محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826065093
موسیقی مبتذل نداریم؛موسیقی ..
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: با غزلسرای بزرگ معاصر در حاشیه جشنواره موسیقی محله گفتوگو کردیم وقتی فارغ شده بود از داوری آثاری که کمترانه بودند و عنواناش هم البته موسیقی بود اما جمعی از جوانان و گروههای موسیقی محلههای تهران آمده بودند تا او و بقیه داوران که همه از بزرگان موسیقی بودند از بین آنها بهترینها را انتخاب کنند. استاد محمدعلی بهمنی آمده بود تا بهترینترانهسرا را انتخاب کند. فارغ شده بود از داوری هرآنچه بود و ما در اتاقی در پشت فرهنگسرای بهمن نشسته بودیم و دوست دیرین استاد، محمد سلمانی هم بود که برخلاف استاد که علاوه بر غزل و گونههای مختلف شعر، ترانه را هم جدی میگیرد، فقط غزل میگوید. نمیشد با بهمنی گفتوگو کرد فقط در یک مورد. بهمنی کارشناس شعر معاصر است و یکی از اعضای شورای شعر و ترانه ارشاد و بنابر این ما بیشتر به بهانه چیزهای دیگر نقب زدیم به شورا، طوری که خودش به یکباره گفت: و خندید. برایش مهم نبود. استاد ما صادق بود و صریح و البته مهربان با هر آنچه در فضای هنری ما اتفاق میافتد. میگوید به هر حال اینها غنیمتی است. باید مثبت نگاه کرد. حالا دیگر آثار را شنیدهاید، پدیدهای دیدید و کاری شنیدید که توجه شما را جلب کرده باشد؟ جشنوارههایی که در حوزههایی است که مربوط به جوانان است بیشتر توقع را میآورد در این سطوح که باید به آنان امید داشت برای فردا. جشنواره محله هم همین است. واقعیت هم این است که اینگونه بود. بچههایی بودند که نشان میدادند که اگر ادامه بدهند مسلما یک روز جزو برجستگان موسیقی مملکت میشوند. شعرهایی که انتخاب شده بود بیشتر مال مولانا و حافظ و شعرای بزرگ بود که میتوانیم بگوییم احسن به سلیقهشان که اقلا یک شعر خوب انتخاب کردهاند. البته اگر این شعر را انتخاب میکردند و خودشان روی آن ملودی میگذاشتند خیلی بهتر بود ولی گاهی میدیدیم که اینطور نیست. وقتی یک آهنگ آماده قبلی در جشنوارهای اجرا میشود دیگر قضیه داوری فقط روی اجرا مطرح میشود نه شعر یا ملودی و آهنگ. وقتی روی ملودی آماده شعر گذاشته میشود دیگر حتی نمیشود گفت احسنت! چه شعر خوبی انتخاب کرده چون شاید اصلا آن لحظه به مولانا هم فکر نمیکرده و بیشتر میخواسته تا شعری انتخاب کند که به آن ملودی بخورد. یک جوانی آمد و یک شعر عامیانه را خواند که میشد روی آن کمی مکث کرد. اقلا یک کاری را اجرا کرد که ما میتوانیم در بخش شعر روی آن حرف بزنیم. خودم را میگویم. اتفاقا شعرش خود بود. حالا من چون در شورای شعر هستم، میبینم که چه شعرهایی میآید برای تصویب که آدم را به وحشت میاندازد، این شعر خوب بود. این شعر اقلا ساختار شاعری داشت و ترنم ترانگی در آن جاری بود. من اگر بخواهم به شخصه قضاوت کنم و جایزه بدهم به آنچه که شنیدهام فقط به آن شعر میتوانم جایزه بدهم. من در این کار یک اجرای تولیدی را دیدم و کاری بود که میشد روی آن مکث کرد. متاسفانه رقیب هم نداشت. این برایتان عجیب نیست که در جشنوارهای که برای موسیقی محلههاست در کشوری که شعر باید خیلی فراگیرتر باشد، اینقدر از لحاظ ترانه و شعر فقیر هستیم؟ مملکت ما بیشتر مملکت شعر است نه موسیقی و در یک جشنواره یک ترانه خوب میشنوید که میفرمایید رقیب هم نداشت... ... من فکر میکنم بعضیها دنبال کبریت بیخطر میگردند. ملودی که خطری ندارد یا خطرش کم است که هر ملودی اجرا شود. سرودهایی هم که خوانده شده و اجرا شده به هر حال مجوز دارد و خوانده شده است و بنابراین خطری ندارد. بچهها انگار میترسند بیایند چیزی را بخوانند که در همان پله اول یک نفر بیاید به آنها بگوید، چرا؟ به هر حال بعضیها راحت با این قضیه برخورد نمیکنند. بعضیها هم به هر دلیلی این ملاحظات را کنار میگذارند، مثل آن دختر خانم کوچولویی که آمد و یک ترانه از یک خواننده معروف قدیمی را خواند که کار بسیار زیبایی هم بوده و او هم نشان داد که واقعا بااستعداد است و از نظر حسگیری و میمیک صورت و اینها واقعا مثل کارکشتگان عمل میکرد. معلوم بود که تمرین زیادی هم کرده است. من از این کار واقعا خوشم آمد. من فکر میکنم کلام تنها چیزی است که به ممیزی نزدیکتر است و قضاوتها روی آن بیشتر و صریحتر انجام میگیرد و باعث این پرهیزها میشود. این پرهیزها میتواند یک دلیل باشد اما نمیتوان این را به عنوان یک دلیل کلی پذیرفت، به هر حال بخش کمی از اشعار و ترانهها هستند که به ممیزی نیاز دارند و قطعا ممیزی خواهند شد. در جلسات شعر و ترانهای که برگزار میشود خیلیها میآیند ترانه اجرا میکنند که ترانههایشان هیچ مشکلی از هیچ لحاظی ندارد. ترانههایی که نامربوط نباشند خیلی هست که توسط همین جوانها ساخته میشود. میتوان یک عاشقانه خوب و تمیز را اجرا کرد. به نظر میرسد که بین ترانه و موسیقی اقلا در بین جوانان فاصله افتاده؟ من نمیدانم چرا این فاصله را حس نمیکنم. درست است که اینجا آنچه مسلط بوده ملودی بوده تا کلام ولی این نمیتواند ملاک ارزیابی و قضاوت ما باشد. ما اگر کل کشور و فضای ترانه را در نظر بگیریم اینطور نیست. ما یکشنبهها و سهشنبهها شورای شعر داریم که در ارشاد تشکیل میشود و یک چیزی بین ۱۷۰۰، ۱۸۰۰ و دوهزار ترانه آنجاست که باید آنها را بررسی کنیم. از هزار هیچ وقت پایینتر نبوده. ما باید دراین دو روز که گفتم و در هفته تشکیل میشود تکلیف این شعرها را معلوم کنیم و به هر حال نمیشود و طبیعی است که امکانپذیر نیست، بنابراین فاصلهها طولانیتر و دفعه بعد بیشتر میشود. این را که در نظر بگیریم، میبینم که شعر دارد کارش را انجام میدهد ولی شعریت کارش را انجام میدهد. آنچه که ما باید بررسی کنیم شعریت است. شعریت باعث میشود که یک مقدار تفکر هم به کلام داده میشود. جالب است که ما برای تصویب همینقدر شعریت که در بعضی ترانهها هست هم دغدغه داریم. موقعی که شما کارهایی را که به شورا میرسد بررسی میکنید، میبینید که یک دلشوره یا الگویی که مشخص است، داده شده که آقا چه چیزی تصویب میشود و چه چیزی نه، باعث نوعی خودسانسوری میشود. اینها دیکته نشده ولی انگار دیکته شده است. نمیخواهم بگویم که خدای ناکرده کس خاصی یا یک گروه خاصی یا حکومت دارد این کار را میکند. اگر در جریانش قرار بگیرید میبینید خود به خود این اتفاق افتاده است. شما شاعر و ترانهسرا هستید ولی دارید نظر بسیاری از آهنگسازان را تاکید میکنید که میگویند ما موسیقی مبتذل نداریم بلکه شعر و ترانه است که موسیقی را مبتذل میکند و اگر چیزی به ممیزی احتیاج داشته باشد، شعر است نه موسیقی... ... درست است. موسیقی که نمیتواند مبتذل باشد. این حرف بسیار درستی است. یکبار هم شهبازیان این حرف را زده بود و البته پیش از شهبازیان هم کسان دیگری این را گفته بودند. واقعا ما موسیقی مبتذل نداریم. دقیقا کلام است که در تلفیق و اجرا موسیقی را هم به ابتذال میکشد. چون موسیقی انتزاعی است و کلام ملموس است. بله، دقیقا. من که در ابتدای صحبت گفتم: چیزی که به پرهیز میکشاند یا نه یک نفر میآید یک شعار میدهد همان کلام است. شما میبینید این حرفی که دارد میزند یک شعار است که هیچ شعریتی در آن نیست ولی میبینید این آدم که آن را بیان کرده میشود یک چهره، کلام است که مهم است و کاربرد کلام. آدم وقتی یک شعر خوب را میشنود اقلا برخی از واژهها در ذهناش میماند. آیا شما واژه و یا عبارتی از شعرها و ترانههایی که شنیدید در خاطرتان مانده است؟ من اینجا یک تککار خوب شنیدهام که آن را مقایسه هم نمیتوان کرد ولی این یک حقیقت است که ما در آن جلسه شورایمان - حالا من اینجا هی دارم راز شورا را هم بیان میکنم - باور کنید بین این حجم زیادی از ترانه که میآید اگر یک کار خوب بیاید زیر دست یکی از ما که شعریت داشته باشد و یک نگاه دیگر داشته باشد و یک کشف در آن باشد باور کنید خستگی را از جان ما چند نفر میگیرد برای آنکه ما تند و بلند این شعر را برای بقیه میخوانیم و واقعا این خستگی جان و روح و حتی چشممان از بین میرود. شعر خوب همیشه این ویژگی را دارد که ما آن را مرور هم بکنیم و اقلا با حافظه پرشده از یک ترانه خوب جلسه آن روز را ترک کنیم. همانطوری که شما هم اشاره کردید وقتی شما در یک جایی تعداد زیادی کار میشنوید دقیقا یکسری از ابیات و عبارات در ذهن میماند که انگار با سنجه ذهنی ما همخوانی دارد. البته به علاوه پسندمان چون بههرحال هرکدام از ما یک پسندی داریم. وقتی جشنوارهای با عنوان موسیقی منتسب به یک جایی برگزار میشود آدم انتظاراتی دارد. مثلا وقتی جشنواره موسیقی محلی هرمزگان برگزار میشود همهاش که نیانبان و سازهای محلی آنجا نیست که بههرحال هرکجا یک نفر فلکلور دارد که طبیعی است که باید مطرح شود. اگر جشنوارهای هم برای موسیقی تهران برگزار میشود آدم انتظار دارد شعر فلکلور تهران و آن پیشپردهخوانیها هم در آن باشد ولی اینکه این اتفاق نمیافتد آیا بهنظر شما نگرانکننده نیست؟ سطح جسارت و ممیزی و این حرفها اصلا به کنار آیا این بهنظر شما نشاندهنده و برآیند اتفاقات دیگری نیست؟ بله، همینطور است. آقای سلمانی اینجاست و میتواند شهادت دهد. ما رفته بودیم به جشنواره اردبیل و در آنجا یکی از معترضان باانصاف خود ایشان بود که در یک جشنواره به جای اینکه ما اصلا کارهایی ببینیم که به آن اقلیم نزدیک است کارهایی را میشنویم که در موسیقی ایرانی است و بهترش هم آنجا هست. اما میآیند همانها را تکرار میکنند و ضعیف. این اتفاق همهگیر شده. یعنی فکر نکنید که فقط در تهران اینطوری است. ولی من فکر میکنم اجرای جشنوارهها و سطح کارهای ارائهشده بهرسائی فراخوانی که داده میشود هم بستگی دارد. اینکه گروههایی میتوانند بیایند که از ویژگیهای گویشی تهران بهره ببرند. من فکر میکنم شرح داده نشده، اگر شرح داده شده باشد فکر میکنم میزان شرکتکنندگانی که به آن هدف که ما داریم نزدیک باشند بیشتر میشود. من فکر میکنم یک نوع پیشذهنی برای همه وجود دارد و دوستان فکر میکنند که چکار باید بکنند که در مرحله اول قبول بشوند. آنها فکر میکنند که اگر میخواهند قبول بشوند باید یکسری کارهای خاص شنیده شده و تاییدشده را انجام بدهند. خودسانسوری افتاده است در وجود ما. من فکر میکنم که احتیاج است عزیزانی که این جشنوارهها و مسابقات را برگزار میکنند در فراخوانشان به گونهای دعوت میکردند که این اتفاق میافتاد، اما این اتفاقات معمولا کمتر اتفاق میافتد و بهزمان هم احتیاج دارد. در این جشنواره مثلا یک نفر نیامده که از بازارچه گلوبندک چیزی بگویند تا مسائل دیگری که بههرحال برگردد به چیزی از جغرافیای شهری و محلی تهران. البته فکر میکنم جشنوارهها برآیند چیزی هستند که در بیرون اتفاق میافتد. جشنواره موسیقی، موسیقی نمیآفریند. در جشنواره آن چیزی که ساختهشده مطرح میشود. یک اتفاق در بیرون میافتد و وقتی جشنوارهای برگزار میشود در آن مطرح میشود... البته خیلیچیزها امکان ندارد و زمان آن هم گذشته است. بگذارید مثال بزنم. مثلا کافی است یکی از همین بچهها بیاید اینجا و آن ترانه معروف قدیمی را بخواند که میگفت: نمیتواند که این را بگوید. جدای از هر چیز زمانه این حرفها هم گذشته است. این درست. ولی اگر یک نفر قرار است یک اثر از یک اثر ساختهشده کاورکند نباید یک کار از پینکفلوید کاور کند. میشود به آن جوان گفت که تو چه فکری کردهای که آمدهای این کار معروف را که تمام دنیا شنیدهاند دوباره کاور کردهای... من اتفاقا اینجا مسوولیت رسانهها را خیلی مهم میبینم که قضاوت و تحلیل درست داشته باشند و اقلا بیان کنند که ما چنین انتظاری داشتیم، چرا برآورده نشده و بیایند ریشهیابی کنند. همین هم شاید به جشنواره چهارم محله جسارت میدهد که بچهها بیایند و آنچه را که بهنظرشان درست میآید انجام بدهند نه آنچه را که به نظرشان میرسد مورد قبول دیگران است. نزدیک جشنواره چهارم یا هر جشنواره دیگر همین قضاوت و تجزیه و تحلیل دوباره یادآوری میشود و فرصتی به وجود بیاید برای آسیبشناسی این قضیه، این وظیفه رسانههاست. پس بهنظر شما علاوه بر این آسیبشناسی ما باید برویم سراغ نغمههای فراموششده بومی و بازسازی آنها و افزودن چیزی به آنها. البته فولکلوریک ویژگی هم دارد و آن اینکه دست که به آن بزنی خراب میشود... بههرحال این فرصتهایی که بهوجود میآید برای جوانها خیلی خوب است. در همه جای دنیا این کارها را شهرداریها میکنند و چه بهتر که در اینجا هم شهرداری این کار را کرده است. در این فرصتهایی که هست اتفاقات خوبی پیش میآید. آدم میگوید بروم ببینم چه جریانی در این جشنواره حاکم است و یک مقدار دلشورههایش میریزد و درک این قضیه باعث میشود که خیلی از نواقص مشخص شود و خود آدم میبیند که به چه چیزهایی پرداخته نشده و چه کارهایی باید کرد. پیش از آن شاید خود ما هم انتظار نداشتیم که نتیجه کار به این صورت دربیاید. کسانی که همیشه باید رسالتشان را درست انجام بدهند رسانهها هستند. آنها باید قبل از رسیدن جشنواره کارشان را آغاز بکنند و به فراخوان جشنواره حتی کار نداشته باشند و آن را بهانه کنند و بروند با مسوولان مربوط صحبت کنند و تمام آن چیزهایی را که در باورشان هست که باید اتفاق بیفتد مطرح کنند و به رخ مسوول مربوطه بکشند. کافی است مسوول مربوطه در مورد یکی از این موارد بگوید: . شما میتوانید همین را بزرگنمایی کنید و به گوش دیگران برسانید. متاسفانه ما همیشه در پایان کارها سر میرسیم. یک بحثهایی که در حاشیه این جشنواره مطرح شده بحث موسیقی زیرزمینی است که یک نگرانیهایی را باعث شده است. آنقدر هم بحث موسیقی زیر زمینی را مطرح میکنند که بحث ترانه زیرزمینی فراموش شده است، در حالی که این بحث به هر حال دامن ترانه را هم میگیرد. شعرها و ترانههایی در این موسیقیها مطرح میشود که واقعا گاهی شرمآور است و انگار نه انگار که در این سرزمین یک زمانی حافظ، سعدی، خیام و عطاری وجود داشته است. آیا شما این نگرانی را ندارید؟ شما چه تلقیای از ترانه زیرزمینی دارید و آیا ناراحت نمیشوید از اینکه مردم این ترانهها را زمزمه هم میکنند؟ ببینید. آیا اتفاق نیفتاده که خودت یا خودمان گاهی اوقات از بعضی از این کارهای زیرزمینی گاهی قلقکمان بیاید و به نوعی از چیزهایی از آن و از بعضی بخشهایش خوشمان بیاید؟ ما گاهی اوقات این ترانهها را حتی زمزمه هم میکنیم... ببخشید. من در مورد کارهایی حرف میزنم که از حداقل استانداردها بیبهرهاند... بله، بله. متوجه هستم. عزیزم هر اتفاقی که میافتد بدون برو برگرد یک شرایط اجتماعی مکانی دارد. متوجه هستید؟ یعنی اگر در یک برهه از تاریخ ادبیاتمان توانسته خودنمایی کند. همه برمیگردد به مقولههایی که به هر صورت حاکم است بر پیرامون ما. از یک طرف نمیشود به این بچهها ایراد گرفت، چرا که مادامی که ما یک فضا برایشان درست نکنیم که باجرات بتواند برود روی صحنه کارش را اجرا کند، طبیعی است میرود زیر زمین و گروههایی را فراهم میکند و کارش را انجام میدهد و در کنارش فساد هم چندین برابر است. اگر بیایند در یک چنین جاهایی برنامه اجرا کنند مردم هستند و اگر به هر حال خطاهای کوچکی هم به فراخور جوانی بکنند مشکلی ایجاد نمیکند. وقتی میروند بهصورت مخفیانه کاری را اجرا و ضبط میکنند و اجبار دارند که به هر صورت کارشان را اجرا کنند و خودشان را سبک کنند خیلی مفاسد بهوجود میآورد. فساد آن دهها برابر است و همینطور ادامه هم پیدا میکند. شرایط فرد از یکسو، آنچه جامعه میخواهد و باید و نبایدهایی که دارد از سویی دیگر شرایط خاصی را بهوجود آورده است. حکومتها به هر حال شرایطی را برای خودشان دارند و تا موقعی که به حکومت نرسی نمیتوانی حس کنی که بعضی وقتها حق دارند. آن وقت میبینی که آنچه میگفتند غیرمنطقی نبوده چون شما حالا از یک منظر دیگر به قضایا نگاه میکنی. ما از منظر خودمان نگاه میکنیم. فکر میکنیم سانسور چیز بدی است ولی وقتی میروید در شورای شهر به قضایای دیگری میرسید. من خودم گاهی اوقات خندهام میگیرد. وقتی که نرفته بودم شورا میگفتم که چه کار بدی است آدم برود فکر کس دیگر را سانسور بکند. حالا که رفتم میبینم اصلا نمیشود این کار را نکرد. چون میبینم من که نماینده مقدار زیادی از مردم هستم وظیفه دارم جلوی این کلام را بگیرم. میدانم هم که فحش میشونم. میدانم. چون خودم هم قبلا فحش میدادم به کسی که این کار را میکرد. این چیزی نیست که ما الان بتوانیم حلاش کنیم. فکر میکنم تمام آن چیزهایی هم که ما در شورا رد میکنیم میشود زیرزمینی. فکر میکنم با توجه به آن چیزی هم که فرمودید موسیقی زیرزمینی هم وجود ندارد و در واقع شهر زمینی است که موسیقی را زیرزمینی کرده است. ... بله. به هر حال موسیقی که نمیتواند زیرزمینی وجود داشته باشد. همه آنهایی که در شورا رد میشوند که به این علتها نیستند. یکی از اعضای شورا مصاحبهای کرده بود و گفته بود: این را ایشان گفته بود و من واقعا متاسف شدم. به نظرم وارد شدن به این حوزهها کار خوبی نیست و نباید هم اتفاق بیفتد. از اینها بگذریم دوست داشتید در همینجا که بودید چه چیزهایی را بشنوید که نشنیدید؟ من از تمام این اتفاقاتی که میافتد و جوانها را از زیرزمینها و خانهها و جاهای خلوت میآورند در جمع لذت میبرم. در وهله اول اگر من حتی اگر ضعفی هم ببینم دوست دارم نگویم و اگر هم بگویم دنبال چارهاش هم هستم. میبینید پیشنهاد هم دارم به شما که رسانه هستید این کار را بکنید. ما حرفاش را میزنیم و رد میشویم و این شما هستید که باید پیگیریاش کنید. این حرفی نیست که من بزنم. شما خودتان هم لابد اینطور هستید. آدم تا وقتی یک حرف را نشنیده مسوولیتی ندارد، اما وقتی آن را میشنود دیگر قضیه فرق میکند و مسوولیتاش ایجاب میکند که وظیفهاش را انجام بدهد و احساس مسوولیت کند. به هر حال این اتفاقات خوب و شایستهای است و خوب است که تکرار شود و چه بهتر که هر چه بهتر و کاملتر باشد و آدم از جوانها چیزهای خوب و به یادماندنی بشنود. در این حد که اتفاق میافتد همین که جمعی از جوانها را کشانده است به انجام یک کار خوب و مثبت، خوب است. اتفاقا این کارها را نباید الان قضاوت کرد. توالیشان نشان میدهد که چقدر فرصتها فراهم شده است و در ادامه چه کارهایی باید کرد. فکر میکنم حرفهایترها باید این اتفاقات را جدی بگیرند. فکر میکنم همین که این دلشورها میریزد خیلی خوب است. مصاحبه: روزنامه کارگزاران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]
صفحات پیشنهادی
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها