واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - فیلمهای ماریو مونیچلی کارگردان و فیلمنامهنویس ایتالیایی که هفته پیش درگذشت، آمیزهای غریب از کمدی و تراژدی هستند. حسین عیدیزاده: آثار مهم ماریو مونیچلی اغلب با تلخی پایان میگیرند، حتی فیلمهای مفرح و خندهدار این کارگردان و فیلمنامهنویس پرکار اگر با نیش و کنایه تمام نشوند شادی تمامعیاری هم نصیب بیننده خود نمیکنند. زندگی مونیچلی هم انگار از این تقدیر دراماتیک ناگزیر نبوده است. مرگ مونیچلی تلخی گزندهای دارد، او جوانمرگ نشد، 95 سال عمر کرد و در زندگی حرفهای خود به موفقیتهای بسیاری دست یافت، از بردن شیر طلای جشنوراه ونیز گرفته تا تقدیر در جشنواره برلین و دو نامزدی فیلمنامهنویسی جایزه اسکار. فیلمهای او دل تماشاگران را هم راحت به دست میآوردند، گرما و حلاوت آثارش چنان بودند که هر بینندهای به راحتی و بدون گله دو ساعت از وقتش را صرف تماشای فیلمی از او میکرد. شاید «دردسر بزرگ در خیابان مادونا» یکی از بهترین نمونههای کمدی سرقت باشد، بهویژه پایانبندیاش که در آن سرنوشت بزرگترین سرقت قرن به خوردن یک قابلمه آش نخود ختم میشود. اگر بزرگان سینمای ایتالیا کمتر بودند و نامهایی چون فدریکو فلینی، میکلآنجلو آنتونیونی، پیترو جرمی، برناردو برتولوچی و جوزپه تورناتوره در طول سالها و نسلها چنین صفحات مجلات و روزنامهها پر نکرده و نقل محافل سینمایی نبودند، بیشتر نام این کارگردان آرام را شنیده بودیم. کارگردانی که از این بزرگان چیزی کم نداشت، اما به اندازه آنها جهانی نشد و همین باعث شد وقتی از مشاهیر ایتالیا نام میبریم نام او (و همچنین اتوره اسکولا) دیرتر از دیگران به ذهن بیاید، اما هیچ سینمادوستی در نبوغ و مهارت این استاد بزرگ سینما شک ندارد. شائبه خودکشی او دوستدارانش را راحت نمیگذارد. مونیچلی که شوخطبعیهایش فرامش نشدنی هستند به زندگیاش همانطور خاتمه داد که به فیلمهایش پایان میداد. او خودش را از پنجره اتاق بیمارستان پایین انداخت. البته قطعیتی در کار نیست. این پایان بیش از هر چیز دو فیلم مونیچلی را به یاد میآورد؛ «یک بورژوای کوچک کوچک» و «جنگ بزرگ». دو فیلم فراموشنشدنی که ویژگی اصلی هر دو تغییر لحن آنهاست. هر دو فیلم بسیار خندهدار آغاز میشوند و در اوج روایت تغییر لحن میدهند و تراژیک پایان میگیرند. مردی برای اینکه پسر کودنش در امتحان ورودی شهرداری قبول شود دست به هر کاری میزند و تماشاگر از سادگی و بلاهت کارهای او رودهبر میشود، درست در لحظهای که مرد همراه پسرش برای امتحان به سمت محل برگزاری آزمون میرود (مرد پاسخ سئوالات را به پسرش داده است)، سارق جوانی پسر مرد را میکشد، پس از این ماجرا مرد بازنشسته میشود، تنهاست، همسرش دق میکند و تنها راه آرامش را در انتقام میبیند، مرد قاتل پسرش را میکشد. در انتهای فیلم مرد ساده و آرام ما به قاتلی زنجیرهای بدل شده. شاید باورش سخت باشد اما این داستان «یک بورژوای کوچک کوچک» یکی از درخشانترین آثار مونیچلی است، فیلمی که با کمدی آغاز و تراژدی تمام میشود. در «جنگ بزرگ» دو مرد جوان برای فرار از اعزام به ارتش دست به هر کاری میزنند. اما بالاخره به جنگ فرستاده میشوند، در این جنگ بزرگ برای پختن غذا به صافی نیاز دارند. به همین دلیل ماهیتابه را جلوی خط آتش دشمن میگیرند، ماهیتابه سوراخ سوراخ میشود و دو مرد با صافی دستساز خود! غذا میپزند... اما در انتهای این فیلم مفرح در کمال ناباوری بیننده دو جوان کشته میشوند. هر دو فیلم بلوغ مونیچلی در روایت و استفاده از ژانر کمدی برای القای مفاهیم اجتماعی و انسانی را نشان میدهند و درست مثل زندگی خود مونیچلی پایان مییابند. شاید اگر مونیچلی به ملکالموت کمک نمیکرد، حالا حالاها هم زنده بود و چند سال دیگر به شکلی نامناسب میمرد، به شکلی که درخور مرد بزرگی نبود که پایانبندی فیلمهایش چون سیلی بر صورت بیننده مینشیند. مونیچلی همانطور مرد که میباید، تلخ و گزنده مثل پایان فیلمهایش، جای آخرین سیلی او هنوز قرمز و سوزناک است. 141 / ت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]