واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: صالح سجادي، براي آنها كه سرگذشت دهه اخير غزل را دنبال ميكنند بيترديد نامي آشناست. او شاعري 33 ساله و اهل آذربايجان است كه نميخواهد و نميتواند اين ويژگي خود را در نگاه و زبان شعرهايش پنهان كند و حتي گاهي اوقات كه دلش خيلي تنگ ميشود، وسط يك غزل فارسي، چند بيتي با زبان آذري زمزمه ميكند. سجادي بتازگي مجموعه غزل خود را با نام «تشنج كلمات» روانه بازار كرده است و اين انتشار بهانهاي شد براي نوشتاري كه در ادامه ميآيد. براي مخاطبي كه با نام و شعرهاي صالح سجادي چندان آشنا نيست يا آشنايياش در حد صفحات جرايد ادبي و كنگرههاي شعر است، برخورد با تشنج كلمات به عنوان نام مجموعه غزل او ميتواند معنيدار باشد. تشنج كلمات فراخواني است احتمالا براي خواندن كتابي كه خود را در بند چارچوبهاي معمول غزل دهه اخير و حتي تاريخ غزل فارسي نميبيند. وقتي تشنج كلمات را از غزل يك تا غزل 44 مرور ميكنيد، اين احساس را لمس ميكنيد كه اين اتفاق و خارج شدن از چارچوب معمول تقريبا در تمام كتاب مدنظر سجادي بوده است، هرچند گاهي به لرزش كلمات ميماند و گاهي به تشنج كلمات. ترتيب چينش اشعار در اين مجموعه نيز تا حدي براساس همين لف و نشر منظم شكل ميگيرد. به نوعي شاعر در ابتداي اين مجموعه، شعرهايي را به مخاطب عرضه ميكند كه دغدغههايي آشنا هستند و همين ذهنيت است كه «تنفس كلمات در سبزينههاي معلق» را كه دفتر اشعار مذهبي سجادي است ابتداي مجموعه جاي داده است؛ دفتري كه اگر تنها 7 غزل را در خود جاي داده، به عقيده نگارنده پيشنهادي است جدي و كاملا قابل تامل براي ادبيات متعهد معاصر. اين غزلها يا از روايتهايي مخيل و خلاقانه شكل ميگيرند يا از تقابل شاعر با دغدغه مذهبياش و معمولا در هر 2 حالت شاعر توانسته با استفاده از كلان روايتهايي كه شكسته است و اسطورههايي كه به دست گرفته، شعر را به سرانجامي قابل قبول برساند. به اين بيت كه در يك غزل انتظار آمده است دقت كنيد: گرفته اين همه منصور دست ناصريات را كه نبض حادثه در چنگ دار زنده بماند يا اين بيت، بيت پاياني روايتي نوين است از شهادت بانوي آب و آينه حضرت فاطمه زهرا(س). شهر در بهت ياس سرگردان، بر لبش ارجعي الي ربك شهر در بهت ياس سرگردان، شهر پس داد امتحانش را در نمونه اول، تلميح بديع منصور و عرفان در يك شعر انتظار و ايهام ناصري كه هم لقب مسيح است و هم به معناي ياريگر كاملا به چشم ميآيد و در نمونه دوم طعنه معنيداري كه در «شهر پس داد امتحانش را» وجود دارد و آن را به آيه معروف سوره فجر در مصرع اول مرتبط ميكند، قابل تامل است. اما در ميان اين 7 اثر، شعري كه به شاه خراسان تقديم شده، عليرغم اطناب نسبي، در سناريوي جالب توجهي تبعيت ميكند كه به جذابيت هرچه بيشتر آن ميانجامد. چند بيتي از آن را مرور ميكنيم: 1 اولين حبه را كه ميخوردي كفر ميرفت تا اذان بدهد دست شيطان به تيغ زهرآگين ذوق خورشيد را نشان بدهد اولين حبه را كه ميخوردي ابنملجم به قصر وارد شد دست بر شانه خليفه نهاد تا به بازوي او توان بدهد 2 دومين كه زير دندانت له شد و قطرهقطره پايين رفت كه از آن ميزبان بعيد نبود شهد اگر طعم شوكران بدهد دومين حبه را كه ميخوردي جعده هم در كنار مامون بود جگري تكهتكه ميشد تا تشتي از خون به قصه جان بدهد 3 سومين حبه بود كه انگار جگرت داشت مشتعل ميشد تشنهات بود و اين عطش ميخواست پرده ديگري نشان بدهد قصر در لحظهاي بيابان شد، ماه افتاد و نيزه باران شد پدرت نيزهاي به گردن كرد تا سرش را به آسمان بدهد سومين حبه را فرو بردي از نديمان يكي به مامون گفت: «شمر اذن دخول ميخواهد تا به تو نامه امان بدهد» ... در كنار شكسته قفست چند سگ توي قصر زوزهكشان چكمههاي خليفه ليسيدند تا به آن جمع استخوان بدهد قاتلان تو و نياكانت جسدت را نظاره ميكردند باز هم در سپيدهاي تاريك كفر ميرفت تا اذان بدهد *** قرنها بعد، بعد از آن قصه، در غروبي غريب و خونآلود از تب زخم بچه آهويي، بيصدا بر در حرم جان داد در مرور تشنج كلمات، اين احساس را لمس ميكنيد كه اين اتفاق و خارج شدن از چارچوب معمول تقريبا در تمام كتاب مدنظر بوده است، هرچند گاهي به لرزش كلمات ميماند و گاهي به تشنج كلماتدفتر دوم اين مجموعه كلمات و عاشقانههاي كوچك به نظر، اداي دين صالح سجادي است به دغدغهاي كه شايد تمام غزلسرايان زماني در سر ميپروراندند و آن عاشقانه سرايي است. در اين دفتر ما شاهد حركتهايي در راستاي خروج از چارچوبهاي معمول هستيم، اما در مجموع و در متن تمام اين حركتها، عاشق و معشوق، شباهت كامل دارند به آنچه هزار سال تاريخ ادب فارسي، البته به استثناي حافظ و چند غزل ديگر، به عنوان عاشق و معشوق براي مخاطب ادبيات ساخته است. دفترهاي سوم و چهارم اين مجموعه با عنوان «كلمات در حوالي حماسه» و «كلمات و سكوت» به ترتيب در حال و هواي دغدغههاي شورانگيز و حماسي شاعر و انگيزشهاي سياه شاعر رقم ميخورند. نكته جالب در اين بين آن است كه شاعر در هيچ كدام از اين 2 دفتر، خود را مديون موج و نگاهي خاص نميداند و به طور مثال در كلمات در حوالي حماسه به كسان مختلفي كه با دغدغههاي قابل احترام، كشته و شهيد شدهاند، اداي احترام شده است. اما از صفحه 60 و با آغاز دفتر حركت كلمات، اتفاقي كه مخاطب از ابتداي مجموعه در انتظار وقوع پر رنگش بود، كمكم پررنگ ميشود و ميرود كه رخ بدهد. صالح سجادي در 2 دفتر آخر اين مجموعه، دغدغه تفاوت نگاري و تفاوت سرايي دارد و حتي گاهي يكي از «ت»هاي تفاوت را نيز دوست دارد «ط» بنويسد. شاعر اين 2 دفتر ديگر براي اداي دين به دغدغههاي ملموس و همگاني غزل نميگويد، بلكه غزل ميگويد تا شايد اتفاقي در زبان باشد يا نباشد؟! اجراي غزلهاي سجادي در اين 2 مجموعه به طرز محسوسي تغيير ميكند، روايت غزلها ديگر آنچنان كه پيش از اين ديده بوديم مخاطب را دست در دست و منزل به منزل همراهي نميكند و از همه مهمتر آن كه سجادي ديگر چندان مرعوب ابرروايتها نيست و خردهروايتهايي كه خود ميسازد برايش بسيار محترمتر از ابرروايتهاي از پيش ساخته شده است، حتي در اين بين نوشته شدن غزلها نيز دستخوش تغيير ميشود. يك ميز كج در صندلي كمند، فنجان سرد، چاي پلاسيده يك داستان شروع زن و مردي لاي كتابهاي پلاسيده، دو غار در دو كوه ورم كرده، 2 اتفاق در پي افتادن، يك راه گيج و محو شده در متن، دو شانه، يك رداي پلاسيده... كه در ادامه شعر به نثر تبديل ميشود و باز شاعر به روايت شعري بازميگردد. اين غزل با رفت و برگشتهاي مكرر به شعر و نثر و شكستن شكل نگارش نمونه بارز اتفاقاتي است كه در سطور پيشين به عنوان مولفههاي دو دفتر واپسين مجموعه غزل تشنج كلمات به آن اشاره شد؛ البته چنين ويژگيها را در تمام غزلهاي اين 2 دفتر نميتوان يافت و حتي گاهي غزلهايي در اين دو دفتر گنجانده شدهاند كه شايد چندان از جنس اتفاقاتي كه به آنها اشاره شده نيستند. از طرف ديگر در غزلي كه مرور شد و غزلهايي از اين دست در اين مجموعه، ميتوان بر مواردي از رعايت نشدن اصول بلاغي غزل فارسي خرده گرفت كه بيشك براي رعايت نشدن آنها، نياز به توجيهي ادبي وجود دارد. خلاصه آن كه به اعتقاد نگارنده تشنج كلمات پيشنهاد قابل تاملي براي غزل معاصر است، اگرچه سجادي نبايد بر كاستيهاي اثر خود چشم بپوشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 399]