تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836091574
سروش شبه روشنفكران ديني
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خبرگزاري فارس: حسين كهفي در ادامه مقالات (هجوم «هرمنوتيك سفسطهگر» به وحي و رسالت پيامبر) مربوط به نقد ديدگاههاي عبدالكريم سروش ، به برخي ديگر از ادعاهاي او پرداخته و ضمن نقد آنان از آيات و روايات قرآني بهره ميبرد. بسمه تعالي " و معنا كتاب ا… الناطق، و القرآن الصادق، و النور الساطع، و الضياء اللامع، بيّنه بصائره، منكشفه سرائره، متجلّيه ظواهره، مغتبّطه به اشياعه، قائد الي الرضوان اتباعه، مودّ الي النجاه استماعه، به تنال حجج ا… المنوّره، و عزائمه المفسّره، و محارمه المحذّره، و بيّناته الجاليه، و براهينه الكافيه، و فضائله المندوبه، و رخصه الموهوبه و ترائعه المكتوبه" كتاب ناطق خدا نزد ماست، قرآن راستگو است؛ نور آن فروزان و روشنايي آن درخشان است، بينات و تبيين هايش روشن است، اسرار آن آشكار است، ظواهرش تجلي يافته است، پيروانش مورد غبطه قرار مي گيرند، كساني كه از او پيروي مي كنند را به سوي بهشت راهنمايي مي كند، پيروي از سخنانش راه نجات است، به وسيله ي قرآن به حجت هاي نوراني خدا دست يافته مي شود، و واجبات آن تفسير مي گردد و به محرمات نهي شده آن دسترسي پيدا مي شود، قرآن داراي استدلالهاي جلوه گر است، براهين آن كامل و هدايتگرانه و فضائل آن پسنديده است، و مستحبّات آن بخشوده است، و قوانين و آئين قرآن، واجب شده ي پروردگار است و به آنها مي توان راه يافت. قسمتي از خطبه فدكيه حضرت زهرا (س) در مورد فضائل قرآن1 در مبحث حداقلي و حداكثري كردن دين، در كتاب بسط تجربه ي نبوي، نويسنده در انتهاي مقاله به وظايف يك روشنفكر ديني مي پردازد و ضمن دسته بندي كردن انواع روشنفكران ديني، دغدغه ي آن دسته از روشنفكران را كه از بيرون دين نگاه مي كنند، چنين بيان مي كند: " او در فكر احياء و اصلاح دين است و به شكاف و گسست ميان سنت و مدرنيته حساس است و توانائي و خلوص فكر ديني و تعبد و تعقل در زمين و آسمان را با هم مي خواهد و دين را در جغرافياي معرفت جديد و عصري مطرح مي كند و البته نگران حفظ سلامت انديشه و عمل ديني هم هست. " صفحه 61 ايشان در ادامه، يكي ديگر از وظايف روشنفكران ديني را پذيرفتن دين حداقلي و مبارزه با دين حداكثري مي داند و تأكيد مي ورزد "كه بايد با خداي حداكثري نيز مبارزه كرد و حضور خدا در محدوده ي دين را نيز بايد حداقلي دانست. " و سپس براي روشن شدن منظور خود از خداي اكثري چنين بيان مي كند: " خداوندي كه به هيچ وجه به موازين اخلاقي، منطقي، عقلي و فلسفي ملتزم نبوده و آزادي مطلق دارد. " و مي افزايد " بنابر اين دردمندان و روشنفكراني كه درد دين دارند و مي خواهند پيام لطيف الهي، محفوظ و محترم بماند، وظيفه شان در درجه ي اول نشان دادن حوزه و محدوده ي دين است، تا كساني به نام دين، دين فروشي نكنند و به نام دين، دين ويراني، به بار نياورند. خدمتي به دين نيست اگر بگوئيم، همه ي دنياي شما را آباد مي كنيم و سراپاي حكومت و سياست و اقتصاد را از دل آن بيرون مي آوريم. " صفحه 61 ايشان در ادامه، موارد ديگري از وظايف و مسؤليت هاي ديني را طرح مي كند كه در همين راستا است، اما وي در كتاب "رازداني و روشنفكري و دين داري" كه در اواخر دهه ي شصت خورشيدي آن را به چاپ رسانده است، دلايل جامع تري از وظايف روشنفكران را ارائه كرده كه بخشي از آنها عبارتند از: عشق به علم و فكر و هنر، هجرت فكري، مهاجرت طولي و عرضي فكر، درد دين داشتن و به تبع آن عصري كردن دين، توانا كردن معرفت ديني و خلوص داشتن، خرافه ستيزي، آفت شناسي. چقدر فرق است بين فهم روشنفكري ديني كه آقاي سروش آن را بيان مي كند، با فهم عظيم و گسترده و زيبائي كه مرحوم شريعتي از آن نام مي برد. ( كه در انتهاي اين متن به نظر ايشان اشاره مي شود. ) واقعاً آدمي تأسف مي خورد كه در يك نسل بعد از شريعتي، به جاي اينكه فهم روشنفكري، عميق تر و ناب تر شود، سطحي تر و ضعيف تر مي گردد. گويا هر چه آگاهي بيشتر مي شود، درك پائين تر مي آيد! اين هم از عجايب روزگار است. اگر به اين دو كتاب آقاي سروش كه تقريباً به فاصله ي ده سال از يكديگر نوشته شده است نيز دقت شود، در مي يابيم كه خود آقاي سروش در باور و انديشه ي خود، نسبت به مسئوليت هاي روشنفكران ديني عدول كرده و به تدريج، بعضي از وظايف را از دوش آنها برداشته است. به عنوان مثال ديدگاه ايشان در مورد مهاجرت فكري در طول است، وي در كتاب اول خود چنين مي نويسد: " آنچه به حقيقت، مفهوم روشنفكري است، مهاجرت در طول، يعني رفتن از معرفت درجه اول به معرفت درجه دوم است." رازداري و روشنفكري و دينداري ص 42 اما در كتاب بسط تجربه ي نبوي، ديگر از اين موارد سخن نمي گويد و به طور كل همه ي وظايف روشنفكران ديني را مبارزه با دامنه ي دين و جلوگيري از دخالت دين در حوزه هاي غير مربوط به آن مي داند. وي با كاناليزه كردن روشنفكران ديني، سعي دارد كه آنها را به عنوان ابزاري مقدس و بي آلايش نگه دارد و لذا همچون استالين براي همه ي اقشار و دست اندركاران حوزه ي ديني، مسئوليت مشخص كرده و همه ي آنها را به بند اعتقاد خود انداخته و تكليف همه را با ديكتاتوري هر چه تمام تر، مشخص مي كند. او براي فقيهان، عارفان، قرآن، پيامبران و حتي خداوند، شرح وظايف نوشته و از همه مي خواهد كه طبق اين شرح وظايف عمل كنند وگرنه با لشگر روشنفكران تربيت شده ي خويشتن، به آنها تاخته و دست آنها را از حوزه ي معرفت بشري و دنياي مدرن و ليبراليسم امروز قطع مي نمايد. او ما را از ابزاري شدن دين بيم مي دهد اما خود، فكر و تعقل را به طور ابزاري در خدمت مدرنيته مي خواهد.در پاسخ به ديدگاه آقاي سروش به ناچار به تعريف روشنفكري و ريشه يابي فكر و عقل، در قرآن مي پردازيم: روشنفكر ديني : از دو واژه ي روشنفكر و دين به وجود آمده كه روشن فكر، نيز از دو واژه تشكيل شده است. روشن، روشنايي و فكر يعني فكري كه به روشنايي و آگاهي و شناخت صحيح منجر شود. در حقيقت تعريف روشنفكر ديني آن مي شود كه كسي كه بر اصول ديني منطبق بر عقل و فكري روشنگرانه و حقيقت جويانه حركت مي كند. بنابر اين، اين حركت به سوي روشنايي، بر پايه ي دو عنصر عقل و دين صورت مي گيرد. عقل بر پايه ي اصول ديني، به عمق هستي حركت كرده و حقايق آن را اعم از خود جهان آخرت و … به اندازه ي توان خود كشف مي نمايد و هركدام از مقولات فوق دهها شعبه و شاخه دارند. به عنوان مثال، مفاهيم به موارد مختلفي دسته بندي مي گردد، فلسفه، سياست، اقتصاد، اجتماع و ... . معادل لاتين روشنفكر، برابر است با انتلكتول كه از ريشه انتلكت كه به معني مغز، هوش، خرد، قدرت درك و هوشياري و فهم است، مي باشد. آنچه كه در تعريف امروزي روشنفكر ديني از زبان روشنفكران ديني چند دهه ي اخير بيان مي شود، ارجحيت قسمت انتلكت بر قسمت دين است و تقويت آن به حدي است كه دين عملاً به ذره ي كوچكي در مقابل عظمت روشنفكري درمي آيد. به گونه اي كه چنين دريافت مي گردد كه روشنفكر ديني به دهها موضوع مختلف و با ارزش بايد بپردازد كه يكي از موارد كوچك آن دين است. به همين دليل ما در نوشتارهاي گذشته، از آنها به عنوان شبه روشنفكر ديني نام برديم، چون به تعريف اين واژه وفادار نيستند. فهمي كه ما از روشنفكر ديني با توجه به معارف ديني خود مي نمائيم، به شرح ذيل است: 1ـ دين دار و دين دوست است. 2ـ انگيزه ي ديني براي كشف حقايق دارد. 3ـ عقلانيت را يكي از امور مهم كشف حقايق مي داند. 4ـ از عقل و قدرت فهم، در اموري استفاده مي كند كه به روشن شدن حقايق و آسان شدن شرايط زندگي ديني او منجر مي شود. 5ـ با خرافه و پيرايه هاي ديني به مبارزه برمي خيزد. 6ـ ميدان سوء استفاده هاي از دين را براي خود و مردم روشن مي نمايد. 7ـ عقل را بر اصول ديني منطبق كرده و به جهت حذف آن اصول، از عقل استفاده نمي كند. 8ـ مراتب عقل و به تبع آن ميدان فعاليت عقل مادي و مراتب ديگر آن را كشف مي نمايد؛ بدين مفهوم كه روشنفكر ديني مي داند كه قلب نيز عقل دارد و آن عقل، غالب بر عقل مادي است. 9ـ كوشش روشنفكر ديني به وسيله ي عقل مادي، در جهت گشايش هر چه بيشتر عقل قلبي خود و جامعه ي خود است. 10ـ متحد كردن عقل مادي افراد جامعه و عقل قلبي جامعه در جهت گرايش آنها به سوي تعالي است. 11ـ براي كشف ميدان هاي عقلي متناسب با تعالي، در خود و جامعه ايجاد انگيزه مي نمايد. 12ـ ميدان سوء استفاده هاي نفساني از عقل قلبي را براي خود و جامعه مشخص مي نمايد. 13ـ براي حفظ حدود دين با عقل مادي و عقل قلبي، دست به مبارزه مي زند و تا مرز شهادت پيش مي رود. 14ـ شاگردي كلاس تربيت رب در عالم را پذيرا شده و زانوي تعليم در مقابل نمايندگان رب در عالم زده و همگان را به اين كلاس دعوت مي نمايد. موارد زياد ديگري از مسئوليت هاي روشنفكر ديني وجود دارد كه بيان آن در اين مقوله نمي گنجد. از آنجا كه يكي از ويژگي هاي روشنفكر ديني داشتن قدرت فكري و تدبر و تفكر است، براي روشن تر شدن واژه ي تعقل و تدبر و ميدان آن، به قرآن رجوع مي كنيم تا دريابيم كه چه برداشتي مي توان از آيات آن، پيرامون اين زمينه انجام داد. واژه هاي تدبر، تفقه، تفكر، تعقل در قرآن در تركيبات بسياري آمده است كه به ترتيب، به بررسي آنها مي پردازيم. تدبّر: دبر: از ريشه دَبَرَ است به معني پشت، در پي، بدنبال قرار گرفتن. تدبير: به معني منظم كردن و مرتب كردن است. تدبر به معني سنجيدن ( المنجد)، به طور كلي فكري كه به پشت يا عمق چيزي نظر بيفكند، تدبر است. اين واژه با تركيباتش 44 بار در قرآن تكرار شده است كه كلمات يدبّر 4 بار، يتدبّرون 2 بار ، يدبّروا 2 بار، مدبّرين 6 بار و … جالب اينجاست كه واژه ي يتدبّرون 2 بار در قرآن آمده است و هر بار با كلمه سؤالي " اَفَلا " همراه است و در هر دو بار موضوع تدبّر خود ِ قرآن است. " افلا يتدبّرون القرآن" سوره نساء آيه ي 82 و محمد (ص) آيه ي 24 گويا خداوند از مؤمني كه داراي عقل و شعور است تقاضا مي كند كه به پشت و بطن قرآن توجه نمايد و لازمه ي اين تدبر را باز شدن عقل قلبي مي داند. مي فرمايد: " چرا در قرآن تدبر نمي كنند؟ آيا بر قلب آنها قفل خورده است؟" محمد (ص) آيه 24 در سوره مؤمنون آيه 63، از دل هايي كه غرق دنيا و سرگرمي هاي آن شده است ( غَمَرَ) ياد مي كند و در سوره ص آيه 29، تدبير در قرآن را تنها براي صاحبان قلبهاي پاك ( اولو الالباب ) ميسر مي داند. بنابر اين، جايي كه قرآن دستور تدبر مي دهد، توجه به بطن و پشت قرآن است و اين امر را تنها از صاحبان خردها و قلب هاي پاك ميسر مي داند. اكنون براي ما ميدان انديشه ي قلبي مشخص مي شود كه همانا كتاب خدا و كشف سنت هاي خدا در ظاهر و باطن و با استفاده از آيات الهي موجود در قرآن كريم است. جمع بندي مطالب فوق در مورد تدبر چنين است: 1ـ تدبر به بطن و پشت و به عمق قرآن وارد شدن. 2ـ قرآن در بطن خود قوانين و سنت هايي دارد كه تعالي بخش تر از ظاهر آن است. 3ـ تنها با عقل قلب مي توان در قرآن تدبر نمود كه نام ديگر آن در قرآن، افئده است و 16 آيه در قرآن در مورد آن آمده است. 4ـ صاحبان عقل قلبي كه اولو الالباب هستند، كساني مي باشند كه به پاكي و دوري از گناه روي مي آورند. 5ـ كساني كه در لذات دنيايي غرق شوند، دچار غَمَرهَ مي گردند. قلب آنها قفل مي شود و درِ عقلانيت بسته مي شود. 6ـ تدبر در بطن قرآن، باعث آشنايي با تدبير امور هستي از سوي خداوند، در همه ي ابعاد آن خواهد شد. چرا كه قرآن مي فرمايد: " يدبر الامر يفصل الآيات لعلكم بلقاء ربكم توقنون" رعد آيه 13 7ـ با تدبر در قرآن، ربانيت خداوند در عمق هستي نيز كشف و درك خواهد شد. تفقه: فقه : علم تفقه: كنكاش براي فهم علم يا حقيقت تفقه در قرآن و تركيباتش در 20 آيه آمده است كه معمولاً از آدميان مي خواهد كه براي فهم حقايق در همه ي زمينه ها به تلاش برخيزند. فكر و تفكر: فَكَرَ: انديشيدن، معنايي كه به ذهن برسد. اين كلمه و تركيباتش در 18 آيه در قرآن بكار رفته است كه در بيشتر آنان در مورد تفكر در نشانه ها و آيات خداوند در زمين است و از مردم خواسته است كه در مورد مسائلي نظير عبرت گيري از حوادث (حشر 21)، سنت ها و قوانين حاكم بر جهان مادي ( نحل 69)، دوستي و مودت بين مؤمنان ( روم 21)، توجه به اينكه قرآن باعث هدايت مي شود ( نحل 44)، عبرت گيري از سرگذشت انبياء ( اعراف 176)، چگونگي خلق آسمانها و زمين ( آل عمران 191)، توجه به خود و نفس دروني خود ( روم 8)، توجه به راه باطل و راه حق، كوري و بينايي( انعام 50)، قيام در راه خدا فردي و جمعي و با تفكر ( سباء 46)، به انديشه و تفكر بپردازند. تعقّل: تعقلون در قرآن، 24 آيه و يعقلون 32 آيه را به خود اختصاص داده است كه از همه ي كلمات مربوط به انديشه و تفكر بيشتر است. آيات فوق سه موضوع را در بردارد: الف) ضروري بودن تعقل و انديشه: ضروري بودن تعقل و انديشه و وجوب آن؛ كه با آوردن جملات افلا تعقلون در آيات 44 بقره، 65 آل عمران، 132 انعام، 169 اعراف، 16 يونس، 51 هود، 109 يوسف، 10 و 67 انبياء، 80 مؤمن، 138 قصص، صافات و … و به معني " چرا تعقل نمي كنيد؟" و كلمه لعلكم در آيات 242 و 73 بقره، 61 نور، 67 فاطر، و … به معني " شايد تعقل كنيد."، بر اين وجوب تأكيد نموده است. ب) ميدان تعقّل: يعني اموري كه انديشيدن بر روي آن براي انديشمندان مفيد بوده و آثار مطلوب در جهت رشد و تعالي آنها داشته باشد. خلاصه اي از گستره ي اين ميدان، به شرح ذيل است: 1ـ تفكر و تعقل در نشانه ها و آيات خداوند در هستي. بقره 232، آل عمران 118، نور 61، حديد 17، رعد 4، روم 24 و 28 2ـ تعقل و انديشه بر برتري زندگي آخرت نسبت به زندگي دنيا. انعام 32، آل عمران 118، اعراف 169، يوسف 109 و … از اين دسته آيات هستند. 3ـ تعقل و انديشه در چيزهايي كه خداوند آنها را حرام كرده و كشف چرايي اين تحريم ها مانند گرايش به كارهاي پست، قتل نفس، بي توجهي به رزاقيت خداوند، شرك، كشتن فرزندان به دليل فقر و …. سوره انعام 151 4ـ تعقل و انديشه در ربانيت خداوند، بدين مفهوم كه در اموري كه خداوند در هستي، به موضوع تربيت پرداخته و به زندگي انسانها مرتبط مي شود را بايد فهم نمود و خود را در مسير اين ربانيت قرار داد و ربانيت او، شرق و غرب عالم و آنچه بين آنهاست را در بردارد. شعرا 28 5ـ تعقل و انديشه در پرستش غير خدا كه پيامبران را بيزار مي كند. انبياء 67 6ـ تعقل به اين كه هر چه نزد خداست خير و خوبي است و در هستي پايدار خواهد بود و كشف اينكه چه چيزهايي باقي و پايدار خواهد ماند. قصص 60 7ـ تعقل و انديشه در مورد دشمن انسان يعني شيطان و راه هاي اغواي او. يس62 8ـ تعقل در مورد عذاب اقوامي كه به پستي گرايش كردند و به عذاب خدا دچار شدند. صافات 138، عنكبوت 35 9ـ تعقل و انديشه در نحوه ي خلقت انسان، از زمان بسته شدن نطفه در رحم و تحول و رشد آن در دنيا و رسيدن به اجل معلق يا اجل مسمي و علت هاي آن. مؤمن 67، يس 68 10ـ تعقل به بعثت پيامبر اكرم، قبل و بعد از بعثت او. يونس 16 11ـ تعقل و انديشه به علت بي اجر و مزد بودن نبوت پيامبران. هود 51 12ـ تعقل و انديشه در تحولات طبيعت. بقره 164 13ـ تعقل و انديشه در نجوم و كشف قوانين، تسخير شدن آسمان ها و كهكشانها به دست خداوند. نحل 12 14ـ تعقل و انديشه در حوادثي كه در عالم رخ مي نمايد با سير و سفر در زمين و عبرت گرفتن از آن ها. حج 46 15ـ تعقل و تفكر در زنده و مرده شدن زمين و به تبع آن پديد آمدن نعمات بي شمار خداوند. عنكبوت 63، روم 24 16ـ تعقل و تدبر در قرآن و آنچه كه از زبان عربي آن قابل فهم و درك است. يوسف 2، زخرف 3 17ـ تعقل و تدبر در اينكه قرآن، ذكر آدميان است و فهم تذكرات قرآني. انبياء 10 و …. شايد با توجه به آيات ديگر قرآن، ميدان هاي ديگري براي تفكر و عقل از سوي قرآن مطرح شده باشد. ج) مذموم بودن عدم تعقل و انديشه: دوري از فكر و تعقل، خود آفتي است كه هر روشنفكر ديني بايد به آن توجه داشته باشد. اين آفات در قرآن به گونه هاي مختلفي ياد شده است كه بعضي از آنها به شرح ذيل است: 1ـ بدترين شرّ نزد خدا تعقل نكردن است. انفال 22 2ـ تعقل و انديشه نكردن، باعث تهمت زدن به خداوند مي شود. مائده 103 3ـ تعقل و انديشه نكردن، باعث دوري از عبادت و نماز مي شود. مائده 58 4ـ تعقل و انديشه نكردن، رجس و پليدي را به همراه مي آورد. يونس 100 5ـ تعقل و انديشه نكردن، باعث شكستن حريم انبياء و بي احترامي به آنها مي شود. حجرات4 6ـ تعقل و انديشه نكردن، باعث درس عبرت نگرفتن از حوادث عالم مي شود. حج46 7ـ تعقل و انديشه نكردن، باعث شاكر نشدن آدمي از بهره مندي از نعمت هاي خداوند مي شود. روم 24 و به طور كلي مي توان گفت هر آنچه كه با تعقل كردن براي انسان حاصل مي شود (كه در قسمت ب ( ميدان تعقل) به آنها اشاره شد)، با تعقل نكردن، از دست او مي رود. روشنفكر ديني: اكنون مي رسيم به خود روشنفكر ديني. او خود بايد ويژگي هاي ديگري غير از اين آگاهي و قدرت تفكر و كشف ميدان تفكر و … داشته، بطور كلي هر روشنفكر ديني دو نوع انگيزه يا دو نوع مسئوليت دارد. الف) مسئوليت نسبت به خود: يك روشنفكر ديني بايد خود را در مسير خودسازي نفساني قرار دهد. مربي گري خداوند را بپذيرد، فكر و انديشه ي خود را از غير خدا برهاند، هدفش باز كردن لايه هاي دروني خود و كشف خود و رساندن خود به اوج شكوفايي ظاهري و باطني باشد؛ هر كاري كه در دنيا دنبال مي كند، رشد و تعاليِ معنوي خود را در آن مدّ نظر داشته باشد؛ رضايت خدا را پيگيري كند؛ نيروهاي نهفته ي درون خويش را با مجاهدت هاي نفساني، هويدا نمايد؛ اولياء خداوند و وارثين خلافت زمين را كشف نمايد و با آنها در ارتباط باشد؛ سلسله ي زنجيره هاي اولياء مرتبط به ائمه معصومان را بشناسد و در آنها چنگ زند و لحظه اي از آنها غافل نگردد؛ عباداتش محكم و استوار و متعالي باشد؛ نيت قرب الي ا… داشته باشد و … . لذا قران مي فرمايد: " اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون" "آيا مردم را به برّ (نيكي) و آزادي از نفس دعوت مي كنيد و خود را فراموش مي كنيد؟" كه اين امر خود يكي از مصداق هاي تعقّل است؛ سوره بقره آيه 44. ب) مسئوليت نسبت به جامعه: يك روشنفكر ديني انگيزه ي ساختن يك جامعه ي ايده آل را كه در آن امكان بندگي براي ديگر مردمان وجود داشته باشد، هميشه با خود خواهد داشت و لحظه اي از آن غفلت نمي ورزد؛ اين موضوع كه اين جامعه چگونه و چطور تأسيس مي شود، موضوعي جداست كه در آينده از آن سخن خواهيم راند. اما دست مايه ساختن اين جامعه، همانا مسئوليتي است كه در بطن روشنفكر ديني نهفته است. اكنون تعريف اين دست مايه، بسيار روشن تر و قابل فهم تر است. انديشيدن خود شخص، در همه ي امور فوق و تمركز دادن به جامعه در اين موارد و آنها را نيز وادار به تفكر و انديشه در اين امور نمودن، از مهم ترين دست مايه هاي اوست و در كنار آن، 14 مورد مسئوليتي كه در صفحات گذشته گفته شد قرار مي گيرد. اكنون برمي گرديم به كتاب "بسط تجربه ي نبوي" آقاي سروش، هر كسي، با مقايسه ي اين دو شرح وظايف، كاملاً در خواهد يافت كه شرح وظايفي كه آقاي سروش از يك روشنفكر ديني دارند، چقدر ناقص و ابتر است، او هيچ تعهد اخلاقي نسبت به خود را از روشنفكر تقاضا نمي كند؛ هيچ چهارچوبه اي براي ميدان تعقّل او بنا نكرده است؛ ميدان آلايش زدايي و آرايش گرايي را روشن ننموده است. ازميان 17 ميدان تعقلي كه ما از آيات قرآن نقل كرديم، تنها يك مورد را آن هم بسيار ناقص و يك جانبه طرح كرده است. او به نتيجه اين پيرايه زدايي توجهي خطي كرده است و تنها مي خواهد، جامعه را آماده ي پذيرش سكولاريسم نمايد. اگر چه سكولاريسم را در بعد ديني مذموم مي داند اما در بعد سياسي و اقتصادي و اجتماعي به آن ارج مي نهد. بدون آنكه به ما بگويند اگر به سكولاريسم سياسي و اقتصادي و اجتماعي تن دهيم، چگونه ديگر مي توانيم به سكولاريسم ديني تن ندهيم و لذا اين مذموم را مقبول خواهيم ديد. او از اين ميدان نيز فراتر مي رود و مفاهيم زيبايي مانند عشق و عشق ورزي به خدا، كه فقط در زندگي انبياء مي توان آن را فهم كرد را نيز حداقلي مي نمايد و مي گويد: " آنچه در متون ديني ما در مورد عشق آمده است به هيچ وجه به گستردگي مفهومي كه در ادبيات عرفاني ما وجود دارد نيست" صفحه 57 و مي افزايد" عارفان مفهوم عشق را بسط داده اند و تجربه هاي خود را بر آن افزوده اند. لذا آنچه را كه ما اكنون در اختيار داريم فراخ تر و فربه تر از صورت و مضمون ديني آنهاست و اين نشان مي دهد كه در مورد مسائل مهم و عظيمي چون عشق، سخن ديني اقلي است نه اكثري." بقدري اين كلام در مورد عشق و عشق ورزي انبياء عظيم الشأن و ائمه ي معصومين شيعه به درگاه خداوند جفاگونه است كه در دل، غم ايجاد مي كند. ما از آقاي سروش سؤال مي كنيم كدام عارف شيعه و سني بعد از اسلام، مفهوم عشق را از حضرت علي (ع) بيشتر درك و فهم كرده است؟ شخصي كه در هنگام نماز، تير از پايش به در آورند و او رنج آن را احساس نكرد. ( روايت شيعه و سني) او كه از عشق به خدا و رسول در بستر او در ليله المبيت خفت؛ او كه در عشق ورزي به خدا و رسول و گسترش مفاهيم آن، دهها خطبه و سخنراني و تحليل و تفسير دارد كه هيچ كسي تا به امروز نتوانسته است، عمق آن سخنان را فهم نمايد. تنها يك دعاي صباح او را دهها نفر شرح داده اند كه يكي از زيباترين آنها شرح ملا هادي سبزواري است كه در حيرت تمام، آن را نوشته است. شما كدام متن را در تاريخ عرفان پس از اسلام، غني تر و زيباتر از دعاي شعبانيه يا دعاي كميل يا … . سراغ داريد؟ و هزاران موارد ديگر از ايشان نقل شده است و يا عشق بازي حسين بن علي (ع) در صبح عاشورا و ريختن خون فرزندش به آسمان و قرباني كردن همه ي اعضاي خانواده و عزيزان خود در راه عشق به خدا ؟ غم هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چو نديدند حقيقت ره افسانه زدند يا عشق و عشق بازي امام سجاد (ع) در دعاي عرفه و ديگر دعاهاي عرفاني بلند او و همه ائمه معصوم ما با كدام عارف يا صوفي عاشق خداوند برابري مي كند؟ شما نجم الدين كبري ( صاحب كتاب مرصاد العباد) را كه سر خيل گروهي از صوفيان است با چه كسي مقايسه مي كني؟ او كه در حمله ي مغول خانواده ي خود را در مقابل آنها تنها گذاشت و گريخت تا مغولان آنها را اعدام كنند، مفهوم عشق را گسترش داده يا حسين بن علي (ع) يا علي(ع) ؟ يا آن عارف بيابان گرد را كه با نفس خود در خوردن يك گلابي يا سيب درگير است و نهايتاً دستش را براي چيدن گلابي از دست مي دهد، با امام رضا (ع) مقايسه مي كني كه دو هزار كيلومتر با اسب و قاطر به هجرت تن مي دهد تا چهره ي معشوق خود، خداوند را از گرد و غباري كه تشنج حكومت بني عباس بر آن نشانده است، پاك كند و نهايتاً جان خود را غريب وار در قربت دوست فدا مي كند؟ شما چگونه عشق ورزي حلاج، بايزيد، ابراهيم ادهم، جنيد، شبلي، دقوقي، رابعه عدويه و … با خداوند را (كه همه ي آنها مورد هجوم نفس اماره ي خود بوده اند و خودشان مكرراً به آن اقرار كرده اند) كامل كردن عشق مي دانيد و عشق به خداوند را از حضرت رسول اكرم(ص)، نسبت به آنها ناقص تلقي مي كنيد؟ عشق رسول اكرم (ص) به خداوند را حداقل و عشق افراد فوق را حداكثر مي دانيد؟ اين چه باور زشتي است كه شما به خود و ديگران القاء مي كنيد؟ رسول معراج رفته و عشق را تا قاب قوسين و كمي فراتر درك كرده، آيا فهم و دركش از عشق، نسبت به علاءالدوله سمناني وزير خاقان مغول، كمتر است؟ آيا عشق حضرت ابراهيم (ع) در هنگام پرتاب شدنش با منجنيق نمرود به آتش كه در روايات قدسي نقل شده است كه حتي از حضرت جبرئيل هم تقاضاي كمك نكرد، چرا كه خدا را ناظر و حاضر بر شرايط خود مي ديد، كمتر از عشق حسام الدين چلپي مي دانيد كه به قول خود شما، با مرگ همسرش، نطق شعر مولوي را دو سال كور كرد؟ يا عشق حضرت موسي(ع) به خداوند كريم كه باعث شد تا همه ي ابتلائاتي كه قوم بني اسرائيل و فرعون، بر سرش ريختند را متحمل شود و صبوري كند و در نهايت تنهايي بميرد، از عشق جنيد بغدادي كه دست بوس خلفاي بني عباس است تا كرسي مرشدي را از او نگيرند، كمتر است؟ عجب جفايي در حق عشق نموده ايد، شما! " مَن طلبني وجدني و مَن وجدني عَرفني و مَن عَرفني اَحبّني و مَن اَحبّني عَشقني و مَن عَشقني عَشقتُه و مَن عشقتُه قتلتُه و مَن قتلتُه فعليَّ ديته فَانا ديته. " " هر كه مرا بجويد مي يابد و هر كه مرا يافت، مي شناسدم و هر كه مرا شناخت، دوستم مي دارد و هر كه مرا دوست داشت، عاشقم مي شود و هر كه عاشقم شد، من هم عاشق او مي شوم و هر كه را من عاشق او شوم، مي كشمش و هر كه را بكشم، خون بهايش را مي دهم و خودم خون بهاي او خواهم بود." ( مولوي، پيرامون اين حديث، ده ها بيت شعر در دفتر اول 1750، دفتر چهارم 1060- 2964 و دفتر ششم 4885، سروده است. اين حديث قدسي عاشقانه ي حضرت رسول را با كدام متن عاشقانه ديگري مي توانيد مقايسه كنيد كه كامل تر از اين حديث باشد؟ آن قدر مطلب در اين مورد زياد و عظيم است كه به عقل نمي گنجد و به همين كم بسنده مي كنم اما اگر در مقام مقايسه ي معصومان و پيامبران با عرفا بر آيم حداقل در صد جلد كتاب قطور ثابت مي نمايم كه عشق معصومان و امامان و پيامبران عظيم تر، عالي تر، قوي تر و كامل تر از مجموعه ي هم ي عارفان تاريخ است. حتي عشق و عشق بازي يك نفر از پيامبران نظير سليمان (ع)، داوود(ع) يا ايوب(ع) با خدا، از همه عرفاي تاريخ، عظيم تر و كامل تر است. آقاي سروش؛ شما وام دار و جفا كننده در حق عشق هستيد و فرداي قيامت، گوهر عشق دامن بي عشق شما را خواهد گرفت. در صفحه ي 59، ايشان به واژه ي هدايت ديني توجه كرده و هدايت ديني را نيز حداقلي و اكثري مي نمايد و چنين مي گويد: " لذا از متون ديني نقض هاي جدي، افتاده و اينك به صورت ناقص و ناخالص به دست ما رسيده است و عرضيات قرآن هم مي توانسته غير از اين باشد كه اكنون هست و با طولاني تر شدن عمر پيامبر حجم قرآن هم مي توانست بسي افزون تر و لذا هدايت گري و ابهام زدائي و نكته آموزي اش بيش از اين باشد كه اكنون هست. " و در ادامه مي افزايد" اگر دين سالم تر و پرمايه تر از اين كه اكنون هست به دست ما مي رسيد، لاجرم هدايتمان كامل تر و اختلافاتمان كم تر بود. پس هدايت دين هدايت اقلي است ( كه با تاريخش مي شود) نه اكثري. كه چنان ديني لاجرم بايد تاريخ ديگري داشته باشد." خلط هاي آقاي سروش در اين فراز به شرح ذيل است: 1ـ تاريخ زندگي مردم و حكومت بعد از اسلام را تاريخ دين تلقي مي كند كه پر واضح است حكومت هاي بني اميه و معاويه اش، و بني عباس و هارونش، و ساماني و ابونصرش، غزنوي و سلطان محمودش، سلجوقي و سلطان سنجرش، خوارزمشاهي و سلطان محمدش، آل بويه و برادران ماهي گيرش، ايلخانان و سلطان حسين بايقرايش، و آق اينلو و اوزون حسنش، صفويه و شاه عباسش، افشار و نادر شاهش، زنديه و كريم خانش، قاجار و ناصرالدين شاهش، پهلوي و رضا شاهش، هيچ كدام حكومت ديني نبوده اند، مدعي دين بوده اند و از دين نقاب خيانت و چپاول ساخته اند اما ديني نبوده اند و هيچ كدام، قرائتي مؤمنانه از دين نداشته اند و هيچ يك از اين خاندان ها تاريخ ساز ديني نمي باشند. 2ـ نظرات علماي دين را كه به شرح و بسط و به روز در آمدن اصول دين همت گماشته اند. با اصل و خلوص دين يكي گرفته اند. در حالي كه نظرات علماي بعد از اسلام به صورت ذيل بوده است: الف) بعضي از نظرات كلي آنها اشتباه بوده . ب) بعضي از نظرات كلي آنها ناقص بوده. ج) بعضي از نظرات كلي آنها به وسيله ديگران تكميل شده. د) بسياري از نظرات كلي آنها برداشت شخصي خود آنها بوده. ه) بعضي از نظرات كلي آنها مقطعي و مخصوص همان دوران بوده و در دوران هاي بعد منسوخ گشته. و) بسياري از نظرات كلي آنها شرح و تفسير حقيقت متون اوليه اسلام بود، نه چيزي اضافه به آن. ز) بسياري از توليدات فكري علما در جهت شيوه هايي بوده كه به وسيله آن اصل دين درك سهل تري پيدا كند. ح) بسياري از نظرات علما تطبيق وجوه مختلف ديني دركنار يكديگر بوده. ط) بسياري از نظرات جهت پاك كردن پيرايه ها و روايات دروغين و … به داخل دين بوده است. و… در هيچ كدام از آنها چيزي بر دين اضافه يا كم نشده است و هيچ كدام ادعا نكرده اند كه به اصل دين چيزي را اضافه يا از آن كم كرده اند. تبيين و تشريح يا پيراستن دين، دين را حداقل يا حداكثر نمي كند؛ اصل دين را حفاظت يا پاسداري كرده و قابل عمل نگه مي دارد و تنها آنچه كه در دين افزايش مي يابد، مواجهه ي دين با امور جديد است و تطبيق اين امور با اصول اوليه ي دين مي باشد كه در هر عصري و نسلي، مخصوص به خود بوده و ممكن است كه آن شيوه ها در دوره ي بعدي، معلق شده و امور جديدي جاي آنها را بگيرد. 3- مهم تر از همه اين كه آقاي سروش هيچ دليلي يا سندي براي اثبات اينكه دين، فربه شده يا به آن چيزي اضافه شده است، ارائه نداده است، الا همين دو مورد يعني حكومت هاي شبه ديني را تاريخ دين و نظرات علماي ديني را بسط دين تصور كرده اند كه هر دو مورد ربطي به اصل دين ندارد. اصول دين ثابت مي ماند. اما بسياري از نظرات علما منسوخ مي شود و حكومت ها نيز معدوم مي گردند و از آنها فقط يك تاريخ تحريف شده باقي مي ماند و آن مقدار از نظرات علما كه در حاشيه ي دين باقي ماند، درك دين را سهل تر و رعايت آن را آسان تر و موانع را از سر راه دورتر مي نمايد و يكي از وظايف روشنفكر ديني نيز چنين است. روشنفكر ديني قرآن را سرلوحه قرار داده، تدبر مي كند، تعقل مي نمايد، مشكلات را فهم مي كند و راه را براي عبادت و بندگي مردم باز مي كند. شهيد دكتر شريعتي در كتاب " پيام اميد به روشنفكر مسئول " پيرامون قرآن و روشنفكر چنين مي گويد : " تنها سندي كه داريم و تنها ريسمان استواري كه هنوز از آسمان آويخته است و تنها پايگاهي كه همه ي رشته ها، شعبه ها و فرقه هاي پراكنده مي توانند با آن برگردند و در كنار آن بايستند تا برادري پيشين را تجديد كنند، قرآن است. قدرت هاي بزرگ جنايتكار خلفا، ملوك، علماي سود جو، دشمنان داخلي و خارجي كه ترس اساسي شان از قرآن بوده است، خوشبختانه همه كار كرده اند جز اينكه بتوانند قرآن را نفي يا نابود كنند و فقط تلاش كرده اند كه قرآن را بد تفهيم كنند. تلاشي كرده اند تا قرآن را از مسير زندگي، تفكر و مطالعه و بينش صحيح و تحصيل مذهبي ما كنار بگذارند، كوشش كرده اند تا آنجايي هم كه قرآن مطرح است فقط به زيبايي تجليد و يا قرائتش منحصر باشد. اما به هر حال آنچه كه هست و آنچه كه براي همه ي مسلمان ها ي جهان وجود دارد، پير و جوان، تحصليكرده و عامي، شيعي و غير شيعي، شرقي و غربي، هر كسي از هر فرقه اي و از هر نسلي و با هر بينش فرهنگي كه باشد، معتقد است كه سنگ زيرين اسلام، قرآن است." " و قرآن عليرغم تمام توطئه هايي كه در طول تاريخ شده تا مطرح نشود، محفوظ مانده و مطرح شده و تمام كوشش ها بايد اين باشد كه قرآن را در جامعه مطرح كنيم … . البته براي رسيدن به اين هدف، همه چيز حديث، روايت و تاريخ و سيره ائمه بايد در پيرامون قرآن باشد، زيرا آنها وسيله ي فهم درست قرآنند. قرآن ما را از آنها بي نياز نمي كند و براي فهم و راه يافتن به قرآن، عترت بهترين راه درست رسيدن به قرآن است. ائمه ي ما بهترين و مطمئن ترين مفسرين قرآني هستند و علي (ع) بهترين كسي است كه ما به وسيله او مي توانيم قرآن را درست بخوانيم و بفهميم، پس قلب ما بايد قرآن باشد و نبض ما با تپش قرآن بزند." شريعتي در ادامه مي گويد: " همه چيز مي ميرد، مي زايد، دردها و نيازها و بينش ها و سرنوشت جوامع بشري، هميشه در حال تغيير و عوض شدن است، ولي قرآن سخني است كه در همه ي تحولات و تغييرات طبقاتي و اجتماعي به كسي كه گرفتار باشد، راه نشان مي دهد و او را نجات مي بخشد."… " بنابر اين هر روشنفكر امروز كه در جامعه اسلامي براي راه يابي و تعهد مسئوليتي كه در قبال جامعه اش در جستجوي مكتب ها و راه حل ها و ايدئولوژي ها ي گوناگون دارد، اگر به اين كتاب بزرگ برگردد، مي تواند براي نجات جامعه ي مسلمان از وضعي كه دارد، بهترين آموزش ها را از اين كتاب برگيرد و معجزه و جاودان بودن اين كتاب را عملاً حس كند." و نيز مي افزايد: " انسان امروز گرچه با انسان هزار سال پيش خيلي فرق دارد اما نيازش به خورشيد فرقي نكرده است. آن كسي كه تابش خورشيد را هر روز صبح براي انسان مي فرستد كه در هر شكلي و موضعي و نظامي هستند، هم او است، خورشيد را فرستاده، اين پيام را هم فرستاده است. بنابر اين قرآن بايد به اشعه ي خورشيد تشبيه شود؛ مسلماً امروز زنده است و عملي است و نمي شود گفت فردا عبث مي شود و ديگر موردي ندارد و انسان ها به سخني ديگري احتياج دارند." آري شريعتي قرآن را تنها پيام اميد براي يك روشنفكر مسئول مي داند. (پيام اميد به روشنفكر مسئول، صفحه 4 الي6 ) اين نوشتار را با قسمتي از خطبه ي منوّر فدكيه ي حضرت زهرا(س) پيرامون قرآن آغاز نموديم و با سخنان دكتر شريعتي پيرامون قرآن به انجام رسانيديم. قصد ما در اين اقتباس اين بود كه خواننده دريابد كه نظر حضرت زهرا (س) كه دختر پيامبر بوده، همزمان با حضرت رسول(ص) مي زيسته و تنها چند ماه بعد از فوت حضرت رسول از دنيا رفته است، پيرامون قرآن چيست. او به لحاظ زماني، منطبق به زمان حضرت رسول است؛ هيچ فاصله ي زماني با او ندارد كه با فربه تر شدن دين به زعم آقاي سروش نظرش كامل تر شده باشد. او از قرآن و ارزش ها و نيازهاي مسلمانان به قرآن در خطبه ي فدكيه كه چند روز بعد از فوت حضرت رسول(ص) بيان داشته است، همان را گفته كه شريعتي در 1400 سال بعد از او، با مطالعه و كشف نياز مسلمانان به قرآن فهم كرده و 1400 سال زمانِ طي شده از حضرت زهرا (س) تا شريعتي، هيچ تغيير كيفي در نيازمندي مسلمانان به قرآن و دستورات آن ايجاد نكرده است. قرآن به زعم شريعتي بعد از 1400 سال كهنه نشده، عبث نشده، عرضي نشده، پستي و بلندي ندارد و كتاب تفكر روشنفكر ديني است. شريعتي كه جوانان الينه شده ي دوران شاه، كه در هجوم فرهنگ غرب، مات شده بودند را بيدار كرده و به قول خودش همه ي آنها را به در خانه ي گِلين فاطمه(س) برده است، از قرآن همان مي گويد كه حضرت فاطمه(س) در 1400 سال پيش فرموده است؛ روانش شاد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]
-
گوناگون
پربازدیدترینها