واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - هالیوود سالهاست به اشکال مختلف خود را اوراق میکند، اما به نظر میرسد در سالهای اخیر بازسازی فیلمهای قدیمی به مراتب بیهودهتر از گذشته شده است. جیمز ماترام: جدیدترین نمونه فیلم «گروگانگیری در پلهام یک، دو، سه» ساخته تونی اسکات است که به تازگی به نمایش درآمد و بازسازی یکی از فیلمهای دهه 1970 است. هالیوود درست مانند پشهای که دوست دارد خون ما را بخورد، از بازسازیها لذت میبرد. از ساخت «گروگانگیری در پلهام یک، دو، سه» گرفته تا «شهرت» که سپتامبر اکران میشود و فیلم در حال تولید «برخورد تایتانها»، هالیوود هر وقت صحبت از مکیدن شیره زندگی کلاسیکهای محبوب سینما باشد دیگر شرم و حیا سرش نمیشود. بعضی از این بازسازیها مانند «ماجرای توماس کراون» جان مکتیرنان جان تازهای به فیلمی قدیمی میبخشد و بعضی از آنها مانند «رولربال» تیرنان خیلی راحت نکتههای خوب فیلمی را که دوست داشتید نادیده میگیرد و صرفاً یک تقلید ناشیانه هستند. در این بین یک نوع بازسازی هست که واقعاً آدم را عصبانی میکند: تقلید بیهوده با این نگاه که «چرا باید کسی ناراحت شود؟» اولین نمونهای که به ذهن میرسد فیلم 1998 «روانی» ساخته گاس ون سنت است که بازسازی نما به نمای کلاسیک ترسناک آلفرد هیچکاک بود. بله این فیلم ویلیام اچ. میسی را دارد که به نقش کارآگاه فوقالعاده است، اما کمتر فیلمی مانند «روانی» ون سنت هست که این چنین تجسم واژه «بیهوده» باشد. ون سنت ممکن است بیشتر برای فیلمهای تجربی مانند «فیل» و «جری» معروف باشد، اما این یکی تجربهای بیهوده بود.فکرکردن به این موضوع که اگر خود هیچکاک فیلمش را بازسازی میکرد چه اتفاقی میافتاد، وسوسهانگیز است، اما نباید از یاد ببریم که خود او نیز تجربهای در بازسازی دارد، حداقل بازسازی یکی از فیلمهای خودش. هیچکاک حدود دو دهه بعد از ساخت «مردی که زیاد میدانست» در 1934، بیآنکه نیازی باشد فیلم خود را این بار با بازی جیمز استیوارت و دوریس دی به نقش زوجی که درگیر یک توطئه ترور در سطح بینالمللی میشوند، بازسازی کرد. هیچکاک بعدها ادعا کرد از دید او فیلم اصلی حاصل کار یک فیلمساز آماتور بااستعداد و نسخه 1956 ساخته یک فیلمساز حرفهای بود، اما کمتر کسی نظر او را تأیید کرد. اگر دومین تلاش هیچکاک باعث بهتر شدن فیلم اول نشد، اما از آن بدتر هم نبود. تعبیر «بیهوده» بیش از همه مناسب کاری است که میشائل هانکه فیلمساز مؤلف اتریشی انجام داد. او فیلم ترسناک «بازیهای بامزه» را که در کشورش ساخته بود، به زبان انگلیسی و با بازی تیم راث و نومی واتس در آمریکا بازسازی کرد.این بازسازی نما به نما نیز کاملاً بیهوده بود. کسانی که فیلم اصلی تولید 1997 را دیدهاند هیچ تمایلی برای دیدن نگاه دوباره هانکه ندارند و کسانی هم که ندیدهاند از دیدن این بازسازی خوشظاهر هیچ سودی نمیبرند. از آن افتضاحتر، به اصطلاح «نگاه دوباره» تیم برتن به «سیاره میمونها» بود. فیلم اصلی سال 1968 ساخته شد و چارلتن هستن در آن نقش فضانوردی را بازی کرد که سفینه او در سیارهای تحت حکومت میمونها سقوط میکند. این فیلم چند دنباله به همراه داشت، اما فیلم سال 2001 برتن واقعاً ناز شست داشت. اگر از بازی بیاحساس مارک والبرگ به نقش هستن یا حماقت محض هلنا بانم کارتر در یک گریم میمونوار به سرعت بگذریم، به پایان «پیچیده» میرسیم. اینجاست که هالیوود بیش از همه گناهکار است: استفاده از یک گرهگشایی طلایی فقط به خاطر خودش. فیلم برتن درست مانند «گروگانگیری در پلهام یک، دو، سه» اسکات که جسورانه پایان زیرکانه فیلم اصلی را جدی نمیگیرد، جوری تمام میشود که او بعدها اذعان کرد حتی خودش هم متوجه نشد. در «سیاره میمونها» اصلی هستن با دیدن بقایای نیمه مدفون مجسمه آزادی متوجه میشود همچنان روی زمین است، اما در فیلم برتن، والبرگ در تونل زمان به حرکت درمیآید و به واشنگتن دیسی بازمیگردد، جایی که اکنون تحت حکومت میمونهاست و تندیسی آبراهام لینکلنوار از ژنرال تاد دشمن او بنا شده است. اگر میتوانید، منطق این قضیه را توضیح بدهید. فیلمهای افسانه علمی مانند فیلمهای ترسناک مستعد بازسازی هستند. «آخرین خانه سمت چپ» 1972، «طالع نحس» 1976، «تپهها چشم دارند» 1977، «سحرگاه مردگان» 1978، «هالووین» 1978، «وحشت آمیتیویل» 1979 و «جمعه سیزدهم» 1980 فیلمهایی هستند که برای نوجوانان امروز از نو بستهبندی شدند، اما فیلم آغازگر این همه بازسازی، از همه آنها بیهودهتر بود: بازسازی سال 2003 «کشتار با اره برقی در تگزاس». این فیلم که بر مبنای کلاسیک 1974 توبی هوپر درباره خانوادهای از آدمکشان ساخته شد، زیباییشناختی مستندوار و هولناک فیلم اصلی را کنار گذاشت و جای آن را به وحشتی پر زرق و برق داد، هرچند با این کار امتیاز اصلی فیلم اول را از دست داد.مدیران استودیوهای فیلمسازی در هالیوود تنها به غارت فیلمهای قدیمیتر خود اکتفا نمیکنند، بلکه فیلمهای خارجی را هم در نظر دارند. سینمای آسیا میتواند حکم یک بازی عادلانه را داشته باشد، برای اینکه حتی پیگیرترین تماشاگران آمریکایی هم احتمالاً نسخههای اصلی را ندیدهاند. صرفنظر از موارد معدود مانند فیلم برنده اسکار «مردگان» ساخته مارتین اسکورسیزی که بازسازی تریلر هنگکنگی «امور جهنمی» بود، بیشتر این فیلمها راه به جایی نمیبرند. با این حال هیچیک از این بازسازیها بیهودهتر از «گودزیلا» فیلم سال 1998 رولند امریش نبود. اگر هیولای فیلم 1954 «گوجیرا» واکنشی به وحشت ژاپن از زندگی در دوران اتمی بود، این بازسازی غیر قابل قبول با داستانی که در نیویورک دوران معاصر روی میدهد، تقریباً به اندازه پیدا کردن یک عنکبوت در حمام، ترسناک است. هالیوود، کلاسیکهای بریتانیایی بهخصوص فیلمهای با بازی مایکل کین را هم بینصیب نگذاشته است. «حرفه ایتالیایی» 1969، «کارآگاه» 1972، «الفی» 1966، «کارتر را بگیرید» 1971: تقریباً بیشتر فیلمهای کلاسیک کین دستمایه بازسازیهای بیارزش شدهاند.البته حضور ستاره فیلم اصلی میتواند به کمک بیاید و کین نیز در بعضی از این بازسازیها ظاهر شده است. او تحت تأثیر یک دستمزد درست و حسابی در نسخه سال 2000 «کارتر را بگیرید» ظاهر شد و در همین حال سیلوستر استالونه نقش جک کارتر گانگستر انتقامجو را تار و مار کرد. کین در بازسازی سال 2007 «کارآگاه» هم نقش لارنس اولیویر در فیلم اصلی را به عهده داشت. «کارآگاه» جدید را کنت برانا کارگردانی و جود لاو دیگر بازیگر فیلم بود. لاو پیش از این و در سال 2004 با بازی در نقش اصلی بازسازی «الفی» به کین ادای احترام کرده بود، البته اگر بتوان قصابی یک نقش کلاسیک را ادای احترام دانست. نکته دردناک دیگر درباره «کارآگاه» جدید این بود که هارولد پینتر فیلمنامه اولیه آنتونی شفر را بازنویسی کرد. فهرست زیر و خیلی از بازسازیهای دیگر تنها یک چیز را ثابت میکند: بازسازیهای بد همیشه این ضربالمثل قدیمی را نادیده میگیرند که اگر خراب نیست، لازم نیست درستش کنی. «کارآگاه»جود لاو برای دومین بار در نقش مایکل کین ظاهر شد. او سال 2004 نیز در بازسازی رقتانگیز «الفی» بازی کرد. این بار او نقش شخصیتی را به عهده دارد که کین در نسخه اصلی «کارآگاه» داشت. او غیر قابل دیدن است. «طالع نحس»آیا شیطان آنها را وادار به این کار میکند؟ سخت میتوان متوجه شد چرا کسی باید به خود زحمت بدهد و این فیلم ترسناک بنجل سال 1976 را بازسازی کند. لیو شرایبر و جولیا استایلز به نقش پدر و مادر جایگزین فرزند شیطان جایگزین گرگوری پک و لی رمیک شدند. «بازیهای بامزه»نسخه آلمانیزبان فیلم میشائل هانکه بسیار ترسناک بود. او سالها بعد فیلم خود را نما به نما بازسازی کرد و داستان را به آمریکا برد. «الفی»جود لاو از تردید خود نسبت به بازی در نقشی که کاملاً یادآور مایکل کین است، صحبت کرده است. احساس اضطراب او کاملاً درست بود. «سیاره میمونها»جنجالیترین خبر درباره بازسازی تیم برتن این بود که بازیگران فیلم به کلاس میمونها رفتند تا نحوه رفتار آنها را بیاموزند. این سوال به ذهن میرسد که آیا فیلمنامهنویسان را هم به کلاس میمونها فرستادند؟ «روانی»آیا بازسازی نما به نما و رنگی «روانی» هیچکاک واقعاً همان تجربه جسورانهای بود که گاس ون سنت زمان ساخت فیلم ادعا کرد یا تمهیدی بود از طرف استودیو یونیورسال برای تضمین موفقیت فیلم؟ ایندیپندنت / 31 جولای / ترجمه: علی افتخاری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 557]