پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851473691
سرگذشت و آثار عبدالرحمن جامي خاتم الشعراء
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سرگذشت و آثار عبدالرحمن جامي خاتم الشعراء نويسنده: حسن نجفیمنبع: راسخون زادگاه و زندگي عبدالرحمن در خرجرد جام به سال 817 هـ ق متولد شد تخلص جامي هم به مناسبت ولايت جام است و هم به حكم ارادتي است كه نسبت به شيخ الاسلام احمد جام داشت.عبدالرحمن بعدها ملقب به نورالدين و ابو البركات و متخلص به جامي گرديد. جامي به همراه پدر به هرات رفت و چندي در مدرسه نظاميه آنجا اقامت گزيد هرات در آن سالها پايتخت هنر و ذوق و ادب ايران و يكي از شهرهاي فرهنگي آباد و پر رفت و آمد آن سامان بود. جامي علاوه بر شعر و شاعري در منطق، فلسفه، حكمت اشراق، رياضي، طبيعيات و صرف و نحو نيز آگاهي داشت و چندي در طريق تصوف به سير و سلوك پرداخت. سلطان حسين بايقرا و وزيرش امير عليشيرنوايي در آن شهر به تشويق و حمايت هنرمندان و صاحبان ذوق سرگرم بودند. جامي فنون ادب و دانشهاي شرعي و ديني را در آن شهر فرا گرفت و پس از آن به حكمت روي آورد، چندي بعد به سمرقند رفت و در آنجا مدتي به كسب دانش پرداخت در همين دوره تحصيل علم به قوت حافظه و توانايي در بحث و استدلال ميان همگان مشهور بود. در بازگشت به هرات به تصوف روي آورد و در خدمت سعدالدين كاشغري به طريقت نقشبندي درآمد. پسر سعدالدين موسوم به خواجه كلان دختر خود را به ازدواج وي در آورد اين پيوند بر حرمت و منزلت او در نزد اهالي هرات افزود. جامي در 60 سالگي به زيارت خانه خدا رفت مدتي در بغداد ماند و از آنجا به كربلا و نجف رفت. در راه بازگشت از حج چندي در حلب و دمشق ماند. در حلب و تبريز، پادشاهان از او براي اقامت و ملازمت درگاه خود دعوت نمودند اما وي نپذيرفت و به حلب بازگشت. جامي اين عارف بزرگ روز به روز به شهرتش افزوده مي شد و آنچنان به شكوه و مرتبه معنوي دست يافته بود كه سلطان حسين امير عليشير به دوستي با او افتخار مي كرد و از ديدن وي خرسند مي شد. جامي چنان تاثيري بر شاهان و امراي روزگار خود داشت كه اگر وزيري به غضب سلطان گرفتار مي شد با شفاعت و وساطت وي شاه او را مورد عفو قرار مي داد. با اين بزرگي او هيچگاه در مدح و ستايش شاهان و قدرتمندان قلم فرسايي نكرد و همين بلند طبعي و بي نيازي او را بزرگتر مي نمود.عبدالرحمن جامي (817 - 898 ق) شاعر مشهور و دانشمند بزرگ از پيروان ابنعربي بود. كتاب وي لوايح بياني از مذهب وحدت وجود است. وي در مقدمه بيان ميكند كه اين مذهب نتيجهي مواجيد صوفيانهي چندين عارف بزرگ است، ولي نقش او صرفاً نقش يك شارح و مفسر است، زيرا هيچگونه مواجيد صوفيانه نيافته و تجربه نكرده است. وي تنها آنچه را كه ديگران تجربه كردهاند مستقيماً به عبارت درآورده است. طبع شعر جامي:به تحقيق در فن شعر و شاعري شهره روزگار و استاد مسلم به زبان پارسي بوده و به حق به خاتم الشعرا لقب يافته است، زيرا دستگاه شعر و شاعري به اسلوب اساتيد قديم خراسان و فارس و عراق با مرگ وي برچيده شد و تا قرن سيزدهم ستاره درخشاني كه از قدر اول شمرده شود در افق ادب پارسي طلوع نكرد.وي در آداب عربي و صنعت ترجمه و احاطه در فنون ادب عربي كمال تبحر داشته و اين معني هم از اشعار وي نمايان است.تاثير اساتيد سخن در جامي:جامي بدون شك تحت تاثير اساتيد ماقبل خود بوده و از مطالعه سخنان وي به خوبي معلوم مي شود كه تا چه پايه قوت طبع و كمال شاعري او مرهون مطالعه دواوين و آثار شاعران بزرگ مي باشد. خود وي نام بعضي از اساتيد شعر را با ادب و حرمت نام برده است.چنانكه غزلسرائي خويش را به اسلوب كمال خجندي منسوب داشته و در پايان يكي از غزلهاي خود به آن اشاره كرده:يافت كمالي سخنش تا گرفت چاشنئي از سخنان كمالو از خاقاني نيز در قصيده اي چنين ياد مي كند.سخن آن بود كز اول نهاد استاد خاقانيبه مهمانخانه گيتي پي دانشوران خوانشو همچنين از نظامي و امير خسرو دهلوي در مثنويات با حرمت نام برده و در قطعه اي كه تحول دوران شاعري خود را شرح داده روش مثنوي سرايي خويش را به اين دو استاد منسوب داشته و گويد:نظامي كه استاد اين فن استدر اين بزمگه شمع روشن وي استزويرانه گنجه شد گنج سخنرسانيد گنج سخن را به پنجچو خسرو به آن پنج هم پنجه شدوز آن باز وي فكرتش رنجه شدو همچنين از مولانا جلال الدين رومي نيز به احترام ياد كرده و به طور كلي در مثنويات از اساتيدي نظير: فردوسي، خاقاني، انوري، عنصري، ظهير فاريابي، كمال اصفهاني، سعدي، حافظ، كمال خجندي و بعضي ديگر از شعرا به احترام نام برده است.آراي جامي بيان او از اين نظريه با تعريف منطقي واژه «وجود» دنبال ميشود. وجود (يا هستي) گاهي به عنوان يك مفهوم كلي به كار ميرود كه در منطق آن را «معقول ثاني» مينامند و هيچگونه تقرر عَينيِ مُماثِل با آن (مفهوم) ندارد و تنها خود را در ذهن به ماهيت يك شيء پيوند ميكند. (1) با درنظر گرفتن وجود در اين معني، منتقدان چندي دربارهي بيان ابنعربي كه ميگويد خدا وجود مطلق است اشكال وارد كردهاند. به نظر آنان، وجود مجردي را كه هيچگونه واقعيت (يا تقرّر) عيني ندارد نميتوان گفت كه منشأ واقعيت خارجي باشد. بنابراين، جامي ميكوشد با گفتن اين نكته كه وجود يا هستي معناي ديگري دارد، از ابنعربي دفاع كند. زماني كه وحدت وجوديان واژهي «وجود» را بهكار ميبرند به واقعيت (يا حقيقتي) اشاره ميكنند كه ذاتاً وجود دارد، و هستي موجودات ديگر مبتني بر وجود اوست. در حقيقت هيچ چيزي جز او وجود ندارد، و همهي موجودات عيني حالات او هستند. ولي به نظر جامي درستي اين بيان به اندازهيي كه از طريق وجدان و اشراق نوسان مييابد، از طريق عقل نمييابد. وجود مطلق خدا خوانده ميشود كه منشأ موجودات و در همان حال برتر از هرگونه كثرت است. او از همهي تجليات و مظاهر برتر است و ناشناختني. ذات صرف و بسيط هيچگونه تعينات ندارد و برتر از تقسيمات اسماء، صفات و نسبتهاست. تنها زماني كه اين ذات به مرحلهي تجلي ميآيد صفاتي مانند علم، نور، و وجود ظهور مييابند. ذات برتر از همهي تعينات است ولي تنها زماني كه خدا از طريق عقل محدود انساني لحاظ شود، گويند او داراي صفات است. جامي به پيروي از ابنعربي نظريهي صفات اشاعره را كه بنابر آن صفات در ذات خدا موجودند و با آن مساوقاند و در عين حال نه با او مماثلند و نه مخالف، رد ميكند. در لايحهي پانزدهم بيان ميدارد كه صفات در ذهن غير از ذات است، ولي در عين و عالم خارج با او مماثل است (صفات عين ذات هستند). خدا به صفت علم عالم است، به صفت قدرت قادر است، به صفت اراده فعال است، و بر اين قياس. شكي نيست كه چون صفات با توجه به محتواي آنها با همديگر اختلاف دارند، همينطور با ذات نيز اختلاف دارند. ولي در عالم واقع همه با ذات مماثلاند بدين معني كه در ذات او هيچگونه كثرت هستي وجود ندارد. حقيقت غايي يعني خدا مأخذ همه چيز است. او چنان واحدي است كه كثرت او را متأثر نميتواند بكند. ولي چون او خود را در صور و شئون كثرت متجلي ميسازد، به نظر كثير ميرسد. با اين همه، اين تقسيمات واحد و كثير تنها ذهني است. خدا و عالم دو جنبه از يك حقيقتاند. «عالم ظهور خارجي خداست و خدا (حقيقت) باطني عالم است. پيش از تجلي عالم خدا بود، و خدا پس از تجلي با عالم مماثل است.» در واقع، حقيقت يكي است، و جنبههاي دو گانهي خدا و عالم تنها راههاي نگرش ما در آن است.» طبيعت اشياء در عالم در ارتباط با مطلق مانند حالاتي است كه جامي به تبعيت از ابنعربي شئون ميخواند، كه به خودي خود وجود و عينيت ندارد و تنها نُعوتِ وجودِ واحدند. اين شئون در مطلق منطوياند، همچنان كه كيفيات در جوهري حلول ميكنند يا مانند لاحقي است از سابقي - مانند نيم، يك سوم، يك چهارم و اعداد كسري ديگر كه به عدد صحيح مربوطند؛ اين اعداد كسري بالقوه در عدد صحيح داخلاند و تنها زماني كه تكرار ميشوند صريح و جَلّي ميشوند. روشن است كه مفهوم خلقت چنان كه عامه آن را درمييابند نامربوط و خطاست. خلقت به معني كلامي آن فعليتپذيري قواي مكنونهي خالق نيست، بلكه عبارت از تولد افرادي و اشيائي است كه، هر چند هستي خود را از اين مأخذ مييابند، با اين همه تا حدودي از عدم تَعيُّن و اختيار برخوردارند. به نظر جامي خالق و مخلوقات دو جنبه از يك حقيقت است. اين تعيُّن ذهني، از لحاظ جامي، دو مرتبه دارد. در مرتبهي نخستين كه مرتبهي علمي خوانده ميشود، اين موجودات در علم الهي، به صورت اعيان ثابته ظاهر ميشوند. در مرتبهي دوم كه آن را مرتبهي عين يا مرتبهي جهان مادي ميخوانند، (موجودات) صفات و خواص وجود عيني (خارجي) را كسب ميكنند. «حاصل آنكه، در جهان خارجي جز يك حقيقت وجود ندارد كه به حساب ملبسشدن به شئون و صفات مختلف كثير و متعدد به نظر ميآيند.» حق، به عنوان ذات در فراسوي همهي معرفت (بشري) است، نه وحي و نه عقل ميتواند كسي را در فهم آن ياري بكند. هيچ ولّيِ عارف نميتواند ادعا بكند كه قادر است او را بدين صفت تجربه كند. «برترين تعين او فقدان همهي تعينات است و پايان همهي معرفت دربارهي او حيراني است.» نخستين مرتبهي هبوط احديت است كه يك وحدت ساده و عاري از همهي شئون و روابط است. وقتي (وجود) با اين شئون محدود و مشروط گشت آن را واحديت خوانند كه در آنجا حق به وسيلهي تجلي جز آن تعين مييابد. در اين مرتبه است كه او صفات خالق و حافظ به خود ميگيرد و با حيات، علم و اراده مشخص ميگردد. نيز درست در همين مرتبه است كه موجودات نخستين بار به عنوان اعيان علم الهي، در ذهن او ظاهر ميشوند، ولي مايهي كثرت در واحد نميشوند. در يك مرتبهي بعدي اين اعيان علم الهي جامهي هستي ميپوشند و تكثر مييابند. همهي آنها در مراتب مختلف برخي از اسماء و صفات را متجلي ميسازند. انسانهاي كامل مانند انبيا به تنهايي همهي اين اسماء و صفات را منعكس ميسازند. ولي عليرغم همهي اين تجليات و انشاقهاي واحد در كثرت، وحدت همچنان دست نخورده باقي ميماند. اين امر در ذات يا صفات هيچ تغييري پديد نميآورد. «هر چند نور آفتاب در يك زمان، روشن و تيره هر دو را روشن ميگرداند با اين همه تغييري در صفاي نور آن پديد نميآيد. اگر يك ذات در همهي موجودات مندمج شده است، حضور او در آنها به اين معني نيست كه همهي اشياء از اين نظر برابرند. زيرا بر پايهي نيروي پذيرندگي هر يك از اين اشياء، اختلافاتي در مراتب وجود دارد. شكي نيست كه خدا و عالم دو جنبه از حق است. با اين همه خدا خداست و عالَم عالَم. «هر مرتبهيي از وجود بنا بر منزلت آن متعين شده است. اگر اين اختلاف را ناديده بينگاري كافر شوي.» جامي در اخلاق، سنت مرسوم وحدت وجودي را دنبال ميكند و از مذهب جبر مطلق دفاع ميكند. چون خدا ذات يا جوهر همهي اشياء و جنبهي باطني عالم است، همهي افعالي كه معمولاً به انسان نسبت داده ميشود، در حقيقت بهتر است كه به حق نسبت داده شود. ولي اگر انسان اين چنين مجبور است، مسئلهي شر چه ميشود؟ جامي در اينجا بار ديگر از ابنعربي پيروي ميكند. او ميگويد اين درست است كه همهي افعال آدميان از آن خداست، با اين همه براي ما سزوار نيست شر (و گناه) را به خدا نسبت دهيم. (2) زيرا وجود از آن حيث كه وجود است خير مطلق است. بنابراين به نظر او شر محتواي مُحقَّقي ندارد و امري عدمي است، (3) و تنها برخي چيزها را كه بايد ميداشت فاقد است. براي مثال، سرما را درنظر بگيريد. چيزي به عنوان شر در آن وجود ندارد ولي در ارتباط با ميوهها كه از رسيدن آنها جلوگيري ميكند شر به حساب ميآيد. هدف نهايي انسان تنها نبايد فنا يعني به يكسو نهادن آگاهي باشد، بلكه فنا فنا بايد باشد، يعني به يكسو نهادن شعور به اينكه به حال فناء رسيده است. در همين مرتبه، فرد نه تنها شعور ذات (خود آگاهي) خويش را از دست ميدهد، بلكه آگاهي از «ناخودآگاهي خود» را نيز از دست ميدهد. پس از اين، به نظر جامي، ايمان، دين، عقيده يا كشف (معرفت و مواجيد صوفيانه) همه بيمعني ميشوند. (4) آثار :آثار جامي بالغ بر يكصد كتاب است ، مهمترين اين تأليفات عبارتند از: 1- ديوان اشعار: (شامل سه بخش: فاتح الشباب ، واسطهالعقد، خاتمه الحيات) 2- هفت اورنگ: (به تقليد از خمسه نظامي شامل هفت بخش: سلسله الذهب، سلامان وابسال، تحفه الاحرار، سيحه الاحرار، يوسف و زليخا، ليلي و مجنون، خرد نامهاسكندري) 3- نفحات الانس : در سال 883 ه.ق تاليف شد و در آن شرح احوال 614تن از مشايخ صوفيه آمده است . اين كتاب در واقع ترجمه اي است از شرح احوال مشايخ صوفية كه خواجه عبدالله انصاري بزبان هروي نوشته است . نثر جامي در اين اثر ساده و فصيح است. (دكتر صفا : همان : ص 228)4- بهارستان: جامي اين اثر به تقليد از گلستان سعدي به رشتةتحرير در آورد.5- لوايح : مشتمل بر سي لايحه در بيان اصول تصوف است. جامي هريك از اصول تصوف رادر لايحه اي آورده و در بيان مطالب خود رعايت اختصار را كرده است . ( دكتر صفا : همان :ص 228 ) اين رساله به نثر مسجع و مشتمل بر برخي نكات عرفاني است. ( لغت نامة دهخدا)6- اشعه اللمعات : شرح كتاب لمعات شيخ فخرالدين ابراهيم همداني مشهور به عراقي است كه به امر امير عليشير نوائي تاليف گرديده است. (لغت نامة دهخدا: ج 5 : ص6508 )7- تاريخ صوفيان و مذهب آنها 8- نقدالنصوص في شرح نقش الفصوص ابن عربي 9- مناسك حج منظوم 10- مناقب جلال الدين رومي 11- منشأت: در تاليف اين اثر شيوه هاي مختلف ادبي بكار رفته و در آن به فراخور حال اشعاري آمده است: بطور كلي در اين نامه ها جانب ايجاز و اختصار رعايت شده و در مورد اوضاع اجتماعي : اقتصادي و فرهنگي خراسان و ماوراء النهر در قرن نهم هجري اطلاعات گرانبهايي عرضه شده است. ( شهيدي: حميده. ؛ نامه ها و منشآت جامي.؛ كتاب ماه تاريخ و جغرافيا. دي و بهمن 1380 : ص38 )همسر و فرزندان :جامي پس از باز گشت از سمرقند به هرات در خدمت سعدالدين كاشغري به تلمذ پرداخت : كه اين آشنايي سبب شد تا خواجةكلان : پسر سعدالدين كاشغري : دختر خود را ازدواج وي در آورد . جامي در ميانسالي - شايد در پنجاه سالگي - ازدواج كرده و با يك زن زيسته است. نتيجة اين ازدواج چهار فرزند بودكه فرزندهاي اول: دوم و چهارم او در خردسالي در گذشتند. فرزند دوم وي صفي الدين محمد نام داشت و يكسال بيشتر نزيست و پدر در مرگ او مرثيه اي سرود.(مايل هروي : همان : ص55 ) پس از مرگ صفي الدين محمد : در سال 882 ه.ق : سومين فرزند جامي به دنيا آمد و پدر او را ضياء الدين يوسف ناميد : كه براي پدر ماند و پدر براي تربيت او آثاري چون بهارستان و الفوائدالضيائيه را نوشت .(همان : صص8-57) در سال 891 ه.ق چهارمين فرزند جامي به دنيا آمد كه او را ظهيرالدين عيسي ناميد : اما اين فرزند نيز همانند فرزندان اول و دوم وي پس از چند هفته درگذشته است. دورة نبوغ فكري جامي از چهل سالگي به بعد بود . زيرا عمدة تاليفات و آثار منظوم و منثورش در زمان سلطان حسين بايقرا و بر حسب تشويق شاگرد عالي مقامش : امير نظام الدين عليشيرنوائي در بين سالهاي 874 تا 889 ه.ق صورت گرفته است. زمان و علت فوت :جامي پس از هشتاد سال زندگي در روز پنجشنبه 18 محرم سال 898 ه.ق در وقت اذان صبح در هرات چشم جهان بينش را بست . و جنازة او را در مقبرة استادش: سعدالدين كاشغري: كه در شمال غربي هرات واقع و معروف به ؛ تخت مزار ؛ است : به خاك سپردند. مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : توجه به امور لنگر خانة نورا - كه مبتني بر رسيدگي به امور خانقاه و خانقاهيان بود - : تدريس در مدرسةگوهرشادبيگم : و نيز رسيدگي به شكايات و مشكلات مردم از جمله اموري بود كه در دهة 888-898 ه.ق به آن مي پرداخت. (مايل هروي : همان: ص59 )شاگردان : دولتشاه سمرقندي : خواندمير : سلطان حسين بايقرا : سام ميرزاي صفوي : علي بن حسين كاشف سبزواري : رضي الدين عبدالغفور لاري :(نورائي : محمد شهيد . ؛ نورالدين عبدالرحمن جامي . ؛ پيام نو .دورة ششم : شمارة 2 : دي ماه 1331 : ص 25) امير نظام الدين عليشر نوائي (همان : ص34) نظام الدين باخرزي : متخلص به نظامي (مايل هروي : همان: ص 311 ) در دوره هاي مختلف زندگاني جامي از شاگردان وي به شمار مي روند .آرا و گرايشهاي خاص : جامي متكي بر اصول عقايد متكلمين اشاعره و فقهاي شافعيه بوده و از طريق تصوف و عرفان منتسب به متصوفة نقشبندية ماوراء النهر و خراسان است. (نورائي : همان : ص33 ) جامي نصيحت گري بردل دوستان را چون دم صبح براي بوستان مي داند . پند هاي او به سه گروه تقسيم مي شود : 1- اندرز به پادشاهان 2- اندرز به پسرش : ضياء الدين يوسف 3- پندهاي عالي او . جامي قدر و قيمت امسان را به هنر و برتري سيرت مي داند. (افصح زاده : همان: ص9) وي در بسياري از نوشته هايش اهميت بزرگ علم و دتنش راچون كليد معرفت عرفاني قيد نموده و علم را تاج سر هنرها : قفل گشاي همة در ها : نظام دهندة عالم و شرف آدمي مي داند و مردم را به پرداختن علم و دانش هدايت مي كند. به نظر جامي : ادب و دانش و هنر برتاي انسان از ضروري ترين صفتها است و آموزش آنها به فرزندان درجواني لاز م است. جامي كتاب را چون يار غمگسار و استاد بي منت ستايش نموده و آنرا انيس كنج تنهايي و فروغ صبح دانايي دانسته است. او حكم قضا وقدر را تغيير نا پذير مي داند . جهان بيني و نظر يةدانش او : ايده آليستي بوده و محدوديتهاي صنفي : طبقاتي و عصر ميانگي نيز به تنگ نظري او سبب شده اند. جامي اهالي عصرش را از يك نظر به دو گروه خاص و عام قسمت مي كرد . خواص مردم تحصيل كرده در روزگار او از سيرتي سار گار برخوردار نبوده و بلكه پر از انديشه هاي متناقض و متضاد بوده اند . (مايل هروي : همان: ص91) جامي كه در مثنوي : قصيده : غزل : تركيب: ترجيع : قطعه : رباعي: مديحه: مرثيه : منقبت : نعت سر آمد بوده است (همان : ص192 ) : از سنت فلسفه ستيزي و عقل گريزي دفاع نموده است . (همان: ص 102)چگونگي عرضه آثار : امير عليشير نوائي كتاب : خمسه المتحيرين : را بزبان تركي جغتايي : بعد از مرگ جامي نگاشت و در آ نايتاد خود را در مقام شامخي تمجيد نموده است. { نورائي : همان: ص25 } فخرالدين علي كاشفي چهل سال پس از وفات جامي در كتابي كه بنام : لطائف الطوائف: تاليف نمود : از استاد جام حكاياتي نوشته است . ( همان: ص 28 ) رضي الدين عبدالغور لاري : شاگردجامي: توضيحاتي بر اشارات مشكل نفحات الا نس نوشت كه به نام حاشية نفحات الانس شهرت يافت . سپس لاري چون نفحات را فاقد شرح حال استادش مي ديد : رساله اي در پي حاشية نفحات پرداخت به نام تكملةنفحات : كه متضمن احوال : اقوال و آثار جامي از كودكي تا 898 ه.ق است. ( مايل هروي : همان: ص310 ) مقامات جامي توسط نظام الدين عبدالواسع با خرزي : متخلص به نظامي تاليف گشت كه شاگرد جامي بوده و اين اثر را دربار ةوي نوشته است. فخرالدين علي بن حسين واعظ كاشفي دراثر ديگر خود بنام : رشحات عين الحيات : از جامي به حيث عارف نقشبندي سخن رانده است. { همان} در مجالس العشاق تاليف امير كمال الدين حسين گازرگاهي: نيز به احوال و سخنان عاشقانة جامي اشاره شده است . منبع ديگر بدايع الوقايع اثر زين الدين محمود واصفي است كه دربارة جامي و همچنين استقبال ازبكان و اهالي ماوراءالنهر از آثار جامي گزارش دقيقي اراءه نموده است .( همان: صص 13-312 ) . در تحفة سامي تاليف سام ميرزاي صفوي نيز ترجمة حالي دقيق و مستند به تكملة لاري از جامي عرضه شده و گزيداي از اشعار او آمده است. ( همان: ص313)پي نوشت : 1. از اين بيان برميآيد كه جامي مانند بسياري از عرفا به اصالت ماهيت قائل است. ـ م. 2. گناه اگر چه نبود اختيار ما حافظ / تو در طريق ادب باش و گو گناه من است. - م. 3. به تعبير حكماي اسلامي «الشرورُ أعدامٌ». - م. 4. م.م. شريف، تاريخ فلسفه در اسلام ، تهران، نشر جهاد دانشگاهي، 1376، جلد دوم، صص 390-370.منابع : کانون پژوهشگران فلسفه و حکمت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایراندائرة المعارف اعجاز فرهنگ معين / جلد پنجم/ ص 423لغت نامه دهخدا/ صص108 –109زندگينامه شاعران ايران/ تاليف ليلاصوفي/ صص 189 -191کتابخانه آموزشگاهی رشد
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
سرگذشت و آثار عبدالرحمن جامي خاتم الشعراء نويسنده: حسن نجفیمنبع: راسخون زادگاه و زندگي عبدالرحمن در خرجرد جام به سال 817 هـ ق متولد شد تخلص جامي هم به مناسبت ...
سرگذشت و آثار عبدالرحمن جامي خاتم الشعراء نويسنده: حسن نجفیمنبع: راسخون زادگاه و زندگي عبدالرحمن در خرجرد جام به سال 817 هـ ق متولد شد تخلص جامي هم به مناسبت .
سرگذشت و آثار عبدالرحمن جامي خاتم الشعراء طبع شعر جامي:به تحقيق در فن شعر و شاعري شهره روزگار و استاد مسلم به زبان ... خود را شرح داده روش مثنوي سرايي خويش را ...
سرگذشت و آثار عبدالرحمن جامي خاتم الشعراء پيش از تجلي عالم خدا بود، و خدا پس از تجلي با عالم مماثل است. ... ولي عليرغم همهي اين تجليات و انشاقهاي واحد در كثرت، ...
[ اثر آفرينان ، زندگي نامه ي نام آوران فرهنگي ايران ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، ج 3 ، ص 54 ]ساير فعاليتها و برنامه هاي .... سرگذشت و آثار عبدالرحمن جامي خاتم الشعراء ...
-