واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: اجتماعيشدن فرايندي است كه به انسان شيوههاي زندگيكردن در جامعه را ميآموزد، به او شخصيت ميدهد و تواناييهايش را در جهت ايفاي وظايف فردي بهعنوان عضوي از جامعه توسعه ميبخشد. فرد در خلال اجتماعيشدن شناخت لازم براي ايفاي نقشهاي اجتماعي را به دست ميآورد. اين روند بسيار گسترده و پيچيده كه در طول زندگي فرد تداوم مييابد شامل آموزش زبان، باورها و نگرشها و ارزشهاي جامعه است و به فراگيري رفتارهاي مناسب با هنجارهاي پذيرفته شده جامعه منجر ميشود. بنياديترين بخش اجتماعي شدن، در دوران كودكي رخ ميدهد اما اين روند در سراسر عمر آدمي ادامه مييابد. ميتوان بهروشني انديشيد كه در هنگام تولد و در طول ماههاي نخستين، وضعيت كودك از هر جهت روشن و واضح است؛كودك از سويي بهطور كامل بيرون از جامعه است و از نيازهاي فيزيولوژيك خود كه از طريق آمادگي جسمانياش مشخص ميشود، پيروي ميكند؛ از سوي ديگر جامعه نميتواند بهطور مستقيم به او بپردازد، مگر بهطور كلي از طريق والدين او و آن هم براي ارضاي نيازمنديهاي جسمانياش. براي اينكه روند اجتماعي شدن صورت گيرد، لازم است در جامعه تمايل به اجتماعي كردن وجود داشته باشد و همچنين افرادي وجود داشته باشند كه اين مسئوليت را بهعهده بگيرند.اما براي اينكه تمامي اين فرايند بتواند انجام گيرد، ضروري است كه كودك قابليت اجتماعي شدن را دارا باشد و بتواند از امكاناتي كه در اختيارش گذارده ميشود، استفاده كند. مراحل اوليه اجتماعي شدن كودك به سرعت از طريق آموزش شرطي ميشود. او بهزودي ميآموزد كه در چه شرايطي تشويق يا تنبيه ميشود. او به سرعت درمييابد كه چه رفتارهايي پاداش در پيدارند و از سوي ديگر بهتدريج با وضعيت و شرايط پيراموني پيوند ميخورد و بهتدريج از وجود ديگراني كه حضورشان بهمدت طولاني در كنارش است آگاهي مييابد. كودك تمامي آنچه كه خانواده به او انتقال ميدهد را جذب ميكند. در واقع خانواده نخستين گروه مرجع فرد محسوب ميشود؛ يعني فرد به خاطر وابستگي به آن گروه، از سوي گروههاي ديگر حتي خودش مورد داوري و ارزيابي قرار ميگيرد. گروههاي ديگر از قبيل مدرسه، گروههاي همسالان، دستهها، جنبشهاي سازمان يافته و ... در اجتماعي شدن كودك دخالت دارند. البته در حال حاضر با پيشرفت دانش فني و گسترش وسايل ارتباط جمعي شاهد پيدايي و تولد نسلهاي تازه هستيم. كودكان از نخستين برهه از زندگيشان در مسير سيلي از امواج گوناگون و پيامهاي متعدد قرار ميگيرند و اين اطلاعات از دورترين نقاط جهان وارد خانههاي آنان ميشوند. بنابراين بهنظر ميرسد كه دنياي ارتباطات به مرور فرزندان تازهاي در خود پرورش ميدهد و نسلهاي جديدي را پديد ميآورد كه دنياي متفاوتي با بزرگترها دارد و بايد براي پرورش بهتر اين نسل برنامههاي مناسب و در خور تدارك ديده شود. براي آنكه اعضاي جامعه ارزشهاي فرهنگي جامعه خود را بپذيرند و با ديگر افراد جامعه همانند شوند بايد از راههاي اصلي جامعه پذيري يعني يادگيري و دروني كردن هنجارهاي اجتماعي استفاده كرد: 1- يادگيري: فرايندي است كه به وسيله آن هر موجود زنده اطلاعات لازم را براي تغيير رفتار از طريق تجربه كسب ميكند. كودكي كه والدينش او را وادار به رعايت نظافت، داشتن اخلاق خوب و پيروي از آداب معاشرت ميكنند، تابع نوعي يادگيري ميشود كه به وسيله تكرار حركات و رفتارهاي ويژه در ذهن او تثبيت ميشود. عوامل بسياري در پايداري يادگيري مؤثرند مانند: توانايي، جديت، شايستگي، تندرستي، رغبت يادگيرنده، عادتهاي شغلي، گروه همگان، معلمان، شكل و محتواي آنچه از رسانههاي گروهي بر فرد عرضه ميشود و تكرار، تقليد، پاداش و تنبيه و آزمايش و خطا. 2- دروني كردن هنجارهاي اجتماعي: فرد در فرايند اجتماعي شدن، ارزشها و هنجارهاي فرهنگي جامعه خود را كسب ميكند و به آن حالتي دروني ميبخشد. اين امر نياز به طي مراحلي چون: كنش متقابل با ديگران، تجربه پذيري عاطفي و يادگيري زبان دارد. چنانچه ارزشها و هنجارهاي اجتماعي در فرد دروني نشود فرد آن را با رغبت و رضايت انجام نميدهد و فقط هنگامي به آنها ميپردازد كه ناظري بر كارش وجود داشته باشد. اهداف اجتماعي شدن هدفهاي بنياني فرايند اجتماعي شدن را ميتوان به قرار زير خلاصه كرد: 1- شخص بايد مهارتهاي ضروري را كه براي زندگي در جامعه ضروري است فراگيرد. 2- شخص بايد بتواند بهصورت مؤثري با ديگران ارتباط برقرار كند و توانايي خواندن، نوشتن و سخن گفتن پيدا كند. 3- فرد بايد بتواند نيازهاي بدني خود، همچنين قضاي حاجت را به شيوههاي قابلقبول جامعه فرا گيرد. 4- فرد بايد ارزشها و اعتقادات اساسي جامعه خود را در ذهن متمركز كند. خود: فرد حين اجتماعي شدن ميآموزد كه خود را يك ذات جدا، مشخص و مستقل در نظر بگيرد و از همه اشخاص و اشيا متمايز كند. «خود» داراي هويت مشخصي است كه ديگران در برابر او واكنش نشان ميدهند. نوزاد انسان هنگام تولد مفهومي از خود ندارد و در واقع در فرايند اجتماعي شدن از هويت خود آگاه ميشود. تصوير فرد از خود، سهم مهمي در مشخص ساختن چگونگي نقشي كه او كم و بيش بايد ايفا كند دارد. اعتماد به نفس در انجام هر كار، اثري فراوان بر انجام موفقيتآميز آن عمل ميگذارد و به آن وابسته است. عدماعتماد، از سوي ديگر، غالبا به شكست يا ناكامي ميانجامد. بهعنوان مثال چنانچه نوجواني در مدرسه بخواهد تحصيلات خود را با موفقيت به پايان برساند بايد نخست معلمين و والدينش در او اعتماد به نفس ايجاد كنند. درصورتي كه دانشآموز تكاليف خود را با اعتماد به نفس كمي انجام دهد شانس موفقيت او در تحصيلات بهصورت چشمگيري تنزل پيدا خواهد كرد. انواع اجتماعي شدن اجتماعي شدن ممكن است بهگونهاي رسمي و غيررسمي انجام شود. نهادهاي آموزشي و نظامي، نمونه نهادهاي رسمياي است كه بهصورت دستگاه ساخت يافته تري، مسئول انتقال شيوههاي پذيرفتن عمل و انديشه جامعه به فرد است. در عين حال اجتماعيشدن ممكن است از طريق روابط متقابل با گروههاي همبازي يا عضويت در گروههاي غيررسمي و باشگاهها نيز صورت گيرد. چارلز هورتون كولي (جامعه شناس)بر اين باور است كه طبيعت اجتماعي انسان بر اثر ارتباط و تماس مستمر با ديگران بهوجود ميآيد. وي با بررسي خاص در مورد فرايند اجتماعي شدن كودكان، افرادي كه بهتدريج وارد دنياي كودك ميشوند را به دو دسته خانواده و همبازيها و سايرين تقسيم ميكند. كودك ضمن ارتباط با افراد دسته اول(خانواده و همبازيها)به احساس موجوديت خويش ميرسد و اين از راه توجهي حاصل ميشود كه آنها به رفتار كودك دارند، سپس كودك در ارتباط با دسته دوم (ديگران)نظر آنها را نسبت به خويش درمييابد و پيميبرد كه ديگران نسبت به او چه نظري دارند. از اين طريق كودك درباره خويش عقيده خاصي پيدا ميكند. كودك نميتواند تصوير واقعي خويش را چنان كه هست مشاهده كند، بلكه ملاك عمل او از خوب يا بد بودن رفتارش آن است كه عقيده سايرين را درباره خود مورد توجه قرار دهد. بنابراين در اجتماعي شدن كودك خانواده و جامعه نقش مهمي را ايفا ميكنند و چنانچه كودك در سالهاي اوليه زندگي خود از جامعه يا خانواده دور افتد آسيبهاي جبرانناپذيري بروي وارد خواهد آمد. بهعنوان نمونه بايد به مطالعات «كينگزلي ديويس» در مورد رفتار كودكان وحشي كه دور از اجتماع رشد يافتهاند توجه كرد. او اخلاق و رفتار دو كودك را بررسي كرده است. اين دو كودك به هنگامي كه در جنگلهاي هندوستان كشف شدند شباهت بيشتري به وحشياني كه در جنگل زندگي ميكردند داشتند تا انسان؛ چون حيوانات چهار دست و پا حركت ميكردند، به سخن گفتن آشنا نبودند و حركات و علائم نامفهومي از خود بروز ميدادند، فاقد احساسات و عواطف موجود در جامعه انساني بودند و از گوشت خام استفاده ميكردند. دوري از جامعه و افراد انساني آسيبي جدي در خلق و خو و رفتار اين كودكان وارد كرده بود كه در اينجا اهميت خاص اجتماعي شدن در جامعه هويدا ميشود. نتيجه آنكه اجتماعي شدن در زندگي فرد نقشي اساسي دارد، بنابراين نقش خانواده، جامعه و بهخصوص رسانههاي ارتباط جمعي در آگاهسازي و دروني كردن ارزشها و هنجارهاي اجتماعي در فرد از سالهاي نخست زندگي از ضرورتهاي غيرقابل انكار بهشمار ميرود. همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3293]