واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سینمای ما-آقای حاتمی کیا سلام راستش را بخواهید من تلویزیون زیاد نگاه نمی کنم؛ اما بعضی وقت ها مجبور می شوم این کار را بکنم. اینکه تلویزیون نگاه نمی کنم ربط چندانی به فرهیختگی و روشنفکری و این جور چیزها ندارد، بلکه به خاطر ضعف اعصاب من است. راستش را بخواهید چند وقتی است که با دیدن گل و بوته و زیرنویس در حین دیدن فیلم های مثله شده عصبانی می شوم. موسیقی خوبی هم که عمدتا از سیمای جمهوری اسلامی پخش نمی شود و سریال ها هم زیادی کشدار و عمدتا آبکی هستند... بقیه برنامه ها هم که یا مسابقه است و یا شعارهای توخالی و یا اخبار اعصاب خردکن؛ این است که از چندی پیش کلا تلویزیون نگاه نمی کنم و به جایش هزار تومان می دهم دی وی دی یکی از آثار روز سینمای جهان را می بینم یا استراحت می کنم. اما همانطور که پیشتر گفتم گاهی اوقات مجبور می شوم تلویزیون تماشا کنم و یکی از این اوقات وقتی است که ما میهمان هستیم و اگر من همراه بقیه تلویزیون تماشا نکنم متهم می شوم به اینکه آدم عنقی هستم یا خودم را می گیرم یا "روشنفکر بازی" در می آورم. در حالیکه من نه عنق هستم و نه می توانم خودم را بگیرم و نه روشنفکربازی مستلزم تلویزیون ندیدن است، چون من بسیاری از روشنفکران را دیده ام که مشتری پروپا قرص برنامه های تلویزیون هستند و حتی ساعت ها پای سریال هایی که مثلا افغانی ها را مسخره می کند می نشینند و قاه قاه می خندند. آن شب هم سر سفره شام باز مجبور شدم تلویزیون تماشا کنم و این درست همان زمانی بود که یک سریالی پخش می شد که در آن شخصیت دیوانه ای به سراغ یک پزشک می آمد و این خانم دکتر می خواست با کمک پلیس و حراست بیمارستان او را بیرون بیندازد اما موفق نمی شد. چون آن دیوانه سر بزنگاه غیب می شد. یادم آمد که هفته پیش هم همان موقع جایی میهمان بودم و قسمت هایی از این ماجرای دیوانه بازی را دیده بودم و همان موقع هم حوصله ام سر رفته بود و تعجب کردم که هنوز این ماجرای بی مزه که قاعدتا با درک این واقعیت خیالی عظیم که این دیوانه هه یک روح است؛ وارد فاز بعدی می شود ادامه پیدا کرده و به همین خاطر اخم هایم رفت توی هم. گویا اخمهایم زیادی رفت توی هم چرا که یکی از همراهان که متوجه شده بود گفت: هیچ می دانستی که این سریال را حاتمی کیا ساخته است؟... احتمالا این را از آن جهت گفت که از سابقه علاقه من نسبت به شما آگاه بود. راستش را بخواهید (ببخشید که این قدر می گویم "راستش را بخواهید". متاسفانه این تکیه کلام من است والا این که معلوم است که همه دنبال راستش هستند) من از همان دوران نوجوانی که فیلم های شما را در سینما می دیدم طرفدار و هوادار شما بودم و به خصوص بعد از دیدن فیلم هایی مثل "از کرخه تا راین"، "خاکستر سبز"، "بوی پیراهن یوسف" آنقدر شیفته شما شده بودم که نذر کرده بودم هر وقت شما را دیدم، یک ماچ آبدار از لپ تان بکنم. (البته همانطور که حدس می زنید هیچوقت این کار را نکردم، چون فقط یک بار از نزدیک دیدمتان که جلوی ساختمان تئاتر شهر بود و اصلا به صلاح نبود این کار را بکنم) سرتان را زیاد درد نیاورم، خلاصه وقتی مطمئن شدم که این سریال ساخته شماست با اشتیاق نشستم به دیدم آن. ولی هرچه زمان می گذشت بیشتر حیرت می کردم و با دهان باز از خودم می پرسیدم، "یعنی این همان حاتمی کیای خودمان است؟" متاسفانه کار بسیار ضعیفی بود . بر خلاف بعضی از تماشاچی های "سرگرمی خواه"، "نتیجه گرا" و حتی "معناگرا" حتما خودتان هم قبول دارید که برای سنجش قوت و ضعف یک اثر هنری (حتی اگر سریال تلویزیونی باشد!) لازم نیست منتظر ادامه داستان شد. بلکه این شالوده داستان، شخصیت پردازی ها، دیالوگ ها، بازی ها، فیلم برداری و عواملی از این دست هستند که ارزش یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی را نشان می دهند که با نیم ساعت تماشا هم به درستی خودشان و ارزش کل مجموعه را نشان می دهند والا اگر غیر از این بود آدم باید هر کتابی که به دست می گرفت تا به آخر می خواند یا هر فیلمی را که می دید تا به آخر نگاه می کرد، اما هیچ آدم عاقلی این کار را نمی کند. با این حال هدفم از نوشتن این نامه سرگردان یادآوری اینکه این سریال ضعیف است نیست. من فقط به این بهانه می خواهم از شما که هنوز هم کارگردان مورد علاقه من هستید چند سوال بپرسم که امیدوارم - زیر لب هم که شده- جواب بدهید: 1- اولین سوالم راجع به پدیده "معنازدگی مشنگانه" است. این اصطلاح را از خودم درآورده ام و نامی است برای این موج جدید معنازدگی در سینما و تلویزیون ایران که سعی می کند با به کارگیری یک شخصیت دیوانه یا نیمه دیوانه، احساسات و عواطف بینندگان را تحریک کند و لابد از این طریق معانی و مفاهیم عمیقی را منتقل کند. همین امسال که هنوز هفت ماه بیشتر از آن نگذشته است دست کم ده فیلم سینمایی و یا سریال تلویزیونی پخش شده که با محور قرار دادن این طور شخصیت های ترحم برانگیز سعی در به غلیان درآوردن عواطف و سرازیر کردن اشک مخاطبان داشتند. آدم مشنگی که عاشق زن شوهرداری شده، آدم صادق و خل ملنگی که می خواهد بی بی اش را ببرد مکه، آدم نیمه دیوانه ای که دل به سفر بسته، آدم ملنگی که با حماقت تمام زندگی اش را می بازد، دیوانه ای که دل به چند کودک یتیم بسته، جوان خل و چلی که رفته به شهر به دنبال آرزوهایش اما شکست خورده، ... آقا من می دانم و سعی می کنم درک کنم که یک کاراکتر "نیمه دیوانه با قلبی پاک" جان می دهد برای ملودرام و اشک ملت را درآوردن و سر آخر هم پایان معصومیت باری داشتن؛ ولی به نظر شما سینما، تلویزیون و حتی جامعه ما از این شخصیت های مادرمرده اشباع نشده اند؟ لزومی دارد که شما هم دنبال این قافله بیفتید؟ 2- آقای حاتمی کیا ! اصولا تلویزیون نسبت به سینما عرصه سطحی تری است و این را اهل هنر معترفند. در نتیجه انتظار می رود کسانی که پایگاهشان سینماست وقتی پا به تلویزیون می گذارند کیفیت بهتری را به نمایش بگذارند و از این جهت وقتی ما می بینیم که کسی چون حاتمی کیا، که کارگردان سینمایی بسیار قابلی است، وقتی برای تلویزیون برنامه می سازد، همرنگ جماعت می شودT حق داریم که تاسف بخوریم و اعتراض کنیم. به خصوص این تکنیک آب بستن به برنامه ها، از شما بسیار بعید است. وقتی "دیگران" با دیالوگ های بلند کم محتوا، لانگ شات های طولانی، تعلیق های کشنده و از این قبیل تکنیک ها، یک دقیقه را سه دقیقه می کنند و بنابر این فرمول های طلایی صدا و سیما، سه برابر عاید خودشان می کنند، می توان آن را به حساب نیاز، کم تجربگی، آز، خامی یا هر چیز دیگرشان گذاشت، ولی به نظر شما وقتی من بیننده چنین کارهایی را از کارگردانی که جوایز معتبر بسیاری را از آن خود کرده و از نظر اخلاقی هم همواره قابل احترام بوده می بینم، چه طور باید قضاوت کنم؟ به قول ژولیوس سزار "بروتوس، توهم؟!" (توضیح: در زبان رومی "ابراهیم حاتمی کیا، بروتوس تلفظ می شود!) 3- آقای حاتمی کیای عزیز ! مطلب دیگری که می خواستم با شما مطرح کنم این مساله روح و روح زدگی و روان سرگردان و گه گاه دیده شدن و از دیوار رد شدن و این جور پدیده های عجیب و غریب است که در سریال جدید شما دیده می شود. البته شما کاملا حق دارید به این جور چیزها بپردازید، به خصوص اینکه سالهای سال به موضوعاتی مثل جنگ، آوارگی اسارت، شهادت، غربت و مصدومیت پرداخته اید و بالاخره نوبتی هم که باشد نوبت شماست که از این طور المان ها استفاده کنید؛ ولی خواهش می کنم با توجه به شرایط موجود، این موضوع را بی خیال شوید. البته این دفعه که گویا از دست دررفته است و چند ماهی ملت عزیز با این روح بازی شما سرگرم هستند و ان شاءالله در پایان هم نتایج خیلی مهم و مفاهیم بسیار والایی را دریافت خواهند کرد؛ اما واقعا این کار وقتش الان نیست، هر چند که صدا و سیما بسیار مایل است که با نمایش جن و پری و شیطان و زن مرد شونده و مرد گربه شونده و از این دست شعبده بازی های شیطانی مردم را به راه راست هدایت کند، اما باور کنید باز هم سوراخ دعا را گم کرده اند و شرایط جامعه را اشتباه ارزیابی کرده اند. آقای حاتمی کیا ! در این چند سال اخیر، روند گرایش به خرافات و ماورائیات الکی اوج گرفته و روزی نیست که چندین امام زمان قلابی، نظر کرده جعلی، دعانویس متجاوز، مراد کلاه بردار، روح احضار کن کلاش، نائب خودخوانده و از این دست آدمها سربلند نکنند. شرایط اقتصادی و اجتماعی ناامید کننده و توزرد درآمدن قهرمان ها و پس گرفتن شعارها هم که همگی دست به دست هم داده اند و بهترین شرایط را برای ظهور و بروز "راه های میان بر معنوی نما" (این اصطلاح هم من درآوردی است، درست همانند محتوای آن ها) فراهم کرده اند. آن وقت مردمی هم که بیشترین تاثیر را از تلویزیون می گیرند، چشم می گردانند خودشان را در محاصره روح ها و شیاطین و شعبده بازی هایی می بینند که با جعبه جادویی سیمای جمهوری اسلامی ایران هر روز آنها را به دنیای خودشان می برند. جالب اینجاست که از آن سو "رسانه ملی" ما از تمام ژانرها و موضوعات سینما و تلویزیون غربی همین موضوعاتی را که بیشترین ارتباط با خرافه و رویاپردازی و کمترین ارتباط با تعقل را دارد برمی گزیند و انتخاب می کند و از این سو روز به روز بیشتر به سوی تجسم ماورا و خرافه در برنامه های وطنی گرایش نشان می دهد و بعد مسوولان هر روز نسبت به رواج خرافه هشدار می دهند...! البته همانطور که گفتم از این دوستان انتظار زیادی نیست، ولی از شما هم انتظار زیاد هست. به هر حال ما هنوز روی شما زیاد حساب می کنیم. شما چی؟ با احترام فارو
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]