واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری-ميزان آرامش ذهن و كارآيي فردي ما براساس ميزان توانايي ما براي زيستن در لحظه حال مشخص ميشود. صرفنظر از آنچه ديروز رخ داده است و آنچه فردا ممكن است اتفاق بيفتد، حال جايي است كه شما در آن ايستادهايد. از اين ديدگاه كليد شادي و خرسندي متمركز ساختن ذهن بر لحظه حال است. يكي از نكات جالب درباره كودكان همين است كه آنها خود را تماماً در حال، غرق ميكنند آنها كاملاً درگير فعاليت كنوني خود ميشوند كه اين فعاليت ميتواند تماشاي يك سوسك، نقاشي كشيدن، ساختن يك قصر ماسهاي و يا هر چيز ديگر باشد. اما وقتي بزرگ ميشويم فكر كردن و نگران بودن همزمان را فرا ميگيريم! به مشكلات گذشته و مسائل آينده اجازه تجمع در زمان حال را ميدهيم و بدين ترتيب حال را ميبازيم. ما همچنين ياد ميگيريم كه لذتها و شاديهاي خود را به تعويق بيندازيم و همواره به اميد آيندهاي متفاوت بنشينيم. دانشآموز دبيرستاني با خود ميگويد:«وقتي مدرسه را تمام كنم و ديگر مجبور نباشم تكليفي انجام دهم آن وقت زندگي ايدهآل خواهد بود.» مدرسه تمام ميشود و حالا او تشخيص ميدهد كه تا وقتي خانه مستقل نداشته باشد خوشبخت نخواهد شد، خانه را ترك ميكند وارد دانشگاه ميشود و با خود ميگويد:«وقتي مدركم را بگيرم ديگر هيچ غمي نخواهم داشت.» بالاخره مدركش را هم ميگيرد و آن وقت است كه ميبيند تا وقتي شغل مناسب نداشته باشد نميتواند خوشبخت باشد كاري اختيار ميكند و... هنوز هم نميتواند خوشبخت باشد با گذشت سالهاي پياپي او خوشبختي، شادي و آرامش ذهني خود را مرتباً تا نامزد شدن، ازدواج كردن، خريد خانه، گرفتن كار بهتر، بردن بچهها به مدرسه، تمام شدن مدرسه بچهها، بازنشستگي و... به تعويق مياندازد و قبل از آنكه به خود اجازه شادي سعادتمندانه دهد از دنيا ميرود. تمام لحظات حال او صرف نقشه كشيدن براي آينده متفاوتي ميشود كه هرگز از راه نميرسد. آيا داستان زندگي شما هم از نوع اين داستان است؟ آيا شما هم كسي را ميشناسيد كه شاد زيستن خود را موكول به آيندهاي دور دست و خيالي كرده باشد؟ براي شادزيستن بايد مشغول و درگير زمان حال شد. اما ما به جاي آنكه از لحظات امروز زندگي خود لذت ببريم نقشه شاديهاي سال آينده را ميكشيم چندي پيش پژوهشي در آمريكا انجام گرفت كه هدف از آن تعيين مقدار زمان مفيدي بود كه يك پدر طبقه متوسط با فرزندان خود ميگذراند. به پيراهن آزمايش شوندگان ميكروفوني نصب شده بود كه ميزان ارتباط پدر و فرزند را در هر روز اندازهگيري ميكرد اين پژوهش نشان داد كه ميانگين زمان مفيدي كه يك پدر طبقه متوسط صرف فرزندان خود ميكند سيو هفت ثانيه در روز است. البته ترديدي وجود ندارد كه بسياري از اين پدرها نقشههاي بزرگي براي صرف اوقات در كنار فرزندان دلبندشان داشتهاند:«وقتي ساختمان خانه به آخر برسد»، «وقتي فشار كار كم ميشود.»، «وقتي پس انداز بيشتري در بانك داشتم» و... نكته اينجاست كه براي هيچ يك از ما تضميني وجود ندارد كه فردا هم در اين دنيا باشيم. حال، تمام چيزيست كه داريم. زيستن در زمان حال همچنين بدين معناست كه ما از هر كاري كه در حال انجام آن هستيم به خاطر خود آن لذت ببريم و نه اينكه صرفاً به دنبال هدف نهايي آن باشيم. بخشندگي عفو كردن خود و ديگران، دادن يك رأي مثبت به تز زيستن در زمان حال است. «من هرگز مادرم را به خاطر آن كار نميبخشم.»، «من نميتوانم خودم را ببخشم» آيا اين جملهها براي شما آشنا نيستند؟ وقتي از بخشيدن ديگران امتناع ميكنيم در واقع ميگوييم:«من ترجيح ميدهم به جاي آنكه قدمي در جهت بهبود اوضاع بردارم در گذشته زندگي كنم و ديگران را به خاطر اين اوضاع و احوال سرزنش كنم(يا خودم را) وقتي خود را نميبخشم در واقع ماندن در احساس گناه را برميگزينيم و بدين ترتيب خود را در رنج روحي بيشتر قرار ميدهيم. بخشش خود اگر بخشيدن ديگران مشكل است بخشيدن خود به مراتب دشوارتر است. بسياري از افراد در تمام طول زندگي به خاطر كوتاهيهايي كه به خود نسبت ميدهند به تنبيه رواني و جسماني خود ميپردازند. اين مجازاتها به اشكال گوناگون همچون پرخوري، كم خوري، ويران كردن نظامدار همه روابط، و زندگي در فقر و بيماري ظاهر ميشوند ريشه تمام اين رنجها در نظام باوري است كه ميگويد:«اعمال خلاف بسياري از من سر زده است.» يا «من لياقت سلامتي و خوشحالي را ندارم»، علت بيماري بسياري از افراد آن است كه آنها خود را لايق تندرستي نميدانند. تاكنون احساس گناهكاري ميكردهايد؟ به عقيده من ديگر كافيست چرا ادامه ميدهيد؟ با تداوم احساس گناه در سالهاي آينده باز هم مشكلي حل نخواهد شد اين احساس را از خود بيرون كنيد، گرچه بيرون كردن آن هميشه كار آساني نيست. نگهداشتن يك ذهن سالم مانند نگهداشتن يك جسم سالم احتياج به تلاش فراوان دارد اما به زحمتش ميارزد. شادي آبراهام لينكلن گفته است: «اغلب مردم تقريباً به همان اندازهاي شاد هستند كه انتظارش را دارند.» در واقع آنچه كه در زندگي براي ما رخ نميدهد آنقدرها تعيين كننده شادي ما نيست بلكه بيشتر نوع واكنش ما نسبت به آن رخدادهاست كه نقش تعيين كننده دارد. شايد در اينجا مسأله را كمي بيش از اندازه ساده فرض كرده باشيم اما به هر حال اين واقعيت به قوت خود باقي است كه ما خود تصميم ميگيريم كه در زندگي چگونه تحت تأثير قرار بگيريم حتي اغلب كساني كه كنترل رواني خود را از دست ميدهند باز هم تصميم به اين امر ميگيرند. در واقع اين افراد به خود ميگويند:«مثل اينكه زندگي كمي بيش از اندازه براي من دشوار شده است شايد بهتر باشد براي مدتي كنترل ذهنم را از دست بدهم.» اما شاد بودن هميشه آسان نيست شاد بودن ميتواند يكي از بزرگترين مبارزات ما در صحنه زندگي باشد و گاه ميتواند تمام پافشاريها، انضباط فردي و تصميماتي را كه براي خود فراهم آوردهايم مخدوش كند. معناي بلوغ، قبول مسئوليت شادي خويش و تمركز بر داشتهها به جاي نداشتههاست. از آنجايي كه انسان افكار و انديشههاي خود را برميگزيند الزاماً تعيين كننده ميزان شاديهاي خويش است. براي شاد بودن بايد بر افكار شاد تمركز كنيم اما ما غالباً برعكس عمل ميكنيم. اغلب تعريفها و تمجيدها را ناشنيده ميگيريم اما حرفهاي ناخوشايند را مدتها در ذهن نگه ميداريم. اگر اجازه بدهيد كه يك تجربه يا يك حرف ركيك ذهن شما را به خود مشغول كند خود شما از عواقب آن رنج خواهيد برد يادتان باشد كه شما زير سلطه ذهن خود هستيد. كمال و شادي شاد زيستن، يك تصميم است خيليها چنان زندگي ميكنند كه گويي يك روز در مسير عمر عاقبت به «شادي» خواهند رسيد، مثل كسي كه به ايستگاهي ميرسد:«بالاخره به اينجا رسيدم... شادي.» و از اين روست كه داستان زندگي آنها يكي از همان الگوهاي هميشگي است:«من وقتي خوشحال خواهم بود كه ...» هر يك از ما براي شاد زيستن به يك تصميم نياز داريم ميتوانيم هر روز براي خود خاطر نشان كنيم كه وقت محدودي در اختيار داريم تا از اين عمر كوتاه بيشترين بهره را ببريم و ميتوانيم به دور از زمان حال، در اميد آينده بهتر باشيم؟ قطعه زير را يك پيرمرد هشتاد و پنج ساله در آستانه مرگ نوشته است كه دقيقاً با موضوع اين بحث ارتباط پيدا ميكند:«اگر ميتوانستم يك بار ديگر زندگي كنم آن وقت سعي ميكردم بيشتر ريسك كنم آنقدرها به دنبال زندگي بيعيب و نقص نباشيم در واقع خيلي چيزها بود كه من آنها را بيش از حد جدي گرفتم اگر يك بار ديگر به دنيا ميآمدم شانس خود را بيشتر امتحان ميكردم، بيشتر سفر ميكردم، قلههاي بيشتري را فتح ميكردم. رودخانههاي بيشتري را شنا ميكردم به نقاط تازهتر ميرفتم و بستنيهاي بيشتر ميخوردم با مشكلات حقيقي رودررو ميشدم و مشكلات خيالي را كنار ميگذاشتم ميدانيد، من از آن آدمهايي بودم كه لحظه به لحظه عمرم را محتاط و عاقلانه زيستم. اگر دوباره به دنيا ميآمدم تمام لحظات زندگيام را از آن خود ميكردم بايد از زمان محدودي كه در اختيارمان قرار گرفته است حداكثر استفاده را ببريم. پيرمرد به خوبي فهميده بود كه براي شادتر بودن و براي بهرهبرداري بيشتر از زندگي نبايد دنيا را تغيير دهد، بلكه بايد خودش تغيير كند. » مقابله با افسردگي همه اوقاتي را تجربه كردهايم كه زندگي در نهايت دشواري خود بوده است تنها ماندهايم، قدرت بازپرداخت بدهيهاي خود را نداشتهايم، كار خود را از دست دادهايم يا يكي از عزيزانمان از دست رفته است در اين مواقع حتي فكر نميكرديم كه بتوانيم تا هفته ديگر دوام بياوريم اما به هر ترتيبي بود دوام آورديم. معمولاً مواقعي پيش ميآيد كه دلتنگ و افسرده ميشويم و دنيا را تيرهتر از واقعيتش ترسيم ميكنيم. آينده را كانون همه مشكلات ميپنداريم و با تعجب از خود ميپرسيم:«چطور ممكن است يك انسان بتواند با مشكلات رودروي ما كنار بيايد؟» و اغلب اين حقيقت را كه مهمترين نيازهاي ما برآورده شدهاند ناديده ميگيريم. حقيقت اين است كه ما اغلب مسائل را بيش از اندازه بزرگ ميكنيم بدترين اتفاقي كه ممكن است روي دهد احتمالاً بسيار ناراحتكننده است، اما پايان دنيا نيست. سؤال بعدي كه بايد از خود بپرسيد اين است كه آيا بيش از حد زندگي را به خود سخت نگرفتهايد؟ هيچ توجه كردهايد كه تنها به خاطر مسألهاي ممكن است خواب يك هفته خود را خراب كنيد، اما دوست شما براي همان مسأله يك ثانيه هم فكر نكند؟ اين اغلب به خاطر آن است كه ما بيش از اندازه زندگي را به خود سخت ميگيريم. تصور ميكنيم كه تمام دنيا ما را زير نظر دارند. اما اين طور نيست و تازه اگر هم باشد چه؟ مهم اين است كه بدون شك همه ما به بهترين نحوي كه ميدانيم زندگي ميكنيم ديگر اينكه با بازگشت به گذشته و بينش صحيح نسبت به مسائل عموماً ميتوان از دوران نابساماني و سختي درسهايي ارزشمند گرفت. شادترين افراد مصائب و سختيها را به منزله تجارب و ارزش يادگيري قلمداد ميكنند و ميدانند كه اين آزمايشهاي سخت از آنها انسانهايي آبديده خواهد ساخت ديگر چه ميتوان كرد؟ شايد بهترين راه براي احساس بهتر داشتن، انجام كاري براي ديگران باشد نگراني و ترحم بيش از اندازه به حال خود، نتيجه اشتغال به خويشتن است. از همان لحظهاي كه شروع به شاد كردن ديگران ميكنيم مثلاً يك شاخه گل برايشان ميفرستيم، باغچهخانهشان را بيل ميزنيم يا قسمتي از وقت خود را به آنها اختصاص ميدهيم، درست از همان لحظه احساس بهتري خواهيم داشت. خلاصهكلام وقتي به مشكلات و سختيها هجوم ميبريم درمييابيم كه اين مصيبتها آنقدرها هم مصيبتبار نيستند وقتي به ثمرات شيرين اين تجارب تلخ واقف شويم آسانتر ميتوانيم با آنها كنار بياييم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]