تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 29 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854450243




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سنت‌گرايي و پست‌ مدرنيسم


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: اين مقاله درصدد است سنت‌گرايي و پست‌مدرنيسم را از دو منظر با يكديگر مقايسه كند: اول از حيث توجه هر كدام به سنت و آموزه‌هاي سنتي و ارجاع به گذشته و دوم از حيث نگاه انتقادي‌اي كه هر كدام از آنها به مدرنيته و نگرش مدرن دارند. در مورد اول، سنت را از نگاه سنت‌گرايي تعريف مي‌كنيم و به تفاوت سنت در انديشه پست‌مدرن و سنت‌گرايي اشاره مي‌كنيم. به طور خلاصه مي‌توان گفت مهم‌ترين تفاوت‌ها در اين است كه در نگرش پست‌مدرن، سنت در كنار خرده‌روايت‌هاي ديگر مطرح مي‌شود، برخلاف سنت‌گرايي كه سنت در آن محوريت دارد. در مورد دوم نيز خاطرنشان خواهيم كرد كه انتقاد هر دو گرايش فكري به مدرنيته، ناظر به وقايع و پديده‌هاي يكساني است كه مولود نگرش مدرن و روشنگري است، ولي در نهايت راه‌حل ارائه شده هر كدام از آنها (سنت‌گرايان و پست‌مدرن‌ها) تفاوت‌هايي دارد كه منبعث از تفاوت در هستي‌شناسي‌اي است كه سنت‌گرايان اختيار كرده‌اند. يكي از نكات اصلي‌اي كه انديشمندان پست‌مدرن در نقد انديشه مدرن غربي مدنظر دارند، يكجانبه‌نگري انديشه مدرن علي‌الخصوص نسبت به عقلانيت مدرن است. انديشه مدرن تعريفي خاص از عقلانيت ارائه مي‌كند و بر همين اساس، هر چيز را با اين ملاك مي‌سنجد و به عقلاني و غيرعقلاني تقسيم مي‌كند و آنچه را كه با اين ملاك، عقلاني مي‌داند، هنجار و متعارف و آنچه را كه با اين ملاك ناسازگار است، ناهنجار و غيرمتعارف مي‌خواند و به حاشيه مي‌راند. به باور انسان مدرن، كسي كه مرتكب عملي نامتعارف و ناهماهنگ و متضاد با زندگي و عقلانيت مدرن مي‌شود و كسي كه داراي ايده‌هاي كهنه و غيرمعمول است و انديشه‌اش با انديشه متعارف مدرن سازگار نيست، فردي غيرعقلاني يا به تعبيري مجنون و ديوانه است. نخستين كتاب معروف ميشل فوكو، از انديشمندان فرانسوي معاصر در حوزه انديشه‌هاي پست‌مدرن، «تاريخ جنون» نام دارد. به نظر فوكو تيمارستان (ديوانه‌خانه) پديده‌اي مولود مدرنيته است. در جامعه سنتي، ديوانگان درون جامعه بوده و از متن جامعه مفارق نيستند. در جامعه سنتي، ديوانه داخل يك خانواده هست و زندگي خود را دارد: مي‌خورد، كار مي‌كند و حتي ازدواج مي‌كند و صاحب فرزند مي‌شود. اما نگرش مدرن با تعريف و تحديد عقلانيت خاص خود، استانداردي را براي همه شوون زندگي انسان معرفي مي‌كند و كسي را كه خارج از اين عقلانيت بينديشد و مغاير با اين استاندارد عمل كند، فردي غيرعقلاني و نامعقول و به اصطلاح ديوانه مي‌خواند. براي چنين فردي، جايي براي زندگي در جامعه مدرن نيست. جامعه مدرن او را از خود طرد مي‌كند و در گوشه‌اي از شهر، حصاري دور او مي‌كشد و به تدريج افراد ديگر غيرمعقول را نيز وارد آنجا مي‌كند و ديوانه‌خانه درست مي‌شود. اين خصيصه اصلي عقلانيت مدرن است. عقلانيت مدرن از اين حيث انحصارگراست، يعني عقلانيتي منافي با استانداردهاي خود را برنمي‌تابد. در نگرش مدرن، مهم نيست غيرعاقل يا ديوانه چه نگرشي دارد و اصلا مهم نيست ديوانه قدرت تفكر و انديشه دارد يا خير و اصلا آيا ديوانه چقدر سواد دارد بلكه آنچه ديوانه را ديوانه مي‌كند و موجب مي‌شود او مستحق حبس در ديوانه‌خانه (تيمارستان) شود، ناهنجار بودن و مدرن نينديشيدن اوست بنابراين ممكن است افرادي كه در ديوانه‌خانه به سر مي‌برند، حتي افرادي باشند كه در زندگي، ارزش‌هاي بسياري را محترم مي‌شمارند، ولي چون اين ارز‌ش‌ها همان ارزش‌هاي مدرنيته نيست آنها محكوم به حبس در ديوانه‌خانه هستند. فوكو با اين تاملات، ديوانه‌خانه و به طور كلي حاشيه‌ها را محصول مدرنيته مي‌داند. حاشيه‌ها همان پديده‌هايي هستند كه بر اثر تراكم افراد خارج از استاندارد زندگي مدرن و طرد آنها از سوي جامعه مدرن در اطراف و خارج از متن جامعه مدرن ظاهر مي‌شوند. فسادخانه‌ها، تيمارستان‌ها، بيمارستان‌ها، خانه‌هاي سالمندان، محله‌هايي كه افرادي در آن براحتي مواد مخدر را رد و بدل مي‌كنند و محله‌هاي فقيرنشين اطراف شهرهاي بزرگ كشورهاي غربي، مصاديقي از اين حاشيه‌ها هستند. در واقع مدرنيته با نگرش يكجانبه خود موجب بروز اين پديده‌ها شده است. مدرنيته با مطلق كردن نگرش خود، موجب شد در جامعه مدرن شاهد بروز پديده‌ حاشيه و متن باشيم. متن، آن چيزي است كه منطبق با استانداردهاي مدرن، قانوني، هنجار و مقبول است، اما همه انسان‌ها نمي‌توانند خود را با اين استانداردها منطبق كنند. بنابراين در حاشيه رانده مي‌شوند، اما هميشه نمي‌توان حاشيه را در‌حاشيه نگه داشت چرا كه حاشيه‌ها به مرور زمان فربه مي‌شوند و به صورت زيرزميني و به تدريج، وارد متن جامعه مدرن مي‌گردند. اينجاست كه حاشيه‌ها سرنوشت جامعه را عوض مي‌كنند. حاشيه و متن، مولود عقلانيت يكجانبه نگر مدرن است. حاشيه و متن، جنبه و بعد ديگري از ثنويت حاكم در انديشه غربي است. متفكر بزرگ قرن بيستمي آلماني؛ مارتين هايدگر، ريشه اين ثنويت را در انديشه‌هاي افلاطون مي‌داند. او بود كه براي نخستين بار، عالم را به دو بخش متغير و نامتغير (يا همان عالم مادي و عالم مثل) تقسيم كرد و اين ثنويت انديشه مدرن در فيلسوفي همچون دكارت به نحو ديگري حفظ شد. دكارت جوهر را به دو قسم مادي و روحاني دانست و همين دو قسم را در وجود انسان نيز محفوظ دانست و بدن و روح انسان را از دو جوهرمتفاوت تلقي كرد و بدين گونه انشقاقي را در وجود انسان ايجاد كرد كه متفكران بعدي نتوانستند به نحو مطلوب آن را در وجود انسان برطرف كنند. هايدگر مشكل تفكر مدرن را براي انسان اين مي‌داند كه مدرنيته از ابتدا انسان را بي‌خانمان كرد. انسان همچون جوهري روحاني تصور شد كه در دنيا كه از جنس جوهر مادي است جايگاه مشخصي ندارد. مي‌بينيم كه در نگاه اين انديشمند كه از طلايه‌داران انديشه پست‌مدرن است نگاه انتقادي خاصي به مدرنيته وجود دارد. عموما ازجمله خصايص مشترك انديشمندان پست‌مدرن نگاه انتقادي به مدرنيته است، اما نبايد تصور كنيم كه اين انديشمندان، خواهان نفي يا طرد كامل مدرنيته هستند. به هيچ وجه چنين نيست، بلكه متفكران پست‌مدرن بيشتر خواهان طرد مطلق‌انگاري مدرنيته هستند. متفكران پست‌مدرن، انتقادهاي خود را از حوزه‌ها و زاويه ديدهاي متفاوت مطرح كردند، اما يكي از انتقادهاي اصلي، انتقاد به مطلق‌انگاري انديشه مدرن بود. بر اين اساس ديگر متفكران پست‌مدرن يك فرا روايت عام و سيستماتيك را برنمي‌تابند، بلكه قائل به اعتبار خرده‌روايت‌ها هستند. خرده‌روايت‌ها هر كدام در حوزه خاصي كارايي دارند و بنابراين حيثيت پراگماتيك دارند. در دوره پست‌مدرن، نه روايت ماركسيستي، نه روايت هگلي و نه اخلاق كانتي، مطلق نيست. هيچ يك هم به طور كامل نفي نمي‌شود. آموزه‌هاي ماركسيستي ممكن است در برهه‌هايي خاص در سياست و اقتصاد كارايي داشته باشند ولي نه در همه برهه‌ها، زمان‌ها و مكان‌ها. در اين نگرش، دين، سنت و انديشه‌هاي ساير اقوام، مثل آيين‌هاي شرقي نيز همچون همان خرده‌روايت‌ها تلقي مي‌شوند كه نه كاملا نفي مي‌شوند و نه مطلقا پذيرفته مي‌شوند. انسان در شرايط پست‌مدرن ممكن است به خاطر خسته شدن از عقلانيت خشك مدرن، حتي به فال‌بيني روي ‌آورد. او هيچ توجيهي براي فال نمي‌بيند. به لحاظ عقلي اين كار را نادرست مي‌داند، ولي مي‌خواهد كار خلاف عقل انجام دهد، اما اگر همين فال‌بيني براي او منفعت عملي هم داشته باشد، بيشتر و بهتر آن را مي‌پذيرد، هرچند عقيده‌اي هم به آن نداشته باشد. رجوع پست‌مدرن به سنت هم از همين جنس است، اگر آموزه‌هاي بوديسم براي انسان آرامش بخش‌تر از هر تعداد قرص ديازپام، لورازپام و... است، چرا به بوديسم روي نياورد، اما بوديسم فراروايت انسان پست‌مدرن نيست. همان انساني كه به آموزه‌هاي بوديسم روي آورده، ممكن است اتفاقا خيلي هم اجتماعي و حتي يك سياستمدار باشد و در اقتصاد گرايش‌هاي ماركسيستي هم داشته باشد. بنابراين نوعي كثرت‌گرايي را در شرايط پست‌مدرن مي‌بينيم كه در آن رفع نيازهاي عملي محوريت دارد. نگرش پست‌مدرن ممكن است به سنت رجوع كند، ولي سنت‌گرا نيست، اين مطابق با ويژگي كثرت‌گرايي پست‌مدرنيسم است. (ر.ك: كهون، 19) ولي اين سنت بنا نيست كه به اين انسان يك نگرش نظري خاص درخصوص مراتب هستي و كائنات ارائه كند و بنا نيست كه سيستم سياسي جامعه را مشخص كند بلكه اين سنت يك خرده‌روايت در كنار خرده روايت‌هاي ديگر است. به قول ليوتار خرده روايت، يك تصوير كوچك ارائه مي‌كند (نه يك تصوير همه شمول) و يك بعد كوچكي از زندگي را سامان مي‌دهد (نه همه ابعاد زندگي را.) در اين اثر ديگر فراروايت و روايت كلاني وجود ندارد: «روايت كلان، ... صرف‌نظر از اين كه روايتي نظري است يا روايتي رهايي‌بخش، اعتبار خود را از دست داده است.»( ليوتار 125.) سنت گرايان همچون پست‌مدرن‌ها منتقد مدرنيته، ولي داراي تفاوت منظر هستند چرا كه سنت گرايان نگاه كثرت‌گرايانه پست‌مدرن‌ها را نمي‌پذيرندنگرش پست‌مدرن هرچند نگاه قرون وسطايي را كاملا نمي‌پذيرد، ولي فاصله گرفتن جامعه معاصر خود را از آموزه‌هاي معنوي و مذهبي حس مي‌كند. عقلانيت سكولار مدرن كه حاكم بر زندگي اجتماعي مغرب زمين شده در طول زمان باعث ايجاد جامعه‌اي فارغ و فاقد مذهب شده است. مذهب كه همانا مطمئن‌ترين نگهبان براي اعمال و رفتار تك تك افراد است در جامعه مدرن جايگاهي ندارد. نگرش پست‌مدرن خلاف هنجارها و آموزه‌هاي نگرش مدرن نيست بلكه ديگر اين آموزه‌ها را مكفي نمي‌داند. در نگاه پست‌مدرن همه افكار و انديشه‌ها از همه مكان‌ها و زمان‌ها محترم شمرده مي‌شوند و از آنها دعوت مي‌شود كه براي بشر امروز سخن بگويند و راه‌حل ارائه كنند. اهميت و توجه امروز غربيان به آموزه‌هاي معنوي شرق و آموزه‌هاي ديني گذشته خود با همين تبيين قابل توجيه است. اين بازگشت به گذشته و سنت، بازگشتي است كه پس از تجربه دوران مدرن صورت مي‌گيرد و ناظر به كاستي‌هاي آن است. در اينجا سنت پس از تجربه مدرنيته دوباره مطرح مي‌شود. در واقع اين بازگشت بيش از آن كه ناظر بر جنبه‌هاي ايجابي و مثبت سنت باشد ناظر بر كاستي‌ها، جنبه‌هاي سلبي و منفي دوران مدرن است، اما توجه به سنت در سنت‌گرايي چنين نيست. براساس سنت‌گرايي، منشا همه سنن يكي است و به صورت كلي از آن تحت عنوان حكمت خالده يا حكمت جاودان(perennial wisdom) ياد مي‌شود: «اين حكمت ازلي(eternal wisdom) كه مفهوم سنت را از آن تفكيك نمي‌توان كرد و يكي از مولفه‌هاي اصلي مفهوم سنت را تشكيل مي‌دهد، چيزي نيست مگر همانSophia perennis در سنت غربي كه هندوها آن را سنتانه ذرمه و مسلمانان الحكمه الخالده (و به فارسي جاويدان خرد) مي‌نامند.( »نصر، معرفت و معنويت، 139) سنت‌گرايي، نگرش ارتجاعي و بازگشت به گذشته نيست بلكه سنت از منظر سنت‌گرايي آموزه‌هايي زنده و جاويد است كه در برهه‌اي از تاريخ توسط انسان مدرن كنار گذاشته شد. سنت مدنظر سنت‌گرايان، داراي منشا بشري نيست كه با گذشت زمان غبار كهنگي و فرسودگي بر آن بنشيند بلكه اين سنن در مراتب عالي‌تر هستي ريشه دارند: «سنت... (tradition) به معناي حقايق يا اصولي است داراي منشا الهي كه از طريق شخصيت‌هاي مختلفي معروف به رسولان، پيامبران، اوتاره‌ها، لوگوس يا ديگر عوامل انتقال، براي ابناي بشر و در واقع، براي يك بخش كامل كيهاني آشكار شده و نقاب از چهره آنها برگرفته شده است...»( نصر، معرفت و معنويت، 135)‌. سنت گرايان همچون پست‌مدرن‌ها منتقد مدرنيته، ولي داراي تفاوت منظر هستند. از منظر سنت‌گرايي، مدرنيته انحرافي در تاريخ بشر است؛ انحرافي كه در آن سنت‌ها كنار گذاشته و عقلانيت مدرن حاكم شده است. بنابراين سنت گرايي نگاه كثرت‌گرايانه پست‌مدرن‌ها را برنمي‌تابد بلكه در مقابل فراروايت مدرن، فرا روايت ديگري براي زندگي بشر ارائه مي‌كند. ازجمله مهم‌ترين نقدهاي سنت‌گرايي به مدرنيته اين است كه در دوران مدرن، عالم يك بعدي و يك لايه و از آن تقدس‌زدايي شد. ازجمله وظايف نگرش مدرن اين بود كه عقلانيتي ارائه كند كه طبق آن، انسان به تصويري شفاف و يك بعدي از جهان خود دست يابد. مراتب عاليه عالم كه براساس نگرش قرون وسطايي بر انسان‌ها نامكشوف و براي علم به آنها نياز به مقدماتي ازجمله ايمان بود در نگرش مدرن كنار گذاشته شد. نگاه انتقادي به نگرش مدرن ما در اينجا از بين فيلسوفان قرن بيستم، به مارتين هايدگر، فيلسوفي كه از بزرگ‌ترين منتقدان انديشه مدرن است و فيلسوفان پست‌مدرن پس از او بسيار از انديشه‌هاي او متاثر هستند، اشاره كرده و از بين سنت‌گرايان ذكري از آراي دكتر سيدحسين نصر خواهيم داشت. مارتين هايدگر در نقد تفكر غرب و تكنولوژي مدرن اظهار مي‌كند كه تكنولوژي مدرن هم طبيعت و هم انسان را به شكل منبع انرژي براي بهره‌كشي در خدمت خود درآورده است. هايدگر اين تبديل شدن انسان و طبيعت به منبع انرژي را از يك سو مرتبط با انديشه‌هاي دكارت و از سوي ديگر انقلاب در معناي اصلي و ريشه لفظ تكنولوژي مي‌داند. براساس نقدهاي هايدگر، در فلسفه دكارت انسان به سوژه (فاعل شناسا) و اشيا و جهان پيرامون انسان به ابژه (متعلق شناسايي) تقليل داده شد. در واقع دكارت جهان را به دو قسم كرد كه در يك طرف آن انسان يا جوهر روحاني قرار داشت و در طرف ديگر اشيا يا جواهر مادي. اين تقسيم‌بندي باعث انفصال ميان انسان و اشيا شد كه نه خود دكارت و نه فيلسوفان بعدي هيچ‌يك نتوانستند تبييني قابل پذيرش از چگونگي ارتباط آنها عرضه كنند؛ زيرا اين دو جوهر از دو قسم متفاوت و متباين بودند. در واقع به نظر هايدگر، دكارت از انسان و جهان تبييني ارائه كرد كه به بي‌جهاني و بي‌خانماني انسان منجر شد؛ زيرا جهان جوهري متفاوت و مغاير با انسان بود. از سوي ديگر در دوران مدرن، انقلابي در معناي لفظ تكنولوژي ايجاد شد؛ چراكه تكنولوژي ماخوذ از ريشه «تخنه» يوناني است. تخنه در زبان يوناني باستان در مقابل فوزيس قرار مي‌گيرد. فوزيس نامي براي كل موجودات است و هر گونه راهيابي به ميان موجودات (فوزيس)، تخنه ناميده مي‌شود. به عبارت ديگر: «تخنه به نوعي از شناسايي (و دانستن) اطلاق مي‌شد كه آدمي را هنگام توليد چيزي، چه ابزار «صنعت» و چه اثر هنري راهنمايي مي‌كند». ( كوكلمانس، 8) پس تخنه نوعي دانستن است. و دانستن در تفكر يوناني نوعي كشف حجاب و نامستوري(alethia) موجود است. به اين معنا كه موجود را از پوشيدگي درآورده و ظاهر و آشكار مي‌سازد. (هايدگر، منشا اثر هنري، 160) در زبان يوناني هم تخنه و هم فوزيس به كشف «وجود» اشارت دارند و كارايي و سودانگاري در اين اصطلاحات در تفكر يونانيان لحاظ نمي‌شد. (خاتمي، جهان در انديشه هايدگر، 293) اما در دوران حاكميت تكنولوژي بر زندگي انسان، تكنولوژي نه به معناي ريشه لغوي آن نزد يونانيان دوره باستان، بلكه به معناي توليد هر چيزي است كه داراي سود و منفعت براي بشر باشد. بر اين اساس طبيعت و جهان براي انسان منبعي نامتناهي و دائمي از انرژي تلقي شده كه انسان خود را حاكم و مسلط بر آن مي‌داند و طريق بهره‌كشي انسان از اين منبع دائمي، همان تكنولوژي است. در اين ميان اين طرز تلقي از طبيعت و جهان به عنوان منبع دائمي بر منفعت‌جويي انسان با آن حيثيت بي‌خانمان انسان كه متاثر از ثنويت دكارتي است مرتبط است. بين انسان و جهان دوگانگي و انفصالي برقرار شده كه به نظر مي‌رسد انسان تنها از طريق استيلا و سلطه بر طبيعت قادر به برطرف كردن اين فاصله است. در اينجا بحراني كه بشر را تهديد مي‌كند عبارت است از اين كه خود انسان نيز به مثابه منبع دائمي انرژي براي بهره‌كشي تلقي شود. اما سيدحسين نصر ازجمله متفكران سنت‌گرا نيز مدرنيته را از منظر زيان‌هايي كه براي محيط زيست انسان به بار آورده، نقد مي‌كند. از منظر سنت‌گرايي نصر، جهان طبيعت واجد معنويتي است كه نگرش مدرن به آن بي‌توجه است. طبيعت داراي نظم و هماهنگي و هارموني است. بين اجزاي طبيعت همبستگي منظمي وجود دارد و هر جزء كاركردي معين و مرتبط با كاركردهاي اجزاي ديگر دارد. نظم طبيعت فقط محدود به كره خاكي يا منظومه شمسي نيست، بلكه همه عالم وجود را در بر مي‌گيرد و از بزرگ‌ترين ستاره‌ها و سيارات گرفته تا كوچك‌ترين ذرات را شامل مي‌شود: ...« نسبت‌هاي اعضاي حيوانات و نباتات، ساختار بلورها يا حركات سيارات، آن‌‌گاه كه از ديدگاه رياضيات سنتي مطالعه شوند، از وجود يك هماهنگي حاكم بر كل نظام‌هاي گيتي پرده برمي‌گيرند، چنان كه گويي كل جهان موسيقي‌اي بوده كه در خود جوهر اشيا تقرر يافته؛ اشيايي كه نه‌تنها وجودي براساس قوانين هماهنگي دارند، بلكه بر اساس آهنگ آن رقص جهاني، حركت و زندگي مي‌كنند كه رقص شيوا نمادي از آن است، نمادي از تجسم آن نيروي پويايي كه نمايش جهاني را ميسر مي‌سازد.»( نصر، نياز به علم مقدس، 201) البته نگرش مدرن هم به كلي نافي وجود نظم در جهان نيست، بلكه وجود قوانين مكانيكي و عليت در عالم را مي‌پذيرد ولي نصر اين تعبير از نظم جهان را تقليلي از آنچه در طبيعت است، مي‌داند. او براي نظم و قوانين جهان، اهميتي معنوي قائل مي‌شود كه نگرش مدرن از آن غافل است. اهميت معنوي جهان نظر بر منشا ماوراي طبيعي آن و نسبت داشتن آن با مراتب بالاتر هستي است: «قوانين طبيعت چيزي نيستند مگر قوانين خداوند براي عالم مخلوقاتش، و به تعبير اسلامي، شريعت هر نظام وجودي، يا به تعبير غيرتوحيدي كيش بودا، قوانين طبيعت دارماهاي(dharma)اشيا هستند.»( نصر، معرفت و معنويت، 201) نگرش سنتي به جهان يا به تعبير ديگر معرفت به جهان با رويكرد سنتي و معرفت ديني و تعليمات اديان پيرامون جهان و طبيعت متوجه اين حيث قدسي جهان است «تعليمات اساسي اديان كه هم بستر دين هستند و هم مقصود آن، به گونه‌اي مشتمل بر ديدگاه شهودي‌اند؛ اين ديدگاه معرفت را نهايتا چيزي مي‌داند كه متصل به عقل الهي است و منشا تمامي قدسي‌ها. نگاهي گذرا به سنت‌هاي زنده و گوناگون بشر صحت اين عبارات را اثبات مي‌كند.»( نصر، معرفت و امر قدسي...) اما به عقيده نصر، نگرش مدرن در توجه به جهان، از اين حيث قدسي عزل نظر كرده و آن را ناديده گرفته است. از دوره رنسانس معرفت رفته‌رفته به شكل تقدس‌زدايي شده و سكولار درآمد. از آنجا كه در نگرش جديد، عوالم بالاتر هستي حذف مي‌شوند و جهان به طبيعت مادي فروكاسته مي‌شود، نگاه به جهان از منظري بالاتر از منظر طبيعي، غيرممكن است و بنابراين علم كلي به جهان نيز ناممكن مي‌گردد و علم و معرفت به علم و معرفت جزيي تقليل مي‌يابد. (رك: نصر، معرفت و امر قدسي، 31) در اين رابطه توجه به تاملات دكارت بسيار حائز اهميت است. دكارت «من» را در مركز تامل فلسفي خود قرار داد. در واقع او ذهن را بر عين يا به عبارت ديگر فاعل شناسا را بر متعلق شناسايي مقدم كرد. اما ذهن يا «من» دكارتي، من خدايي نبود، بلكه من فارغ از هر چيز بود. دكارت با اثبات انديشه، به اثبات انديشنده پرداخت و نه به اثبات هستي. او با اين كار باعث شد پس از او مسائل فلسفه به معرفت‌شناسي تقليل يابد و هستي‌شناسي از فلسفه حذف شود: «دكارت انديشيدن من فردي را مركز حقيقت و معيار هر معرفتي ساخت و فلسفه را به سوي راسيوناليسم محض سوق داد و اصلي‌ترين موضوع فلسفه اروپايي را كه تا آن زمان هستي‌شناسي بود، به معرفت‌شناسي بدل ساخت. از آن زمان... موضوع شناخت به حوزه عقل جزيي محصور شد و از عقل كلي و وحي جدا شد....»( نصر، معرفت و امر قدسي، 47) بنابراين تقدس‌زدايي از معرفت به موازات تقدس‌زدايي از جهان و طبيعت پديدار مي‌شود و پيامد چنين چيزي جز اين نيست كه انسان از ابتداي دوران مدرن تا به امروز، هر روز بيش از پيش براي افزودن به قدرت خود در پي چيرگي و تجاوز بر طبيعت برمي‌آيد. تكنولوژي مولود چنين نگرشي است. تكنولوژي مدرن زاييده خواست انسان بر تفوق و چيرگي بر طبيعت است. دكتر نصر تكنولوژي مدرن را از همين منظر، يعني ريشه‌هاي آن نقد مي‌كند. به نظر او مهار تكنولوژي و محدوديت قائل شدن براي آن، به خاطر مخاطرات احتمالي، كفايت نمي‌كند، بلكه تكنولوژي را از درون و ريشه‌ها بايد مورد سنجش و نقد قرار داد: «فناوري جديد، پيامد ديدگاه خاصي نسبت به طبيعت و نسبت به انسان است. همين كه ما ديدگاهمان را نسبت به چيستي طبيعت تغيير داديم و به مفهوم سنتي انسان و طبيعت همچون امور مقدس پشت كرديم، همه چيز شروع به دگرگوني كرد.( »نصر، در جستجوي امر قدسي، 279) تكنولوژي مولود نگرش جديد به انسان و طبيعت است. در نقد تكنولوژي بايد اين نگرش جديد مورد نقد قرار گيرد. بنابراين براي نجات طبيعت مي‌بايد به نگرش سنتي به انسان و طبيعت بازگشت. با چنين نگرشي مسائل و مشكلاتي كه تكنولوژي براي محيط زيست ما به بار آورده، مرتفع خواهد شد. وقتي بدانيم طبيعت با وجود و هويت ما در ارتباط است، آن را محترم خواهيم شمرد و مرتب به فكر تجاوز بيشتر و لطمه زدن به آن در جهت افزايش قدرت خود نخواهيم بود.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 519]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن