تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 29 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866401232




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چهره زن در شعر انقلاب


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چهره زن در شعر انقلاب
چهره زن در شعر انقلاب نويسنده:محبوبه زارعي قسمت دوم (پاياني-) فصل دوم: زن و حماسهزن آنچنان‌که عشق مى‌آفريند، حماسه مى‌آفريند و آنچنان‌که در عشق، بزرگ و اساطيرى مى‌شود در جنگ نيز اسطوره گذشت و دلاورى و مردانگى مى‌شود. مردان به جنگ مى‌روند و زن در غياب مردان خانه، خود پاسبان زندگى مى‌شود. او پاسبان حريم خانه و عشق و مهربانى است. او مى‌ماند تا عشق بماند تا زندگى از حرکت نايستد، تا مردان دوباره متولد شوند. او مادر عشق است و خودعشق. عباس باقرى مى‌گويد:و مادراني/ کفن روى دستشان/ دنبال نوجوانى خود بودند/ در کوچه‌هاى مه/ جوانى خود را شناختند/ دوشيزگاني، دنبال کودکى خود/ کفنى روى دستشان/در کوچه‌هاى دور/ آواى کودکانه خود را شناختند/ طفلاني/ در پيش روى مادران به تباهي/ و مادران کفنى روى دستشان.-1 مادر و حماسهقيصر امين‌پور لحظه وداع مادر با پسر رزمنده‌اش را اين‌گونه تصوير مى‌کند:اين زن که بود/ که بانگ “خوانگر يو” محلى را از ياد برده بود/ با گردنى بلندتر از حادثه/ بالاتر از تمام زنان ايستاده بود/ اين مادر که بود/ که مى‌خنديد؟ / وقتى که لحظه/ لحظه رفتن بود. حسن حسينى نيز خطاب به مادر مى‌گويد:مى‌روم مادر که اينک کربلا مى‌خواندماز ديار يار و دريا آشنا مى‌خواندممهلت چون و چرايى نيست مادر، الوداعزانکه آن جانانه بى‌چون و چرا مى‌خواندمسهيل محمودي:خبر بر ما مى‌آوردند اى کاشتو را اينجا مى‌آوردند اى کاشچه بايد گفت با مادر که گويدشهيدم را مى‌آوردند اى کاشو سعيد بيابانکي:اى آنکه بپروريدى از شيرت، شيرالحق که عصاره شرف بود آن شيرامروز نگر به خيل گردان و ببينهر قطره شير شد هزاران شمشيرعبدالملکيان نيز با مادرش اين‌گونه نجوا مى‌کند:مادر! پيروزى نزديک‌تر از گمان توست/ من هر صبح او را مى‌بينم/و او هر صبح به من لبخند مى‌زند/ مادر، شهادت را باور کن/ افتخار را بياموز/ برايش نوشتم:/ مادر، خداحافظ/ تا سلام بر خونين شهر/ خداحافظ/ تا سلام بر پيروزيداکانى نيز از حماسه مادر مى‌گويد:مادرم، اين سوى جبهه‌هاى نبردچشم در کار عشق مى‌سوزدبر لبانش دعاى پيروزى استشال فرداى فتح مى‌دوزدو سلمان هراتى از مادرانى برتر مى‌گويد:خدايا اسم اين گلها چيست؟ / اينجا مادران از کوير مى‌آيند/ اما دريا مى‌زايند/ کودکان توفانى مى‌آفرينند/ دختران بهار مى‌بافند/ پسران براى توسعه صبح خورشيد مى‌افشانند.قزوه نيز از مادر انقلابى مى‌گويد:ديشب مادرم با چاى و کشمش سرکرد/ او قلبش براى انقلاب مى‌تپدعبدالملکيان، شاعر مادر حماسه‌ها چنين مى‌نويسد:مادر، سلام/ خانه‌ات آبادان.../ مادر غمت مباد که تاريخ جنگ ما/ با خون پاک و روشن مريم/ نوشته خواهد شد.../ مادر غمت مباد/ قلب بزرگ و دست دعايت بلند باد/ مادر غمت مباد/ اينجا که بى‌دريغى خون جارى است/ مظلوم زخمى‌ات/ تا انهدام ظلم/ دست از مدار ماشه بر نمى‌دارد.../ مادر، اينجا ستاره‌ها همه روشن / اينجا ستاره‌ها همه نزديک/ مادر در آسمان روشن اينجا پرواز ممکن است/.../ مادر اينجا حضور ناب خدا جارى است/ اينجا هميشه فرصت بيدارى است/ ديروز در هرم آفتاب و آتش جبهه/ يک زن به سن و سال تو را ديدم.../ گفتم: سلام مادر/ چرخى زد و به شوق نگاهم کرد/ در التهاب گونه او/ قد کشيده اشک.../ مادر/ اين نامه يک اشارت کوتاه از سرزمين نور و نخل و پرنده است/ مادر/ چشم انتظار باش/ چشم انتظار مژده پيروزي/ تا روشناى فتح/ خداحافظ.-2 همسر و حماسهزن وقتى عروس خانه بخت است، چون قاصدک و چون کبوتر،‌پيغام شيرينى و شکوفايى مى‌آورد و اين کبوتر کوچک چه بزرگ و شگفت مى‌شود وقتى که عاشق را به سوى معشوقى زيباتر روانه مى‌کند. محمدعلى محمدى چنين مى‌گويد:پدرى اکبر خود را بوسيد.../ و عروسى به سر حنظله خود / گل ريخت/ سبزپوشان/ به خزان خنديدند. و باز عبدالملکيان:از لب بام کفترى پر زد/ از دل زن کبوتر شادي/ مرد در فکر نينوايى بود/ مرد در فکر روز آزادي/ مرد در پيچ کوچه سرگردان/ چشم در چشم همسرش خنديد/ چشم زن ديد جبهه در جبهه/ مرد او مثل شير مى‌جنگيد. محمدعلى محمدي، يک زن را عامل تکامل خود مى‌داند:يک زن مرا به جبهه فرستاد/ من شعر کاملى شده بودم/ او خواست تا سروده شوم/ اما/ تنها به گوش اهل دل/ آنان که بى‌گدار/ چشم از جهان گسسته به جانان رسيده‌اند. حماسه زن، تنها در دل کندن از اين و آن نيست بلکه هرجا که شد خود نيز مردانه تيغ به دست گرفته است:سودابه امينى چنين مى‌سرايد:گيسوى خسته‌ات را در چنگ مى‌فشاريبا دشنه مى‌گذارى دل بر مدار آتشو باز محمدعلى محمدي:زنان مرد چه دلهاى محکمى دارند/ که دود هيمه‌تر حتي/ نمى به چشم غضبناکشان نمى‌آرد.عبدالملکيان اين بار از زبان يک زن سخن مى‌گويد:کمان و ترکش و تيرم را / به اسب شوى خود بستم/ و مادرم بااشک/ غروب بدرقه را/ به صبح حادثه پيوست. فصل سوم: زن و اندوهدر طول تاريخ ظلم‌هاى فاحش و فجيعى در حق زن شده است. چه بسيار زنانى که در پاى خدايان سنگى قربانى شدند، چه بسيار دخترانى که بدن نازکشان زير خاک جاهليت پوسيد، چه بسيار زنانى که با شوى مرده خويش در خاک مدفون شدند، چه بسيارزنان شوى از دست داده‌اى که اندوه تنهايى و بار سنگين حفظ زندگى را بر دوش کشيده‌اند و جز صبر و سکوت از آنان برنيامده است. صبر و سکوتى که چهره‌اى مقدس و اهورايى به خود گرفته است. غلامحسين عمرانى از سکوت و شکيبايى زن چنين حکايت مى‌کند:بانوى رود/ بانوى باغ/ بانوى برج‌هاى اساطيري/ وقتى که از کرانه دريا/ بر مى‌آيي/ خاموشى تو را/ بر ساحل شکيب آواز مى‌دهم/ بانوى چشمه‌سار درخشان کوه‌ها.و محمدعلى محمدى چنين مى‌گويد:من از رسوم کهن مى‌گويم/ که گيسوان زنان را/ به خون چهره ناخن کشيده مى‌آغشت/ و گيسوان به خون رنگين‌تر/ نشان حرمت ايام پاکبازى بود/ من از رسوم کهن مى‌گويم/ که پا به پاى شما مى‌آيند و مثل انسان پا بر غبار مى‌سايند/ من از دوام رسالت‌ها/ و از اصالت انسان‌هاى مرد مى‌گويم.عزيزى مى‌گويد:چقدر از حجم اندوه تو مى‌ترسم/ چقدر از شط گيسوى پريشانت/ و مثل بره‌اى از شانه کوه تو مى‌ترسم.و باز محمدي:در ملتقاى آتش و توفان، سکوت و صبر/ من ايستاده‌ام/ تا با نگاه خود/ پژواک ناله‌هاى زنان باشم/ يا آه کودکان/ آيينه‌اى براى جهان باشم.ميرشکاک نيز مى‌گويد:پاهاى من پر از پرنده و طفل است/ و سينه‌ام/ پر از صداى دختران جوانمرگ. زن نمادى از عشق و زندگى است که بيشترين نصيب او از اين دو، شيون و اندوه است. گويى زن و شيون همزاد هم بوده‌اند. سودابه امينى از سوگوارى خود مى‌گويد:شب در طنين گيسوان سوگوارم تا سحر رقصيد/ پروانه‌اى تاريک/ پيشانى داغ مرا بوسيد/ ديدم زني/ با بافه‌هاى گيسوان مرده‌اش در چنگ/ پيچيده در خون خدا و شيون و فرياد/ سمت تو مى‌آيد/ با کودکان گمشده در باد/ سوگ سياووشان/ ميعاد ماه است و زن و شيون.امين‌پور نيز از شيون مادر مى‌گويد:امشب در خانه‌هاى خاکى خاک‌آلود/ جيغ کدام مادر بيدار است/ که در گلو نيامده مى‌خشکد/در زير خاک گل شده مى‌بينم:/ زن روى چرخ کوچک خياطي/ خاموش مانده است/ بايد گلوى مادر خود را/ از بانگ رود، رودبسوزانيم.مصطفى عليپور نيز از زنان اندوهگين چنين مى‌گويد:کوچه‌ها/ در تصرف چلچراغ‌هايى است که دنباله خورشيدند/ و گورستان‌ها در تملک خواهرانى که برادرى را از گورهاى تازه آموخته‌اند/ مادران بر سجاده مى‌ميرند/ و پدران تشنه تقسيم دريا و پرنده‌اند.عبدالجبار کاکايى زبان حال مادر شهيد و گفتگوى او را با قاب عکس فرزندش چنين تصوير مى‌کند:به شوق خلوتى دگر که روبراه کرده‌ايتمام هستى مرا شکنجه‌گاه کرده‌ايمحله‌مان به يمن رفتن تو روسپيد شدلباس اهل خانه را ولى سياه کرده‌ايچه بارها که گفته‌ام به قاب عکس کهنه‌اتدل مرا شکسته‌اي، ببين گناه کرده‌اى چه بارها که از غمت به شکوه لب گشوده‌ام و نااميد گفته‌ام که اشتباه کرده‌ايولى تو باز بى‌صدا درون قاب عکس خودفقط سکوت کرده‌اى فقط نگاه کرده‌ايسلمان هراتى ظلم رفته بر مادران را که ميراث رژيم گذشته است اين‌گونه واگويه مى‌کند: من نبودم مادرم يتيم شد/ من نبودم/ درختان، به شکوفه نشستند/.../ ارباب صبحانه‌اى لذيذ از انجير خورد/ مادرم گفت: اى کاش گرگ‌ها مرا مى‌بردند/ اى کاش گرگ‌ها مرا مى‌خوردند/ من نبودم/ مادرم يتيم شد/ هيمه‌هاى نيم‌سوخته/ کله‌چال/ را از آتش مى‌انباشتند/ و ارباب کاهنى بود که با هيمه‌هاى نيم‌سوخته/ به تاديب مادرم برمى‌خاست/... / مادرم غذاى خاکستر مى‌خورد/ و بچه‌هاى خاکستر به دنيا آورد/ براى رفوى پيراهن‌هاى پاره ما/ دوبيتى و اشک کافى بود/ سوزن که بر دستش مى‌رفت/ نه بر جگرم مى‌رفت/ کى مى‌توانستم گريه کنم/ آيا آسمان بر زمين آمده است/ ما که چيزى احساس نمى‌کنيم/ بالش من سنگين بود از اشک‌هاى من/ با گوشه زمخت لحافم/ اشک‌هايم را مى‌ستردم/ بر دامن مادرم اگر گندم مى‌پاشيديم سبز مى‌شد/ از بس گريسته بودم/ آسمان تنها دوست مادرم بود/ مادرم ساده و سبز مثل “ولگان” بود/ من شعرهاى ناسروده مادرم را مى‌گويم/ من با “اميرگته يا” خوابيدم/ من با “اميرگته يا” شيرخوردم/ من با “اميرگته يا” گريه کردم/ من نبودم/ من شاعر نبودم/ مادرم يتيم شد.زن در عرصه اجتماع ساده و صبور همپاى مردش مى‌کوشد و مى‌خروشد تا چرخ روزگار همچنان بچرخد و از حرکت باز نايستد:ميرشکاک اين حکايت را چنين مى‌گويد:بر ميان بسته تيغ، بيد و بلوط/ پابه‌پاى برهنه پامردان/ سنگ در دامن زنان شکنج/ داس در دست دختران غرورکاکايى از زن ايلياتى مى‌گويد:اينک اى مظلوم بى‌سامان ايلاى زن پيوسته در حال رحيلاى پلنگ آيين چشم آهو سلاملاله دامان دالاهو سلامو عبدالملکيان:يک روز زنم گاو را و مرا هى مى‌کرد/ و ديگر روز من گاو و زنم را هى مى‌کردم/ سى سال است که من و زنم يک سهم داشته‌ايم و گاومان يک سهم/ سى سال است که با عرقريزان من و زنم/ شيارها و کرتها را آبيارى مى‌کند/ سى سال است که با دست‌هاى ترک‌دار من و زنم/ در خاک ريشه مى‌دواند. فصل چهارم: زن و مادريمادر در ادبيات کهن ما جايگاه خاصى دارد. براى بيان رنج و اندوهى که بر دوش بشريت و شاعر معاصر نيز است، از رنج و اندوه مادر واگويه کرده است. در اشعار حماسى از حماسه مادر و در شعر سياسى از قربانى شدن او و يا شوى و فرزندانش سخن گفته است. گاه از مادران اسطوره‌اى تاريخ براى بيان مقاصد خود سود جسته است و گاه برخى عناصر عالم را به مادر تشبيه کرده و در استعاره را از وجود مادر پرورده است. احمد عزيزي:چون گل کودکى بازتر شدمادرم از وجودم خبر شدغلامحسين عمراني:به احترام پدر يا به ياد مادرمانبه نام خانه و ديوار و در سلام کنيمعبدالجبار کاکايي:تا مادرم نام مرا زاييدعاشق‌ترين، عاشق‌ترين بودمسلمان هراتي:شايد تو شقايقى باشيکه دردفتر فرداى مادر مى‌‌درخشيفصل پنجم: زنان مذهبيزنان بزرگ تاريخ، هميشه در ادبيات فارسى حضور داشته‌اند. اما شعر انقلاب که شعرى متعهد و شيعى است از بانوان بزرگ دين، بخصوص از شخصيت‌هاى مبارک زنان بزرگ شيعه بهره جسته است. -1 فاطمه زهرا(س)از فاطمه راکعي:در باور زمانه نگنجد خيال توآرى حقيقتى به حقيقت فسانه‌اي“زهرا”ى پاک اى غم زيباى دلنشينتو خواندنى‌ترين غزل عاشقانه‌اياحمد عزيزي:تو شاه جهان پور پيغمبريزطاها و طوبى و از کوثريشها جز تو اين در و گوهر که راستبه شاهان چو مرضيه مادر که راستسهيل:شگفتا با حضور مادر توبه هنگام وداع آخر تونزد آتش به جان آسمان‌هانواى آب، آب از خنجر توساعد باقري:مگو غرق خون حسين است صحرااز اين داغ اى واي، اى واى زهراجلال محمدي:پيش! اى خيبرگشايان خيبربا کليد رمز يا زهرايتانسلمان هراتي:مادر با احتياط/ از کنار آيينه مى‌گذرد/ به مزرعه مى‌رود/ و صريح مى‌گويد: “توکل بر خدا”/ قربان درد دلت يا فاطمه زهرا.-2 زينب کبري(س)شعر انقلاب بويژه شعر دهه اول به جهت همزمانى و همسويى با جنگ، از بين زنان برتر عالم، زينب(س)‌را برگزيده است. و شاعران بيشترين سروده‌هاى حماسى خود را نثار او کرده‌اند:عزيزالله زيادي:دستهاتان خوشه‌چين تاک‌هاى شعله بادکين زن گريان به ناقه، يادگار حيدر استاحمد عزيزي:بر اين شام غريبان تا شب افتادبه روى هر سري، صد زينب افتادحسن حسيني:با زمزمه سرود يا رب رفتندچون تير شهاب در دل شب رفتندتا زنده شود رسالت خون حسينبا نام شکوهمند زينب رفتندسهيل محمودي:چو آوردند يا رب آب و آتشبه روز خيمه و لب آب و آتشزاشک کودکان و داغ زينببه هم پيوسته امشب آب و آتشعليرضا قزوه:او يک شب خواب خيمه‌هاى امام حسين را ديد/ خواب زينب را/ خواب رقيه را/ و فردايش مرا به آقا سپرد و روانه کرد.حسين اسرافيلي:زان فتنه خونين که به بار آمده بودخورشيد “ولا” بر سردار آمده بودبا پاى برهنه دشت‌ها را زينبدنبال حسين سايه‌وار آمده بودسلمان هراتي:با ما بگو/ زينب کجا گريست؟/ زينب کجا به خاک فشانيد/ بذر صبر؟/ بر ماسه‌هاى تو اى گردباد مرگ/ وقت درنگ ناقه دلتنگي/ زينب چه مى‌نوشت؟باز هم سلمان هراتي:با زمزمه بلند توحيد آمدبالاى سر شهيد جاويد آمداز زخم عميق خويش سرزد زينبچون صاعقه در غيبت خورشيد آمدمحمدعلى محمدي:کربلا بود و گرد باد بلاآتش افشان فتنه بر صحراداغ در داغ سينه زينبسرخ در سرخ پيکر شهداوبالاخره حسن حسينى که شعر مذهبى را در شعر نو با گنجشک و جبرئيل به اوج رسانيد:پلک صبورى مى‌گشايي/ و چشم حماسه‌ها/ روشن مى‌شود/ کدام سرانگشت پنهاني/ زخمه به تار صوتى تو مى‌زند/ که آهن خشم صبورت عيش مغروران را/ منغص مى‌کند مى‌دانيم/ تو نايب آن حنجره مشبکي/ که به تاراج زوبين رفت/ و دلت/ مهمانسراى داغ‌هاى رشيد است/ اى زن/ قرآن بخوان/ تا مردانگى بماند/ قرآن بخوان/ و تجويد تازه را/ به تاريخ بياموز/ و ما را به روايت پانزدهم معرفى کن/ قرآن‌بخوان/ تاريخ زن/ آبرو مى‌گيرد/ وقتى پلک صبورى مى‌گشايي/ و نام حماسى‌ات/ بر پيشانى دو جبهه نورانى مى‌درخشد:/ زينب!-3 مريم(س)جلوه خارق عادت مادرى مريم، سرتاسر دوره‌هاى ادبيات ايران زمين را به شوق آورده است و شعر معاصر نيز با نگاهى نو به مادرى مريم مى‌نگرد.احمد عزيزي:به قصر مشيت همه قيصريممسيحيم و از مريم مادريمباز عزيزي:ما مسيح چمنزار نوريممريم بيشه‌هاى شعوريمعباس باقري:او کز ملاط آب و آتش ارغوان بيختوزآستين مريمي، عيسى برانگيختحسين اسرافيلي:در من عشقى است/ چون شور طور در موسي/ به عصمت طفلان و طهارت مريم/ ابديت در وجود من جارى است. -4 هاجر:هاجر را مى‌شود هجرت، غربت و محبت نام نهاد. زنى که همسايه خداست.عزيزالله زيادي:آنک غريو کوس تاتاراندر عرصه الله اکبر بودچشم خديجه خون، ابوطالبخونين دلش چون فرش معبر بودهاجر کنار حجر اسماعيلدر لجه‌اى از خون شناور بودعلى معلم:آنک برآمد هاجر اسماعيل با اوبر بوقبيس استاده جبرائيل با اوباز معلم:اى نطق مرغان مهاجر فهم کردهاسرار ابراهيم و هاجر فهم کرده-5 نرگساحمد عزيزي:اى نرگس مخمور ببين در صف گلهامهدى به نماز آمده با آن قد و قامتباز هم عزيزى سروده است:با نور طفل نگرس در نيمه‌هاى شعبانشکر خدا که برخاست ظلمت زمحفل مااحمد زشوق مهدى امشب به کوى نرگسانگشرتى نهادند در دست سائل ما-6 آمنهاحمد عزيزى درباره آمنه و فرزندى که در حراى سينه دارد سخن مى‌گويد:بيا اى آمنه اى مادر نوربدوش اين مژده از پستان تنبورتو نورى در دل آيينه داريتو طفلى در حراى سينه داريتو اکنون دامنت ثقل زمين استتو طفلت از شبانان امين استبيا اى آمنه اى مادر روحبگير اين آخرين نيلوفر روحاز اين ساعت حياتى در دل توستاز اين پس کائناتى در دل توستاز اين پس دامنت امن حريم استمخسب اى آمنه اين گل يتيم استالبته چهره زنان بزرگ ديگرى چون فاطمه بنت‌اسد، خديجه، سميه، سارا و... در لابه‌لاى واژه‌هاى شعرا نقلاب به نمايش گذاشته شده که از ذکر نمونه خوددارى مى‌نماييم.فصل ششم:‌زن برتراما زن برتر از نگاه شاعر معاصر چگونه زنى است؟عمرانى مى‌گويد:برآمد زبام دماوند روشنزني، با رداى طمانينه بر تنزنى دامن از هرچه “من”‌برگرفتهزنى برگرفته از اين “هرچه” دامنزنى از تبار کهن زاد درياکه‌اش بايد از لون ديگر سرودنو ميرشکاک مى‌گويد:فراتر از اين دور/ مرا چشم در راه مانده است/ زني/ تنش از آسمان، جانش از امتداد/ در آغوشش آيينه‌هاى بى‌شمار/ برابر در آفاق چشمش خزان و بهار/ به دور از چنين باد و چونان مباد.فصل هفتم:‌زن، تشبيه و استعارهدر جاى جاى ادبيات فارسى زن هميشه به‌عنوان عنصرى بوده که بتوان چيزهايى را به او تشبيه کرد. در شعر امروز نيز بسيارى از اين استعاره‌هاى جديد و تازه و بعضا تکرارى و قديمى وجود دارد و اينک نمونه‌هايى از اين تشبيهات واستعاره‌ها:همايون عليدوستي:در صبح خون ز مادر خورشيد زاده‌اندقومى که در غدير شفق سر نهاده‌انداحمد عزيزي:زير زخم قبيله‌اى که در اوخواهر عشق مادر بت‌هاستعزيزى در جاى ديگر:يتيم عشق مرا زاده مادر دهربه غير زلف تو دلبر که مى‌کشد نازمميرشکاک دل خالى از عشق را به تنور تهى از آتش مادر تشبيه کرده است:چون تنور سرد مادرم تهياز حضور شعله‌هاى آتشيبس کن اى دل، اى دل تباه منخنده‌آور است از تو سرکشيمحمدعلى محمدي:اين يال اسب کيست/ چون زلف دختران اميد/ برخاک/ خورجين خاطرات قديمى را/ از سکه‌هاى نقره/ از زلف دختران اميد/ از قبضه‌هاى خنجر/ از شانه‌هاى چوبي/ از کاسه‌هاى خالى خوب/ پر کردم.در همان جنگلى که بر کوهشمارها خواهران ما بودندکودکان از وباى خون بالغزخم‌ها همسران ما بودندسودابه امينى خورشيد را بانويى تصور کرده است که...آن سوى وهم نيلگون/ بانوى خورشيد-/ با گوشوارى سبز/ با گوشوارى سرخ-/ پرواز مرغ عاشقى را مى‌سرايد/ آن سوتر از وهم جهان/ درياى از نور/ آغوش خود را مى‌گشايد.حسين اسرافيلي:شفق شرمگين از شط خونتانفلق ليلى آواى مجنونتانعبدالجبار کاکايي:زليخاى بى‌رحم پاييزدريده است پيراهن منو عليرضا قزوه عشق را مادر و خود را طفل تصور کرده است:اى عشق به خواهشم مرا درمى‌يابهنگام نيايشم مرا درمى‌يابچون طفل به دور مانده از مادر خويشمحتاج نوازشم مرا در مى‌ياباحمد عزيزي:زخم از تپه شقايق‌هامادر خاک را صدا مى‌کردشاعران معاصر از “دختر” نيز تعابيرى ساخته‌اند:سهيل محمودي:انگار دوش دختر خورشيداين دخترى که اين همه زيباستتن شسته در طراوت درياکاينگونه دلفريب و دل‌آراستعزيزى ترکيب دختر خواب را چنين به کار مى‌برد:نه شبنم، نه مريم، نه مهتاب بودبه دامان شب، دختر خواب بودعروس نيز از نظر شاعران معاصردور نمانده است و گاه ترکيباتى با اين مفهوم ساخته‌اند:عباس باقري:گويى عروس اشک من در عقد چشم استاينان که گل بر ديده عالم نشستهعلى معلم:به روم و روس مى‌بري، به بوق و کوس مى‌برينه مام توست اين وطن که را عروس مى‌بريصداع حجله مى‌دهند از اين عروس رايگانچه بنگره است در زمين از اين نبره رايگانفصل هشتم: زن و ساده‌نگريهمه انسان‌ها براساس فطرت پاک الهى آفريده شده‌اند. همه روحى خداجو دارند اما زندگى و رنگ‌هاى آن گاه گرد نسيان بر چشم‌هاى آن جهانى مى‌پاشد و مفهومى ساده و کم‌عمق به زندگى انسان مى‌دهد.شعر امروز ايران با دختران و زنانى که جاذبه‌هاى مادى آنها را به سمت خود کشانده برخورد متفاوتى داشته است. براى نمونه بريده‌هايى از شعرهاى عليرضا قزوه را با هم مرور مى‌کنيم:بگذار... روزنامه‌ها بنويسند:/ خانم‌ها براى تناسب اندام/ از يوگا استفاده کنند... بعضى شعرهايشان را/ به مينا و آيدا و سوزى تقديم مى‌کردند... کسى گيتار را ترجيح مى‌دهد/ سوزى بى‌آنکه خجالت بکشد/ نامه‌هاى بوى فرندهايش را براى مادرش مى‌خواند... چرا بايد از زير روسرى‌هاى ژرژت/ رشته‌هاى جهنم شعله بکشد/ مگر اينجا الجزايراست.... اگر ناخن‌هاى لاک زده/ صورت انقلاب را نمى‌خراشيدند... بگذار ملوک/ به آرامگاه خانوادگى‌اش بنازد/ و هر روز عکس پدر بزرگوارش را پاک کند/ ديروز در خيابان زنى را ديدم که/ مانتوهاى سبک سامورايى را تبليغ مى‌کرد/ با آستين‌هاى تنگ/ مخصوص آنان که با تيمم نماز مى‌خوانند.والسلام
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1420]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن