واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: اسماعيل فصيح انزجار خود را از فضاهاي شبهروشنفكري با انزاوايش نشان ميداد؛ با اين حال عدم حضورش به عنوان نويسنده در جمعها، باعث شده تا او به يكي از بزرگترين علامت سؤالهاي ادبيات ايران تبديل شود.اسماعيل فصيح نويسنده اجتماعي بود؛ هر كس بخواهد از طريق داستان، شناختي از طبقه متوسط ايران در فاصله دهه 40 تا همين روزها به دست آورد كافي است كتابهاي او را بخواند. از عمليات بيتالمقدس چقدر ميدانيد؟ زمستان 62 اش را بخوانيد. از وضعيت روشنفكران مهاجر ايراني خارج از كشور در سالهاي دهه 60 چه شنيدهايد؟ «ثريا در اغما» را بخوانيد. از زندگي كاركنان نفت در سالهاي پيش و پس از انقلاب چه ميدانيد؟ همه كتابهايش را بخوانيد. اسماعيل فصيح، با بيش از 30 جلد كتاب يكي از پرخوانندهترين نويسندگان ايران به شمار ميآيد. او مدام با همان فروتني و ادب ويژهاش از هر گونه مصاحبهاي طفره ميرفت. فصيح صبحها از ساعت 4تا 7 صبح پشت ميز غذاخوري مينوشت و بعد براي پياده روي از خانه بيرون ميزد. حرف زدنش درست مثل نوشتنش راحت و روان بود؛ بيتكلف و ساده. * اسماعيل فصيح؛ جرياني هميشگي، اما كم سر و صدا در ادبيات ايران تصوير اسماعيل فصيح هميشه همراه با انزواي خودخواسته اوست؛ انزوايي كه سبب شده تا صاحبش در طول سالهاي عمر خود اين توفيق را داشته باشد كه به جرياني هميشگي، اما كم سر و صدا در ادبيات ايران تبديل شود. وي نخستين رماناش يعني «شراب خام» را در سالهاي پاياني دهه 40 (1347) منتشر كرد و همان وقت مژده تولد نويسندهاي را داد كه ميكوشد از راه رئاليسم واقعيت را با داستان بياميزد. از آن سال تا به امروز فصيح مستمر، كم هياهو و پرمخاطب در گوشهاي از ادبيات ايران زندگي ميكند. (نميگويم ميكرد چون ادبيات ايران همه كتابهايي را كه فصيح فرصت كرد و نوشت مثل يك گنج حفظ ميكند و اين نويسنده در يادها زنده ميماند.) در تمام اين سالها فصيح نه در جستوجوي حركتهاي فردي و بيروني روشنفكرانه بود و نه در مقام يك شخصيت فرهنگي اين احساس را داشت كه ميتواند جريان يا جريانهايي را هدايت كند. اين مشي تأكيد و پافشاري او بر ارائه يك شكل حرفهاي و از قضا كاملاً كلاسيك از نوشتن باعث شد تا در عين پركاري و انتشار مداوم آثار خواندني، از هياهوهاي پيراموني دور بماند. داستاننويس ماجراجوي ادبيات ايران با آنكه در دهه 40 خود را به اثبات رساند و تولد يك نويسنده صاحب سبك را اعلام كرد دور از فضاها و بازيهاي سياسي ايستاد؛ آنچنان كه خواسته يا ناخواسته ناف نويسنده ايراني را با آن بريدهاند. شايد هم همانطور كه در «ثريا در اغما» مينويسد انزجار خود را از فضاهاي شبه روشنفكري با همين انزاوايش نشان ميداد. او كه تجربه درك ادبيات آمريكا و ساختارهاي آن را داشت كمتر تحت تأثير انگارههاي روشنفكرانه ادبيات صاحب نفوذ آن روزها، يعني ادبيات متعهد اروپاي قرار گرفت، اما با نگاهي به كارنامه اسماعيل فصيح به خوبي درمييابيم كه او نويسندهاي بوده با دغدغههاي تاريخي انساني ايراني. ذات روايي پرماجرا و غيرتوصيفي آثار فصيح اگرچه او را در رديف يكي از مشهورترين نويسندگان ايراني چند دهه اخير قرار داده است، اما عدم حضورش به عنوان نويسنده در جمعها و حركتهاي بيروني باعث شده تا اين نويسنده به يكي از بزرگترين علامت سوالهاي ادبيات ايران تبديل شود؛ ادبياتي كه با تأكيد بر دستهبندي نويسندگان باتوجه به مشيهاي عقيدتيشان هرگز نتوانست جايگاه واقعي اسماعيل فصيح را پيدا كند. هرچند ادبيات ما به واقع چيزي به «فصيح»ها بدهكار است. او مصداق بارز يك جمله است؛ مردي كه در ميانه ماجرا ايستاده و سعي ميكند زياد بلند فكر نكند. ياد جملهاي از جلال آريان در زمستان 62 ميافتم: «وقتي آدم بدون خداحافظي از يك عزيز جدا ميشود، مثل اين است كه آن يك نفر را از آدم دزديدهاند». نويسنده: نيلوفر دُهني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3030]