تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):راست ترين سخن، رساترين پند و زيباترين حكايت، كتاب خدا (قرآن) است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820206614




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سال 2008 ، جزو سال های فترت است


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سال 2008 ، جزو سال هاي فترت است
سال 2008 ، جزو سال هاي فترت است
پرفسور «والتر وال» استاد جامعه‌شناسي دانشگاه نيويورك مرد ميانسالي است با خلق و خوي «اوبلوموف». اصلا او يكي از اوبلوموف‌هاي هزاره سوم است؛ كساني كه حال هيچ كاري را ندارند و صبح و شبشان به هم دوخته مي‌شود بدون هيچ كار مهم و تاثيرگذاري. او حتي حال ندارد ليوان آبش را پر كند. زنش سال‌هاست كه مرده.  سال 2008 اگرچه در مجموع جزو سال‌هاي فترت به حساب مي‌آيد و آنچنان فيلم دندان‌گيري به عاشقان سينما ارائه نشد اما فيلم‌هاي مستقلي به صورت محدود اكران شدند كه در جا به اندازه چندين فيلم بزرگ و پرحاشيه ارزش و مقدار داشتندفيلم مستقل «ميهمان» يكي از همين خوب‌هاي كوچك است؛ داستاني كه «توماس مك كارتي» نوشت و آن را ساخت (كه عمدتا او را به عنوان يك بازيگر مي‌شناسيم.)فيلم سرگذشت تازه‌اي را روايت نمي‌كند اما موضوع اصلي فيلم يكي از معضلات جهاني و هميشگي است؛ مقوله مهاجرت به آمريكا و بدبيني ينگه دنيايي‌ها به مسلمانان؛ فيلمي كه اگرچه كمتر ديده شد اما تاثيرگذاري مثبت و ريشه‌داري را سبب شد و همين باعث شد ميهمان تا پايان آوريل 2009 اكرانش ادامه يابد. يادآوري اين نكته هم لازم است كه ريچارد جنكينز براي بازي در آن فيلم نامزد دريافت اسكار بهترين هنرپيشه مرد شده بود.پرفسور «والتر وال» استاد جامعه‌شناسي دانشگاه نيويورك مرد ميانسالي است با خلق و خوي «اوبلوموف». اصلا او يكي از اوبلوموف‌هاي هزاره سوم است؛ كساني كه حال هيچ كاري را ندارند و صبح و شبشان به هم دوخته مي‌شود بدون هيچ كار مهم و تاثيرگذاري. او حتي حال ندارد ليوان آبش را پر كند. زنش سال‌هاست كه مرده.  درس‌هايش تكراري است، كارهايش روزمره‌تر از هميشه است  و خلاصه خودش هم از اين همه انفعال، دارد به وحشت مي‌افتد. يك سفر كاري به ايالت كانكتيكات زندگي «والتر» را از اين‌رو به آ‌ن‌رو مي‌كند. او كه سال‌ها در اين ايالت ساكن بوده و آپارتماني دارد وقتي پس از سال‌ها به اين مكان مي‌آيد، با يك زوج آشنا مي‌شود؛ زوجي كه توسط يك آدم شياد به اين آپارتمان آورده شدند و طرف به عنوان  مالك، اين آپارتمان را به اين زوج سياهپوست اجاره داده است. طارق،  اهل سوريه است و زينب متولد سنگال.  طارق اقامت اين ايالت را ندارد و درخواست پناهندگي را نيز رد كرده. «والتر» با اين زوج كم‌كم آشنا مي‌شود و اجازه مي‌دهد در آپارتمانش بمانند. طارق طبل مي‌زند و يك جورايي والتر شيفته موسيقي است اما اين شيفتگي به موزيك هم از نوع اوبلوموفي است. چندبار پيانو كاركرده اما در طي سال‌ها، 6 معلم پيانويش را اخراج كرده و  آن  را رها كرده است. اين شيفتگي را طارق در مي‌يابد و با اصرار، طبل زدن را به والتر آموزش مي‌دهد.والتر روزها به دانش«طارق» هنرمند  مسلماني است كه پايبند دين‌اش است و در ايالت ميشيگان به همراه مادر و خواهرش  سكونت داشته حالا كه به همراه «زينب» به كانكتيكات آمده به‌رغم اينكه كوچكترين خلافي نكرده و با ساز زدن امرار معاش مي‌كند و آزارش به مورچه هم نرسيده، توسط آمريكايي جماعت «ميهمان» ناميده نمي‌شود كه هيچ  بيكاره‌اي عنوان مي‌شود كه بايد برگردد، چرا كه ممكن است عنصر نامطلوبي در آينده شود.گاه براي ارائه كنفرانس مي‌رود و ظهرها و عصرها با طارق به پارك مركزي مي‌روند و با ديگر طبال‌ها شروع به كار مي‌كنند. جمع اين موزيسين‌ها، جمع 72 ملت است، از هر كشوري با هر فرهنگي مي‌تواني آدم پيدا كني و مهمتر از همه، تماشاچيان آنها هستند كه به نوعي از 72 ملت هم بيشترند. موسيقي، تعاملي بين نوازنده‌ها و تماشاچيان برقرار مي‌كند، به نحوي كه هيچ‌كس چيزي نمي‌پرسد اما همه مي‌دانند كه سر چه ساعتي و در كجاي پارك بايد جمع شوند. در روز سوم و چهارم با كاراكتر زينب هم آشنا مي‌شويم. دختري مسلمان اهل سنگال كه به تازگي با طارق سوري ازدواج كرده و هنرمند صنايع دستي سرزمين خودش است. او در بازارهاي كوچك غرفه‌اي دست و پا كرده و وسايل ظريف و دست‌سازش را مي‌فروشد و بسيار هم مورد توجه است. در همين گيرودار، طارق در مترو دستگير مي‌شود. با دستگيري اوست كه والتر پوست مي‌اندازد؛ لباس اوبلوموفي از تن خارج مي‌كند و هرچه دارد بر سر اين مي‌گذارد كه طارق به زندگي عادي برگردد... .ملت وندي،‌ شهروندي و ديپورت!ملودرام اجتماعي «ميهمان»  با ظرافت و به زبان تصوير، شعار مي‌دهد ولي شعار‌هايش دلزدگي به همراه ندارند وگرنه  انبوهي فيلم درباره مهاجرت‌هاي غيرقانوني و ديپورت‌ و اين مسائل ديده‌ايم كه حداقل اين آيتم‌ها جزو عناصر داستانش بوده اما به جاي تعريف يك داستان مناسب و سرراست جز وراجي و پرحرفي چيزي براي ارائه نداشته‌اند. در ميهمان اولين بار مي‌بينيم كه آمريكا و سيستم قضائي فدرال آن و همچنين دپارتمان‌هاي قضائي ايالتي براي ديپورت خلق‌الله فقط انگشت‌روي آدم‌هاي بدون مسئله مي‌گذارند؛ يعني اگر كسي يك آدمكش سياسي و فراري باشد؛ يك كلاهبردار گردن كلفت يا يك ديكتاتور پست فطرت، آمريكا قطعا نه تنها به او خوش آمد مي‌گويد و او را ميهمان خطاب مي‌كند بلكه زمينه‌هايي را فراهم مي‌كند تا در جهت منافع آمريكا فعاليت شارلاتان‌ها در هر شاخه‌اي فعال‌تر هم بشود. اما اگر زوجي مانند طارق و زينب باشند كه پناهندگي را تاب نياورند و فقط مي‌خواهند از راه سالم امرار معاش كنند بايد كت بسته ديپورت شوند.«طارق» هنرمند  مسلماني است كه پايبند دين‌اش است و در ايالت ميشيگان به همراه مادر و خواهرش  سكونت داشته حالا كه به همراه «زينب» به كانكتيكات آمده به‌رغم اينكه كوچكترين خلافي نكرده و با ساز زدن امرار معاش مي‌كند و آزارش به مورچه هم نرسيده، توسط آمريكايي جماعت «ميهمان» ناميده نمي‌شود كه هيچ  بيكاره‌اي عنوان مي‌شود كه بايد برگردد، چرا كه ممكن است عنصر نامطلوبي در آينده شود.اين چنين ديالوگ‌هايي در فيلم كم نيستند اما ظرافت در بيان تصويري آنهاست كه فيلم را سرپا نگه داشته؛ يعني آش آنقدر شور هست كه صداي همه درآيد از جمله «والتر وال» اي كه يك اوبلوموف تمام عيار بوده!شور موسيقي! دختري مسلمان اهل سنگال كه به تازگي با طارق سوري ازدواج كرده و هنرمند صنايع دستي سرزمين خودش است. او در بازارهاي كوچك غرفه‌اي دست و پا كرده و وسايل ظريف و دست‌سازش را مي‌فروشد و بسيار هم مورد توجه است. در همين گيرودار، طارق در مترو دستگير مي‌شود. مي‌گويند موسيقي زبان ملت‌هاست و واضح است كه منظور از موسيقي، موسيقي اصيل هر كشور و هر فرهنگي است. در «ميهمان» اين عظمت به تصوير در مي‌آيد و جالب اينجاست كه سازي در اين بين واسطه تعامل آدم‌هاست كه شايد كمي تا قسمتي براي خلق‌الله نامفهوم باشد اگرچه طبل و جاز آفريقايي جماعت براي ينگه دنيايي‌ها و اثرات معجزه‌‌آور آن 100 سال است كه قدمت دارد .و اين مهم را به خلق و خوي اوبلوموفي «والتر» ربط دهيد؛  يك كاراكتر اوبلوموفي و يك ساز سنتي، مي‌توانند شهروند و ملت وندي را به هر زبان و فرهنگي ترجمه كرده و تعامل پيدا كنند و به عشق ذاتي برسند. اما اين سياست ينگه دنيايي‌هاست كه به‌رغم شعارهاي عوام فريبانه نمي‌توانند اين عشق را درك كنند. اگر فيلم را ديده‌ايد، سكانس آخرين پيگيري «والتر» را پس از قطعي شدن ديپورت طارق ،‌ به ياد بياوريد. خواندن آن ديالوگ‌ها در اتوبوس و در تاكسي و پشت ميز بيش از هر چيز ديگري نمادگرايي افراطي و بحران شعارزدگي را نشان مي‌دهد  اما وقتي اين سكانس را با بازي «ريچارد جنكينز» و هدايت و كارگرداني «توماس مك كارتي» ببينيم تنها چيزي كه به ذهن نمي‌رسد همان شعارزدگي و نمادگرايي است. جايي كه والتر قبلا و اوبلوموفي، تبديل به يك انسان پرسشگر مي‌شود كه چرا سيستم قضائي آمريكا اينقدر كوته بين است كه انسان‌هاي بي‌گناه را در چاه مرگ اسكان مي‌دهد و گناهكاران را در خاك خودش به صدر مي‌نشاند. «ميهمان» فيلم مناسبي براي قضاوت است. براي آنهايي كه ينگه دنيايي‌ها را تمام و كمال مي‌پذيرند و قبول دارند، شايد ديدن اين فيلم كمي تا قسمتي چهره ديگر سياسيون آمريكايي از هر حزب و گروهي را بيشتر به اين افراد نشان دهد.  منبع : همشهري تنظيم براي تبيان : مسعود رضا عجمي  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 283]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن