تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 9 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى آيد و آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

تعمیرات مک بوک

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793335316




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يكه‌تازي شخصيت‌هاي بي هويت


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم آنلاين: مردمي كه در اجتماع زندگي مي‌كنند و با يكديگر در ارتباطند، مهم‌ترين سوژه براي نويسندگان و كارگردانان سينما و تلويزيون هستند. درواقع اجتماع را مي‌توان محور اساسي همه گونه‌هاي سينمايي و تلويزيوني دانست؛ گونه‌هايي كه با عنوان سينماي اجتماعي، كمدي، پليسي، وحشت، كودك و... معروف هستند و كارگردانان با انتخاب يكي از اين گونه‌ها، فيلم يا سريال خود را مي‌سازند. اما در همه اين گونه‌ها، آنچه اهميت دارد، آدم‌هايي است كه در قالب شخصيت‌ هاي مختلف در يك درام جا مي‌گيرند و با خلق و خو‌هاي شخصي و ارتباطات جمعي، داستاني را شكل مي‌دهند بنابراين سينماي اجتماعي را مي‌توان مادر همه ژانرهاي سينمايي دانست و اجتماع را مهم‌ترين ركن يك اثر تصويري. در اجتماع، آدم‌هاي مختلف با افكار متفاوت، شغل‌هاي مختلف و علاقه‌مندي‌هاي گوناگون زندگي مي‌كنند، بنابراين به تعداد آدم‌هايي كه در يك جامعه زندگي مي‌كنند، مي‌توان براي سينما و تلويزيون، داستان تعريف كرد؛ اما واقعيت اين است كه نويسندگان و كارگردانان فقط تعداد محدودي از آدم‌هاي اين اجتماع را مي‌بينند، به همين دليل آينه‌اي كه اين هنرمندان مقابل جامعه مي‌گذارند، فقط تعداد محدودي از آدم‌ها و اجتماع را به نمايش مي‌گذارد، به همين دليل بيشتر جامعه ما و آدم‌هايي كه در آن زندگي مي‌كنند، در سايه قرار مي‌گيرند. با نگاهي به چند فيلم و سريالي كه در ماه‌هاي اخير از تلويزيون يا سينما به نمايش درآمده‌اند، براي اين گفته مي‌توان دلايل محكم‌تري آورد. در سال‌هاي قبل از انقلاب، قشر پايين جامعه كه لقب جنوب شهري به آنها داده مي‌شد، بيشترين جذابيت را براي نويسندگان و كارگردانان داشتند. اين قشر كه معمولا گرفتار نان شب يا اعتياد بودند، براي رهايي از اين مسائل دست به رفتارهايي مي‌زدند كه براي فيلمسازان جذابيت داشت؛ مثلا آنها براحتي آدم مي‌كشتند يا به طرف مقابل خيانت مي‌كردند تا به اين وسيله بتوانند گليم خود را از آب بيرون بكشند. البته در طرف مقابل اين شخصيت‌ها در همان طبقه اجتماعي، آدم‌هاي لوطي‌مسلكي نيز وجود داشتند كه با رفتار جوانمردانه خود، سياهي اين گروه را كمرنگ‌تر مي‌كردند. درواقع بيشتر آنچه اتفاق مي‌افتاد، درگيري‌هاي افراد متعلق به يك طبقه بود. مثلا در فيلم‌هايي مانند تنگنا، رضا موتوري، گوزن‌ها، قيصر و... شخصيت‌هايي كه متعلق به طبقه فرودست بودند، با يكديگر به ستيز برمي‌خاستند و در انتها، يكي از آنها كشته مي‌شد. در اين گونه از فيلم‌ها، جنوب شهر به عنوان بستري مناسب براي درام‌پردازي داراي شخصيت و فضاسازي مناسب بود. آنچه اين آثار را متمايز مي‌كرد، تعدد شخصيت‌ها بود كه هر كدام، ويژگي خاص خود را داشتند و جالب اين بود كه شغل‌هاي اين شخصيت‌ها هرچند شغل‌هاي كوچك و به اصطلاح امروزي كاذب بود؛ اما آنها براي خود شغلي داشتند كه در كنار اين شغل معرفي مي‌شدند و درواقع حرفه و شغل آنها، جزيي از شخصيت‌پردازي آنها به شمار مي‌رفت. با وقوع انقلاب، قشر فرودست بتدريج جاي خود را به طبقه متوسط داد؛ طبقه‌اي كه براي رسيدن به زندگي بهتر تلاش مي‌كرد؛ طبقه‌اي كه مي‌توان آن را مهم‌ترين طبقه اجتماع امروز دانست؛ طبقه محوري كه اتفاقات جامعه را شكل مي‌دهد و بنا به گفته جامعه‌شناسان، اين طبقه يكي از پرچالش‌ترين طبقات اجتماعي است؛ چون تمام هدفش تغيير شرايط است و اين تغيير مي‌تواند هم در سطح جامعه و هم در سطح خانواده باشد. در سال‌هاي اوليه پس از پيروزي انقلاب و اوايل دهه 70، اين طبقه در آثار نمايشي و تصويري خوب ظاهر و فيلم‌هايي مانند گل‌هاي داوودي، نياز، سفر، رهايي، دختري با كفش‌هاي كتاني، سارا و سريال‌هايي مانند آينه، آواي فاخته، پدرسالار و... با محوريت اين طبقه توليد شد؛ اما از نيمه‌هاي دهه 70، طبقه متوسط محور فيلم‌ها و سريال ماند؛ اما بتدريج هويت خود را از دست داد و تبديل به طبقه‌اي شد كه فقط به بهتر شدن اوضاع زندگي فكر مي‌كرد، بدون اين‌كه شغل مشخص و حرفه تعريف‌شده‌اي داشته باشد. طبقه متوسط تبديل به طبقه‌اي شد كه مقابل مرفهان مي‌ايستاد و چون آنها را كلاهبردار مي‌دانست، تلاش مي‌كرد حق خود را از آنها بگيرد. اگر در دهه 60 شخصيت‌هاي آثاري مانند نياز، گل‌هاي داوودي، پدرسالار، آينه، آن خانه دور است و... شغل مشخصي داشتند و تلاش مي‌كردند در شغل خود به مرتبه‌هاي بالاتري دست پيدا كنند در آثار نيمه دوم دهه 70 و دهه 80 شخصيت‌هاي نمايشي تبديل به آدم‌هايي بي‌شغل شدند كه مدام تلاش مي‌كردند حق خود را بگيرند و زندگي خود را تغيير دهند. از نگاه اين شخصيت‌ها، آنچه باعث شده بود آنها نتوانند رشد كنند، نوع رفتاري بود كه هم‌طبقه‌اي‌هاي آنها انجام داده بودند. آنها با استفاده از هوش خود و ناديده گرفتن حق هم‌قشري‌هاي خود، يك‌شبه ره صدساله رفته، پولدار شده و توانسته بودند طبقه خود را تغيير دهند و به گروه مرفهان بپيوندند و با نام طبقه نوكيسه، زندگي خود را اداره كنند. البته اين كارگردانان و نويسندگان، كمتر به سراغ اين طبقه نوكيسه و كالبدشكافي آنها رفتند و بيشتر ترجيح دادند از آنها تيپ‌هاي مشخص ارائه كنند و با نمايش يك خانه بزرگ و ماشين آخرين مدل به بيننده بگويند اين آدم‌ها، همان كلاهبرداراني هستند كه با ناديده گرفتن حق ديگران، به ثروت دست يافته‌اند. به اين شكل بود كه كم‌كم شخصيت‌هاي داستاني و نمايشي، شغل و حرفه خود را در فيلم‌ها و سريال‌ها از دست دادند و لوكيشن‌ها بيشتر به آپارتمان‌ها و فضاهاي بسته تبديل شدند؛ چارديواري‌هايي كه فضاي عمومي شهر را به نمايش نمي‌گذارند. اگر سريال‌هايي مانند پدرسالار در ذهن مخاطبان ماندگار شدند، به دليل نوع پردازش شخصيت‌ها و فضاسازي مناسب بود. بيشتر افراد خانواده تاكسي‌دار بودند و از اين راه امرار معاش مي‌كردند. اين شغل براي شخصيت‌هاي سريال، سايه روشن‌هايي ايجاد مي‌كرد كه بيننده با بخشي از اين رنگ‌ها ارتباط برقرار مي‌كرد و آن را از آن خود مي‌دانست. در سريالي مانند پدرسالار، محله‌ها به نمايش گذاشته مي‌شد و شخصيت‌ها با عبور از اين محله‌ها، بخشي از جامعه را به تصوير مي‌كشيدند؛ محله‌اي كه افراد مختلف با شغل‌هاي مختلف در آن زندگي مي‌كردند و بنا به تفكر خود روي زندگي بقيه هم تاثير مي‌گذاشتند؛ اما آنها بسادگي يكديگر را متهم به كلاهبرداري نمي‌كردند، مثلا بقال سر كوچه معمولا از همه چيز محله خبر داشت. بقالي مكاني بود براي رد و بدل شدن بسياري از اطلاعات افراد محله. اكنون نه بقالي و نه حتي سوپرماركت در داستان‌ها ديده نمي‌شوند. ناديده گرفتن اين گونه مكان‌ها، قصه‌ها را بيشتر مقيد چارديواري مي‌كنند. اكبر خواجويي، كارگردان سريال پدرسالار با پيشينه‌اي قابل قبول امسال سريال پس از سال‌ها را به پخش تلويزيون رساند؛ اما اين سريال نتوانست موفقيت سريال پدرسالار را تكرار كند؛ چون در اين سريال، رنگ‌پردازي‌اي كه در پدرسالار وجود داشت، ديده نمي‌شد. علي‌اكبر معمار بود، يعني صاحب شغلي بود كه در آثار تلويزيوني كمتر به آن پرداخته مي‌شود؛ اما به جاي اين‌كه با شغل و حرفه خود رنگ بگيرد، در چارچوب روابط عاطفي گير كرده بود؛ روابطي كه او را مانند ديگر شخصيت‌هاي يك دهه اخير به دام تكرار انداخته بود و خواجويي نتوانسته بود از علي‌اكبر، چهره جديدي به مخاطب ارائه كند. براي نمايش واقعيت هاي جامعه بايد غبار از آينهاي كه حقايق را به تصوير مي‌كشد پاك كرداگر به سريال‌هاي پرطرفدار يك سال گذشته نگاهي بيندازيم، مي‌توانيم ضعف بي‌هويتي را در بيشتر شخصيت‌هاي آنها ببينيم. براي نمونه سريال ترانه مادري كه سال گذشته از تلويزيون به نمايش درآمد و طرفداران بسياري هم پيدا كرد، با 2 نوع شخصيت داستان خود را پيش مي‌برد؛ شخصيت‌هاي سياه كه كلاهبردار بودند و شخصيت‌هاي سفيد كه تلاش مي‌كردند حق خود را حفظ كنند و آنچه را كه به يغما برده شده بود، از دست كلاهبرداران بگيرند. شخصيتي مانند فرخنده هرچند بظاهر معلم بود؛ اما شغل او فقط در كلام معنا پيدا مي‌كرد و حرفه معلمي در شخصيت‌پردازي او تاثيري نداشت، همچنان‌كه شغل برادر او كه كفش‌فروشي بود، نتوانسته بود به او كمكي نمايد تا بتواند شخصيت خود را باورپذيرتر كند. حتي سازندگان اين اثر تلاش نكرده بودند براي مغازه كفش‌فروشي او طراحي و فضاسازي مناسبي انجام دهند. او در يك اتاق دربسته كه معلوم نبود چه جور جايي است، مشغول به كار بود... در اصل شغل مهم شخصيت‌هاي داستان سريال ترانه مادري، كلاهبرداري بود. در سريالي مانند روز حسرت هم همين اتفاق افتاد. در اين سريال در ظاهر شخصيت‌ها شغل و حرفه داشتند؛ اما وكيل بودن شخصيتي مانند نرجس به بيننده كمكي نمي‌كرد تا او با شخصيت‌هاي چندلايه و يا فضاهاي جديدتري آشنا شود. دفتر كار او يك طبقه آپارتمان شيك بود و خودش هم زني كاملا معمولي بود كه تصميماتش با زني معمولي فرقي نداشت. آقارضا، شوهر او هم در ظاهر كارخانه‌دار بود؛ اما كارخانه و روابط او به يك اتاق محدود شده بود؛ اتاقي كه مي‌توانست هر جايي باشد. آنچه در سريال روز حسرت مهم بود، باز هم همان قضيه مراقبت از كلاه بود كه رندي آن را برندارد و با خود نبرد. اين روزها، سريال‌هاي زيادي از تلويزيون در حال پخش است؛ سريالي مانند سايه تنهايي كه با محور قرار دادن زندگي كاري و حرفه‌اي پزشكان، خواسته است فضاي جديدتري را به مخاطب ارائه دهد؛ اما نتوانسته در اين كار موفق شود، چون بازهم درگير مسائلي شده كه سال‌هاست گريبان داستان‌هاي تلويزيوني را گرفته است؛ مسائل خانوادگي كه مهم‌ترين آنها، اختلاف بين زن و شوهرها و طرح مساله‌اي به نام طلاق است. فضاي بيمارستان مي‌تواند با خود، شخصيت‌هاي جديدي را به قصه بياورد؛ اما سريال سايه تنهايي بسادگي از اين آدم‌ها عبور كرده و با محور قرار دادن زندگي خانوادگي پزشكان بازهم به چارديواري خانه‌ها و قصه‌هاي تكراري آنها بسنده كرده است. سريال رستگاران ساخته سيروس مقدم را اين روزها مخاطبان زيادي پيگيري مي‌كنند. آنها هر شب منتظر ساعت 11 مي‌مانند تا با سرنوشت شخصيت‌هاي اين سريال اجتماعي بيشتر آشنا شوند؛ اما واقعيت اين است كه مقدم با تمام تجربه‌اي كه در زمينه ساخت سريال‌هاي اجتماعي دارد، در اين سريال هم نتوانسته است به شخصيت‌هاي اثر خود هويت ببخشد. بنابراين بازهم دامنه داستان خود را به مساله كلاهبرداري محدود كرده است. هيچ‌كدام از شخصيت‌هاي سريال رستگاران حرفه‌اي ندارند كه در كنار آن، شخصيت مشخصي را براي خود تعريف كنند. پرويز شايسته، پولداري است كه هنوز بيشتر شخصيت او افشا نشده است؛ اما آنچه مي‌دانيم اين است كه او با زدوبند به پول زيادي دست پيدا كرده؛ اما اكنون يك فرد تيزتر از او پيدا شده و كلاه او را برداشته و او تبديل به شخصيتي ورشكسته شده است. بابك، پسر او حرفه و شغل مشخصي ندارد و چون نمي‌تواند زندگي خود را اداره كند، آويزان پدر است. همسرش هم خانه‌داري خوب و بااخلاق است. دختر پرويز، رويا بظاهر دانشجو است؛ اما بين او و يك دختر خانه‌دار كم‌سواد، فرق زيادي ديده نمي‌شود. همايون، خواهرزاده شايسته را مي‌توان كلاشي دانست كه به مفت‌خوري عادت دارد و كلاهبرداري و دروغ گفتن راه و رسم اوست. كاوه هم بيكار و آويزان شايسته است و مي‌خواهد با گرفتن انتقام از عموي خود، ثروتي را كه پرويز شايسته از او گرفته، تصاحب كند. خجسته، دوستش، آرزو، هاشم‌آقا، قنبر خانم و بقيه شخصيت‌هاي اين سريال هم هيچ‌كدام شغل مشخصي ندارند و معلوم نيست از كجا امرار معاش مي‌كنند. مگر نه اين است كه كسب و كار آدم‌هاي يك قصه، خط زندگي آنها را مشخص مي‌كند؛ اما براستي چرا هيچ‌كدام از اين كاراكترها، راه امرار معاش مشخصي ندارند و بيشتر شبيه مفت‌خورها هستند. يعني جامعه ما به اين شدت بي‌هويت شده است كه افراد آن دائم مترصد هستند تا بتوانند با تجاوز به حقوق ديگران، امور زندگي خود را بچرخانند؟ جامعه پر است از طيف‌هاي مختلف آدم كه هر كدام بنا به تفكر خود با زندگي درگير هستند. برخي براحتي از كنار آن مي‌گذرند و برخي ديگر با سختي، روزها و شب‌ها را سپري مي‌كنند؛ اما مردم داراي هويت هستند. براي زندگي تلاش مي‌كنند و مي‌خواهند شرايط زندگي را بهتر كنند. يك رفتگر يا يك بنا و نانوا بايد همان قدر در آثار نمايشي سهم داشته باشد كه مثلا وكيلي كه در دفتر كار خود نشسته است و روزانه با پرونده‌هاي مختلف سر و كار دارد. هنر سينما و رسانه تلويزيون آينه جامعه است؛ اما اگر اين آينه از غبار پاك نشود، چهره محو و مخدوشي را به نمايش مي‌گذارد كه باور كردن تصاوير آن كار چندان راحتي نيست؛ اما امروزه در اين آينه، تصاوير مخدوش بسياري به چشم مي‌خورند، مثلا چرا بايد همه ثروتمندان جامعه و مرفهان، كلاهبرداراني شيادصفت باشند؟ چرا در اين آثار، كمتر صاحب مكنت و جايي به تصوير كشيده مي‌شود كه با زحمت به ثروت دست پيدا كرده است؟ چرا بازاريان، تجار و كارخانه‌داران مولد كمتر ديده مي‌شوند؟ برخي مي‌گويند شخصيت‌هايي دراماتيك هستند كه مسير زندگي آنها يك‌خطي نباشد؛ اما بي‌انصافي است اگر براي خلق يك درام، بيشتر مردم و طبقات اجتماعي را به چالشي به نام كلاهبرداري مواجه كنيم.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن