واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چند اسم در قرآن وجود دارد؟واژه شناسی قرآن کریم 3
در واقع «بسم الله الرحمن الرحیم» پنج کلمه است. «بـ » ، «اسم»، «الله»، «الرحمن» و «الرحیم» ما در این قسمت دو کلمه «باء» و «اسم» را مورد بررسی قرار می دهیم و در جلسه بعد سه کلمه دیگر را.باء در عربی حرف جر است و کلمه بعد خود را مجرور میسازد برای آن معانی زیادی ذکر کرده اند :1- الصاق «چسباندن و چسبانیدن» مانند «بزید داء» درد به زید چسبیده است.2- استعانت: مانند «کتبت بالقلم» بوسیله قلم نوشتم.3- مصاحبت و همراهی: «خرج علی بعشیرته» علی همراه خانواده اش خارج شد.4- به معنی بعض: «عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ » «الانسان:6» چشمه ای که از آن بندگان خدا می نوشند. 5- به معنی از: «فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا» «فرقان:59»6- مقابله: «بعت هذا بهذا» فروختم این را در مقابل این.7- متعدی نمودن: «ذهبت بعلی» علی را بردم8- سببیت: «ضربته بسوء ادبه» او را بخاطر بی ادبی زدم.9- ظرفیت: «جلست بالمسجد» در مسجد نشستم10- زائده: «مازید بقائم» زید نایستاده.11- تفدیه و فدا کردن: «بابی انت و امی» مادر و پدرم فدایت شوند.1این حرف در قرآن بسیار زیاد استعمال شده است.و اما «اسم» این كلمه 139 مرتبه در قرآن کریم ذکر شده استبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (فاتحة الکتاب:1) فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَیْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ (مائده : 4)قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (بقره : 33)در لغت بمعناى لفظى است كه بر مسمى دلالت كند؛ نام و نشان؛ جمع آن «اسماء» است.، استعمال دیگر اینكه اسم بگوئیم و مرادمان از آن ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است ، كه در این مورد كلمه « اسم » دیگر از مقوله الفاظ نیست ، بلكه از اعیان خارجى استاین كلمه از ماده « سمة » اشتقاق یافته، و سمه به معناى داغ و علامتى است كه بر گوسفندان مىزدند، تا مشخص شود كدامیك از كدام شخص است، و ممكن هم هست اشتقاقش از «سمو» به معناى بلندى باشد، مبدأ اشتقاقش هر چه باشد كارى نداریم، آنچه لغت و عرف از لفظ «اسم» مىفهمد ، لفظ دلالت كننده است ، و معلوم است كه لازمه این معنا این است كه غیر مدلول و مسمى باشد . البته این یك استعمال است ، استعمال دیگر اینكه اسم بگوئیم و مرادمان از آن ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است ، كه در این مورد كلمه « اسم » دیگر از مقوله الفاظ نیست ، بلكه از اعیان خارجى است ، چون چنین اسمى همان مسماى كلمه « اسم » به معناى قبلى است . مثلا كلمه « عالم - دانا - كه یكى از اسماء خدایتعالى است » اسمى است كه دلالت مىكند بر آن ذاتى كه به این اسم مسمى شده ، و آن ذات عبارت است از ذات بلحاظ صفت علمش ، و همین كلمه در عین حال اسم است براى ذاتى كه از خود آن ذات جز از مسیر صفاتش خبرى نداریم ، در مورد اول اسم از مقوله الفاظ بود ، كه بر معنائى دلالت مىكرد ، ولى در مورد دوم ، دیگر اسم لفظ نیست ، بلكه ذاتى است از ذوات كه داراى وصفى است از صفات . و اما اینكه چرا با این كلمه چنین معاملهاى شده ، كه یكى مانند سایر كلمات از مقوله الفاظ ، و جائى دیگر از مقوله اعیان خارجى باشد ؟ در پاسخ مىگوئیم علتش این شده كه نخست دیدهاند لفظ « اسم » وضع شده براى الفاظى كه دلالت بر مسمیاتى كند ، ولى بعدها بر خوردند كه اوصاف هر كسى در معرفى او و متمایز كردنش از دیگران كار اسم را مىكند ، به طوریكه اگر اوصاف كسى طورى در نظر گرفته شود كه ذات او را حكایت كند ، آن اوصاف درست كار الفاظ را مىكند ، چون الفاظ بر ذوات خارجى دلالت مىكند ، و چون چنین دیدند ، اینگونه اوصاف را هم اسم نامیدند . همزه «اسم» وصل است و در کتابت هیچگاه حذف نمی شود بجز در «بسم الله» که الف بخاطر کثرت استعمال حذف میشود.2 تالیف: مرتضی رستمیتنظیم برای تبیان: سید پیمان صابری1- کتاب عوامل فی النحو، عبدالقاهر بن عبدالرحمن الجرجانی2- طباطبایی: تفسیر المیزان ج1 ، ص 27 الی 28
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3837]