تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند متعال، به بنده اش در هر روز نصيحتى عرضه مى كند، كه اگر بپذيرد، خوشبخت و اگر ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816438615




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عبور هنرمندان از معبر روی حوض


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: هیجان‌انگیزترین بخش دهمین‌جشن خانه سینما عبور هنرمندان از معبر روی حوض محوطه كاخ سعدآباد بود. یازدهمین جشن كم حاشیه بود؛ جشنی كه به همت خانه سینما و به سبك اسكار، هر سال اجرا می‌شود و عده‌ای جایزه می‌گیرند، عده‌ای غرمی‌زنند و عده‌ای بی‌تفاوت نسبت به آن هستند. اما جشن امسال واقعا خیلی كم‌رمق‌تر از این حرف‌ها بود. حتی هیچ‌كس حالش را نداشت كه به انتخاب «اتوبوس شب» به عنوان بهترین فیلم، واكنشی (چه مثبت و چه منفی) نشان دهد؛ جشنی كه دبیرش- پرویز پرستویی- خیلی سعی می‌كرد از هیجان‌ و اهمیت‌اش بگوید اما جمعیتی كه بی‌رمق‌تر از همیشه برنده‌ها را تشویق می‌كردند، هویت واقعی آن را نشان می‌دادند. كرختی، بی‌نظمی و كلیشه‌ای بودن، تمامیت جشنی بود كه پوستر زیبایش را عباس كیارستمی طراحی كرده بود و خیلی‌ها را از خودش متوقع ساخته بود. در این گزارش سعی كرده‌ایم گوشه‌هایی از این جشن را برایتان به تصویر بكشیم با همان حس و حال. ما كه سخت توانستیم تا آخرش روی صندلی‌مان بند شویم، امیدواریم شما تا آخر گزارش دوام بیاورید! راننده تاكسی انكار می‌كند؛ «آقا من ۱۵ساله پشت فرمون‌ام، تا حالا ندیده‌م در جعفرآباد باز باشه». چند دقیقه بعد آنجاییم. در جعفرآباد باز است. راننده شرمنده است و ما گیج؛ نه تابلویی وجود دارد و نه علامتی؛ اصلا انگار نه انگار كه قرار است «جشن خانه سینما» در این مكان برگزار شود. با تردید به سمت در حركت می‌كنیم. قبل از اینكه به دربان‌ها نزدیك شویم، خانمی از آنها سراغ كنسرت مشكوكی را می‌گیرد. برق از سرمان می‌پرد. دوباره به كارت‌های دعوتمان نگاه می‌كنیم؛ «كاخ سعدآباد، در جعفرآباد». وقتی كه دوباره سرمان را بالا می‌آوریم، دربان آن خانم را رد كرده و كارتمان را از ما می‌گیرد. وارد می‌شویم. قصه تازه شروع شده است. یك هزار توی واقعی پیش روی ماست. مسیر اصلی بعد از ۵۰متر به چند مسیر مجزا تقسیم می‌شود كه هر كدامشان به یك سمت می‌روند. اما چیزی كه مسئله را بغرنج‌تر می‌كند تعداد آدم‌هایی است كه در این مسیرهای مجزا رفت و آمد می‌كنند. تعدادشان مساوی است و اگر از هر كدامشان بپرسی كه كجا می‌روی، می‌ایستند، گردنشان را صاف می‌كنند و با ابروی یك بری به‌ات می‌گویند؛ «جشن خانه سینما». آن وقت است كه تو می‌مانی و یك جنون بزرگ كه آرام آرام می‌خواهی عربده‌اش كنی؛ «از كدام طرف باید بروم؟» بی‌هیچ عربده‌ای یكی از راه‌ها را همین‌جور الله‌بختكی در پیش می‌گیریم. ساعت یقه‌مان را می‌چسبد؛ «۲ دقیقه دیگر باید در جشن باشی» و این را درست در لحظه‌ای می‌گوید كه ما در اوج حیرانی هستیم. عده‌ای سرشكسته از كنارمان رد می‌شوند؛ «آقا این‌وری نیست، برگردید». آن‌قدر می‌رویم و برمی‌گردیم كه سر آخر با ۲۰ دقیقه تاخیر به جشن می‌رسیم. ● جشن اینجا برگزار می‌شود دو تا در پیش روی ماست؛ در قرمزها و در آبی‌ها و قرمزها از ما بهتران‌اند؛ «بازیگرها، كارگردان‌ها و آدم معروف‌ها» و آبی‌ها ماییم؛ «منتقدان، خبرنگارها، عكاس‌ها و متوسط‌ها!». جمعیت هل‌مان می‌دهند و بدون آنكه خودمان متوجه بشویم روی یك صندلی آرام می‌گیریم. چشم، هیچ چیز جز انبوه جمعیت را نمی‌بیند. هر از چند‌گاهی یكی از روی پایمان رد می‌شود و این كار آن‌قدر عادی است كه نه كسی از ما معذرت می‌خواهد و نه ما یك همچین توقعی داریم. وقتی كه چشم‌های تارمتاری‌مان یك مقدار سو می‌گیرد و گوش‌هایمان می‌تواند غیر از صدای پچ پچ ملت چیزهای دیگری را هم بشنود، تازه آن وقت است كه فضای جشن را بعینه می‌بینیم؛ سن زیبایی كه آن را پر از شمع كرده‌اند و گوشه‌اش پیانوی شیكی به چشم می‌آید؛ یك حوض آبی رنگ فوق‌العاده كه خنكی از آن فوران می‌كند و پل سفیدی كه برنده‌ها باید از روی آن رد شوند و تندیس عجیب جشن را در آغوش بگیرند. جشن چیزهای دیگری هم دارد؛ دو تا مانیتور بزرگ برای نمایش دارد و همچنین دو تا تابلوی نئون به شكل تندیس، نورهای تیزی دارد كه چشم‌ها را در می‌آورند؛ بوی تند علف دارد و آدم‌هایی كه از سر و كول همه چیز حتی درختان محوطه بالا می‌روند. راستی ساندویچ هم دارد؛ دم در به‌مان دادند؛ از همین ساندویچ‌های آماده ! مانیتورها اول یك انیمیشن سه بعدی راجع به سارقین فیلم‌های سینمایی پخش می‌كنند، بعدش یك گروه جوان توی همان مانیتورها ساز كوك می‌كنند و شاد شاد می‌نوازند. بعدش دوربین‌های جشن چند تا ستاره را شكار می‌كنند. ستاره‌ها به محض اینكه تصویرشان را توی مانیتورها می‌دیدند، سعی می‌كردند خیلی عادی باشند؛ یعنی سعی می‌كردند این‌طور بازی كنند و برای همین خیلی زود لو می‌رفتند. توی زندگی واقعی نمی‌شود بازی كرد، نمی‌توان حس الكی گرفت. ● موزون‌كاران وارد می‌شوند در فضای مشوش جشن داشتیم شنا می‌كردیم كه یكهو چراغ‌ها خاموش شد و همهمه خوابید. مانیتورها پرچم‌مان را نشان دادند و دیدیم جشن شروع شده است با سرود ملی‌مان كه همه به احترامش بلند می‌شوند و آن را بلند بلند می‌خوانند. بعد از تلاوت آیاتی از قرآن، پرویز پرستویی ( دبیر جشن خانه سینمای فعلی) روی سن می‌آید و خطابه‌ای می‌خواند كه با دعایی آغاز می‌شود كه «ای خدای من،‌به همراه كوه‌ها و دشت‌ها تو را می‌خوانم...» و با این شعار ادامه پیدا می‌كند «كه امشب شب سینماست... ای سینما، امشب برای تو هورا می‌كشیم» و با گلایه‌ای به پایان می‌رسد؛ «سینــــمای ما در رنج بـــی‌اعـتـمادی مـــی‌سوزد؛ بــــی‌اعتــــمادی از درون و بی‌اعتمادی از بیرون، و این خانه سینماست كه باید اعتمادسازی كند». بعد از همه این حرف‌ها، دوباره هویت سن تغییر می‌كند؛ یكهو یك آهنگ خراسانی پخش می‌شود و یك گروه با آهنگ، یكسری حركات خیلی موزون انجام می‌دهند.‌یكهو از در و دیوار سن دود توی فضا فوت می‌كنند و حركات موزون‌كاران(!) محو می‌شود. هر از گاهی هم دستی، پایی، سری دیده می‌شود و این نشان می‌دهد كه دوستان به‌رغم تمام این مشكلات، هنوز با سماجت به كارشان مشغولند. روی سن كه هیچ چیزی معلوم نیست، برای دیدن ادامه ماجرا مجبور می‌شویم به مانیتورها نگاه كنیم. سر درد می‌گیریم از این وضع كارگردانی؛ به جای نشان دادن اصل ماجرا، فیلم‌بردارها مدام از چوب و دست و پا قاب می‌گیرند و گاهی لطف كرده و چند تا كلوزآپ نشانمان می‌دهند. با این اوضاع ترجیح می‌دهیم فقط به موزیك زیبای محلی گوش كنیم كه آن هم خیلی سریع به اتمام می‌رسد و پرویز پرستویی دوباره از میان دودها روی سن پدیدار می‌شود. «گروه طاها را كه می‌شناسید؟ سال‌هاست كه قبل از افطار صدای آنها را شنیده‌ایم. این گروه به همراه موزیسین بسیار خوش ذوقمان - محمدرضا علیقلی - یك كار فوق‌العاده كرده‌اند». گروه به روی سن می‌آید و تواشیح «اسماء الحسنی» با موزیك عجیب علیقلی آغاز می‌شود. كار زیبایی است، مخصوصا كه برگزاركننده‌ها «اسماء الحسنی» را با لیزر، بالای سرگروه به نمایش می‌گذارند و شرایط را دلپذیرتر می‌كنند. اما اگر یك مقدار به آن توجه كنید، توی پرتان می‌خورد؛ چون اسامی نمایش داده شده به هیچ‌وجه با چیزی كه گروه می‌خواند هماهنگ نیست و یا بهتر بگوییم، اصلا آن چیزی نیست كه گروه در حال اجرایش است! ● اجرا فقط خمسه بعد از اجرای این كار، پرستویی دوباره روی سن می‌آید؛ «حالا موقع اهدای جوایز است. اولین جایزه‌مان مربوط می‌شود به فیلم‌های كوتاه و...» او از علیرضا خمسه دعوت می‌كند برای اهدای جوایز این بخش به روی سن بیاید؛ كسی كه پرستویی ادعا می‌كند توی ترافیك گیر كرده است. خوش باوریم كه این ادعا را باور می‌كنیم؛ نمی‌دانیم این تازه ابتدای ژانگولر بازی فوق‌العاده خمسه است. استاد بچه به بغل به همراه دختر بزرگش (درسا) روی سن می‌آید. می‌گوید به همراه خانم بچه‌ها در بازار تجریش مشغول خرید بوده است كه به او یكهو زنگ زده‌اند و گفته‌اند بیا اینجا جایزه بده! می‌گوید از این بچه‌ای كه به بغل دارد زیاد تعجب نكنیم؛ در سال گذشته بیكار بوده و از شدت بیكاری تصمیم گرفته كه بچه‌دار شود! خمسه از نوزادی كه به بغل دارد سؤال می‌كند «سینما چیه بابایی؟» و دختر بزرگش آغوهای نوزاد را این‌جوری ترجمه می‌كند: «سینما اخّه!» نوزاد می‌گوید: «این چه جور سینماییه كه تعداد دست‌اندركاران‌اش از تعداد تماشاچی‌هاش بیشتر است؟!». نوزاد همین جور به تكه‌پرانی‌هایش ادامه می‌دهد و ملت همین‌جور قاه قاه می‌خندند. طنز فوق‌العاده و وودی آلنی «علیرضا خمسه» نوید یك شب عالی را می‌دهد؛ شبی كه در آن تمام جایزه‌دهندگان مثل مراسم اسكار، ژانگولری اجرا كنند و رنگ و بویی به جشن بدهند؛ آرزویی كه بعد از اجرای علیرضا خمسه خشكید. ● پل خطرناك بعد از خمسه، ریتم جشن خیلی سریع می‌شود. ستاره‌ها به سرعت بالای سن می‌آیند، به سرعت اسم برنده‌ها را اعلام می‌كنند و برنده‌ها هم به سرعت جایزه به بغل سن را ترك می‌كنند؛ نه شوقی و نه شوری. برنده‌ها حتی حرف هم نمی‌زنند تا آنجا كه پرویز پرستویی تذكری اساسی می‌دهد؛ «آقایان و خانم‌های برنده، می‌توانید چند دقیقه هم حرف بزنید، ضرری ندارد!». این سوای تذكر اساسی او به برندگان جایزه بود؛ «دوستان عزیزی كه از روی پل به بالای سن می‌آیند، لطف كنند از كنار پل بیایند چون ظهر این پل شكست و یك اتفاق‌هایی افتاد كه نمی‌توانم بگویم. به هر حال آن را وصله پینه كردیم و شما هم رعایت كنید تا اتفاقی نیفتد». بعد از این حرف‌ها بود كه ستاره‌ها دوتا دوتا از كنار پل حركت می‌كردند و اوضاع به شدت كمدی شد؛ جای تنگ عبور، استرس آب و چشم‌های این همه آدم، رنگشان را مثل گچ كرده بود! وقتی كه جایزه‌ها را اعلام می‌كردند، دور چرخید و چرخید تا اینكه كارن همایون‌فر برای گرفتن جایزه بهترین موسیقی متن از روی پل رد شد، جایزه را از دست ناصر چشم‌آذر و رامبد جوان گرفت و قصد رفتن كرد. در میانه پل پای كارن همایون‌فر گیر كرد و پل سفید می‌رفت تا فرو بریزد. هیچ‌كس هم ایراد كار را نفهمید. همایون‌فر مثل همه از كناره پل در حال رفتن بود، پس چرا؟! پرویز پرستویی ناگهان انگار كه خبط بزرگی كرده باشد می‌گوید: «از همه دوستان معذرت می‌خواهم، لطف كنید از این به بعد از همان وسط پل بالا بیایید. من اشتباها گفتم كه از كناره بیایید. كناره پل خطرناك است». ما همه منتظر بودیم فیلم‌برداران از قیافه سرخ شده همایون‌فر برایمان كادر ببندند كه نشد. درست بعد از اهدای جایزه بهترین فیلم‌برداری به «حمید خضوعی ابیانه» است كه ناگهان پرستویی متنی حماسی را راجع به فرد مجهولی می‌خواند. مانیتورها موسیقی دلنشین پخش كرده و تصاویری سؤال‌برانگیز موسیقی را همراهی می‌كنند. تصاویر نوجوانی را نشان می‌دهد. نوجوان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود، قیافه‌اش آشناتر و متن پرستویی هم حماسی‌تر. می‌شناسیم‌اش؛ او حسین علیزاده است؛ نابغه موسیقی ایران كه انگار قرار است برای جمعیت به همراه گروهش بنوازد. با لباس‌های رنگین به روی سن می‌آیند و علیزاده در میانشان می‌نشیند؛ سنگین، موقر و بزرگ می‌نوازند، حال و احوال‌مان را خوش می‌كنند و می‌روند. خیلی‌ها بعد از شنیدن صدای ساز جادویی علیزاده، جشن را ترك می‌كنند؛ انگار كه فقط به همین خاطر به اینجا آمده‌اند. دوباره جایزه‌باران شروع می‌شود و جایزه‌های دانه درشت‌تر از راه می‌رسند. «صابر ابر» به خاطر مینای شهر خاموش جایزه بهترین بازیگر نقش مكمل را از دست ترانه علیدوستی و كامبیز دیرباز می‌گیرد. پر از هیجان است و پرشور، نفس نفس می‌زند و از علت هیجان‌اش می‌گوید؛ از اینكه باورش نمی‌شود. وقتی كه باران كوثری جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را می‌گیرد، پدرش جهانگیر كوثری اشك شوق می‌ریزد. باران جایزه‌اش را از دست عزت‌الله انتظامی گرفت؛ كسی كه به هنگام خواندن اسمش همه به پاخاستند و یك دقیقه تمام برایش كف زدند؛ كسی كه پرستویی برای صدا كردنش گفت: «عزت سینمای ایران». ● ای مرز پرگهر جشن با یك سورپرایز جالب به پایان می‌رسد؛ سعید شهرام پشت پیانو می‌رود و پرستویی زیر آواز می‌زند؛ «از خون جوانان وطن لاله دمیده...». و این فقط مقدمه‌ایست برای انفجار شادی. كلیپی فوق‌العاده از سامان مقدم پخش می‌شود كه در آن بخش‌های مهمی از تاریخ سینمای ایران با سرود كرال ستاره‌های سینمای ایران تدوین موازی شده است؛ ستاره‌های مشهوری مثل حمید جبلی، جمشید مشایخی، رؤیا نونهالی، پرویز پرستویی، مسعود رایگان، رویا تیموریان و... آنها سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» را می‌خوانند. شور تمام تماشاچیان را می‌گیرد و ناگهان گروهی روی سن می‌آیند و محلی می‌رقصند. درست هیجان به نقطه اوجش نزدیك شده است كه آسمان نورباران می‌شود و هلهله، دف و شادی پروازمان می‌دهد و جشن به پایان می‌رسد؛ جشنی كه كاملاً ناهماهنگ به نظر می‌رسید، پلش شكسته بود و كیومرث پوراحمدش، كیمیایی را رئیس سینمای ایران خواند؛ جشنی كه با خوشبینانه‌ترین حالت متوسط بود و فاصله كهكشانی‌مان را با برنامه‌های بزرگ و هیجان‌انگیز، یك بار دیگر به رخ كشید. سعید جعفریان گزارش: همشهری آنلاین




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن