واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم:بهروز افخمي از معدود کارگردان هاي محبوب سينماي ايران است. اين محبوبيت آنقدر بود که باعث شد او به عنوان نماينده مردم تهران وارد مجلس ششم شود. کارگردان فيلمهاي عروس ، شوکران ، روز فرشته و...چند سالي است کم کار شده و حضورش در برنامه «شب شيشه اي» غافلگيرکننده بود. خلاصه اي از صحبت هاي رشيدپور با افخمي را پيش رو داريد: سياستمدار، فيلمساز يا فيلمساز سياستمدار، بهروز افخمي کداميک از اينهاست؟ دوست دارم درباره من بيشتر به عنوان يک داستان گو صحبت شود، يعني کسي که داستاني ننوشته ولي داستان را از طريق ابزار سينما تعريف مي کند. سياست امر عارضي و جانبي در زندگي من بوده و هم يک جور احساس مسووليت و شايد هم توي رودربايستي ماندن. بيشتر مهمان هاي شب شيشه اي از واويلاي قصه و فيلمنامه صحبت مي کنند و اين تضادي در ذهن من شکل مي دهد، چون ما ادبياتي پر از قصه و داستان داريم ولي همه مي گويند فيلمنامه نداريم. ما ادبيات و قصه داريم پس بايد ضعف سينما را در جاهاي ديگر جستجو کنيم. اين حلقه مفقوده کجاست؟ فکر مي کنم داستان هميشه وجود داشته است و اين فقط به ايران اختصاص ندارد؛ اما در ده پانزده سال اخير چنين به نظر مي آيد که تمام داستان ها گفته شده و موقعيت هاي داستاني چند بار به شکلهاي مختلف بيان شده و وضعيت دارد به گونه اي مي شود که تمام حالتهاي داستان گويي شکل نخ نما شده به خود مي گيرد. اين که بتوانيد داستان تازه را با يک زاويه ديد تازه تعريف کنيد کار سختي شده است بخصوص براي کارگردان ها و فيلمسازهاي جوان. به خاطر همين است که الان به خاطر جذابيت از حربه هاي ديگري استفاده مي کنيم؟ فکر مي کنم آن حربه ها تاثير چنداني ندارند، مردم علاقه دارند داستان گوش کنند، نگاه کنند و مخاطب باشند، چه به صورت ادبي و چه به صورت سينمايي. اين فرمايش شما کاملا مصداق دارد. ما گوش قصه شنو و حس نوستالژيک خوبي نسبت به قصه داريم ؛ ولي احساس مي کنم اين قصه است که در سينما جريان هايي به وجود آورده که نمي شود اسم آنها را پديده هاي فرهنگي گذاشت. ما براي جذب مخاطب و مشتري به اين سمت ها مي رويم و شما با اين قضيه مخالفيد و مي گوييد اصل قضيه همان قصه گفتن است؟ فکر مي کنم قصه گفتن مراحل و مراتب مختلفي هم دارد؛ قصه گفتن از صرف پر کردن ساعات فراغت و سرگرم کردن مخاطب شروع مي شود و مي تواند مراحل بالاتري هم داشته باشد. مثلا مي تواند موجب تجربه اي شود که براي مخاطب به ياد ماندني باشد و باعث تحولي در زندگي اش شود. بنابراين شما قائل به سينماي قصه گو هستيد، چون الان ديدگاه ها فرق کرده است. عده اي مي گويند سينما را وسيله اي براي فراغت قرار دهيم و عده اي ديگر سينما را مثل شما قصه گو تعريف مي کنند. بعضي ديگر مثل خانم تهمينه ميلاني سينما را فقط مختص پيام مي دانند. شما قائل به کداميک از اين سينماها هستيد؟ فکر مي کنم خيلي ها هستند که سينما را جايي براي سخن گفتن و نطق کردن و اظهار عقيده کردن مي دانند؛ البته به نظر من اينها سينما را تلف مي کنند. اينها سينما را درست نفهميده اند مثل اين که آدم از پيچ گوشتي براي آشپزي استفاده کند. مي گويند شما در به تاخير انداختن کارها يد طولايي داريد؟ مثلا من شنيده بودم براي فيلم «فرزند صبح» گفته بوديد بايد صبر کنيد اين کودک بزرگ شود. حالا نمي شد نوجواني را با تشابه چهره و استفاده از تکنيک گريم جايگزين کرد؟ البته گريم روي بچه ها خيلي مشکل است ، علاوه بر آن ، بازيگر اول ما يعني کسي که نقش چهار پنج سالگي امام را بازي مي کرد، اينقدر خوب و گيرا بود و اينقدر نماي نزديک صورتش به يادماندني و ملموس بود که در فيلمبرداري خودم متوجه شدم نمي توانم اين بازيگر را عوض کنم. گفتم جذابيت فيلم از دست مي رود. شايد مخاطب نتواند با بازيگر جايگزين ارتباط برقرار کند. و از اين نترسيديد که 4سال وقفه بيفتد و شما نگاهتان به سکانس ها عوض شود؟ ببينيد به همان اندازه که من گفتم ، تنبلم. به همان اندازه به يکدستي کار فکر مي کنم و در ماراتن طولاني فيلمسازي حالتم عوض نمي شود، چون از پيش خيلي نسبت به داستان فکر مي کنم و حالتم ثابت مي ماند. شما که اينقدر تنبل هستيد پس چطور زندگي مي کنيد؟ فکر مي کنم فيلمهايي که ساختم ، خوب پول درآورد، مثلا فيلم عروس ؛ البته چند فيلمي هم ساختم که از ابتدا مي دانستم نمي فروشد، مثل روز شيطان و گاوخوني ؛ اما داستان ها آنقدر خوب بود که حيفم آمد به فيلم تبديل نشوند. اگر شما از فردا وزير ارشاد بوديد به کدام فيلمساز توجه بيشتري نشان مي داديد که فيلم بيشتري بسازد؟ من به همه فيلمسازها اعلام مي کردم ديگر نه سوبسيد و کمکي به شما مي شود، نه مانعي در توليد فيلمهايتان قرار مي دهيم ، نه فيلمنامه ها را وارسي مي کنيم. مسووليت همه چيز با خودتان. ببينيد شايد وزير ارشاد يک برنامه بريزد يا يک فيلمي را تشويق کند به ساخته شدن. سوبسيد هم نمي داديد؟ به نظر من چيزي که سينماي ايران را به طور مستمر و سياست هاي حساب شده ثابت نگه داشته پرداخت سوبسيد است. جالب است که آقا شمقدري مي گفتند که به همه کارگردان ها 200، 300ميليون وام مي دادم که بروند فيلم بسازند. بله ، خوب ايشان طرفدار يک سينماي دولتي تحت اختيار دولت است ، از طريق سوبسيد. فکر نمي کنيد که اگر اين سوبسيدها گرفته بشود با وضعيتي که سينماي ما دارد بيشتر فيلمسازها ورشکست مي شوند؟ سينماي ما در 15سال اخير خيلي بدتر از سابق شده و عده زيادي از تماشاچي هايش را از دست داده است. شايد ديگر کار از کار گذشته باشد. کمتر از 15ميليون بليت در سال به اين معني است که هر ايراني در سال بيش از نيم ساعت فيلم ايراني نگاه مي کند. به نظر من وقتي سينمايي 15ميليون بليت در سال مي فروشد هيچ جايگاهي در پر کردن اوقات فراغت مردم ندارد و بايد به عنوان يک چيز از دست رفته بهش نگاه کرد، ولي اين کار را خود دولت کرده است. يعني به شکل مستمري با ضعيف نگاه داشتن سينما آن را به جايي رسانده که ديگر بود و نبودش هيچ فرقي نمي کند، اما البته ساخت فيلمهاي سفارشي که براي پر کردن عريضه است براي اين که بگويند ما يک کاري کرديم و همچنان ادامه داشته باشد، اصلا مورد نظر من به عنوان وزير ارشاد نخواهد بود. بنابراين به گفته شما بايد سينما را ول کرد به امان خودش؟ الان توي دنيا بيشتر از 3يا 4کشور فيلمسازي ندارند؛ امريکا، هند، فرانسه و ايتاليا. در کشورهاي اروپايي فکر مي کنم همين 2تا کشورند که حدود 100فيلم در سال توليد مي کنند. در کشورهاي دور و بر ما هيچکدام توليد فيلم ندارند. اين که ما مثلا 50فيلم درست کنيم ولي اين تقريبا کاري با ذهنيت مردم نداشته باشد زياد فرقي نمي کند. فکر نمي کنيد نگاهتون کمي تند و تلخ است؟ چون ما در چند سال گذشته فيلمهاي بدي نداشتيم مثل : ميم مثل مادر، آژانس شيشه اي ، به نام پدر و...من واقعا نمي خواهم درباره اين فيلمها نظر بدهم. فکر نمي کنم اين فيلمها آنقدر که شما مي گوييد ماندني باشند. من «ميم مثل مادر» را نديدم ، ولي سفر به چزابه ملاقلي پور را خيلي دوست دارم. لطفا راجع به خصوصيات فيلمسازي بهروز افخمي هم صحبت کنيد؟ من آدمي نيستم که بدون دورخيز کاري را انجام بدهم. فيلم فرزند صبح بالاخره امسال تمام مي شود؟ بله ، فيلمبرداري اش در بهار تمام مي شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 581]