تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 6 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آينده نوشته مى‏شود. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802155776




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

محافظه كاري و فلسفه تحليلي


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اگر هرنوع ارتباط جالب توجهي بين فلسفه تحليلي و محافظه‌كاري وجود داشته باشد در آن صورت اين ارتباط بايد در برخي فرضيه‌هاي بنيادين مرتبط با فلسفه تحليلي ونه در هر نوع روش موجود باشد، اما آيا جانشين مطلوبي براي چنين فرضيه‌اي وجود دارد ؟ ...     آيا آن‌گونه كه فلسفه قاره‌اي با مسايل سياسي و تحولات اجتماعي روز گره خورده، مي‌توان از فلسفه تحليلي چنين انتظاري را داشت؟ اصلاً آيا مي‌توان عناصري از محافظه‌كاري را در فلسفه تحليلي يافت؟ شايد اين پرسش از اين تصور آب مي‌خورد كه گويا فلسفه تحليلي بي‌اعتنا به مسايل سياسي و اجتماعي است، بنابراين وجهه‌اي محافظه‌كارانه دارد، اما مسئله ژرف‌تر از اين است. مطلب حاضر مي‌كوشد تا به بررسي برخي مولفه‌هاي فلسفه تحليلي و آراء برخي از فيلسوفان آن به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا ما بين فلسفه تحليلي و محافظه‌كاري نسبتي وجود دارد يا نه؟برخي از دلايل مناسب، به اين اعتقاد كه بين فلسفه تحليلي و محافظه‌كاري ارتباطي وجود دارد كمك مي‌كند. اين فرضيه كه چنين ارتباطي وجود دارد آشكارا نمي‌تواند به عنوان توصيفي از واقعيت‌ تجربي قلمداد شود؛ زيرا شمار فيلسوفان محافظه‌كار تحليلي ظاهراً بيش از فيلسوفان محافظه‌كار قاره‌اي، يا مورخان و يا جامعه‌شناسان محافظه‌كار نيست. احتمالاً اين فرضيه به عنوان نوعي ادعاي دستوري تلقي مي‌شود. فيلسوفان تحليلي- با در نظر گرفتن ماهيت روش آن‌ها- بايد محافظه‌كار باشند؛ يعني در فلسفه تحليلي امري وجود دارد كه خواه فيلسوفان تحليلي اين را تشخيص دهند يا نه، منجر به محافظه‌كاري مي‌شود. آيا اين حقيقت دارد؟ بسته به اين است كه ما چه نوع برداشتي از فلسفه تحليلي داشته باشيم. آيا اين به علت قوت استدلال‌هاي با دقت انتظام يافته نيست؟ اين موضوع‌گاه نشانه يك فيلسوف تحليلي است. آيا اين براي تضمين هر نوع جالبي‌از محافظه‌كاري كافي خواهد بود؟ استدلال‌ها در نهايت تنها به اندازه مقدمات خود ارزش دارند و فيلسوفان تحليلي در عين حال كه قطعاً توانا هستند- و اغلب تمايل دارند -كه دلايلي را كه ساختارشكنان ارائه مي‌كنند تبيين نمايند، با اين پرسش مواجه‌اندكه آيا فمنيست هستند؛چراكه فمنيست‌ها هم ازدلايل ساختارشكنانه استفاده مي كنند. ماركسيست‌ها و استدلال‌هاي مضحك‌شان‌ هميشه مقدمات آن استدلال‌ها، يا حتي نتايج آن‌ها را نيز، انكار نمي‌كنند. فيلسوفي كه مي‌تواند استدلال‌هاي قاطعي را از مقدمات آزاد تارسيده به نتايج آزاد به انجام برساند، يك آزاد انديش است. البته مردمي وجود دارند كه هر نوع استدلال عقلاني را نشانه آشكار محافظه‌كاري تلقي مي‌كنند، اما اين ملال‌آور است. اين‌ها از آن گروهي هستند كه مي‌انديشند شركت تايم وارنر (Time warner) يا شبكه موسيقي MTV تنها به خاطر موسسه بودنشان محافظه‌كار هستند يامثلا مي‌گويند كه آن شهروند سوئدي به طرز نااميد كننده‌اي از جناح راست است؛ چرا كه دولت او پورنوگرافي آزاد را - تا آن‌جايي كه من مي‌دانم- به عنوان يك حق مشروع انساني به رسميت نشناخته است. بديهي است كه چنين مردمي استدلال عقلاني را نيز محافظه‌كاري تلقي كنند. از ديد آن‌ها هرچيزي كه ممكن است به درخواست آنان بي‌اعتنا باشد، محافظه‌كار، سركوب‌گر، فاشيست و غيره است. اين عقيده كه استدلال عقلاني در بطن خود متعلق به جناج راست است، در هر صورت، فرضيه‌اي جدي نيست كه توسط افرادي جدي ارائه شود؛ بنابراين نبايد جدي گرفته شود. اگر از پيش كاملاً روشن نباشد كه محافظه‌كاران تنها آن دسته افرادي نيستند كه از استدلال عقلاني تمجيد مي‌كنند، اين واقعيت اثبات خواهد شد كه بسياري از غيرمحافظه‌كاران درواقع محافظه‌كار هستند؛ چرا كه آنان با دلايل محافظه‌كارانه متقاعد شده‌اند. اين‌گونه نيست كه تحسين نيروي استدلال واقعاً ويژگي ذاتي يك فيلسوف تحليلي باشد: «رابرت نوزيك» قطعاً يك فيلسوف تحليلي برجسته‌بود كه در عين حال قادر به ايجاد استدلال‌هاي زيركانه و جالبي بود. با اين وجود او به گونه اي چشم‌گير با اين ايده كه سبك استدلال تحليلي همچنين سركوب‌گرانه است، موافق بود. نوزيك، مانند بيشتر پست‌مدرن‌ها، عقل را به عنوان عنصري زورگو رها كرد. او گفت تلاش‌‌برهاني براي مجاب كردن يك مخالف كه ديدگاه او نادرست است، هرگز شيوه جالبي براي رفتار با آن شخص نيست.او معتقد بود كه فيلسوفان بايد از براهين اجتناب‌ناپذير به نفع تبيين‌هاي اختياري دوري كنند. اگر هرنوع ارتباط جالب توجهي بين فلسفه تحليلي و محافظه‌كاري وجود داشته باشد در آن صورت اين ارتباط بايد در برخي فرضيه‌هاي بنيادين مرتبط با فلسفه تحليلي ونه در هر نوع روش موجود باشد، اما آيا جانشين مطلوبي براي چنين فرضيه‌اي وجود دارد؟ دست كم دو جانشين در ابتداي تاريخ اين حوزه وجود داشت: فيلسوفان تحليلي نيمه اول قرن بيستم، آن‌گونه كه تاريخ مختصر فلسفه تحليلي بيان مي‌كند، تمايل داشتند كه يا مانند شليك، نوراث يا كارناپ پوزيتيويست منطقي باشند و يا مانند ويتگنشتاين متأخر، اوستين يا رايل، پوزيتيويست شفابخش شوند. البته اين تلقي بسيار كم ارزشي است؛ زيرا نه فرگه و نه راسل- دو بنيان‌گزار فلسفه تحليلي- در هيچ يك از دسته‌بندي‌هاي اول و دوم بالا قرار نمي‌گيرند و انديشمندان هرگروه نيز غالباً تفاوت‌هاي چشم‌گيري با يكديگر دارند. بااين وجود در اين طبقه‌بندي استاندارد، حقيقتي نهفته است. پوزيتيويست‌هاي منطقي كم و بيش در تلقي‌خود از علوم فيزيكي به عنوان پارادايم معرفت عيني و نيز در ترجيح دادن بازسازي منظم فلسفي دستگاه مفهومي روزمره ما به آشفتگي زبان عادي با يكديگر متحد بوند. اين تمايلات كه در طبيعت‌گرايي فلسفي ادامه حيات مي‌دهد، همان تمايلاتي است كه بر فلسفه تحليلي معاصر حاكم است. هرچند كاملاً آشكار است كه اين‌ها چيزي به جز تمايلات محافظه‌كارانه نيستند. علم‌گرايي پوزيتيويست‌هاي منطقي و طبيعت‌گرايان فلسفي كه صرفاً روايت‌ ديگري از عقلانيت ساختاري است به شدت توسط‌هايك و اوكشات مورد انتقاد واقع‌ شده است، در حالي كه فيلسوفان داراي گرايش علمي كه شخصاً محافظه‌كار بودند- مانند شليك و كواين به نظر نمي‌آيد كه ديدگاه‌هاي سياسي آن‌ها سروكاري با موقعيت‌ فلسفي آن‌ها داشته باشد. ديدگاه‌هاي سياسي چپ‌گرا در بين انديشمندان اين طبقه به چشم مي‌خورد كه قطعاً توسط نوراث و كارناپ و ساير اعضاي حلقه وين پذيرفته شده بود، و اين مطمئناً تصادفي نيست. فيلسوفي كه مايل است مفاهيم سنتي مابعدالطبيعه را با بي‌اعتنايي بنگرد و پوچ‌ بينگارد‌- و اين‌كه هر گفت‌وگوي عقلاني بايد برمبناي علم فيزيك باشد- ندرتاً مي‌تواند به نتايج سياسي و اخلاقي افراطي نايل شود. بنابراين پوزيتيويسم به اصطلاح شفابخش ويتگنشتاين متأخر و فلسفه زبان عادي درواقع، در مضامين و محتواي خود، محافظه‌كار به نظر مي‌رسد؛ زيرا اين رويكرد به مسائل فلسفي، آشفتگي عرف عام روزمره دستگاه مفهومي ما را به عنوان پيچيدگي و غناي زندگي واقعي انسان‌درنظر مي‌گيرد؛ آشفتگي و غنايي كه ازآن غفلت شده و به طرز تحقيرآميزي توسط سطحي انگاري‌هاي خام پوزيتيويست‌هاي منطقي و طبيعت‌گرايان فلسفي تحقير شده است. همان‌طور كه اوستين در مقاله‌اش بانام«يك بهانه براي تقصيرات»گفته است، رابطه ما با كلمات، تمام تمايزات با ارزشي را كه انسان‌ها ترسيم كرده‌اند، در بردارد و اين ارتباطات آن‌ها را به زندگي بسياري از نسل‌ها متصل مي‌كند: قطعاً اين‌ها بسيار متعدد و با ارزش هستند؛ زيرا در معرض آزمون طولاني بقاي اصلح قرار گرفته‌اند و دست كم در تمام موضوعات نسبتاً عملي عادي ما از هر چيزي كه شما و من احتمالاً در حالي‌كه‌‌در بعد از ظهر ‌برصندلي‌هاي خود لميده ايم‌و به آن فكر مي‌كنيم هوشمندانه‌تر هستند. زبان معمولي آخرين شيوه جانشين و آخرين كلام نيست. درواقع زبان معمولي مي‌تواند در هرجايي تكميل و اصلاح شود و سپس از دور خارج شود. تنها به ياد داشته باشيد كه آن سخن اول است. يك روش شناسي فلسفي محافظه‌كار به سختي مي‌تواند تصور شود و اين همان روش‌شناسي بود كه توسعه و بسط هوشمندانه آن در اثر ويتگنشتاين متأخر به چشم مي‌خورد.  بنابراين حيرت‌آور نيست كه فيلسوفان با گرايش‌هاي سنتي‌تر و محافظه‌كارتر- نظير توميست‌ها، بوركي‌ها، ‌هايكي‌ها و اوكشاتي‌ها- ويتگنشتاين را بيش از همه با فيلسوفان تحليلي همزبان پنداشتند. اما با اين وجود به نظر مي‌رسد كه ويتگنشتاين در فلسفه تحليلي معاصر به يك شخصيت قديمي تبديل شده است؛واين يعني‌همان موضوع جالبي كه توسط طبيعت‌گراياني كه حاكم بر اين نحله هستند جدي گرفته نمي‌شود. هرچند ويتگنشتاين، تنها پس از اين‌كه ديدگاه‌هايش بدون اين‌كه تشخيص داده شوند تحريف شد، توسط دنت و رورتي دوباره به عنوان كواين‌گرايي يا شبه پراگماتيسم، جدي تلقي شد و بدين‌وسيله براي مصرف جريان اصلي فلسفه بازسازي شد. در هرحال، مولفه‌هاي محافظه‌كارانه‌اي كه در ويتگنشتاين و فيلسوفان زبان معمولي وجود داشت، به طور آشكاري در مباحث تحليلي معاصر غايب است. بنابراين، اين فرضيه كه بين فلسفه تحليلي و محافظه‌كاري ارتباط وجود دارد، به چه معناست؟ به نظر مي‌رسد كه اين فرضيه بيش از واقعيت، يك اميد باشد. Right Reason,The weblog for philosophical conservatism  نويسنده : ادوارد فسرمترجم : فاطمه هاشمي  گردآوري : گروه انديشه ي سيمرغ     /thoughtمنبع : bashgah.net  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 188]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن