تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826054211




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چهره زن در شعر شاملو


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: باری از یاد نباید برد که در میان شعرای معروف معاصر به استثنای فروغ فرخزاد، احمد شاملو تنها شاعری باشد که زنی با گوشت و پوست و هویت فردی به نام آیدا در شعرهای او شخصیت هنری می‌یابد و... برای بررسی چهره زن در شعر احمد شاملو لازم است ابتدا نظری به پیشینیان او بیندازیم. در ادبیات کهن ما، زن حضوری غایب دارد و شاید بهترین راه برای دیدن چهره او پرده برداشتن از مفهوم صوفیانه عشق باشد. مولوی عشق را به دو پاره مانعه الجمع روحانی و جسمانی تقسیم می‌کند. مرد صوفی باید از لذتهای جسمانی دست شسته، تحت ولایت مرد مرشد خانه دل را از عشق به خدا آکنده سازد. زن در آثار او همه جا مترادف با عشق جسمانی و نفس حیوانی شمرده شده و مرد عاشق باید وسوسه عشق او را در خود بکشد: عشق آن زنده گزین کو باقی است. بر عکس در غزلیات حافظ عشق به معشوقه‌ای زمینی تبلیغ  می‌شود و عشق صوفیانه فقط چون فلفل و نمکی به کار می‌رود. با این وجود عشق زمینی حافظ نیز جنبه غیر جسمانی دارد.   مرد عاشق فقط نظر باز است و به جز از غبغب به بالای معشوق به چیزی نظر ندارد. و زن معشوق نه فقط از جسم بلکه از هر گونه هویت فردی نیز محروم است. تازه این زن خیالی چهره‌ای ستمگر و دستی خونریز دارد و افراسیاب وار کمر به قتل عاشق سیاوش خویش می‌بندد: شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود            شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد   در واقعیت مرد ستمگر است و زن ستم کش ولی در خیال نقش‌ها عوض می‌شوند تا این گفته روانشناسان ثابت شود که دیگر آزاری آن روی سکه خودآزاری است. با ظهور ادبیات نو زن رخی می‌نماید و پرده تا حدی از عشق روحانی مولوی و معشوقه خیالی حافظ برداشته می‌شود. نیما در منظومه «افسانه» به تصویر پردازی عشقی واقعی و زمینی می‌نشیند: عشقی که هویتی مشخص دارد و متعلق به فرد و محیط طبیعی و اجتماعی معینی است. چوپان زاده‌ای در عشق شکست خورده در دره‌های دیلمان نشسته و همچنان که از درخت امرود و مرغ کاکلی و گرگی که دزدیده از پس سنگی نظر می‌کند یاد می‌نماید، با دل عاشق پیشه خود یعنی افسانه در گفت و گوست. نیما از زبان او می گوید: حافظا این چه کید و دروغی‌ست کز زبان می و جام و ساقی‌ست نالی ار تا ابد باورم نیست که بر آن عشق بازی که باقی‌ست من بر آن عاشقم که رونده است   برگسترده همین مفهوم نوین از عشق است که به شعرهای عاشقانه احمد شاملو می‌رسیم. من با الهام از یادداشتی که شاعر خود بر چاپ پنجم هوای تازه در سال ۱۳۵۵ نوشته، شعرهای عاشقانه او را به دو دوره رکسانا و آیدا تقسیم می‌کنم. رکسانا یا روشنک نام دختر نجیب زاده‌ای سغدی است که اسکندر مقدونی او را به زنی خود در آورد. شاملو علاوه بر اینکه در سال ۱۳۲۹ شعر بلندی به همین نام سروده، در برخی از شعرهای تازه نیز رکسانا به نام یا بی نام یاد می‌کند. او خود می‌نویسد: رکسانا، با مفهوم روشن و روشنایی که در پس آن نهان بود، نام زنی فرضی شد که عشقش نور و رهایی و امید است. زنی که می‌بایست دوازده سالی بگذرد تا در آن آیدا در آینه شکل بگیرد و واقعیت پیدا کند. چهره‌ای که در آن هنگام هدفی مه آلود است، گریزان و دیر به دست و یا یکسره و کیمیا. و همین تصور مایوس و سرخورده است که شعری به همین نام را می‌سازد، یاس از دست یافتن به این چنین هم نفسی. در شعر رکسانا، صحبت از مردی است که در کنار دریا در کلبه‌ای چوبین زندگی می‌کند و مردم او را دیوانه می‌خوانند. مرد خواستار پیوستن به رکسانا روح دریاست، ولی رکسانا عشق او را پس می‌زند: بگذار هیج کس نداند، هیچ کس نداند تا روزی که سرانجام، آفتابی. که باید به چمن‌ها و جنگل‌ها بتابد، آب این دریای مانع را بخشکاند و مرا چون قایقی فرسوده به شن بنشاند و بدین گونه، روح مرا به رکسانا روح دریا و عشق و زندگی باز رساند. عاشق شکست خورده که در ابتدای شعر چنین به تلخی از گذشته یاد کرده: بگذار کسی نداند که چگونه من به جای نوازش شدن، بوسیده شدن، گزیده شده ام!   اکنون در اواخر شعر از زبان این زن مه آلوده چنین به جمع بندی از عشق شکست خورده خود می‌نشیند: و هر کس آنچه را که دوست می‌دارد در بند می‌گذارد و هر زن مروارید غلطان را به زندان صندوق محبوس می‌دارد در شعر "غزل آخرین انزوا" (۱۳۳۱) بار دیگر به نومیدی فوق بر می‌خوریم: عشقی به روشنی انجامیده را بر سر بازاری فریاد نکرده، منادی نام انسان و تمامی دنیا چگونه بوده ام؟ در شعر "غزل بزرگ" (۱۳۳۰) رکسانا به "زن مهتابی" تبدیل می شود و شاعر پس از اینکه او را پاره دوم روح خود می خواند، نومیدانه می‌گوید: و آن طرف در افق مهتابی ستاره رو در رو زن مهتابی من... و شب پر آفتاب چشمش در شعله‌های بنفش درد طلوع می‌کند: مرا به پیش خودت ببر! سردار بزرگ رویاهای سپید من! مرا به پیش خودت ببر!   در شعر "غزل آخرین انزوا" رابطه شاعر با معشوقه خیالیش به رابطه کودکی نیازمند محبت مادری ستمگر مانده می‌شود: چیزی عظیم‌تر از تمام ستاره‌ها، تمام خدایان: قلب زنی که مرا کودک دست نواز دامن خود کند! چرا که من دیرگاهیست جز این هیبت تنهایی که به دندان سرد بیگانگی جویده شده است نبوده‌ام جز منی که از وحشت تنهایی خود فریاده کشیده است، نبوده‌ام.... نام دیگر رکسانا زن فرضی "گل کو" است که در برخی از شعرهای تازه به او اشاره شده. شاعر خود در توضیح کلمه گل‌کو می‌نویسد: "گل کو" نامی است برای دختران که تنها یک بار در یکی از روستاهای گرگان (حدود علی آباد) شنیده‌ام. می‌توان پذیرفت که گل کو باشد... همچون دخترکو که شیرازیان می‌گویند، تحت تلفظی که برای من جالب بود و در یکی دو شعر از آن بهره جسته‌ام گل کوست. و از آن نام زنی در نظر است که می‌تواند معشوقی یا همسر دلخواهی باشد. در آن اوان فکر می‌کردم که شاید جز "کو" در آخر اسم بدون اینکه الزاماً معنوی لغوی معمولی خود را بدهد، می‌تواند به طور ذهنی حضور نداشتن، در دسترس نبودن صاحب نام را القا کند. رکسانا و گل گوهر دو زنی فرضی هستند با این تفاوت که اولی در محیط مالیخولیایی ترسیم می‌شود، حال آنکه دومی در صحنه مبارزه اجتماعی عرض اندام کرده، به صورت "حامی" مرد انقلاب در می‌آید. در شعر "مه" (۱۳۳۲) می‌خوانیم: در شولای مه پنهان، به خانه می‌رسم. گل کو نمی‌داند. مرا ناگاه در درگاه می‌بیند. به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت: بیابان را سراسر مه گرفته است... با خود فکر می‌کردم که مه گر همچنان تا صبح می‌پایید مردان جسور از خفیه‌گاه خود به دیدار عزیزان باز می‌گشتند. مردان جسور به مبارزه انقلاب روی می‌آوردند و چون آبایی معلم  ترکمن صحرا شهید می‌شوند و وظیفه دخترانی چون گل کو به انتظار نشستن و صیقل دادن سلاح انتقام آبایی‌ها شمرده می‌شود.   در شعر دیگری به نام "برای شما که عشقتان زندگی ست" (ص۱۳۳) ما با مبارزه ای آشنا می‌شویم که بین مردان و دشمنان آنها وجود دارد و شاعر از زنان می‌خواهد که پشت جبهه مردان باشند و به آوردن و پروردن شیران نر قناعت کنند: شما که به وجود آورده‌اید سالیان را قرون را و مردانی زده‌اید که نوشته‌اند بر چوبه دار یادگارها و تاریخ بزرگ آینده را با امید در بطن کوچک خود پروریده‌اید و به ما آموخته‌اید تحمل و قدرت را در شکنجه‌ها و در تعصب‌ها چنین زنانی حتی زیبایی خود را وامدار مردان هستند: شما که زیبایید تا مردان زیبایی را بستایند و هر مرد که به راهی می‌شتابد جادویی نوشخندی از شماست و هر مرد در آزادگی خویش به زنجیر زرین عشقی‌ست پای بست   اگرچه زنان روح زندگی خوانده می‌شوند، ولی نقش آفرینان واقعی مردان هستند: شما که روح زندگی هستید و زندگی بی شما اجاقی‌ست خاموش: شما که نغمه آغوش روحتان در گوش جان مرد فرحزاست شما که در سفر پرهراس زندگی، مردان را در آغوش خویش آرامش بخشیده‌اید و شما را پرستیده است هر مرد خودپرست، عشقتان را به ما دهید. شما که عشقتان زندگی‌ست! و خشمتان را به دشمنان ما شما که خشمتان مرگ است! در شعر معروف "پریا" (۱۳۳۲) نیز زنان قصه یعنی پریان را می‌بینم که در جنگ میان مردان اسیر با دیوان جادوگر جز خیال پردازی و ناپایداری و بالاخره گریه و زاری کاری ندارد. در مجموعه شعر "باغ آینه" که پس از «هوای تازه» و قبل از «آیدا در آینه» چاپ شده، شاعر را می‌بینم که کماکان در جستجوی پاره دوم روح و زن همزاد خود می‌گردد: من اما در زنان چیزی نمی‌یابم گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان خاموش (کیفر ۱۳۳۴) این جست و جو عاقبت در "آیدا در آینه" به نتیجه می‌رسد: من و تو دو پاره یک واقعیتیم (سرود پنجم،) "آیدا در آینه" را باید نقطه اوج شعر شاملو به حساب آورد. دیگر در آن از مشق‌های نیمایی و نثرهای رمانتیک، اثری نیست و شاعری سبک و زبان خاص خود را به وجود آورده است. نحوه بیان این شعرها ساده است و از زبان فاخری که به سیاق متون قدیمی در آثار بعدی شاملو غلبه دارد چندان اثری نیست. شاعر شور عشق تازه را سرچشمه جدید آفرینش هنری خود می‌بیند: نه در خیال که رویاروی می‌بینم سالیانی بارور را که آغاز خواهم کرد خاطره‌ام که آبستن عشقی سرشار است کیف مادر شدن را در خمیازه‌های انتظار طولانی مکرر می‌کند. ... تو و اشتیاق پر صداقت تو من و خانه مان میزی و چراغی. آری در مرگ آورترین لحظه انتظار زندگی را در رویاهای خویش دنبال می‌گیرم؛ در رویاها و در امیدهایم!   (و همچنین نگاه کنید به شعر "سرود آن کس که از کوچه به خانه باز می گرد"، "و حسرتی") از کتاب مرثیه‌های خاک که در آن عشق آیدا را به مثابه زایشی در چهل سالگی برای خود می‌داند.) عشق به آیدا در شرایطی رخ می‌دهد که شاعر از آدم‌ها و بویناکی دنیاهاشان خسته شده و طالب پناهگاهی در عزلت است: مرا دیگر انگیزه سفر نیست مرا دیگر هوای سفری به سر نیست قطاری که نیمه شبان نعره کشان از ده ما می‌گذرد آسمان مرا کوچک نمی‌کند و جاده‌ای که از گرده پل می‌گذرد آرزوی مرا با خود به افق‌های دیگر نمی‌برد آدم‌ها و بویناکی دنیاهاشان یکسر دوزخی ست در کتابی که من آن را لغت به لغت از بر کرده‌ام تا راز بلند انزوا را دریابم (جاده ای آن سوی پل) این عشق برای او به مثابه بازگشت از شهر به ده و از اجتماع به طبیعت است. و آغوشت اندک جایی برای زیستن اندک جایی برای مردن و گریز از شهر که با هزار انگشت، به وقاحت پاکی آسمان را متهم می‌کند (آیدا در آینه) و همچنین: عشق ما دهکده‌ای است که هرگز به خواب نمی‌رود نه به شبان و نه به روز. و جنبش و شور و حیات یک دم در آن فرو نمی‌نشیند (سرود پنجم) رکسانا زن مه آلود اکنون در آیدا بدن می‌یابد و چهره‌ای واقعی به خود می‌گیرد: بوسه‌های تو گنجشکان پرگوی باغند و پستانهایت کندوی کوهستان هاست (سرود برای سپاس و پرستش ) کیستی که من این گونه به اعتماد نام خود را با تو می‌گویم کلید خانه‌ام را در دستت می‌گذارم نان شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنم به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو این چنین آرام به خواب می‌روم (سرود آشنایی) حتی شب که در شعرهای گذشته (و همچنین آینده) مفهومی کنایی داشت و نشانه اختناق بود اکنون واقعیت طبیعی خود را باز می‌یابد: تو بزرگی مثه شب. اگر مهتاب باشه یا نه. تو بزرگی مثه شب خود مهتابی تو اصلاً خود مهتابی تو تازه وقتی بره مهتاب و هنوز شب تنها، باید راه دوری رو بره تا دم دروازه روز مثه شب گود و بزرگی، مثه شب، (من و تو، درخت و بارون...) شیدایی به آیدا در کتاب بعدی شاملو "آیدا درخت و خنجر و خاطره" چنین نقطه‌ای کمال خود می‌رسد: نخست دیر زمانی در او نگریستم چندان که چون نظر از وی بازگرفتم در پیرامون من همه چیزی با هیات او در آمده بود. آن گاه دانستم که مرا دیگر از او گریز نیست (شبانه) ولی سرانجام با بازگشت اجباری شاعر از ده به شهر به مرحله آرامش خود باز می‌گردد: و دریغا بامداد که چنین به حسرت دره سبز را وانهاد و به شهر باز آمد؛ چرا که به عصری چنین بزرگ سفر را در سفره نان نیز، هم بدان دشواری به پیش می‌باید برد. که در قلمرو نام.(شبانه)   شاملو از آن پس از انزوا بیرون می‌آید و دفترهای جدید شعر او چون "دشنه در دیس"، "ابراهیم در آتش"، "کاشفان فروتن شوکران" و "ترانه‌های کوچک غربت" توجه او را به مسایل اجتماعی و به خصوص مبارزه مسلحانه چریکی شهری در سالهای پنجاه نشان می‌دهد. با وجود اینکه در این سالها بر خلاف سالهای بیست و سی که شعر به شما که عشقتان زندگی‌ست در آن سروده شده بود، زنان روشنفکر نقش مستقلی در مبارزه اجتماعی بازی می‌کنند، ولی در شعرهای شاملو از جاپای مرضیه احمدی اسکویی در کنار احمد زیبرم اثری نیست. چهره زن در شعر شاملو به تدریج از رکسانا تا آیدا بازتر می‌شود، ولی هنوز نقطه‌های حجاب وجود دارند. در رکسانا زن چهره‌ای اثیری و فرضی دارد و از یک هویت واقعی فردی خالی است. به عبارت دیگر شاملو هنوز در رکسانا خود را از عشق خیالی مولوی و حافظ رها نکرده و به جای اینکه در زن انسانی با گوشت و پوست و احساس و اندیشه و حقوق اجتماعی برابر مردان ببیند، او را چون نمادی به حساب می‌آورد که نشانه مفاهیم کلی چون عشق و امید و آزادی است. در آیدا چهره زن بازتر می‌شود و خواننده در پس هیات آیدا، انسانی با جسم و روح و هویت فردی می‌بیند. در اینجا عشق یک تجربه مشخص است و نه یک خیال پردازی صوفیانه یا مالیخولیایی رمانتیک. و این درست همان مشخصه‌ای است که ادبیات مدرن را از کلاسیک جدا می‌کند. توجه به "مشخص" و "فرد" و "نوع" و پرورش شخصیت به جای تیپ سازی. با این همه در "آیدا در آینه" نیز ما قادر نیستم که به عشقی برابر و آزاد بین دو دلداده دست یابیم. شاملو در ای عشق به دنبال پناهگاهی می‌گردد، یا آنطور که خود می‌گوید معبدی (جاده آن سوی پل) یا معبدی (ققنوس در باران) و آیدا فقط برای آن هویت می‌یابد که آفریننده این آرامش است.   شاید رابطه فوق را بتوان متاثر از بینشی نسبت به پیوند عاشقانه زن و مرد داشته و هنوز هم دارد. بنابراین نظر، دو دلداده چون دو پاره ناقص انگاشته می‌شوند که تنها در صورت وصل می‌توانند به یک جز کامل و واحد تبدیل شوند (تعابیری چون دو نیمه یک روح، زن همزاد و دو پاره یک واقعیت که سابقاً ذکر شد از همین بینش آب می‌خورند) به اعتقاد من عشق (مکمل‌ها) در واقع صورت خیالی نهاد خانواده و تقسیم کار اجتماعی بین زنان خانه دار و مرد شاغل است و بردگی روحی ناشی از آن جز مکمل بردگی اقتصادی زن می‌باشد و عشق آزاد و برابر، اما پیوندی است که دو فرد با هویت مجزا و مستقل وارد آن می‌شوند و استقلال فردی و وابستگی عاطفی و جنسی فدای یکدیگر نمی‌شوند. باری از یاد نباید برد که در میان شعرای معروف معاصر به استثنای فروغ فرخزاد، احمد شاملو تنها شاعری باشد که زنی با گوشت و پوست و هویت فردی به نام آیدا در شعرهای او شخصیت هنری می‌یابد و داستان عشق شاملو و او الهام بخش یکی از بهترین مجموعه‌های شعر معاصر ایران می‌شود. در شعر دیگران غالباً فقط می‌توان از عشق‌های خیالی و زن‌های اثیری یا لکاته سراغ گرفت. در روزگاری که به قول شاملو لبخند را بر لب جراحی می‌کنند و عشق را به قناره می‌کشند (ترانه‌های کوچک غربت) چهره نمایی عشق به یک زن واقعی در شعر او غنیمتی است.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1607]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن