واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: ایسنا-لوکاچ در آغاز فصل «پديدهي شيءوارگي» هدف خود را از پرداختن به مفهوم «شيء وارگي»، شفافسازي «مسائل عقيدتي سرمايه داري و زوال آن» معرفي ميکند. او به همين دليل به سراغ اين مفهوم رفته و آن را براي درک اين پديده ضروري ميانگارد. لوکاچ مفهوم شيء وارگي را در رابطهي مفاهيم مارکسي«کالا» و «بت وارگي» و به عنوان مسالهاي که «محدود به جامعهي سرمايهداري است» تعريف و مورد بررسي قرار ميدهد. به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، نويسنده وبلاگ «نظريه فرهنگ» به نشاني http://culturaltheory.blogfa.com نوشته است: لوکاچ در ابتدا سعي ميکند تا ميان دو نوع جامعه بر حسب آن چه «مبادلهي کالايي و مناسبات کالايي ذهني و عيني منطبق با آن» مينامد تفاوت قائل شود. او ضمن تاثيرپذيري از مارکس معتقد است که «صورت کالايي» در جوامع ابتدايي به شکل فرعي و تصادفي ظاهر ميشود و به بيان کاملتر اهميتي ثانوي دارد. در عين حال جامعهي جديد، جامعهاي است که در آن « صورت کالايي مسلط است» و بر تمام جلوههاي زندگي تاثيري قاطع مي گذارد. به عقيدهي لوکاچ ميان اين دو نوع جامعه تفاوتي کيفي وجود دارد؛ زيرا بسته به اين که کدام يک از اين دو صورت وجود داشته باشد، تمام پديدههاي ذهني و عيني اين جامعهها به شکلهاي کيفيتا متفاوتي عينيت مييابند. و اما شيءوارگي چيست و چه رابطهاي با جهان سرمايهداري (دنياي مدرني که در آن صورت کالايي به عنوان صورت مسلط بر تمام شئون زندگي اجتماعي بشر سايه افکنده است)دارد؟ لوکاچ براي پاسخ دادن به اين پرسش از اينجا آغاز ميکند که « ذات راستين کالا را فقط هنگامي مي توان درک کرد که خود کالا مقولهي عام کل هستي اجتماعي شده باشد. فقط در چنين زمينهايي است که شيوارگيزادهي مناسبات کالايي، هم براي تحول عيني جامعه و هم براي برخورد انسانها با آن، اهميتي تعيين کننده مي يابد.» به عبارت ديگر لوکاچ از همين جا شيء وارگي را پديده اي منحصر به جامعه ي سرمايه داري ميداند و به تعريف آن در اين زمينه مي پردازد، ضمن آن که برداشت خود از مفهوم « کليت »را نيز به عرصهي مفهومسازي «شيء وارگي» وارد ميسازد و بر خلاف مارکس (مفهوم بت وارگي مارکس)، اين پديده را به سراسر جامعه (دولت، قانون و بخشهاي اقتصادي) تعميم ميدهد. همچنين او بر اين عقيده است «که بر عکس دوره هاي تاريخي پيش از سرمايه داري ، در اين دوران، سرنوشت کارگر سرنوشت عام تمام جامعه مي شود، زيرا فراگير شدن اين سرنوشت شرط ضروري شکل گيري فرآيند کار در کارخانه بر اساس اين هنجار است.» لوکاچ پديده ي شيءوارگي را روي هم رفته بدين شکل تعريف ميکند:«انسان در جامعهي سرمايهداري با واقعيتي که خودش ( به عنوان يک طبقه ) «ساخته» است روبه رو ميشود. اين واقعيت براي او چونان پديدهاي طبيعي به نظر ميرسد که از خودش بيگانه است؛ او خودش را يکسره بازيچهي قوانين اين واقعيت ميانگارد: فعاليتش محدود به اين شده است که براي منافع شخصي خودخواهانهاش تا آن جا که ميتواند، در تحقق يک نوع قوانين گريز ناپذير فردگرايانه، به پيش تازد. اما او حتي در حين انجام دادن يک چنين «کنشي»، شناختهي عيني رويدادها به شمار ميآيد و نه شناساي آنها». انتهاي پيام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2757]