واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دلخون" قرباني پا پس کشيدن فيلمساز
"دلخون" قرباني پا پس کشيدنهاي نويسنده و فيلمساز شده است در فيلم سينمايي "دلخون"، موضوعي که با وجود تکراري بودن همچنان ميتوانست جسارتآميز جلوه کند قرباني پا پس کشيدنهاي مرتب نويسنده و فيلمساز شده است. شايد اگر از ايده اوليه داستان "دلخون" که برگرفته از همان فيلم (ونوشته) معروف "راه رفتن مرد مرده" است و بازي خلاقانه حامد بهداد صرفنظر کنيم چيز زيادي براي دلخون باقي نماند.به هر حال تا زماني که مجازات اعدام وجود دارد (و شايد حتي پس از آن) رفتن به سراغ چنين ايدهاي حتي اگر دست چندم هم باشد قابل تقدير است، چون از فاصلهها کم ميکند و به مخاطبانش نشان ميدهد که گاهي فاصله ميان انسان آزاد و يک متهم تنها يک تار مو است و ممکن است سر به زير ترين و آرام ترين افراد، در شرايطي مرتکب جنايت شوند. اين به هيچ وجه تأييد جنايت نيست بلکه درک حقوق انساني مجرم است.در فيلم سينمايي "دلخون"، موضوعي که با وجود تکراري بودن همچنان ميتوانست جسارتآميز جلوه کند قرباني پا پس کشيدنهاي مرتب نويسنده و فيلمساز شده است. "دلخون" موفقيتش در برقراري ارتباط با مخاطب را مديون بازي بهداد است. با وجود اينکه برخي از بازيهاي متفاوت بهداد مانند بازي او در "هر شب تنهايي" چندان با جنس فيلم جور در نميآمد، او از معدود بازيگراني است که جسارت و جرأت تجربه کردن را دارد و چه کارگردان بخواهد و چه نخواهد هر بار به شکل ديگري ظاهر ميشود و از ايجاد هرمشخصهاي که نقشهايشهايش را محدودتر کند به وضوح ميگريزد.اما چرا "دلخون" فيلم خوبي نيست؟ داستان شخصيت محور است و حول شخصيت عماد ميچرخد، اما فيلمساز به شدت درگير رنگ و لعابي شده که نه تنها ارتباطي با اين شخصيت ندارد و به شناخته شدن او کمک نميکند بلکه در بسياري از سکانسها کار بهداد را هم دشوارتر ميکند.براي مثال، در سکانسهاي مربوط به گفتگوي عماد و وکيل (خصوصا سکانسي که صورت عماد آسيب ديده است)، رنگهاي تندي که در صورت وکيل استفاده شده و آراستگي بيش از اندازه او از تاثير بازي بهداد کم ميکند. قطعا قصد فيلمساز و نويسنده از وجود چنين صحنههايي به طور بالقوه فرصت دادن به عماد براي شناساندن بيشتر خود و وجوه انسانيش، ترسها و دلشورههايش و حتي پشيمانياش به مخاطب است، ولي ظاهر وکيل اين حس را به هم ميريزد.شايد اگر از ايده اوليه داستان "دلخون" که برگرفته از همان فيلم (ونوشته) معروف "راه رفتن مرد مرده" است و بازي خلاقانه حامد بهداد صرفنظر کنيم چيز زيادي براي دلخون باقي نماند.چرا بايد زيبايي وکيل را در چنين صحنههايي به رخ بکشيم؟ بهداد بايد دائما بيشتر و بيشتر تلاش کند تا تمرکز تماشاگر از بازيگر مقابلش که برخلاف رنگ خاکستري او پر ازرنگ است به سمت او و بازي درخشانش که اصل اين صحنه است معطوف شود. سوزان ساراندون هم در راه رفتن مرد مرده، جذابيت خود را داشت، اما جذابيتي که از جنس فيلم بود و لطمهاي به آن نميزد.متاسفانه در بيشتر آثار سينمايي ما بدون توجه به فضاي فيلم و شغل شخصيتهاي داستان و طبقه اجتماعي آنها و... همه را شبيه عروسکها نقاشي ميکنند. جدا از اين با وجود اينکه بهداد تلاش کرده است تصويري حقيقي و شايد ناتوراليستي از عماد ارائه دهد هر چه در اطراف است به نظر تقلبي ميآيد، قاضي دادگاه يک سوپاپ اطمينان است که سازندگان فيلم مطمئن باشند فيلم روند قانوني(!) را طي ميکند.
صحنههاي گفتگوي وکيل و قاضي، خصوصا صحنهاي که قاضي از مطرح شدن موضوع اهداء عضو متهم به قتل در مجلس ميگويد را به ياد بياوريد... اوبا لبخندي آرام و دوستانه (گويي قصه تعريف ميکند) توضيحاتي طولاني در مورد مراحل بعدي که بايد اين لايحه طي کند تا به قانون تبديل شود ميدهد (در موقعيتي که فرصت چنداني تا اعدام عماد باقي نمانده است) و در اين شرايط رضايت و لبخند خانم وکيل به عنوان نقطه پايان سکانس واقعا ديدني بود!!يا تعقيب پدر مقتول براي آسيب زدن به وکيل که اصلاً معلوم نبود ميخواهد چه کار کند و هدفش چيست و اصلا چگونه آدمي است و چطور فکر ميکند. يا وکيل که حتي خطر جاني را هم به خاطر دفاع از موکلش ميپذيرد در مقابل او بيروح و بيحرکت است. انگار بود و نبودش تفاوتي نميکند، زنده نيست، ري اکشني پويا و متناسب با حس بهداد نشان نميدهد و...موضوعي که با وجود تکراري بودن همچنان ميتوانست جسارتآميز جلوه کند قرباني پا پس کشيدنهاي مرتب نويسنده و فيلمساز شده است. آنها به سراغ هرچيزي رفتهاند به محض نزديک شدن به خطوط قرمز پاپس کشيده و يک طور سر و ته آن را بسته و يا مغشوش رهايش کردهاند.همه چيز نصفه و نيمه و پا در هواست. روابط وکيل و همسرش شخصيت پردازي خواهر مقتول و ساز زدنش (که ميتوانست هر شغل ديگري هم داشته باشد)، دليل عماد براي عصباني شدن و قتل همسرش و... همه چيز نصفه و نيمه و پا در هواست. روابط وکيل و همسرش شخصيت پردازي خواهر مقتول و ساز زدنش (که ميتوانست هر شغل ديگري هم داشته باشد)، دليل عماد براي عصباني شدن و قتل همسرش و... صحنههايي از جر و بحث عماد و همسرش (که خودش معتقد است بسيار دوستش داشته) ميبينيم اما به هيچ عنوان قانع کننده نيست.نه به اين خاطر که درگيري خوب به تصوير کشيده نشده است، بلکه به دليل همان هراس و پا پس کشيدن فيلمساز و نويسنده. آنها قصد دارند روي لبهاي حرکت کنند که با مشخص شدن خيانت همسرعماد دوباره اختلال درروند قانوني فيلم وتعصبات موجود موجب قيچي کردن اجباري نسخه نهايي فيلم نشود و يا از آن سو با روشن شدن بيهودگي سوءظن عماد بار فيلم به سمت ديگري نيفتد.اين احتياط ها بيشتر تلويزيوني به نظر ميرسند تا سينمايي. اگر قصد گفتن حرف جسورانهاي را داريم که ميتواند سرنوشت فيلم را با تهديد مواجه کند شايد بد نباشد که به راههاي جديدي براي بيان آن بينديشيم. در غير اين صورت راه رفتن مرد مرده با مقداري مميزي از تلويزيون پخش شده است و مردم زيادي به تماشاي آن نشستهاند و بعيد ميدانم ساختن کپيهاي محافظه کارانه از آثار شاخص در شرايط کنوني چندان به کار فرهنگ و هنر مظلوم و بينواي اين سرزمين بيايد. تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]