واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: یکی از شایع ترین عواملی که اثرات تربیتی سویی در فرزندان مخصوصا نوجوانان بر جای می گذارد استفاده ی بیجا از خشونت و شدت، عمل است؛ چه بسا افرادی که قربانی خشونت والدین و بویژه پدر شده و از تربیت سالم محروم گشته اند. این گونه افراد به علت برخوردهای خشن و مستبدانه، گرفتار عقده ی حقارتند و همین عقده ی حقارت، سرچشمه ی بسیاری رفتارهای نادرست در آنهاست. کبر و غرور یکی از این رفتارهای ناشایست است که از عقده ی حقارت سرچشمه می گیرد. این نوع کبر و غرور به واقع عکس العمل روانی آنها در برابر احساس حقارت است. علاوه بر آن، رفتار خشونت آمیز پدر و یا مادر فضای خانه را از صمیمیت و همدلی عاری می سازد و بذر کینه و دشمنی را در ضمیر فرزندان می پاشد. آثار مثبتی که ممکن است در کوتاه مدت در خشونت وجود داشته باشد ، برخی پدران و مادران را به اشتباه انداخته می پندارند که در درازمدت نیز چنان آثار مثبتی وجود خواهد داشت. کودکان یا نوجوانانی که فعلاً مفری ندارند ممکن است در برابر خشونت تسلیم شوند اما آیا این وضع برای همیشه می پاید؟ و آیا فرزندی که همواره از سختگیریهای بی مورد و خشونت بیجای پدر و مادر در رنج است، می تواند رابطه ی روحی و پیوند عاطفی با آنها برقرار کند و برای همیشه در کنار آنها باقی بماند؟ این گونه خشونت ها بویژه در دوران نوجوانی موجب پیدایش بدبینی نسبت به زندگی و احساس پوچی و بدبختی در نوجوانان می شود؛ گویی آنها از زندگی خود سیر و از ادامه ی آن ناخشودند زیرا جاذبه ای که بتواند آنها را جذب کند در زندگی آنها وجود ندارد. پیدایش چنین روحیه ای در نوجوانان زمینه را برای انواع انحرافها فراهم می سازد و آنها را بسرعت به سوی عواملی که بتوانند اضطراب و نارآرامی آنها را – هر چند به طور موقت – فرو نشانند، سوق می دهد. اعتیاد، دوستی های خطرناک و انحرافات جنسی از آن جمله اند. دوره ی نوجوانی دورانی است که در آن نوجوان به طور طبیعی دستخوش تلاطم روحی، سردرگمی، فشار و طوفان درونی است و نیازمند آرامش و حمایت و همدلی است و بیش از همه چشم امید او به خانواده ی خویش است. حال اگر پدر و مادری به جای این که آب آرامش بر آتش درون او بریزند و او را در زیر بال و پر مهر و عطوفت خود پناه دهند، بر تلاطم و ناآرامی او بیافزایند ، فرزند وضعیت سخت تری خواهد داشت. والدین همراه برخورداری از شخصیت قابل احترام یکی از مسائلی که در تربیت اهمیت ویژه ای دارد «شخصیت» والدین است.این را همه تجربه کرده ایم که ما نسبت به افراد با شخصیت احساس احترام و فرمانبرداری می کنیم. این قبیل افراد از نفوذ کلام خاصی برخوردار هستند و به همین دلیل برای اجرای مقاصد خود نیازی به متوسل شدن به سختگیری و شدت عمل یا خشونت و تنبیه ندارند. ویژگیهایی از قبیل وقار، ادب، بزرگواری، قاطعیت و جدیت، پرهیز از کارهای سبک و زیاده روی نکردن در شوخی، داشتن اعتماد به نفس و امثال آن مجموعاً عواملی هستند که سبب پیدایش احترام در دیگران، از جمله فرزندان، نسبت به ما می شود. در این جا باید به یک پدیده ی تاسف آور که در برخی خانواده ها به چشم می خورد اشاره کنیم، و آن این که در این گونه خانواده ها، فرزندان هیچ گونه حرمتی برای والدین خود قایل نیستند و چه بسا با بی احترامی و پرخاش با پدر و مادر خود رفتار می کنند. این برخورد نشان می دهد که شخصیت پدر و مادر در نظر فرزندان از میان رفته و در نتیجه آنها هیچ گونه حرف شنوی نسبت به والدین از خودنشان نمی دهند. در چنین خانواده هایی شیرازه ی تربیت در واقع از هم پاشیده است و پدر و مادر نقش ارشادی و تربیتی خود را از دست داده اند. از این رو، در عین حال که فرزندان باید روابط صمیمانه و آمیخته به مهر و محبت با پدر و مادر خود داشته باشند، لازم است تا حدی نیز از آنها حساب ببرند. اگر پدر و مادر نزد فرزندان خود چنین موقعیتی نداشته باشند و در نظر آنان افرادی بی مقدار و بی شخصیت جلوه کنند ، در این صورت فرزندان، خود را افرادی رها شده به حال خود خواهند دانست و معلوم است که چنین احساسی تا چه اندازه برای آنها و خانواه منشاء ضرر و خسران خواهد بود. در این جا بر روابط موجود میان پدر و مادر تأکید می کنیم. برخوردهای صمیمانه اما محترمانه میانه پدر و مادر و مراعات حریم حرمت و شئونات هر یک از آنها از طرف دیگری، در پیدایش حس احترام نسبت به والدین بسیار موثر است؛ از این رو، اگر در مواردی مشکلات و مسائلی در روابط پدر و مادر وجود داشته باشد، لازم است این مسائل را نزد فرزندان آشکار نکنند یا احیاناً یکی در غیاب دیگری به انتقاد و بدگویی از او نپردازد. این گونه برخوردها به حس احترام و اعتماد فرزندان نسبت به والدین خود صدمه می زند. هر یک از پدر و مادر باید حافظ حرمت و شخصیت دیگری در محیط خانه و در جمع فرزندان باشد و هرگز اجازه ی گستاخی نسبت به دیگری را به آنها ندهد. اگر پدرنزد فرزندان، مادر را مورد اهانت قرار دهد و تحقیر کند، یا مادر حرمت و شخصیت پدر را نادیده بگیرد، چگونه می توان از فرزندان انتظار احترام داشت؟ حسادت از تبعیض بپرهیزیم یکی از اصول تربیت، داشتن رفتار عادلانه و به دور از هرگونه تبعیض در میان فرزندان است. نداشتن عکس العمل یکسان در برابر رفتارهای یکسان فرزندان موجب بی اعتمادی و کاهش علاقه نسبت به پدر و مادر و ایجاد کینه نسبت به خواهر یا برادری است که بیش از دیگری مورد توجه قرار گرفته یا می گیرد. ما باید سعی کنیم نه تنها از نظر تشویق و تنبیه بلکه حتی از نظر میزان توجه نیز به طور عادلانه با فرزندان خود رفتار کنیم. اگر بنا به علتی یکی از فرزندان خود را بیشتر از دیگران دوست داریم نباید این علاقه ی خود را نزد آنها آشکار سازیم. فرزندان نسبت به این مسأله بسیار حساس و دقیق هستند و تحمل آن برای آنها بسیار دشوار است. گاهی پاره ای مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان ناشی از این است که احساس می کنند پدر یا مادرشان نسبت به آنها علاقه و توجه کمتری نشان می دهند و چون نمی توانند اعتراض خود را آشکارا بیان کنند آن را به صورت عقده ای در دل خود نگه می دارند. پس از چندی این گره های عاطفی به شکلهای گوناگون از قبیل سرکشی، ستیزه خویی، اضطراب و.. بروز پیدا می کنند و گاهی این گونه اشخاص به افسردگی روحی مبتلا می شود و موفقیتهای درسی آنان نیز کاهش می یابد. برخی از نوجوانان علت انحرافات اخلاقی خود را اضطراب ناشی از همین مسأله ذکر کرده اند. در بعضی خانواده ها والدین میان فرزندان دختر و پسر تبعیض قائل می شوند و حتی گاهی این مسأله را آشکارا به زبان می آورند و از این که مثلاً صاحب فرزندی دختر شده اند اظهار ناخشنودی می کنند و زن را موجودی بدبخت می دانند. بعضی دیگر جانب دختر را گرفته و در صورت بروز اختلاف، همواره سرزنش را متوجه پسر می کنند. این گونه برخوردها از نظر تربیتی اثرات ویرانگری دارد که باید بکلی از آنها پرهیز کرد. این مسأله در مورد فرزند اول معمولاً به صورت محسوس تری اتفاق می افتد فرزند اول به علت این که طی دوره ای یگانه فرزند است، مورد توجه و مهر و علاقه ی فراوان والدین قرار می گیرد؛ مشکل زمانی آغاز می شود که فرزند دوم به دنیا می آید. و به طور طبیعی عرصه را برای فرزند او تنگ می کند. پدران و مادران عاقل با توجه به حساسیت موقعیت، یکباره توجه خود را به سوی فرزند دوم معطوف نمی کنند بلکه می کوشند فرزند اول آرام آرام وجود فرزند دوم را بپذیرد و به شرایط جدید خود بگیرید. کاهش محسوس و ناگهانی توجه به فرزند اول بیشتر اوقات مشکلات روحی و تربیتی مهمی برای او به وجود می آورد و چه بسا کینه و نفرت فرزند دوم را در دل او بکارد و اختلالات روانی و رفتاری در وی به وجود می آورد و چه بسا کینه و نفرت فرزند دوم ر در دل او بکار و اختلالات روانی و رفتاری در وی به وجود آورد. منبع : کتاب رفتار والدین با فرزندان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]