تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 16 مرداد 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاهتان نكنم؟ و آن اصلاح ميان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809720908




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ازدواج مرد ایرانی


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: دوستی می گفت: «پدرم سه ماه بعد از مراسم عقدکنان توانست روی همسرش را ببیند» و دیگری تعریف کرد که: «روزی پدربزرگ خانه آمد و با مهمانی مواجه شد. در جواب پرسش او کیست؟ مادرش پاسخ داده بود: «زن توست» و پدربزرگ بعد از چند قهر و امتناع و اعتراض بالاخره تن به ازدواج دادن همان و شصت سال زندگی مشترک تا به امروز همان. شنیدن این قصه ها برای جوانان شاید اندکی تعجب برانگیز و حتی خنده دار باشد ولی واقعیتی است که با همه نقاط ضعف و قوتش والدین ما آن را زیسته و تجربه کرده اند. پسرانی که در بهترین شرایط بعد از پایان دوره سربازی در کنار پدر کار می کردند، مادر از همسایه و فامیل دختری را انتخاب می کرد و بعد از چند امتحان که عروس باید پس می داد مثل: پاک کردن سبزی، ریختن آب در شیشه، روبوسی با اطرافیان داماد و نداشتن بوی بد دهان و بدن، حمام رفتن با آنها و اثبات اینکه عیب خاصی ندارد و... بزرگان خانواده با درایت کامل در منزل عروس بدون حضور و نظر دختر و پسر مهر و شرایط ازدواج را معین می کردند (مهر شاید چندین سال در یک منطقه نرخ ثابتی داشت مثل قطعه ای زمین کشاورزی، چند گوسفند و یا مقداری پول) وصلتها بین فامیلی و حتماً در بین هم ولایتی ها صورت می گرفت چیزی که الان هم در بعضی شهرستان ها هنوز به آن پای بندند و خانواده ها غالباً خواستگار بیگانه را حتی به منزل نمی پذیرند. اگر توجه کنیم که تا دهه شصت، ۷۵ درصد مردم ما روستانشین بودند (و حالا که تنها ۲۰ درصد مردم ما روستایی هستند باز ریشه های فرهنگی ما همان فرهنگ سنتی است و در اصل ما در عمل و تفکر شهری نشده ایم) وسعت این پیوندها را خوب درک خواهیم کرد. روز عقد بدون ملاقات عروس و داماد خطبه با گرفتن بله از دختر و پسر در قسمت مردانه و زنانه جاری می شد و شاید ماه ها طول می کشید تا شرایطی فراهم شود و داماد بتواند به دیدار عروس برود و لحظاتی او را ببیند، چون امکان ملاقات و تردد اجتماعی دختران و پسران مثل امروز نبوده و بسیار کم اتفاق می افتاد، داماد همسر خود را تنها زن عالم تصور کرده شاید با وابستگی و حس و حال خاصی او را در احساس و فکر خود جا می داد و چندین دهه تا لحظه مرگ با همه فراز و نشیب ها با او در زیر یک سقف زندگی می کرد و آن را به پایان می برد. اگر دقت کنیم به دلیل حشر و نشر و وابستگی خانواده های سنتی و شرقی اختلافات بعد از ازدواج در حداقل خود بوده و هست که با نظارت بزرگان آن هم با کمترین آسیب برطرف می شود و اصولا زن یا شوهر به دلیل احترام به یکدیگر و اطرافیان هم از سویی، و ترس از آبروریزی و یا استنطاق ریش سفیدان تنها راه را در «حل» مسایل زندگی می دانستند و شاید کلمه «طلاق» حتی به فکرشان هم خطور نمی کرد. در بدترین شرایط دختر چند روزی را قهر به خانه والدین خود یا همسرش می رفت که با وساطت عمه و خاله ای آبها به آسیاب برمی گشت و این بازگشت «نمک» زندگی می شد و زندگی جریان عادی خود را طی می کرد. با افزایش مهاجرت به شهر فاصله از فرهنگ خودی بیش تر شد، یعنی ما از آنجا رانده و از این جا مانده شدیم، پس تداخل فرهنگ ها رونق گرفت، استفاده از وسایل ارتباط جمعی مثل تلویزیون، ویدئو و در دهه های اخیر ماهواره، اطلاعات و شیوه های جدید زندگی را در معرض دید عوام قرار داد. متأسفانه والدین، خانه و جامعه تحت بمباران شدید فرهنگ پوشالی غربی و افکار برون مرزی قرار گرفتند غربی ها در عرضه مواد فرهنگی خود به بهترین شیوه های جوان پسند خانواده ها را در وضعیتی قرار دادند که تغییرات حتی تصور و تفکرها را فلج کرد. همراه همه این ها، کم کاری های خودی، چه خانواده، چه مسئولان فرهنگی و آموزشی به این مسایل دامن زد. از طرفی پذیرش دانشجو از شهرهای مختلف، سنن ملی را در معرض رفتارهای دانشجویان غیربومی قرار داد و اغلب قریب به اتفاق شهرها و حتی روستاهای ما به مناطق توریستی مانندی تبدیل شد که افراد تازه وارد به دلیل نبود نظارت خانواده هر طور که دوست داشتند عمل کردند و این سنت شکنی در مناطق دست نخورده هم ممکن شد. شاید ما ندانسته و دلم نمی آید بگویم که عده ای دانسته یکی یکی باورها و زندگی خودی و سنتی مان را به ورطه فراموشی کشاندیم. چرا ما والدین باید اجازه دهیم تا فرهنگ های مخرب و ناسالم دیگر کشور به این راحتی سلامت فرزندانمان را به بازی بگیرند و از آنان موجوداتی بی هویت بسازند. به برخی از کشورهای همسایه مثل ترکیه نگاه کنید. هنوز که هنوز است با آن همه رابطه با غرب و باز بودن درهای فرهنگی قشر مسلمان شان سنت های خود را موبه مو به جا می آورند، روابط همسایگی، روابط دختر و پسر، ازدواج، حتی مناسک مذهبی را با همان شیوه های والدین شان و با همان اعتبار و اعتقاد ادامه دا ده اند و به آن سخت پای بندند و متعصبانه از شیوه های خود دفاع می کنند حتی غذاهایشان را وسیله ای برای تبلیغ فرهنگی قرار داده اند. درحالی که نسل جدید ما کمتر میل و رغبتی حتی به غذاهای سنتی خود نشان می دهد. از مسئله دور شدم. ازدواج والدین مان را می گفتم همین ها وقتی بچه دار شدند خوشحال بودند که خود برای آنها دستی بالا می زنند ولی این اتفاق نیفتاد چرا؟ برای اینکه فرزند مدرنیزه شدند. چرا نمی آییم تربیت و ازدواج را قانون مند و تحت نظارت خانواده اداره کنیم؟ اسلام هزار و چهارصد سال پیش راه کار داده ولی بعد از گذشت قرن ها حاضریم دختر و پسرمان به خطا با چند نفر در یک زمان دوست باشد ولی حاضر نیستیم آن را در کادر شریعت و منطقی بپذیریم چشم مان را می بندیم که پسر من نه و پسرمان هم در چاه احساس گناه و خطا گرفتار تسلسل باطلی می شود که روزبه روز به دامنه آشنائی هایی غالبا غلط و نامناسب خود دامن می زند و در ایده آل ترین شرایط قبل از اینکه پدر و مادرها بفهمند سرکوچه، در فست فود، کافی شاپ و یا دانشگاه مدت ها بود که جفت خود را انتخاب کرده و حتی زبانم لال مدتی است با او حشر و نشر دارد. کاش این آشنایی ها در دوست و فامیل باشد. شاید شنیده باشید که بعضی از این رفاقت ها بدون ملاقات حضوری از طریق اینترنت و چت اتفاق می افتد و در بهترین شرایط پسر اگر تن به ازدواج دهد چنان با آب و تاب از فرد انتخابش تعریف و دفاع می کند که وصلت همان و جدایی بعد از یکی دو ماه همان، آن هم با مهریه های چندصد سکه ای و گرفتاری های پرداخت آن، حتما می دانید که سن ازدواج در سال ۵۶، ۱/۲۱درصد برای مردان و ۳/۱۶درصد برای زنان بوده و امروز این نرخ به ۳/۲۷درصد در مردان و ۱/۲۶درصد در زنان رسیده، (تعداد مردان مجرد ۱۵ تا ۳۴ ساله ما رقمی نزدیک به ۳ میلیون نفر است) با کلی خجالت متولیان اعلام کرده اند که در تهران میزان طلاق از ازدواج بالاتر رفته. در هنگام آشنایی ها احساس گناه ناشی از رابطه مخفیانه و مطرود از نظر خانواده، اجتماع و فرهنگ جذابیتهای ظاهری، قول و قرارهای دروغی، نبود نظارت والدین، کفو نبودن، پای بند نبودن به اصول مذهبی و خانوادگی، تحمل نکردن عقیده مخالف، عدم تامین اقتصادی و ده ها دلیل دیگر بنیان روابط و ازدواج ها را چنان متزلزل کرده که با کمترین عارضه ای به هم می ریزد. اگر وقتی را که به انتخاب سالن و یا دقت در خرید حلقه اختصاص می دهیم را به اصل مسئله که همان پیوند دو نفر و دو خانواده است بگذاریم شاید خیلی از درگیری ها حل و فصل شود. در اغلب کشورها کلاس های خودشناسی، آمادگی ازدواج به شکل اجباری برای جوانان در دانشگاه یا مراکز حمایت از خانواده اجرا می شود. هزینه این برنامه قابل مقایسه با عوارض تنش های بعد از طلاق نیست. ما حاضریم فرزندمان ازدواج غلطی بکند ولی راهنمایش نمی کنیم که تحت نظارت خودمان مدتی را با دختری آشنا شود. اصلاً دقت کنید هزینه ها و شرایط ازدواج در وطن ما قابل مقایسه با هیچ کشور شرقی و غربی غیر از چند شیخ نشین عربی روی چاه نفت نشسته، بی سواد نیست با این همه ادعا در فرهنگ و تحصیل آنقدر راحت ترین و واجب ترین کار را بغرنج کرده ایم که اولاً بچه هایمان به راحتی تن به تاهل نمی دهند و در سالهای پایانی جوانی هم اگر آن را بپذیرند با هفت خوان رستمی مواجه می شوند که اگر خود هم به آن اعتقاد نداشته باشند با فشار والدین که: بده، مردم چی می گن؟ به این بازی های تصنعی تن می دهند. آقا باورت می شود که مراسم یک ازدواج ساده یک سال طول می کشد. مراحلی که پرحوصله ترین و با سعه صدرترین افراد را خسته و به فریاد می آورد. دقت کرده اید چقدر با دیگران متفاوتیم، در مد دست هنرپیشه های خارجی را از پشت بسته ایم، در دکوراسیون خانه، آرایش، خرید، غذا خوردن، مهمانی، ما به کجا می رویم؟ حالا بیایید از این طرف ماجرا میزان آرامشمان، رد و بدل کردن محبت ها، عشق و دوستیمان، اوقات فراغت مثبت و... وجداناً چقدر به خودت نمره می دهی؟ اصلاً چقدر به کیفیت زندگی اندیشیده ایم، چقدر بالغانه زندگی می کنیم؟ چقدر فشار افکار اطرافیان ما را به کج راهه ها برده؟ بیشتر کارهایمان به دلیل خوش آمد این و آن انجام می شود و بیشتر کارهایی را که به صلاحمان است بکنیم را به خاطر حرف این و آن به تعویق می اندازیم و اصلاً انتخابهای خودمان یادمان رفته. شاید اصلاً نمی دانیم چرا با همسرمان ازدواج کرده ایم. شاید فرزندمان نمی داند چرا این طوری انتخاب می کند. چشممان را بازکنیم شاید بعد از سال ها زندگی، همسرمان را به خوبی نمی شناسیم. ازدواج هایی که برای جبران مشکلات اقتصادی یا التیام حس حقارت صورت می گیرد در جامعه کم نیست. این است که می بینی پسر ۲۵ ساله با خانم ۵۰ ساله ازدواج می کند و بالعکس تا به نوایی برسد چون با این دامنه بیکاری امکان اینکه به این زودیها به خواسته ها و امکانات مالی برسد وجود ندارد. در زندگی والدین، پدربزرگ و مادربزرگ ها دقت کنید چقدر تقسیم وظایف روشن و مشخص است مرد مرد است و زن زن و بچه هم حتی در سنین بالای ۴۰ و ۵۰ سال فرزند خانواده اند. همه تصمیمات خانواده را پدر می گرفت البته با مشورت خانم ولی حرف آخر با مرد بود و همه اهالی خانه به چشم «رئیس» به او نگاه می کردند و احترامش را داشتند. مرد هم در کنار مدیریتش «معرفت» داشت و «رقت قلب» و نوازش های گاه و بیگاه. ولی «صادق» نسبت به زن و بچه ها که مزه اش هنوز زیر دندان من فرزند باقی است. سالها از آن شیوه ازدواج و زندگی می گذرد حالا دیگر خانواده مان آن حال و هوا را ندارد نه که فکر کنید می خواهم نکات مثبت عصر تکنولوژی را منکر شوم ولی گاهی دلم برای آن نظم و عاطفه ها تنگ می شود. وقتی پدر شب با بستنی از راه می رسید و ما تمام قد جلوی پایش بلند می شدیم. کاش آن روزها باز در زندگی ما و فرزندان مان تکرار شود. ( www.kayhannews.ir )




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 603]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن