واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: در فیلم سینمایی "دلخون"، موضوعی که با وجود تکراری بودن همچنان میتوانست جسارتآمیز جلوه کند قربانی پا پس کشیدنهای مرتب نویسنده و فیلمساز شده است. شاید اگر از ایده اولیه داستان "دلخون" که برگرفته از همان فیلم (ونوشته) معروف "راه رفتن مرد مرده" است و بازی خلاقانه حامد بهداد صرفنظر کنیم چیز زیادی برای دلخون باقی نماند. به هر حال تا زمانی که مجازات اعدام وجود دارد (و شاید حتی پس از آن) رفتن به سراغ چنین ایدهای حتی اگر دست چندم هم باشد قابل تقدیر است، چون از فاصلهها کم میکند و به مخاطبانش نشان میدهد که گاهی فاصله میان انسان آزاد و یک متهم تنها یک تار مو است و ممکن است سر به زیر ترین و آرام ترین افراد، در شرایطی مرتکب جنایت شوند. این به هیچ وجه تأیید جنایت نیست بلکه درک حقوق انسانی مجرم است. "دلخون" موفقیتش در برقراری ارتباط با مخاطب را مدیون بازی بهداد است. با وجود اینکه برخی از بازیهای متفاوت بهداد مانند بازی او در "هر شب تنهایی" چندان با جنس فیلم جور در نمیآمد، او از معدود بازیگرانی است که جسارت و جرأت تجربه کردن را دارد و چه کارگردان بخواهد و چه نخواهد هر بار به شکل دیگری ظاهر میشود و از ایجاد هرمشخصهای که نقشهایشهایش را محدودتر کند به وضوح میگریزد. اما چرا "دلخون" فیلم خوبی نیست؟ داستان شخصیت محور است و حول شخصیت عماد میچرخد، اما فیلمساز به شدت درگیر رنگ و لعابی شده که نه تنها ارتباطی با این شخصیت ندارد و به شناخته شدن او کمک نمیکند بلکه در بسیاری از سکانسها کار بهداد را هم دشوارتر میکند. برای مثال، در سکانسهای مربوط به گفتگوی عماد و وکیل (خصوصا سکانسی که صورت عماد آسیب دیده است)، رنگهای تندی که در صورت وکیل استفاده شده و آراستگی بیش از اندازه او از تاثیر بازی بهداد کم میکند. قطعا قصد فیلمساز و نویسنده از وجود چنین صحنههایی به طور بالقوه فرصت دادن به عماد برای شناساندن بیشتر خود و وجوه انسانیش، ترسها و دلشورههایش و حتی پشیمانیاش به مخاطب است، ولی ظاهر وکیل این حس را به هم میریزد. چرا باید زیبایی وکیل را در چنین صحنههایی به رخ بکشیم؟ بهداد باید دائما بیشتر و بیشتر تلاش کند تا تمرکز تماشاگر از بازیگر مقابلش که برخلاف رنگ خاکستری او پر ازرنگ است به سمت او و بازی درخشانش که اصل این صحنه است معطوف شود. سوزان ساراندون هم در راه رفتن مرد مرده، جذابیت خود را داشت، اما جذابیتی که از جنس فیلم بود و لطمهای به آن نمیزد. متاسفانه در بیشتر آثار سینمایی ما بدون توجه به فضای فیلم و شغل شخصیتهای داستان و طبقه اجتماعی آنها و... همه را شبیه عروسکها نقاشی میکنند. جدا از این با وجود اینکه بهداد تلاش کرده است تصویری حقیقی و شاید ناتورالیستی از عماد ارائه دهد هر چه در اطراف است به نظر تقلبی میآید، قاضی دادگاه یک سوپاپ اطمینان است که سازندگان فیلم مطمئن باشند فیلم روند قانونی(!) را طی میکند. صحنههای گفتگوی وکیل و قاضی، خصوصا صحنهای که قاضی از مطرح شدن موضوع اهداء عضو متهم به قتل در مجلس میگوید را به یاد بیاورید... اوبا لبخندی آرام و دوستانه (گویی قصه تعریف میکند) توضیحاتی طولانی در مورد مراحل بعدی که باید این لایحه طی کند تا به قانون تبدیل شود میدهد (در موقعیتی که فرصت چندانی تا اعدام عماد باقی نمانده است) و در این شرایط رضایت و لبخند خانم وکیل به عنوان نقطه پایان سکانس واقعا دیدنی بود!! یا تعقیب پدر مقتول برای آسیب زدن به وکیل که اصلاً معلوم نبود میخواهد چه کار کند و هدفش چیست و اصلا چگونه آدمی است و چطور فکر میکند. یا وکیل که حتی خطر جانی را هم به خاطر دفاع از موکلش میپذیرد در مقابل او بیروح و بیحرکت است. انگار بود و نبودش تفاوتی نمیکند، زنده نیست، ری اکشنی پویا و متناسب با حس بهداد نشان نمیدهد و... موضوعی که با وجود تکراری بودن همچنان میتوانست جسارتآمیز جلوه کند قربانی پا پس کشیدنهای مرتب نویسنده و فیلمساز شده است. آنها به سراغ هرچیزی رفتهاند به محض نزدیک شدن به خطوط قرمز پاپس کشیده و یک طور سر و ته آن را بسته و یا مغشوش رهایش کردهاند. همه چیز نصفه و نیمه و پا در هواست. روابط وکیل و همسرش شخصیت پردازی خواهر مقتول و ساز زدنش (که میتوانست هر شغل دیگری هم داشته باشد)، دلیل عماد برای عصبانی شدن و قتل همسرش و... صحنههایی از جر و بحث عماد و همسرش (که خودش معتقد است بسیار دوستش داشته) میبینیم اما به هیچ عنوان قانع کننده نیست. نه به این خاطر که درگیری خوب به تصویر کشیده نشده است، بلکه به دلیل همان هراس و پا پس کشیدن فیلمساز و نویسنده. آنها قصد دارند روی لبهای حرکت کنند که با مشخص شدن خیانت همسرعماد دوباره اختلال درروند قانونی فیلم وتعصبات موجود موجب قیچی کردن اجباری نسخه نهایی فیلم نشود و یا از آن سو با روشن شدن بیهودگی سوءظن عماد بار فیلم به سمت دیگری نیفتد. این احتیاط ها بیشتر تلویزیونی به نظر میرسند تا سینمایی. اگر قصد گفتن حرف جسورانهای را داریم که میتواند سرنوشت فیلم را با تهدید مواجه کند شاید بد نباشد که به راههای جدیدی برای بیان آن بیندیشیم. در غیر این صورت راه رفتن مرد مرده با مقداری ممیزی از تلویزیون پخش شده است و مردم زیادی به تماشای آن نشستهاند و بعید میدانم ساختن کپیهای محافظه کارانه از آثار شاخص در شرایط کنونی چندان به کار فرهنگ و هنر مظلوم و بینوای این سرزمین بیاید. --------- نیوشا صدر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]