تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از ق...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

کود مایع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799702265




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آیا شهادت همان خود کشی است؟


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آیا شهادت همان خود کشی است؟

من یك صحنه را در شلمچه شاهد بودم كه نزدیك به چهل تا از بچه‌ها غلط زدند توی میدان مین و معبر زدند. جلوی چشم خود من بود. از هیچ كسی نشنیدم. دكتر «جاشوا» آلمانی الاصل استاد دانشگاه‌های آمریکا که برای تحقیق روی فرهنگ جبهه به ایران آمده بود و بیشتر درباره‌تفاوت شهادت و خودكشی بحث می‌كرد، دربارة همین مسئله سوال کرد که گفتم: «ما پشت خاكریز كه رسیدیم، بچه‌ها دنبال جان‌پناه می‌گشتند، خندیدم و گفتم شما كه عقب بودید، در نمازهایتان اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلك می‌خواندید، چی شده اینجا دنبال جان‌پناه می‌گردید؟! یكی‌شان گفت: «هیس! حفظ جان در اسلام واجب است، اگر الكی تیر و تركش بخوری، شهید نیستی.»اما وقتی كه گفتند چهل تا نیرو می‌خواهند برای باز كردن معبر میدان مین، همین آدم‌ها پریدند روی مین. دكتر جاشوا بغض كرده بود. در عرض دو ساعتی كه مصاحبه می‌كردیم، چهار بار این را از من پرسید. هی حرف من را قطع می‌كرد و می‌گفت قصه آن پسر بچه را تعریف كن؛ برایش گفتم. یك پسر بچه آرپی‌جی‌زن بود،‌خودش را انداخت توی میدان مین. سه گلوله آرپی‌جی هم توی كوله‌پشتی‌اش بود. من رفتم بالای سرش. با شكم رفته بود روی مین، شكم او سوراخ شده بود، خرج آرپی‌جی داشت می‌سوخت و فش فش می‌كرد. دیدم لب‌هایش تكان می‌خورد. هنوز محاسنش درنیامده بود. فكر كردم آبی، چیزی می‌خواهد. رفتم گوشم را گذاشتم كنار دهانش، آرام و راحت می‌گفت: «الحمدلله رب العالمین»، سوره حمد را می‌خواند. وقتی برای دكتر جاشوا این را تعریف می‌كردم، کپ کرده بود. او تفاوت شهادت و خودكشی را با همین خاطره خوب فهمیده بود.من تأسف می‌خورم كه هنوز دانشگاه‌های ما از این سؤالات نپرسیده‌اند. به خیلی از دانشگاه‌ها برای سخنرانی رفته‌ام. یك نفر از این سؤال‌ها نپرسیده است. اما دكتر جاشوا با اینكه آلمانی بود، چنین سؤالی از من پرسید. بعد از كلی عذرخواهی و عرض ادب، می‌گفت: ببخشید بعضی از سؤال‌ها را می‌پرسم، مجبورم بپرسم.‌گفتم: بفرما.گفت: شما حملات موج انسانی می‌كردید، گروهی و جمعی حمله می‌كردید و بنابراین تلفات بالایی می‌دادید.گفتم: آقای دكتر جاشوا، فیلم «نجات سرباز رایان» را دیده‌اید؟ گفت بله. گفتم: «رمزگویان» را دیده‌اید؟ گفت بله. گفتم همه اینها حملات موج انسانی‌است. در فیلم «نجات سرباز رایان» آمریكایی‌ها گله‌ای حمله می‌كنند به آلمانی‌ها و قتل‌عام هم می‌شوند. خندید و گفت بله. پرسیدم با توجه به تحقیقات وسیعی که درباره جنگ ما انجام داده‌اید، یكی از رموز موفقیت عملیات‌های ما چه بود؟‌گفت: غافلگیری. گفتم خوب ما 99 درصد از عملیات‌هایمان در شب بود، جز یكی دو تا عملیات كه مجبور بودیم روز عمل كنیم. گفت: بله، این را تحقیق كردم و خوب می‌دانم.گفتم: شما وقتی شب عملیات می‌كنید، چطور می‌توانید موج انسانی حمله كنی؟ مگر نمی‌گویی ما پیش‌مرگ می‌شدیم و غلت می‌زدیم توی میدان مین؟ برای چه این كارها را می‌كردیم؟ خب می‌خواستیم معبر باز كنیم. وقتی شما فقط یک معبر با عرض خیلی کم می‌خواهید باز كنید، می‌توانید ده هزار نفر را بریزید داخلش؟خودش خنده‌اش گرفت. گفت: نه، اصلاً این غیرمنطقی است. بعد گفت: در غرب به این كار شما می‌گویند «حشاشین». به كسانی كه توی میدان مین غلط می‌زدند، می‌گفتند پیروان حشاشین‌. مثل پیروان حسن صباح كه می‌گفتند حشیش می‌كشیدند و می‌زدند به قلب دشمن. اصلاً هیچی حالی‌شان نمی‌شده. حتی به استشهادیون لبنان و فلسطین هم حشاشین می‌گویند. گفت: به شما حشیش می‌دادند می‌كشیدید و...گفتم: ببین دكتر جاشوا، من قیافه‌ام اصلا به حشیشی‌ها می‌خورد؟ خیلی معذرت‌خواهی كرد. گفت: نه. گفتم: من مدت زیادی جبهه بودم، باید حداقل چندباری حشیش كشیده باشم. حشیش چه كار می‌كند؟ گفت: ذهن آدم را تخدیر می‌كند. آدم نمی‌داند اصلا چه‌كار می‌كند. گفتم: خب شما تصور كن پنجاه هزار نیرو بیاوری و به‌شان حشیش بدهی بكشند. همه‌شان هم قبول كنند. بعد آنها را بیاوری خط مقدم ولشان كنی و بگویی حالا چند نفر از شما روی میدان مین بروید و بقیه‌تان هم حمله كنید به دشمن و بروید جلو. خنده‌اش گرفت و گفت: اصلا این مسخره‌است. گفتم: یا اینكه بیاوری‌شان توی خط مقدم زیر آتش و بعد بگویی خوب حالا حشیش بكشید و حمله كنید به عراقی‌ها.‌گفت: اصلاً نیازی به حشیش نیست، تا اینجا را آمده.از اینكه مسئله برایش روشن شده بود، خیلی لذت می‌برد. می‌گفت: دستت درد نكند برای من روشن كردی. ولی همین چیزها را هرگز در دانشگاه‌های ما نمی پرسند. اصلاً احساس نیاز نمی‌کنند که دنبال پاسخ بروند.تحقیقی كه آنها دارند دربارة فرهنگ جبهه ما انجام می‌دهند، دانشگاه‌های ما اصلا عین خیالشان نیست. سؤال‌هایی كه این دكتر جاشوا می‌كرد، سر بحث تفاوت خودكشی و شهادت بود! تا حالا از یك دانشجو نشنید‌ه‌ام این سؤال را بكند. اما اینها سؤال می‌كردند، می‌پیچاندند.یك خانم فنلاندی، پایان‌نامه‌اش درباره نقاشی‌های دیواری خرمشهر بود! نقاشی دیواری خرمشهر چه ربطی به دختر فنلاندی دارد. آمده بود ایران. كتابخانه جنگ رفته بود و كلی آلبوم‌ها را كپی رنگی گرفته بود. كار تحقیقی می‌كرد، جلسه می‌گذاشت و صحبت می‌كرد. دنبال ناصر پلنگی، نقاش آن تابلوها هم بود.و باز هم همان سؤال: آیا شهادت همان خودكشی است؟شیعیان لبنان خیلی خالص هستند و عجیب ولایتی‌ا‌ند. می‌توانم قسم بخورم توی كشورمان هیچ كس به اندازه سید حسن نصرالله نداریم كه ولایتی باشد. من مطلبی را از سید حسن در حالی که بغض کرده بود، ضبط كردم. اشك توی چشم‌هایش جمع شده بود و درباره فرزندش، سیدهادی، تعریف می‌كرد.بر حسب اتفاق، من سید هادی را از دو سالگی می‌شناختم. سال 1362 در بعلبک دیده بودمش. آخرین بار هم دو ماه قبل از شهادتش در بیروت دیدمش.سیدحسن می‌گفت: سید هادی وقتی می‌خواست برود برای عملیات، به‌او گفتم به سه شرط می‌گذارم تو بروی جبهه: اول اینکه هیچ كس نباید بداند تو پسر من هستی؛ دوم هم اینکه حق نداری هیچ مسئولیتی قبول كنی؛ شرط آخر هم اینکه فقط باید در خط مقدم نبرد باشی نه در قرارگاه و عقبه.سیدهادی می‌رود و روی ارتفاع «جبل صافی» در عملیات شهید می‌شود و جنازه‌اش هم به دست اسرائیلی‌ها می‌افتد. همان زمان قرار بود یك تبادل با لبنان انجام بشود و اسرائیل علاوه بر تحویل اجساد تعدادی از شهدای مقاومت اسلامی، تعدادی از اسرای لبنانی را آزاد كند. این ماجرا همزمان شد با شهادت سیدهادی نصرالله. اسرائیل اعلام كرد كه نه اسیر آزاد می‌كنیم و نه جنازه‌ها را می‌دهیم، فقط جنازه سیدهادی را تحویل می‌دهیم.مادر سید هادی، در صحبت بسیار بزرگوارانه ای اعلام کرد: «ما چیزی را كه برای خدا دادیم، پس نمی‌گیریم. آخرین تبادل بین ما و اسرائیل، جنازه پسر من خواهد بود.»فردای آن روز، اسرائیل همان تعداد اسیر را آزاد كرد و جنازه شهدا را هم پس داد كه جنازه سیدهادی هم جزو آنها بود.‌شكست از این بزرگ‌تر می‌خواهید؟ یك زن، پوزه اسرائیل را به خاك مالید. خیلی راحت گفت: چیزی را كه برای خدا دادم، دیگر پس نمی‌گیرم. الان همه مسئولیتی كه همسر سیدحسن دارد، مسئولیت «هیئت مادران شهدا» است. یك هیئت هفتگی كه مادران شهدا جمع می‌شوند و مجلس می‌گیرند.یکی از محافظان سیدحسن چند سال پیش تعریف می‌كرد: حدود سال 1366 آمده بودیم تهران. آن موقع لبنان درگیر جنگ‌های داخلی بود. سیدحسن آمده بود گزارشی خدمت امام بدهد. امام به سیدحسن فرمود: بیا نزدیك‌تر بنشین. سیدحسن رفت جلوتر. امام خندید و فرمود: بیا نزدیك‌تر. دوباره آمد نزدیك‌تر. امام باز فرمود: بیا نزدیك‌تر. تا جایی كه زانویش به زانوی امام چسبیده بود. امام فرمود: از سید عباس موسوی (دبیر کل حزب الله که بعدها توسط اسرائیل همراه با خانواده اش به شهادت رسید) چه خبر؟ چرا ایشان نیامدند؟ سید گفت: درگیر بودند،‌نمی‌شد الآن بیایند. من آمدم كه گزارش‌ها را خدمت شما بدهم. امام در حالی كه به پای سیدحسن نصرالله می‌زد، به ما محافظ‌ها گفت: هوای این سید ما رو خیلی داشته باشید. مواظب این سید ما باشید.حمید داوودآبادی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 524]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن