واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: سينماي ما- احمد مسجد جامعی در یادداشتی درباره فیلم جدایی نادر از سیمین نوشت :از نخستين روزهاي نمايش «جدايي نادر از سيمين» تاكنون هر جايي رفته ام كه درباره سينما سخني بوده، از اين فيلم هم حرفي زده شده است. مسجد جامعی درادامه یادداشت خود درباره این فیلم نوشته : گفتني درباره اين فيلم محدود به سينما گران و منتقدان سينما نيست. اين فيلم توانسته است، گفت وگوهاي عمومي و تخصصي با اهميتي درباره موضوع خود، ايجاد كند. یكي از ويژگي هاي اصلي فيلم اين است كه در آن، آدم ها تحريف نشده اند و انسان ها جعلي نيستند آنها بي نقاب هستند. آدم ها در آنچه هستند، مطلق نيستند. خوب و بد، سياه و سفيد، قهرمان و ضد قهرمان نيستند. آدم هايي معمولي اند با توانايي هاي معمولي و محيط و شرايط اجتماعي – اقتصادي كه بر آنها تاثير مي گذارد و رفتارشان را - حتي گاهي بر خلاف نگرش هاي شان ـ شكل مي دهد، تا جايي كه رفتاري دوگانه از آنها سر مي زند. دوربين از نماي نزديك آدم ها را نشان مي دهد و ما را به عمق شخصيت ها مي كشاند؛ و از هر گونه داوري دور است. «جدايي نادر از سيمين» داستان رفتارهاي درهم تنيده است؛ قصه آدم هاي كوچه و بازار، زندگي پرهياهوي شهر و جهان پرتنش امروز ماست. آدم هايي كه آنها را بسيار ديده ايم. اگر دقيق تر نگاه كنيم، آنها را مي شناسيم. شايد نام هاي شان با هم فرق داشته باشد. اما رفتار و گفتارشان براي مان آشناست. اين فيلم آينه اي روبه روي ما مي گذارد تا خود را در اين آينه ببينيم. از همين رو بدون اينكه اغراق كند، بدون اينكه لازم باشد جا به جا نشانه هاي هويتي به نمايش بگذارد يا شعار دهد يك فيلم كاملاايراني است؛ ايراني امروزي و نه ايراني تاريخي، با باورها، گرايش ها و رفتارهايي آشنا. رفتار خانواده ها با پدر، با پدر بزرگ، با فرزندان و پيوند ها و رفت و آمدهاي خانوادگي؛ در عين احساس يا اجبار بر جدايي. اين فيلم واقع گرايانه است. شرايطي كه در جامعه وجود دارد بر شخصيت ها موثر است. افراد با آنكه باور دارند دروغ نگويند؛ وقتي در شرايط انتخاب قرار مي گيرند، دروغ هم مي گويند يا حداقل بخشي از حقايق را كتمان مي كنند. شخصيت ها در مجموع آدم هاي خوبي هستند آنها نه تنها ملال آور نيستند؛ بلكه با همه ماجراهاي تلخ و دشوار فيلم براي ما ملموس و حتي دلنشين هستند. ولي زندگي جاري، آنها را تحت تاثير قرار مي دهد. در واقع، جامعه شرايط و موقعيت جديدي را تحميل يا ايجاد مي كند و ناظر بر اين رفتارها كودكان فيلم هستند. آنها تحت تاثير رفتار بزرگ تر ها آموزش مي بينند. وقتي از نادر مي پرسند، از حامله بودن راضيه اظهار بي اطلاعي مي كند و وقتي از راضيه مي پرسند: آيا با هل دادن نادر، بچه افتاد جواب مثبت مي دهد؛ در حالي كه در ادامه فيلم به اين نتيجه مي رسيم كه هر دو دروغ گفته اند. شرايط اقتصادي در منش شخصيت هاي فيلم تاثير گذار است. حجت، همسر راضيه بدهكار است. مردي ناآرام و صريح و گاهي خشن و مخالف نظم موجود. او در بيمارستان، در مدرسه و حتي در دادگاه با همه درگير مي شود. به همه با شك و ترديد نگاه مي كند. تا جايي كه به معلم زن مدرسه فرزند نادر، كه به عنوان شاهد در دادگاه حضور يافته، اتهام مي زند. خانه آنها اجاره اي است، از محل كارش با وجود سابقه زيادي كه داشته اخراجش كرده اند و اين همه باعث تندخويي او شده است. در اين شرايط راضيه در فكر جبران كمبودهاست. او به وضعيت امروز و آ ينده فرزندش فكر مي كند و با كار كردن در خانه ديگران سعي در كاهش دشواري ها دارد. حتي اگر همسر او نداند و نخواهد، اين شرايط كمابيش براي خانواده نادر هم هست. سيمين از نگاه اجتماعي و نه اقتصادي براي فرزندش نگران است و مهاجرت از ايران را پيشنهاد مي كند. به هرحال ريشه رفتارهاي دوگانه شخصيت هاي فيلم را مي توان در شرايط اقتصادي و اجتماعي جامعه جست وجو كرد و نه تنها در نگرش ها و باورهاي شان. اين شرايط در هر موقعيت مكاني و زماني قابل تكرار و فهم است و اين پرسش هميشگي است كه در آوردگاه بين باورها و منافع، شرايط محيطي به چه رويكردي كمك مي كند. اين فيلم به خوبي تاثير متقابل و ميزان اثرپذيري هر يك از شخصيت ها از شرايط محيطي را بيان مي دارد. اگر «اصغر فرهادي» تنها اين كار را كرده بود و اين آينه را در زاويه اي درست قرار داده بود تا تصويري شفاف تر از انسان و جامعه ارايه كند حاصلش يك فيلم اجتماعي، واقع گرايانه و خوب مي شد. اما او به اين بسنده نكرده است. فرهادي اين تصوير را بستر سوال هاي مهمي قرار داده است. سوال هايي كه با توجه به سرعت وقايع در فيلم پشت سر هم مي آيند و بيننده را در موقعيت انتخاب قرار مي دهند. اين فيلم براي پرسش ها، جوابي آماده در آستين هيچ يك از شخصيت هايش ندارد. اصلادنبال جواب دادن نيست. بيشتر دنبال طرح سوال است. انگار مي خواهد در فضايي سرد و ساكت، مجموعه اي از پرسش ها را طرح كند، وجدان ما را پيش چشمانمان به دادگاه برد و رد شود. لابد تماشاگران بايد به آنها پاسخ گويند تا بتوانند پايه هاي ذهن را تقويت و لايه هاي فكري را عمق بخشند. ارزش ديگر فيلم در همين طرح مجموعه سوال ها و پرسش گري و ايجاد چالش هاي فكري است تا به سوال نهايي مي رسد، انتخاب ترمه كدام است اين فيلم به راحتي مي توانست به اثري اشك آور تبديل شود. اما اين كار نمي شود؛ زيرا ممكن است بي آنكه پاسخي به پرسش ها داده شود با گريستن، باري از دوش بر زمين نهاد و ذهن را از آنچه در حال وقوع است، خالي كرد. تخليه كردن ذهن از فاجعه، در نبود پرسش گري است. اين فيلم با كنترل احساسات، كاري مي كند كه اين بار بزرگ با بيننده، در كوچه و خيابان همراه باشد و او را به فكر وا دارد. همين ويژگي ها باعث شده كه شخصيت هاي اين فيلم، در عين اينكه بي خطا نيستند، شخصيت هايي استوار باشند و به خوبي در شرايطي كه ترسيم شده است، جا بيفتند و باورپذير شوند. از همان آغاز، پيرمرد بيمار به راحتي مي تواند به سمت و سوي اغراق بغلتد؛ اما كارگردان توانسته است از رابطه او و اعضاي خانواده در صحنه هايي گذرا، تصويري به ياد ماندني بر جاي گذارد و هر شخصيت را در مواجهه با او به ببينده معرفي كند و اين معرفي تقريبا تا پايان فيلم مي تواند راهنماي درك شخصيت ها باشد. تاثيرگذار ترين كلام اين بخش از نادر است كه خطاب به قاضي و در پاسخ همسرش كه مي گويد او به دليل بيماري حتي پسرش را هم نمي شناسد، مي گويد: پدرم مرا نمي شناسد ولي من كه مي دانم پدرم هست. اين فيلم توانسته است يكي از بهترين شخصيت هاي مذهبي را در سينماي امروز ايران نشان دهد. بدون آنكه به چنين قصدي تظاهر داشته باشد. تظاهري كه در عموم توليدات رسمي شاهد آن هستيم. او در واقع در آينه خويش، راضيه را ديده است. زني مومن كه اين بار سر سجاده ننشسته و تسبيح به دست ندارد ولي كنش هايش براساس باورها و تعليماتي است آييني كه از فرد مورد اعتمادش مي گيرد و بد و خوب كارش را مي پرسد. در پايان فيلم با آگاهي كامل به انتخابي سخت دست مي زند براي اخلاقي زيستن هزينه اي گزاف مي پردازد. او سوگند دروغ نمي خورد، و از همه مالي كه مي توانست مشكلات را برطرف كند چشم مي پوشد؛ دروغ بزرگ ترين آفت آيين اخلاق و اجتماع است. او در اين تصميم نه تنها به خود كه به نسل آينده هم مي انديشد. نگراني او از لقمه شبهه ناكي است كه ممكن است زندگي فرزندش را نيز تحت تاثير قرار دهد. هر چند راضيه هم اشتباهاتي دارد. او بدون اجازه و اطلاع همسرش در خانه اي مشغول كار مي شود يا اينكه سقط جنين ناشي از تصادف با ماشين را در دادگاه كتمان مي كند؛ ولي در پايان خود را مي شكند و قسم دروغ نمي خورد. تا لبه پرتگاه مي رود اما سقوط نمي كند، او انسان است و مانند هر انساني جايزالخطا. به هر حال فيلم، قصه زندگي راضيه را پيگيري نمي كند زيرا دوربين بايد جاي ديگر برود. بنابراين بيننده با انبوهي از پرسش ها باقي مي ماند. اما در وقايع بعدي داستان نيز خاطره راضيه با ماست و تاثيري كه در داستان گذاشته حس مي شود. قاضي در اين فيلم ناظر متعالي در جست وجوي حقيقت است. او تحت تاثير شرايط بيروني نيست و بيننده همراه با دلهره اي پيوسته به دنبال اوست. حكم دادگاه از قبل روشن نيست. قاضي در چارچوب قوانين و براساس نظر شهود عمل مي كند و از شخصي كردن مسايل پرهيز دارد. حتي در جايي كه به دادگاه بي احترامي مي شود، سعي در حفظ آرامش براي سير طبيعي پرونده و روشن شدن حقيقت دارد و به هر حال دادگاه وجدان بيننده را به عرصه مي آورد. از سينما كه بيرون آمدم چند نفري بحث مي كردند. انتخاب ترمه سوژه اصلي گفتارهاست. آيا ترمه مادرش را برمي گزيند يا پدرش را. نمي دانم كارگردان به پاسخ اين پرسش فكر كرده است يا نه. اما همين كه اين سوال را تماشاگر با خود از سالن سينما به خيابان و خانه مي آورد نشانه خوبي از جست وجو است. زيرا بدون بحث و استدلال و مرور كردن حرف ها و رفتارهاي دو طرف ماجرا، هر چند در ذهن، نمي توان به راحتي درباره اين پرسش قضاوت كرد. اما گاهي جواب دادن به اين سوال پرسش ديگري را به ذهن مي آورد. آيا ترمه ناگزير است به اين انتخاب دوگانه كه قاضي مطرح مي كند تن بدهد و از بين نادر و سيمين يكي را انتخاب كند. طبيعي است كه اين سوال پاسخي حقوقي دارد. اما اگر خود را به جاي ترمه بگذاريم حتي اگر در عمل انتخاب هاي ديگري نباشد، آيا در آرزوهاي اين دختر نوجوان ايراني انتخاب هاي ديگري مي تواند، باشد. نادر و سيمين جدا شدند؟ ترمه در آغاز راه است. آيا راه سومي وجود دارد؟ * تيتر مقاله از نام كتابي از مرحوم دكتر عبدالحسين زرين كوب: شعر بي دروغ، شعر بي نقاب منبع : روزنامه شرق
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 533]