واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: اميد، يك پسربچه دوساله بسيار كنجكاو است و تمام وسايل داخل كشوهاي ميز مادرش را خالي ميكند و كف اتاق خواب را از آنها ميپوشاند. مادرش، با ديدن اين منظره با عصبانيت ضربهاي به پشت او ميزند، اميد گريه ميكند و وحشتزده و سرگردان به نظر ميرسد.آن شب، وقتي پدر اميد به خانه ميآيد مادر به او گزارش ميدهد:«امروز اميد پسر بدي بود و من مجبور شدم او را بزنم.» معلوم است كه شوهرش ميپرسد:«اميد چه كار كرد؟» اين سؤال كاملا منطقي است، چون جمله «اميد پسر بدي بود» چيزي در مورد عملكرد واقعي اميد نميگويد، بلكه آن جمله نوعي ارزشيابي در مورد خود اميد است. او يك بچه «بد» است. اگر پدران و مادران ميدانستند اين كلمه «بد» چه مشكلاتي در خانوادهها به وجود ميآورد، آن را به كار نميبردند. چرا اينطور است؟ گفتن يا فكر كردن به اينكه بچهتان بد است چه اشكال دارد؟ همه پدر و مادرها اين كار را ميكنند و پدر و مادر آنها هم قبلا اين كار را ميكردند. در حقيقت دادن نسبت بدي به بچهها تا چنان عمري در تاريخ پيش ميرود كه ميتوان گفت كسي نميداند چه وقت شروع شده و چرا ؟ اين اصطلاح آنقدر عموميت دارد كه تا به حال كسي در مورد استفاده از آن شكي به خود راه نداده است. با كمال تعجب، اصطلاح بدرفتاري بيشتر اوقات در مورد بچهها به كار ميرود، نه بزرگسالان، دوستان و همسران، آيا تا به حال شنيدهايد كسي بگويد:«شوهرم ديروز بد شده بود.» يا «من دوستم را ديروز به ناهار دعوت كردم و از بدرفتاري او به شدت عصباني شدم.» «رئيس من بدرفتاري ميكند.»يا «مهمانان ما در مهماني ديشب بدرفتاري كردند.» ظاهرا فقط بچهها هستند كه به عنوان بد شناخته ميشوند، هيچكس ديگر بدرفتاري نميكند،بنابراين «بد بودن» يكي از اصطلاحات زباني پدر و مادرها ست كه به نوعي بستگي دارد به طرز نگرش سنتي والدين به فرزندانشان. والدين زماني ميگويند بچههايشان بدرفتاري ميكنند كه عملكرد(رفتار) بچهها بر خلاف آن چيزي است كه والدين فكر ميكنند بچهها بايد رفتار كنند. به عبارت دقيق، بدرفتاري يعني رفتاري كه نتيجه آن به نوعي براي والد قابل پذيرش نيست؛ يعني بد است. از طرف ديگر وقتي فرزند رفتارهايي ميكند كه براي والد نتايج بدي به بار نميآورد، آن بچه به عنوان بچهاي خوش رفتار (خوب) تعريف ميشود. بنابراين ميبينيم كه تمام رفتارهاي بچهها درست نقطه مقابل«بدرفتاري» هستند. بچهها هم مثل بزرگسالان دائما ميكوشند نيازهايشان را ارضا كنند؛ اين طبيعي است. در حقيقت بچههاي ناسالم آنهايي هستند كه به صورت بيمارگونهاي در ارضاي نيازهايشان ناموفق هستند. زندگي آنها سراسر خستگي، نااميدي، افسردگي و مايوس شدن است. احساس ميكنند هميشه بازنده هستند و اين احساس باعث خشمگيني، خصومت و تهاجمي رفتار كردن با ديگران ميشود. نيازهاي انساني اي كه همه داريم نيازهاي مخصوص بچهها كدامها هستند؟ آيا ميتوان آنها را مشخص كرد؟ آيا همان نيازهاي بزرگسالان هستند؟ مسلما اينطور به نظر ميآيد كه بچهها انبار نامحدودي از نيازها دارند و در بيشتر ساعات بيداريشان فعالند. به جاي اينكه سعي كنيم تمام نيازهاي آنها را فهرست كنيم، ميتوانيم تمام آن نيازها را به 5 دسته مهم تقسيم كنيم. زنده ماندن- نيازهاي زيستي: همانطور كه در هرم، پائينترين سطح، وسيعترين سطح است، پائينترين سطح نيازها هم زيربناييترين نيازها هستند و همچنين قويترين آنها و نيازهاي سطوح بالاتر همه به تأمين اين سطح زيربنايي متكي هستند. ميدانيم كه هر كدام از اين سطوح نيازها ميتوانند برانگيزنده رفتارهاي بسيار متفاوتي در بچهها باشند، كه بيشتر آنها راهحلهاي موفقيتآميزي براي نيازهاي آنها هستند. اما در عين حال ميدانيم كه بچه ميتواند چنان در يك سطح «گير كند» كه نيازهاي بالاترش نتواند برانگيخته شود. مثلاً بچهاي كه احساس عدم امنيت ميكند و بيشتر اوقات ميترسد (برآورده نشدن نيازهاي سطح 2)، انگيزهاي براي جستوجوي دوستيها يا شروع كردن اعمال متقابل با ديگران (نيازهاي سطح 3) ندارد. ما اين حالت را در آن بچههاي بدشانسي ميبينيم كه در خانه تحت فشار تنبيهات شديد انضباطي قرار داشتهاند. اينها بچههايي خجالتي، كنارهگير و ترسان از ارتباط با همسالان يا بزرگسالان هستند. ايمني: اگر محيط بچهاي برآورنده و ارضاكننده نيازهاي زيستي او (سطح 1) و همچنين نيازهاي ايمني (سطح 2) باشد، نيازهاي سطوح بالاتر را ميتواند پوشش دهد و از آنها بهصورت انگيزهدهندههاي مؤثري سود جويد. يعني در اين صورت بچه آزاد است كه در جستوجوي روابط با ديگران باشد و دوست بيابد (سطح 3) يا وقت و انرژي خود را صرف گسترش شايستگيهايي در زمينههاي جسمي يا ذهني بكند(سطح 4). آبراهام مازلو، بر اين باور بود كه اين هرم 5سطحي دربرگيرنده تمام نيازهاي انسان در تمام جهان است. او اين سيستم را پس از مطالعه روي بزرگسالاني طراحي كرد كه در تمام مدت زندگيشان به شدت دنبال تكميل مهارتها و قدرتهاي تازهاي بودهاند؛ آدمهايي كه نهتنها در رشته مخصوص خودشان شايستگي داشته و موفق بودهاند، بلكه دائماً هم در فكر بهعمل درآوردن نيروهاي بالقوه خود در بسياري راههاي ديگر هم بودهاند. در بيشتر موارد و اكثريت اين افراد كساني بودهاند كه نيازهاي طبقات پائينتر آنها به صورت كافي (يا حتي با دست و دلبازي) در بيشتر ايام زندگيشان ارضا شده است. روابط اجتماعي: مطالعات مازلو، آنچه را كه ديگر روانشناسان با مشاهده بچهها و جوانان دريافته بودند تأييد ميكند؛ يعني كساني كه خانواده آنها وسايلي فراهم كرده بودند كه نيازهاي سطوح پائينتر آنها بهوفور برآورده شده بود (مخصوصاً ايمني، عشق و عاطفه)، انگيزه شديدي براي دستاورد، اجرا و خود شكوفايي داشتند. چنين بچههايي معمولاً شادتر و سلامتتر از همسالان كمشانستر خود بودند؛كساني كه در زندگيشان گرفتار يأس و خستگي، ترس از مورد قبول نبودن و طرد شدن و همچنين احساس عدم امنيت بودهاند. برخلاف آنچه بسياري از والدين باور كردهاند، بچهها در يك محيط خانوادگي انكاركننده، محرومسازنده، پرفشار، محدودكننده و نظمدهنده از طريق تنبيهات رشد نميكنند. چيزي كه باعث دستاوردهاي خودجوش و خود عمل كنندگي ميشود، والدين (و معلماني) هستند كه حقوق بچهها را براي رسيدن به نيازهايشان تشخيص ميدهند و ميتوانند با پيامهاي كلامي و غيركلامياي كه بچهها ميفرستند، ميزان شوند. موفقيت: هر وقت بعضي از نيازهاي بچهها ارضا نميشود و آنها نياز به مثلاً توجه، عاطفه و تأييد دارند، وقتي ميخواهند كسي به آنها گوش بدهد، كسي آنها را لمس كند و دوست بدارد، وقتي ميخواهند تحقيق و آزمايش كنند و وقتي ميخواهند مستقل و خودرهبر باشند، نياز دارند كسي با آنها ميزان شود. خود شكوفايي: يعني آن انتخاب مخصوص رفتاري كودك كه براي شما قابل قبول نيست. نه به اين معنا كه بچه دارد كاري ضد شما انجام ميدهد- بلكه به اين معنا كه او سعي ميكند كاري براي خودش بكند. اين كار او را مبدل به يك بچه بد يا بدرفتار نميكند. اگر والدين ميتوانستند اين كلمه «سوءرفتار» يا «بدرفتاري» را از فرهنگ لغاتشان حذف كنند، خيلي كمتر احساس قضاوت كردن يا خشم داشتند. در نتيجه احساس نميكردند كه كار كودك را با تنبيه كردنش تلافي كنند، همانطور كه در وضعيت اميد كوچولو و مادرش ديديم. در عين حال والدين بايد واقعاً براي تغيير رفتارهايي كه مزاحم رسيدن خودشان به نيازهايشان است روشهاي مؤثرتري را بياموزند و اين دقيقاً هدف فرهنگ تفاهم در ارتباط با فرزندان است. اين كه به والدين روشهايي را بياموزد كه بتوانند به نيازهاي خودشان برسند و مطمئن باشند كه بچههايشان هم به نيازهايشان ميرسند. www.hamshahrionline.ir پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]