به همه گفت که بروند و بازی کنند. ولی به خرس گفت که باید یک پایی گوشه اتاق بایستد. خرس خیلی ناراحت شد. گوشه اتاق ایستاد و بدون اینکه کسی بفهمد گریه کرد.زنگ سوم،پریسا خیلی خسته بود. آمد سر کلاس و گفت: «بچه‏ها این زنگ، زنگ خواب است.» و یک خمیازه کشید. سعید خیلی خوشحال شد و زود خوابید. نیما و زیبا هم خوابیدند. ولی خرس نخوابید. خرس هنوز تمرین نقاشی می‏کرد.سید علی اکبرگروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطداستان سه ماهی خرس ها عسل دوست دارند نه زنبور کلارا و آرمادیلو قصّه‏ی قورباغه سبز همسایه کوچولو در انتهای کلاس ! شکوفه ی سیب مغرور دندان لق من کی می‏افتد مزرعهی پنبه دکمه‏ی گمشده





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 559]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن