تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812672576




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قصه بابا ...


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قصه بابا ...
قصه بابا ...
وقتی می‏رفت به جبهه بابای نازنینم گفت زودی بر می‏گرده بازم اونو  می‏بینم دستی کشید به موهام چه دست مهربونی گفت نمی‏خوای عزیزم برام یه شعر بخونی؟ هنوز میاد به گوشم صدای دلنشینش همیشه با خدا باش کلام آخرینش رفت و نمی‏دونستم بابا جونم چرا رفت یه روز خبر آوردن بابات پیش خدا رفت جنازه‏شو آوردن جنازه بابامو به روی دوش آوردن بابای با وفامو اون به قولش عمل کرد من دیدمش دوباره اما یه جور دیگه   با تن پاره پاره! محاسنش خاکی بود محاسن قشنگش بوی خدا رو می‏داد اون تن خونی رنگش لباش چه خوب می‏خندید لبای خشک و خونیش انگار باهام حرف می‏زد  نگاه آسمونیش می‏گفت عزیز بابا گفتم که بر می‏گردم برای حفظ میهن ببین چه کارا کردم ببین چه تکه تکه شده تموم جونم ببین که تیر و ترکش شکسته استخونم گریه نکن عزیزم  بابات مرد خدا بود امامو تنها نگذاشت رفیق باوفا بود نمی‏دونی عزیزم  جبهه چه با صفا بود برات خبر آوردم  شلمچه کربلا بود! دستای ترکشیشو گرفتمش تو دستم بهش گفتم باباجون من عاشق تو هستم بوسه زدم به لبهاش لبهای خونی رنگش یه خال تو پیشونیش بود پیشونی قشنگش! هزار هزار تا عاشق تو جبهه جون سپردن ببین چه عاشقایی  بهشت زهرا بردن بعد اونا چه کردیم؟ هیچی فقط نشستیم وقتی که جنگ تموم شد عهدامونو شکستیم امثال این باباها  اگه نبود تو ایرون هیچ می‏دویند چی می‏شد آی آدمای خندون؟ دشمنا مثل زالو خون ما رو می‏خوردن مال و منالمون هیچ ناموسا رو می‏بردن!! جمشید محمدی مقدم "حامی"تنظیم : بخش کودک و نوجوان*************************************مطالب مرتبطحرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم ؟ میراث باستانی راه ناتمام بال های کودکی یک امید،یک بهار در امتداد دشت خدا،آشنای قدیمی اول و ابتدای هر چیز اوست





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 228]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن