پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851102207
بررسى انديشه ساعتساز لاهوتى
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسى انديشه ساعتساز لاهوتى نويسنده: عبدالرسول عبوديت چكيده: انديشه ساعتساز لاهوتى يا خداى ساعتساز، تصويرى نادرست از خداست كه از ديرباز كم و بيش در ذهن بشر وجود داشته و در دو سده اخير، به دنبال نظريات جديد علمى، رواج يافته است. در اين مقاله ابتدا ساعتساز لاهوتى تصوير شده است و سپس با توضيح دقيق و تحليل استدلالى كه به چنين تصويرى منجر شده و بررسى مقدمات آن، نشان داده شده است كه اين استدلال، كه از نوع تمثيل است، منطقا عقيم است و به اصطلاح قياسى است معالفارق و بنابراين، نتيجهاى كه از آن گرفته شده است، عقلاً قابل قبول نيست.1. ساعتساز لاهوتىمقصود از ساعتساز لاهوتى خدايى است كه سازنده جهان طبيعت است، ولى در آن مداخله و فعاليتى ندارد. بسيارى از دانشمندان غرب و به تبع آنها بسيارى از مشتغلان به فلسفه و علم در دو سده اخير در مغرب زمين، چنين تصويرى از خداوند در ذهن دارند.علت پديد آمدن اين تصوير، «ماشين جهان» نيوتن است. ماشين جهان اين تصوير را در ذهن دانشمندان قياسى به همراه داشت كه طبيعت همچون ماشينى خودكار يا ساعتى دقيق است. ماشين خودكار يا ساعت دقيق فقط براى ساخته شدن و به كار افتادن به صنعتگر يا ساعتساز محتاج است و پس از آن مستقلاً باقى است و مستقلاً كار مىكند و به فعاليت و دخالت مستمر سازندهاش نيازمند نيست. نتيجه اين قياس چنين بود: طبيعت هم فقط براى ساخته شدن و به كار افتادن به خداوند محتاج است و پس از آن مستقلاً باقى است و كار مىكند و نيازمند به مداخله و فعاليت مستمر خداوند در آن نيست.بنابراين، ساعتساز لاهوتى استنباط فلسفى دانشمندان از ماشين جهان نيوتن است كه خود ساخته اصول و قوانين مكانيك نيوتن است.2. استدلال بر ساعتساز لاهوتىاستدلالى كه منجر به اعتقاد به ساعتساز لاهوتى شده است، در حقيقت، از نوع قياس تشبيه است كه در منطق كلاسيك به آن «تمثيل» مىگويند.قياس تشبيه از ديدگاه منطقى معتبر نيست. چه بسا همه گزارههاى به كار رفته در آن صادق باشند، ولى نتيجهاش صادق نباشد.ازاينرو، قياس خداى ساعتساز نيز منطقا معتبر نيست. آرى، اگر بتوان ثابت كرد كه امر مشترك ميان ساعت و طبيعت و به عبارت ديگر، وجه مشابهت ساعت و طبيعت، سبب بىنيازى ساعت از ساعتساز در استمرار وجود و ادامه كار است، در اين صورت منطقا مىتوان نتيجه گرفت كه طبيعت هم در استمرار وجود و ادامه كار از خداوند بىنياز است. اكنون آيا اين ويژگى در طبيعت هم هست.1ـ2. ترميم استدلالپاسخ بسيارى از دانشمندان مذكور به پرسش بالا مثبت است. به نظر ايشان، ويژگى مذكور همانا عملكرد يكنواخت و ضرورى عوامل دخيل در كار ساعت است. عواملى كه دخيل در كار ساعتاند، عملكردشان از قوانين ثابتى پيروى مىكند كه ناشى از ذات و طبيعت اين عوامل است. به تعبير فلسفى، اين عملكرد براى آنها ضرورى است و در نتيجه، يا اصلاً اين عوامل موجود نيستند و يا اگر موجودند ممكن نيست جز اين عملكردى داشته باشند. پس لازم نيست ساعتساز آنها را به اين عملكرد وادارد؛ بلكه خود به خود و بدون دخالت و فعاليت ساعتساز چنين عملكردى دارند و كار خود را انجام مىدهند. بنابراين، علت بىنيازى اينچنينى ساعت از ساعتساز عملكرد يكنواخت و ضرورى عواملى است كه ساعت را به كار وامىدارند. همين ويژگى در عواملى كه طبيعت را به كار وامى دارند نيز هست.اگر پاسخ بالا را در اين استدلال مندرج كنيم، به شكل زير درمىآيد:ـ مقدمه اول: ساعت ـ پس از ساخته شدن و به كار افتادن ـ در كاركردن از سازندهاش، يعنى ساعتساز، بىنياز است؛ چرا كه: 1. كار ساعت ناشى از عملكرد عوامل، يعنى اجزاء موجود در ساعت است؛ 2. اين عوامل در عملكردشان به سازنده ساعت نياز ندارند؛ چون: 3. عملكرد اين عوامل يكنواخت است، و به علاوه:4. عملكرد اين عوامل ناشى از ذات آنهاست و براى آنها ضرورى است.ـ مقدمه دوم: طبيعت نيز، همانند ساعت، داراى ويژگىهاى ياد شده است؛ يعنى:1. كار طبيعت ناشى از عملكرد عوامل طبيعى، يعنى اجزاء موجود در طبيعت است؛ 2. اين عوامل در عملكردشان به سازنده طبيعت، يعنى خداوند، نياز ندارند؛ چون: 3. عملكرد اين عوامل يكنواخت است، و به علاوه:4. عملكرد اين عوامل ناشى از ذات آنهاست و براى آنها ضرورى است.نتيجه اينكه طبيعت نيز، همانند ساعت، پس از ساخته شدن (آفرينش) و به كار افتادن، از سازندهاش، يعنى خداوند، بىنياز است و مستقلاً استمرار وجود دارد و كار مىكند.3. بررسى استدلالآيا استدلال بالا درست است. پاسخ منفى است. در قياس بالا، در مقدمه اول، هر چهار گزاره درستاند؛ ولى در مقدمه دوم تنها گزاره دوم درست نيست.چرا در يكى، يكنواختى و ضرورت عملكرد موجب بىنيازى از سازنده است، ولى در ديگرى چنين نيست. اين تفاوت ناشى از چيست. اين تفاوت ناشى از نوع رابطه ساعتساز و خداوند با اين عوامل است: خداوند علت فاعلى عوامل طبيعى دخيل در كار طبيعت است؛ ولى ساعتساز علت فاعلى عوامل دخيل در كار ساعت نيست. رابطه ساعتساز با عوامل مزبور به گونهاى است كه صرفا ايجاب مىكند كه ساعت در آغاز پيدايش و شروع كار محتاج ساعتساز باشد و نه در استمرار وجود و ادامه كار. واژه «ساختن» هم براى رابطه خدواند با طبيعت به كار رفته است و هم براى رابطه ساعتساز با ساعت: خداوند سازنده طبيعت است، همچنانكه ساعتساز سازنده ساعت است. بنابراين، تحليل اين واژه و تعيين اينكه آيا در هر دو مورد به يك معنا به كار رفته است يا نه، به ما كمك مىكند تا به تفاوت دقيق اين دو رابطه پى ببريم.1ـ3. تحليل رابطه ساختنساختن ساعت شامل سه مرحله طراحى، توليد اجزاء و قطعات و تركيب اجزاست. اما ساختن طبيعت شامل چه مراحلى است. به نظر فيلسوفان، آفرينش طبيعت شامل مرحله طراحى نيست؛ چرا كه طراحىاى كه تاكنون از آن بحث مىكرديم همواره با دو ويژگى همراه است: اول اينكه چون نوعى فعاليت ذهنى انسان است، طبعا طراح از اين فعاليت براى خود هدف و غايتى را در نظر دارد؛ يعنى او مىخواهد با به كارگيرى مواد موجود در طبيعت، به هدف و غايت خاصى كه فعلاً فاقد آن است دست يابد و بدين وسيله نياز خود را مرتفع سازد و كاملتر شود و دوم اينكه سازنده مواد مزبور شكلهاى گوناگون و در نهايت، تركيبى خاص را كه به غايت مورد نظرش منجر مىشود بر اين مواد تحميل مىكند، اما هيچيك از اين دو ويژگى را خداوند و طبيعت ندارند.بىترديد، جهان مخلوقات، كه شامل طبيعت هم هست، داراى نظام خاصى است كه به نظر فيلسوفان، به مقتضاى اين نظام، داراى بيشترين ميزان خير و كمترين ميزان شر است و در نتيجه، بهترين نظام ممكن و، به اصطلاح، نظام احسن است و طبعا مىتوان جهانهاى بىشمار ديگرى را با نظامهاى ديگرى غير از اين نظام واقعى تصور كرد كه واجد خير كمتر يا شر بيشترى هستند و آشكار است كه خداوند به نظام احسن، آگاه است و آن را طبق علم خود آفريده است. با توجه به اين نكته، ممكن است علم خداوند به نظام احسن را طرح الاهى جهان دانست و خداوند را، به دليل دارا بودن اين علم، «طراح طبيعت» ناميد. اما در اين صورت بايد توجه داشت كه اينچنين طراحىاى از نظر معنا و مفهوم با طراحىاى كه تا كنون از آن بحث مىكرديم به كلى فرق دارد؛ زيرا طراحىاى كه تاكنون از آن بحث مىكرديم نوعى فعاليت است ـ چون از نوع تفكر است، نوعى فعاليت ذهنى است ـ و طبعا مىتوان آن را جزء مراحل ساخت شىء به حساب آورد؛ درحالىكه طراحى به معناى عالم بودن خداوند به نظام احسن، اساسا از نوع فعاليت نيست؛ زيرا براى خداوند فعاليتى ذهنى به نام تفكر متصور نيست، بلكه صفتى ذاتى است كه عين وجود الاهى است و طبعا نمىتوان آن را جزء مراحل ساخت طبيعت به حساب آورد. نتيجه اينكه ساخت طبيعت شامل مرحلهاى به نام «طراحى» نيست، بلكه تنها شامل دو مرحله ايجاد و تركيب است كه در ادامه به آنها مىپردازيم.الف) مرحله ايجاد اجزا:طبيعت يك كل است كه شامل اجزائى است. اين اجزا كداماند. از ديدگاه علمى، اين اجزا همان ذرات بنيادى فيزيكاند، به علاوه نيروهاى فيزيكى كه اين ذرات را در قالب تركيباتى همچون اتمها و ملكولها و غيره درمىآورند. از ديدگاه فلسفى، علاوه بر آنچه گفته شد، هر تركيبى از ذرات بنيادى فيزيك كه خود داراى اثرى غير از برآيند آثار اجزا است نيز خود يك موجود حقيقى و يك پديده واقعى طبيعى است و از اجزاء جهان طبيعت به شمار مىرود. بنابراين، گذشته از ذرات بنيادى فيزيك و نيروهاى فيزيكى مزبور، هر يك از اتمهاى موجود در هر يك از عناصر، هر يك از مولكولهاى موجود در هر يك از مركبات شيميايى، هر يك از موجودات تكسلولى، هر يك از سلولهاى موجود در بدن جانداران، هر يك از اندامهاى بدن هر يك از جانداران و بالاخره هر يك از بدنهاى هر يك از جانداران نيز خود يك جزء از اجزاء جهان طبيعت است. ما موقتا از ديدگاه فلسفى صرف نظر مىكنيم و بحث را بر اساس ديدگاه علمى پىمىگيريم و نشان مىدهيم كه حتى بر اساس اين ديدگاه نمىتوان ساختن طبيعت را همانند ساختن ساعت دانست و در پايان به ديدگاه فلسفى بازمىگرديم.موادى كه اجزا و قطعات ساعت از آنها ساخته مىشود، از پيش در طبيعت موجودند و احتياجى نيست كه ساعتساز آنها را بيافريند. او فقط آنها را شكل مىدهد و در هيئت خاصى تركيبشان مىكند. حال آيا اجزاء طبيعت، يعنى ذرات بنيادى و نيروها، هم اين چنيناند. آيا آنها هم به آفرينش و ايجاد نيازمند نيستند. ممكن است گفته شود كه پاسخ اين پرسش بستگى دارد به اينكه اين اجزا را ازلى و قديم بدانيم يا حادث. اگر ازلى و قديم باشند، به ايجاد و آفرينش نيازمند نيستند واگر حادث باشند، بايد خداوند را آنها بيافريند و ايجاد كند. غالبا دانشمندان ملحد آنها را ازلى و قديم و به همين دليل از خداوند بىنياز مىپندارند و دانشمندان الاهى آنها را حادث و در نتيجه نيازمند به خداوند مىدانند. اما به نظر فيلسوفان اين اجزا در هر حال به آفرينش و ايجاد خداوند نيازمندند و قديم يا حادث بودن آنها در نيازمندى آنها به خداوند يا بىنيازى آنها از خداوند تأثيرى ندارد؛ زيرا مناط نيازمندى به علت، حدوث نيست تا در صورت حدوث اين اجزا آنها را نيازمند به علت و در صورت قديم آنها را بىنياز از علت بدانيم؛ بلكه مناط نيازمندى به علت امكان است. شيئى كه ذاتا ممكن است، به دليل امكان ذاتيش، به علت نيازمند است؛ پس هر يك از اين اجزا براى موجود بودن، محتاج به ايجاد خداوند و آفرينش اوىاند.ب) مرحله تركيب اجزا: يعنى ذرات بنيادى در قالب اتمهاى عناصر گوناگون و تركيب اتمها در قالب مولكولهاىانواع مركبات و آرايش مولكولها در قالب انواع اجسام محسوس و در نهايت، آرايش اجسام محسوس و پيدايش جهان طبيعت به شكلى كه مىبينيم.آشكار است كه تركيب اجزاء طبيعت، ناشى از عوامل طبيعى كارگر در طبيعت است كه چيزى جز خود اجزاء طبيعت (ذرات بنيادى و نيروها) نيستند. ولى تركيب اجزاء ساعت نتيجه حركتهاى ارادى ساعتساز است. بنابراين، مرحله تركيب اجزا در ساعت و طبيعت فرق دارد.پس به اختصار، واژه «ساختن» هنگامى كه براى ساعت به كار مىرود اشاره دارد به 1. طراحى ساعت؛ 2. توليد اجزا و قطعات ساعت؛ 3. تركيب اين قطعات، و هنگامى كه براى طبيعت به كار مىرود اشاره دارد به 1. ايجاد اجزاء طبيعت و 2. تركيب اين اجزا.2ـ3. مقايسه ساختن ساعت و ساختن طبيعتاكنون به سؤالى كه مطرح كرديم بازگرديم: آيا واژه «ساختن» در هر دو مورد به يك معنا به كار رفته است. مرحله توليد اجزا در ساعت با مرحله ايجاد اجزا در طبيعت به تفصيل بررسى و مقايسه مىشود.عمده چيزى كه سبب شده است واژه «ساختن» در ساعت و طبيعت به دو معنا به كار رود، تفاوت آن در دو مرحله مذكور است. ساعتساز، برخلاف خداوند، ايجاد كننده نيست. او قطعات و اجزاى لازم براى پيدايش ساعت را ايجاد نمىكند. مواد لازم براى اين قطعات، مانند انواع فلزات، در طبيعت موجودند. ساعتساز اولاً، اين موارد را از منابع ذىربط گردآورى مىكند و ثانيا، با برش يا سوراخ كردن يا خم كردن و امثال اين حركات آنها را به شكلهاى گوناگونى كه از قبل طراحى شدهاند درمىآورد. اگر دقت كنيم كار ساعتساز در مرحله توليد اجزاى ساعت، صرفا ايجاد نوعى حركت در بخشى از مواد يا كل آنها است. گردآورى مواد نوعى حركت مكانى در آنهاست. حتى استخراج مواد از منابع طبيعى، در حقيقت جداسازى آنها از ساير مواد است و بيش از نوعى حركت نيست. البته علت حركات دستهاى ساعتساز، فقط خود ساعتساز است. اما اين حركات نيز سبب حركت ابزارها و آنها نيز سبب حركات مورد بحث مىشوند. پس ساعتساز به طور غيرمستقيم علت حركات مورد بحث است. پس علت فاعلى وجود اين اَشكال و اوضاع در مواد تهيه شده، همانا نيروهاى فيزيكى موجود در بين مواد است، نه ساعتساز يا حركات وى. بنابراين، ساعتساز يا حركات او نه تنها خود موادى را كه قطعات از آنها به وجود آمدهاند ايجاد نمىكند، بلكه حتى شكلهاى گوناگون اين مواد را هم ايجاد نمىكند و در نتيجه، هيچ نوع فاعليتى نسبت به اين اجزا و قطعات ندارد.حركت همه اين قطعات در نهايت معلول حركت فنر است و حركت فنر معلول انرژى ذخيره شده در فنر است و تأثير ساعتساز در به كار انداختن ساعت به وسيله كوك آن، فقط در حد انتقال انرژى مزبور به فنر است. آشكار است كه او خود نه اين انرژى را ايجاد كرده است، زيرا اين انرژى از خارج به بدن او انتقال يافته است و او هم از بدن خود به ساعت منتقل مىكند، و نه اينكه آن را در فنر ذخيره كرده است، چرا كه عامل ذخيرهسازى انرژى در فنر همانا جنس خاص فنر است و نه چيز ديگر. ساعتساز فقط انرژى را به فنر انتقال داده است و بس. نقش او در اينجا همانند نقش بنا در انتقال مواد به ساختمان است. پس كوككننده ساعت نسبت به ذخيره شدن انرژى، كه عامل حركتهاى قطعات گوناگون است، و طبعا نسبت به خود اين حركتها، فقط معد است و از اجزاء علت تامه آنها نيست.حاصل اينكه، ساعتساز نسبت به عوامل دخيل در كار ساعت معد و زمينهساز است. همچنين اگر او خودش كوككننده ساعت باشد، نسبت به عملكرد اين عوامل در هنگامى كه ساعت كار مىكند معدّ است نه فاعل. درحالىكه خداوند فاعل عوامل طبيعى دخيل در كار طبيعت است و در نتيجه، با واسطه، فاعل عملكردهاى اين عوامل نيز هست.نتيجه اين مقايسه اين است كه رابطه خداوند با عوامل طبيعى و نيز رابطه خداوند با حركات و عملكردهاى اين عوامل، رابطه فاعل و فعل است و رابطه ساعتساز با عوامل دخيل در كار ساعت و همچنين رابطهاش با حركات و عملكردهاى اين عوامل، رابطه معد و فعل است.3ـ3. نتيجه تحليل و مقايسهاكنون به سؤال و پاسخى كه قبل از تحليل معناى «ساختن» مطرح كرديم بازگرديم. سؤال اين بود كه چرا يكنواختى و ضرورت عملكرد عوامل دخيل در ساعت، موجب بىنيازى از سازنده (ساعت ساز) است، ولى در طبيعت چنين نيست. در پاسخ گفته شد كه علت اين فرق آن است كه ساعتساز نسبت به عوامل كارگر در ساعت، معد است؛ ولى خداوند نسبت به عوامل طبيعى كارگر در طبيعت، فاعل است. چون فعاليت و مداخله خداوند اولاً، در طول عوامل طبيعى است، يعنى فعل اين عوامل همان فعل خداوند است، نه در عرض آنها و ثانيا، فعاليتى دائمى و مستمر است و ثالثا، به نحو يكنواخت و قانونمند صورت مىپذيرد. اينگونه نيست كه اگر انسان آن را درك نكرد، گمان كند كه خداوند پس از خلقت و به كار انداختن اوليه طبيعت، ديگر در طبيعت مداخلهاى ندارد. در حقيقت، استنباط ساعتساز لاهوتى از ماشين جهانى نيوتن، ناشى از پيشفرضهاى فلسفى نادرستى است كه در ذهن دانشمندان وجود داشته است.4. بررسى مسئله از ديدگاه حركت جوهرىبنابر نظريه حركت جوهرى، خداوند به طور دائم و مستمر در حال آفرينش و ايجاد تكتك اجزاى طبيعت است؛ چرا كه با توجه به اين ديدگاه، هر جسمى با تمام عوارض و لواحقش در هر لحظهاى در حال نو شدن و پديد آمدن است. پس هرچند به حسب ظاهر به نظر مىرسد كه بسيارى از موجودات عالم طبيعت ثابت و باقىاند و هيچ نوع حدوث و ايجادى ندارند، ولى به حسب واقع هيچيك از موجودات عالم طبيعت در دو لحظه باقى نيست، بلكه در لحظه اول جزئى از آن موجود است و پس از آن اين جزء معدوم مىشود و جزء ديگرى از آن حادث مىگردد و اين امر بهطور پيوسته ادامه دارد. هر جزء از اجزاى طبيعت، يك ايجاد و آفرينش مستمر خداوند است. پس خداوند به طو دائم و پيوسته در حال آفرينش و ايجاد تكتك اجزاى طبيعت است.5. بررسى مسئله از ديدگاه نظريه صورت و مادهبه نظر فيلسوفان، غير از ذرات بنيادى فيزيك و نيروهاى فيزيكى كارگر در بين آنها، طبيعت شامل موجودات و اجزاى ديگرى نيز هست: انواع صورتها. مثلاً تبادل نيرو در اتم اكسيژن تنها به دليل گرد آمدن تعدادى الكترون، پروتون، نوترون و ساير ذرات نيست، بلكه تركيب اين ذرات در آرايش يك اتم اكسيژن، صرفا ماده مستعدى پديد مىآورد براى آفريده شدن موجود ديگرى به نام «صورت ديگر» در آن. در هر حال، همزمان با هر تركيبى كه به اثر جديدى منجر مىشود، موجود جديدى كه «صورت» نام دارد آفريده مىشود و به عكس، با پاشيده شدن يك تركيب، صورتى كه در آن وجود دارد معدوم مىشود.اشارهبا توجه به عنوان مقاله و توضيحى كه نويسنده در چكيده و ابتداى آن ارائه كرده است، انديشه ساعتساز لاهوتى درباره خدا، انديشه دانشمندان پس از نيوتن است. وى با ريشهيابى تاريخى سعى در اين داشته است تا اعتبار منطقى آن را مخدوش كند و با مبانى فلسفه اسلامى به نقد و رد آن بپردازد. اما در هر سه مرحله از نوشتار دچار خطاهايى بوده است كه به اختصار بررسى مىشود.1. نكته شايان توجه قبل از بررسى اشكالات مقاله، ضعف آن از لحاظ منابع و استنادات است. نويسنده محترم از ميان دهها منبع معتبر فقط به كتاب ايان باربور استناد مىكند و بدون كمترين بررسى جانبى از مسئله آن را به دانشمندان استناد داده است. درحالىكه اين مسئله در ميان انديشمندان امروزى (تقريبا از نيمه دوم قرن بيستم به بعد) مخدوش و مردود است.(1) مجموعه منابعى كه در اين مقاله مورد استفاده قرار گرفته سه منبع است. كتاب ايان بابور مبناى طرح شبهه، اساس الاقتباس مبناى تعريف منطقى تمثيل، و درآمدى بر فلسفه اسلامى از خود نويسنده نيز مبناى تمام نقد و بررسى، و نظريات فلاسفه اسلامى قرار گرفته است. درحالىكه مسئله مزبور نه فقط از نظر فلسفه اسلامى، بلكه از سوى دانشمندان و فلاسفه كنونى غرب نيز مورد نقد و بررسى واقع شده است. از سوى ديگر، نظر فلاسفه اسلامى هر يك در منبعى مشخص و مختص به خود ذكر و تبيين شده كه شايسته چنين نقد و بررسى اين است كه در آن به منابع دسته اول استناد شود. همچنين بسيارى از مطالب مقاله بدون هيچ استنادى ذكر شده كه سبب ضعف و بىاعتبارى ادعاها مىگردد.2. با صرف نظر از چنين روندى در مقاله، نداشتن پشتوانهاى محكم در زمينه پيشينه تاريخى مسئله، از اشكالات اساسى به شمار مىرود. نكات مهمى كه شايان يادآورى است عبارتاند از:اولاً، از لحاظ تاريخى، علت پديد آمدن تصوير نادرست ساعتساز لاهوتى درباره خدا، نيوتن (1727ـ1642) نيست، بلكه رين دكارت (165ـ1596) در عرصه فلسفه و كيهانشناسى است كه نظريه ساعتگونه مكانيزم كيهان و سازنده لاهوتى آن را مطرح و تشريح كرد. گرچه فيزيك نيوتن نقش غيرقابل انكارى در بسط اين نظريه داشته است. پس علت تصوير مزبور «ماشين جهان» نيوتن نبوده است، بلكه نظريه «ماشينوار انگارانه» دكارت و سيستم تناقضآميز فلسفه و جهانشناسى وى، بهطور صريح، عامل اساسى در وارد شدن نظريه ساعتساز لاهوتى به صحنه علم و فلسفه مىباشد.(2) زيرساختهاى اين نظريه همان مبانى و نتايج شكاكيت دستورى در فلسفه دكارت است و در اين ميان، تئورى تباين جواهر سه گانه ماده، روح و خدا مهمترين نقش را در چالشهاى پس از وى ايفا كرده است. به طورىكه فلاسفه پس از وى كوشيدند تا اين چالشها را سامان دهند و رابطه جوهر خدا و ماده و روح را توجيه كنند. در اين راستا بود كه مالبرانش نظريه علل اعدادى، لايب نيتس (1716ـ1646) نظريه موناد و اسپينوزا (1677ـ1632) نظريه وحدت وجود را مطرح كردند تا از مشكلات كلامى ـ اعتقادى و فلسفى ـ منطقى نظريه دكارت رهايى يابند.(3) حتى خود نظريه ماشينوارانگارى(4) دكارت پيشزمينههاى ديگرى چون نظريههاى توماس هابز(5)، لئوناردو داوينچى و گاليله(6) داشته و دكارت به شدت تحت تأثير آنها بوده است.دوم، همانگونه كه اشاره شد، امروزه نه تنها همه دانشمندان و فلاسفه به آن تصوير اعتقاد ندارند، بلكه عمدتا نظريه توحيدى (اداره لاهوتىِ امورات هستى به طور عام توسط خدا) مورد قبول دانشمندان و فلاسفه غرب قرار گرفته است(7) و در حقيقت انديشه مزبور تقريبا منسوخ شده است.(8)سوم، با بررسى منابع تاريخى در زمينه عقايد يهودى، انديشه ساعتساز لاهوتى، گرچه با همين عنوان نبوده باشد، مبناى افكار يهودى درباره خداوند است و يكى از جنبههاى شأن نزول آيههايى مانند آيةالكرسى و آيه سى و شش از سوره قيامت در پاسخ و رد چنين عقيدهاى بوده است.(9)چهارم، با توجه به توضيحات گفته شده، اِسناد تصوير خداى ساعتساز به بسيارى از دانشمندان غرب و فلاسفه، كاملاً خطا و بىاعتبار است، حتى اگر ايان باربور منبع و مستند اين اسناد قرار گرفته باشد؛ زيرا منابع معتبرتر از ايان باربور وجود دارد كه هم تاريخچه مسئله را به طور دقيق ذكر كردهاند و هم نظريات و بررسىهاى معاصر و اخير را يادآور شدهاند.3. گفته شد در ميان مبانى فلسفه دكارت، چالش برانگيزترين ركن تصوير چنين خدايى براى عالم مادى، تئورى تباين جواهر سه گانه ماده، روح و خدا است، نه ماشين جهان نيوتن. اين مطلب را بيشتر مىشكافيم. در حقيقت، قياسِ شكل يافته درباره تصوير مزبور، تمام ماجراى نقد و بررسى مسئله نيست و مطرح شدن اين تصوير از خدا و جهان مادى، به صرف يك تمثيل و تشبيه نيست تا بتوان با تبيين بطلان ارتباط منطقى دو طرف تشبيه، به مسئله پاسخ داد؛ بلكه بخش عمدهاى از ماجرا به زير ساخت فكرى و فلسفى قائلان آن در مورد ارتباط جواهر مزبور مربوط مىشود.(10) بدين توضيح كه خداباوران مدعى ساعتساز لاهوتى، ادعا و اعتقاد خود را با قياس تشبيه و تمثيل مزبور توجيه و تبيين نكردهاند؛ بلكه در اساس اولاً: خدا را جوهرى در كنار دو جوهر جسم و روح فرض كرده بودند، ثانيا، عدم ارتباط اين سه جوهر را به عنوان مبنا فرض گرفته بودند كه طراح اين مبنا نيز خود دكارت بود(11) و ثالثا، در جهت توجيه اعتقاد به خدا و خالقيت ارادهمند وى براى برطرف كردن ناسازگارى آن با عدم ارتباط سه جوهر تلاش كردند و نظريات گوناگونى طرحريزى نمودهاند كه در اين راستا مالبرانش مثال زنگ تلفن،(12) و لايب نيتس مثال ساعت كوك شده توسط ساعتساز(13) را به عنوان تشبيه و توضيح مبناى توجيهى اعتقاد به خدا مطرح نمودند.پس اساس مسئله به مبنايى زيربنايىتر برمىگردد، نه به تمثيلى ظاهرى و توجيهى، و نقد و بررسى مثال مناقشهپذير به جاى مبناى نظريه، امرى نامعقول و غيرمنطقى به شمار مىرود. آنچه در اين بخش از مطلب شايان توجه است اينكه اگر سه نكته مزبور نقد و بررسى شود مسئله حل مىشود و بررسى مثال ساعت در واقع بيراهه رفتن و دور شدن از اصل مسئله است نه حل آن.4. پاسخ به مبناى نادرست دكارت از اين قرار است كه اولاً، خدا جوهرى در برابر جسم و روح نيست، بلكه بر مبناى فلسفه اسلامى، خدا حقيقت وجودى فوق مقوله مىباشد.(14) زيرا چون وجود صرف بوده، ماهيتى ندارد، و از آنجا كه مقولات تقسيم وجودهاى ماهيتدار است، پس خدا فوق مقوله است.(15) البته فوق مقوله بودنِ حقيقت وجودى خدا به معناى عدم ارتباط با موجودات ماهوى نيست، بلكه بدين معناست كه وجود صرف بدون ماهيت است، و وجود صرف بسيط بر همه حقايق وجودى است.(16)دوم، فلسفه دكارت فلسفه شكاكيت دستورى و فرضى است. او با شك نمودن در همه دانستهها، هيچ مبناى يقينى جز شك باقى نگذاشته است و فلسفه خود را از همين مبنا پايهگذارى كرد. او هر آنچه واضح و متمايز نبود، يقينى ندانست. ازاينرو، بزرگترين اشكالى كه بر مبناى تباين سه جوهر و عدم ارتباط آنها وارد است اين است كه هيچ دليل واضح و متمايزى وجود ندارد. فقدان چنين دليلى هم از لحاظ عقلى و منطقى است و هم از لحاظ تاريخى. سوم، اين مبناى فرضى، به رغم بىدليل و بىاعتبار بودن آن، مبناى مادهباورانه (ماترياليستى) و غيرهستى شناختى است. اين مبنا در ميان فلاسفه غرب به حد كافى مورد نقد و بررسى قرار گرفته و نقاط ضعف آن روشن شده است.(17)چهارم، ادله هستى شناختى بر ارتباط تمام جواهر (چه جواهر پنداشتى دكارتى، چه جواهر كانتى، چه جواهر جان لاكى، چه جواهر باركلى و چه جواهر مقولىِ فلسفه اسلامى) وجود دارد كه راه را بر همه مبانىِ ساختگى و بىدليل تصوير خداى ساعتساز مىبندد (مبانى آن عبارتاند از: جوهريت خدا، عدم ارتباط سه جوهر، ماشينوار انگارى گيتى، ذاتى و ضرورى بودن ارتباط اجزاى گيتى و ...).5. بىاعتبار بودن تمثيل خداى ساعتساز از لحاظ منطقى نه آنگونه كه نويسنده محترم تبيين كرده است، بلكه به دليل نادرست بودن مبناى ماشينوار انگارانه تشبيه است. بدين توضيح كه انديشه «ماشينوار انگارى» كيهان مادى به عنوان ماده اساسى قياس مزبور مورد خدشه و بلكه باطل است. اين خدشه و بطلان از سوى دانشمندان و فلاسفه بزرگ بعد از دكارت به گونههاى مختلفى ارائه و تبيين شده است.(18) در حقيقت جهان مادى نه آنگونه كه بنيانگذاران پندار مكانيزمى درباره آن بافته و بسط داده بودند، بلكه با ساز و كارى بسيار پيچيدهتر از آن در جريان است. بدين توضيح كه اگر در زمان گاليله، دكارت و نيوتن امكان بررسى و تبيين گيتى با قوانين دست و ذهنساز بشر وجود داشت ــ كه اين امكان ظاهر قضيه بود ــ امروزه ديگر چنين تبيينى به هيچ وجه امكانپذير نيست؛ زيرا بسيارى از حوادث و رويدادهاى مادى و روحانى پيش روى نوع انسانى نمايان گشته است كه با هيچ تبيين مكانيزمى و ماشينوارى سازگار نيست كه نمونه بسيار ساده چنين ناسازگارى را در قضيه معروف بِل مىتوان مشاهده كرد. بر اساس اين قضيه، دو الكترون كه داراى اسپين است در محيط آزمايشگاهى ميكروسكوپيكى بر يكديگر اثر گذاشته و به محض تغيير وضعيت يكى، ديگرى نيز وضعيت خود را تغيير مىدهد. اين نوع تغيير وضعيت و علل فيزيكى و غيرفيزيكى آنها نه در فيزيك نسبيتى و نه در فيزيك كوانتومى قابل توجيه و تبيين نيست.(19) همچنين موارد ديگرى از اين دست كه امروز در علوم فيزيك، كيهانشناسى، ژنتيك و... يافت مىشود. پس پيشفرضِ ماشينوارى گيتى، اساسا پيشفرضى نادرست و پندارى است كه امروزه اعتبار علمى و فلسفى خود را در ميان فلاسفه و دانشمندان جديد از دست داده است.بنابراين اولاً، اعتبار قياس مزبور قبل از بررسى منطقى آن، از لحاظ مبانى هستىشناختى و مادى مخدوش و مردود است، نه آنگونه كه نويسنده محترم ذكر كرده، يعنى از لحاظ منطقى. ثانيا، همانگونه كه ياد شد، مسئله ساعت نه به عنوان اصل مسئله بلكه از سوى لايب نيتس به عنوان مثال ياد شده است تا مسئله ارتباط جوهر خدا با ماده و روح را توضيح دهد. در حقيقت وجه مشابهت ساعت و طبيعت در انديشه ماشينوار انگارى (درباره كيهان مادى) نه وجه ظاهرى دارد و نه وجه واقعى، بلكه اساسا براى تقريب ذهن به نحوه ماشينوارى ذكر شده است. چنين مثالى را به سرسختىِ منطقى نمىتوان نقد نمود.ثالثا، پاسخ بسيارى از دانشمندان به سؤال نويسنده نه تنها مثبت نيست، بلكه امروزه اين انديشه منسوخ و بىاعتبار است.6. با صرف نظر از اشكالات مزبور در روند نقد منطقى مسئله، اصلاح استدلال و نقد آن را بررسى مىكنيم:هر چند همه گزارههاى مقدمه نخست درباره ساعت درست هستند، اما چنين نيست كه فقط گزاره دوم نادرست و بقيه درست باشند. زيرا اولاً، گزاره نخست از نظر هستى شناختى با آن عموميت، قابل قبول نيست. يعنى اينگونه نيست كه كار طبيعت به طور عام، فقط از عملكرد عوامل طبيعى و اجزاى طبيعت پديد آيد.ثانيا، يكنواختى عملكرد عوامل طبيعت به سان فرضى كه در گزاره سوم گرفته شده، صرفا يك پيش فرض بوده و دليل قاطعى از سوى دانشمندان و فلاسفه ارائه نشده است. بلكه روند تكاملى علوم نشان دهنده عدم يكنواختى و نوعى بىنظمى در ساختار عوامل طبيعى و عملكرد آنها مىباشد.(20) به طورىكه اين پيشفرض مورد نقد فلاسفه قرار گرفته است.(21) اگر اين فرض از لحاظ علمى و فلسفى درست فرض شود، باز هم به عنوان گزاره مقدمهاى براى رسيدن به همانندى طبيعت با ساعت، مورد خدشه و اشكال واقع خواهد شد. زيرا يكسانى و يكنواختى عملكرد عوامل طبيعى، جز در سايه عليت و ضرورت على و معلولى قابل تبيين نيست. همانگونه كه جان استوارت ميل و رومانز تحليل و بررسى كردهاند، بدون قبول روابط على و معلولى در ساختار هستى (يعنى تمام موجودات اعم از ماده و روح و خدا) نمىتوان يكسانى و يكنواختى طبيعت را توجيه و تبيين كرد.(22) زيرا اگر عليت در طبيعت را كه مبناى يكسانى و يكنواختى عوامل طبيعت به شمار مىرود، فقط به طبيعت منحصر كنيم، به امرى بىدليل و غيرمعقول دست زدهايم، پس عليت امرى عام است كه رابطه بين خدا و طبيعت را نيز شامل شده و ضرورت وجودى ميان آن دو را اقتضا مىكند. در واقع تبيينى كه نويسنده از عليت و ضرورت در پايان مقاله ارائه كرده، در اين مرحله از بحث ضرورى است كه امروزه اغلب دانشمندان و فلاسفه غرب آن را قبول دارند.ثالثا، گزاره چهارم نيز فرضى بىدليل است؛ چرا كه در برخى از موارد، عوامل طبيعى عملكردى خلاف آنچه براى بشر شناخته شده است بروز مىدهند كه ضرورى بودنشان براى آن عوامل قابل توجيه و معقول نيست.با توجه به اين نكات، كبراى قياس كليت نداشته و اعتبارى به قياس نمىبخشد.7. مسئله نظام احسن در زمينه علم الاهى در حكمت متعاليه اسلامى، اعتبار اساسى و بنيادى خود را آنگونه كه در فلسفه مشائى داشت از دست داده و جاى خود را به «علم اجمالى در عين كشف تفصيلى» داده است و مطرح نمودن آن به عنوان نكتهاى از نظر فيلسوفان (به طور عام) خالى از اشكال نيست.8. از بحثهاى مربوط به ساختن ساعت و طبيعت كه بگذريم، به مسئله علت فاعلى وجود اَشكال و اوضاع مىرسيم كه شايان توجه و بررسى است. آنگونه كه نويسنده درباره فاعليت نيروها بر عملكرد عوامل طبيعى مطرح كردهاند، در صورتى صحيح است كه نيروها و انرژىهاى فيزيكى از لحاظ هستىشناختى به عنوان جوهرى مستقل از جسم وجود داشته باشند. اين رويكرد به نيرو و انرژى، رهاوردهايى دارد كه در فلسفه نوين اسلامى شايان توجه است.(23)9. مسئله ديگرى كه قابل توجه بسيار است، نحوه مداخله خداوند در عملكرد عوامل طبيعى است. نويسنده محترم مداخله خداوند در اين روند را طولى مىداند. درحالىكه وجود خداوند بنابر پايههاى استوار حكمت متعاليه اسلامى و متون دينى معتبر (قرآن، نهج البلاغه و ...)، وجودى فعال و داخل در همه اشياء است و در حقيقت، قضيه عكس گفته نويسنده است؛ يعنى وجود عوامل در طول وجود خدا بوده، و فعل اين عوامل فعل خودِ خداست، نه اينكه فعل خدا در طول فعل اين عوامل بوده باشد.10. نكته پايانى كه شايان ذكر است قابل تأمل و بررسى بودن حل مسئله با نظريه «حركت جوهرى» و نظريه «ماده و صورت» است. زيرا اولاً، نظريه ماده و صورت با پيدايش نظريه حركت جوهرى، اعتبار هستىشناسانه خود را از دست داده است(24). ثانيا، توضيحى كه نويسنده درباره عوض شدن و به وجود آمدن صورتها ارائه نموده نادرست است. ثالثا، نظريه حركت جوهرى با تقرير صدرايى در توجيه فاعليت مستمر خداوند براى كيهان مادى، نارسا و ناقص است؛ زيرا اين نظريه اساسا در صدد توجيه ربط موجود متغير به ثابت است و در پاسخ به شبهه ديرين چگونگى خلق موجود متغير (عالم ماده) توسط موجود ثابت (خدا)، مطرح و بسط يافته است، نه براى بيان عليت تام خدا بر جهان مادى. از سوى ديگر، توضيح حركت جوهرى با ادعاى نويسنده مبنى بر استمرار فاعليت خدا منافات دارد. بدين توضيح كه چون خدا موجود ذاتا متحرك را خلق كرده است، پس عالم ذاتا متحرك است و در اين حركت ذاتى ديگر نيازى به همراهى مستمر خدا با آن نيست تا لازمهاش متحرك بودن ذات خداوندى باشد. بهتر بود كه نويسنده به اين جنبه از نظريه حركت جوهرى توجه مىكرد و آن را به نوعى حل مىنمود. پس بهترين روش در توجيه فاعليت مستمر خدا بر عالم ماده، همان مسئله عليت و ترتب ضرورى علت و معلول است كه نويسنده بدان اشاره كرده است.نتيجه اينكه انديشه ساعتساز لاهوتى ديرينه چند قرنى از زمان قوم يهود داشته و در آيات قرآنى و روايات به آن پاسخ داده شده است و معلول نظريه «ماشين جهان» نيوتن نبوده، بلكه محصول نظريهپردازىهاى شخصيتهايى نظير گاليله و دكارت بوده است. اين انديشه نه به خاطر ساختار منطقى استدلالى، بلكه به دليل مبانى فلسفى ارائهكنندگانش مخدوش و مردود است. اساسا اصل ماجرا مسئله ساعت و سازندهاش نبوده و فقط به عنوان مثال براى اصل قضيه كه ماشينوار انگارى و تباين ذاتى جواهر سه گانه جسم، روح و خدا بوده مطرح شده است. اين قضيه در قرن بيستم به شدت مورد نقادى و حمله دانشمندان و فلاسفه غرب قرار گرفت. بهطورىكه امروزه ديگر انديشهاى باطل و ناقص شمرده مىشود. برخى از انتقاداتى كه متوجه مبانى فلسفى آن بوده است، در اين نوشتار بررسى شد.پى نوشت ها: 1. جان هرمى رندل و جاستوس باكلر، درآمدى به فلسفه، ترجمه امير جلال الدين اعلم، چاپ دوم، سروش، تهران، 1375، ص 189 و 217 و بعد2. جان لازى، درآمدى تاريخى به فلسفه علم، ترجمه على پايا، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1362، ص 98 و فريدريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه امير جلال الدين اعلم، چاپ سوم، سروش و انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1375، ج 5، ص 2573. ريچارد پاپكين و آوروم استرول، كليات فلسفه، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ شانزدهم، حكمت، تهران، پاييز 1379، ص 156 به بعد4. routledge Encyclopedia of philosophy, general editor: Edward Craig, consultant By: Routledge, 11 New fetter Lane, London, EC4-4EE, UKeditor: Luciano Floridi,5. كاپلستون، تاريخ فلسفه، ج 5، ص 34 به بعد6. ويل دورانت، تاريخ فلسفه، ترجمه عباس زرياب خويى، چاپ سيزدهم، علمى و فرهنگى، تهران، 1376، ص 1407. فريدريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، بهاء الدين خرمشاهى، چاپ دوم، سروش و انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1376، ج 8، ص 3628. درآمدى به فلسفه، ص 1899. محمد بن مسعود بن محمد بن عباس السلمى السمرقندى، تفسير العياشى، تحقيق و تصحيح سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، مكتبة علمية اسلامية، تهران، ج 1، ص 13710. درآمدى به فلسفه، ص 178 به بعد11. كليات فلسفه، ص 151 به بعد12. كليات فلسفه، ص 15713. همان، ص 15914. سيد محمدحسين طباطبايى، نهايةالحكمه، تحقيق عباس على زارعى شيرازى، چاپ چهارم، انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق، ص 73 و محمد صدرالمتألهين شيرازى، الاسفار الاربعة العقلية، مكتبة المصطفوى، قم، بى تا، ج 1، ص 50 به بعد15. سيد محمدحسين طباطبايى، بداية الحكمه، چاپ سوم، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، 1410 ق، ص 2216. مرتضى مطهرى، مقالات فلسفى، چاپ اول، حكمت، تهران، تابستان 1369، ج 3، ص 30 به بعد17. كاپلستون، تاريخ فلسفه، ج 8، ص 362 و درآمدى بر فلسفه، ص 212 به بعد18. ويل دورانت، تاريخ فلسفه، ص 140؛ كاپلستون، تاريخ فلسفه ج 8، ص 124، 393 و 545؛ همان، ج 5، ص 73 به بعد و آلفرد نورث وايتهد، شيوههاى فكر، ترجمه على شريعتمدارى، چاپ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1374، ص 137 و ص 18619. ايران. لواين، شيمى كوانتومى، ترجمه صمد مؤتمنى طباطبايى، چاپ اول دانشگاه صنعتى سهند، تبريز، 1372، ص 299 به بعد. و مصطفى تقوى، «ناسازگارىهاى فلسفى فيزيك كوانتوم و نسبيت» (رساله كارشناسى ارشد رشته فلسفه علم دانشگاه شريف)20. شيوههاى فكر، ص 62 به بعد21. كاپلستون، تاريخ فلسفه، ج 8، ص 9122. همان، ص 92 به بعد و ص 13023. رحيم قربانى، «بررسى جوهرشناختى ماده و انرژى در فلسفه»، مجله معرفت فلسفى، شماره 4، تابستان 83، ص 138 به بعد24. مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، چاپ چهارم، صدرا، تهران، بهار 1368، ج 4، ص 129 به بعد و ص 309منبع: فصلنامه معرفت فلسفى
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
بررسى انديشه ساعتساز لاهوتى نويسنده: عبدالرسول عبوديت چكيده: انديشه ساعتساز لاهوتى يا خداى ساعتساز، تصويرى نادرست از خداست كه از ديرباز كم و بيش در ذهن ...
من تو نیستم فرهنگ نامهاى غدیر ليلا ویژگیهای الغدیر 2 كوچكترين شواليه الغدير و فقه التاريخ 2 ناودان و الماس الغدير و فقه التاريخ 1 بررسى انديشه ساعتساز لاهوتى ...
بررسى انديشه ساعتساز لاهوتى بسيارى از دانشمندان غرب و به تبع آنها بسيارى از مشتغلان به فلسفه و علم در دو سده اخير در مغرب زمين، چنين تصويرى از خداوند در ذهن ...
بررسى انديشه ساعتساز لاهوتى · بازشناسى عناصر فلسفه هنر بر پايه مبانى حكمت صدرايى · بررسي انديشه رخنه پوش لاهوتي · بررسى ضرورت حكومت دينى در فلسفه و ...
رويكرد آخرت گراى مسيحيان را از جانبى ديگر نيز مى توان بررسى كرد، جنبه اى كه ... كه ما به اين دليل كه در قالب بشريت لاهوتى مسيح(علیه السّلام) آفريده شده ايم، فرزندان .... فيض بى حساب الهى: در انجيل متى، حكايتى به نقل از عيسى درباره ساز و كارِ اِعطا و ... كه كارگرانى را به كار مى گمارد و در پايان روز، مزدشان را نه برحسب ساعت كارِ انجام ...
-