تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803957330




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یك تپش از نبض تجلی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یك تپش از نبض تجلی
یك تپش از نبض تجلی
 احمدرضا الیاسی نذر حضرت مولا ای بر لب هر زمزمة نامت غزلی‌تر!چشمان تو از کوثر و زمزم عسلی‌تر خورشید‌تر از روی تو این خاک ندیده است ای تیغة مشرق به جلای تو جلی‌تر تو آخر عشقی و زبان دلی و نیست از جذبة چشمان تو بین‌المللی‌تر !سرباز کن ای راز که در غربت این چاه هر چشم به اعجاز لبت خشک ولی تر‌!ای دامنة نور حرا در عرفاتت با دست تو پیمان محمد عملی‌تر از جنس کدامین می نابی که به نامت لب می‌شود از سکر شرابی ازلی‌تر جز نام بلندت چه بخوانم‌؟ چه بگویم؟از صولت شمشیر خدا کیست علی‌تر!؟  به بانوی دو عالم تا شور تو در غربت شب‌هام گرفته استدنیای مرا مستی این نام گرفته استحورای ازل! شاعر هستی غزلش رااز روشنی چشم تو الهام گرفته استتو مادر بارانی و سیب از نفس تواین روی گل‌انداخته را وام گرفته استآن می که خم از حضرت چشمش شده روشنمستی است که از کوثر تو جام گرفته استمی‌خواستم از خاک غریبت بنویسمدیدم همه هستی حرمت نام گرفته استمن زایر بیت تو‌ا‌َم و بیت به بیتمدر صحن ت‍َو‌ل‍ّای تو احرام گرفته استدر شعله بکش بال و پرم را‌، جگرم را ...ققنوس مرا سوز تو در دام گرفته استتو کوثر آرامش و لبخندی و هر شبخورشید در آغوش تو آرام گرفته استطوبای دلاویز فلک، نخل نجابتدر سایة سرسبز تو اندام گرفته استافلاک فقط یک تپش از نبض تجلی استاین جلوه به نام تو سر انجام گرفته استبه بارگاه حضرت ابوالفضل‌العباس (ع)بر ساحلی غریب‌، تویی با برادرت در شعلة نگاه تو پیدا، برادرت چون خشم ذوالفقاری‌، خاموش و بی‌قرار‌، طوفان گ‍ُر‌گرفتة صحرا برادرت ماهی و از قبیلة خورشید اهل بیت یک جا تو می‌درخشی و یک جا برادرت چشمش به مشک توست جگرگوشة عطشحالا تو بی‌قرار‌تری یا برادرت‌؟وقتی که چشم‌های کریمت به خون نشست دیگر نداشت تاب تماشا برادرت‌می‌کرد غرق بوسه جبین شکسته را بر دامنش گرفته سرت را برادرت اینجا حدیث تشنگی از جنس دیگری است اینک تو تشنه‌کامی و سق‍ّا، برادرت‌!هرچند آب مرهم لب‌های تشنه است صافی‌تر است از آب گوارا برادرت جانی به جسم خستة ام‌البنین رسیدتا گشت میوة دل زهرا برادرتچشم امید تشنه‌لبان تیر خورده است دیگر نمانده هیچ‌کسی با برادرتسرگشته پای دست و علم سینه می‌زند در خیمه‌گاه تو تک و تنها‌، برادرت موسای طور حیرتی و خیره مانده‌ای بر تک درخت وادی سینا‌، برادرت‌!حالا که بازوان ستبرت قلم شدنددر خاک و خون چه می‌کشد آیا برادرت‌؟چشم حریص غارتیان است و نیزه‌ها افتاد اگر کنار تو از پا برادرت این تیغ‌های تشنه که در خون نشسته‌اند پیوند می‌دهند تو را با برادرت ....با قامتی شکسته هنوز ایستاده است بی‌یار و بی‌شکیب، شگفتا برادرت...شاعرشاعر در انزوای قفس‌های آجری نان هست و خواب هست‌، بگو از چه دلخوری‌؟چون شبنمی به حسرت پرواز مانده‏ای چشم‌انتظار شعله دردی‌، تلنگری‏با هر غزل به یاد عزیزان رفته‏ات‏یك گوشه می‌نشینی و هی غصه می‏خوری‏یك چكه آفتاب به چشمت نمی‏چكدچون كوچه‌های شهر از اندوه شب پ‍ُری‏كارت همین شده است كه تكرار مرگ رادر لحظه‌های بی‏رمق خویش بشمری‏جز میله‌های زنگ‌زده‌، شیشه‌های مات از باغ و آفتاب نداری تصوری‏بنشین‌، مگر نه اینكه اگر بال واكنی‏از هر طرف به پنجره‏ای بسته می‏خوری؟دست و دلی شكسته و یك شرجی كبودآخر در این هوای نفس‌گیر می‏بری‏مفهوم آسمان تو این حجم بسته است پرواز زیر سقف قفس‌های آجری از تنهایی‏هاشب و سكوت و سه‌تاری كه لال مانده، منم بیا كمی بنوازم‌، بیا كمی بزنم!نه چنگ شور و جنونی‌، نه پنجه گرمی اسیر غربت بی‌انتهای خویشتنم و در میان كویری كه باغ نامش بودبه زخم‌زخم تبر شاخه‌شاخه می‏شكنم دوباره می‌نگرم نقش خویش را بر آب‏چنان غریبه كه باور نمی‌كنم كه منم‏ببین چه بر سرم آورده عشق و با این حال نمی‌توانم از این ناگزیر دل بكنم‏چنان زلال تو را تشنه‏ام در این دوزخ كه از لهیب عطش گ‍ُر گرفته پیرهنم‏غزل‌غزل همه‌ام را وداع می‌كنم آه‏به دست آتش و بادند پاره‌های تنم‏سكوت می‌وزد و در كنار تنهاییم‏نشسته‏ام به تماشای شعله‌ور شدنم‏مجال پ‍َرزدنم نیست، بعد از این شاید به آسمان برسد امتداد سوختنم‏ 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن