واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: اگر ميوه ممنوعه را بخوري و شکرانه آن را بجا نياوري چه اتفاقي مي افتد، حتما به اغماء مي روي و سر از زير يک وجب خاک در مي آوري. سرويس هنري برنا: وقتي به اين نام ها و عنوان ها توجه مي کني ياد چه چيزي مي افتيم به طور يقين سريال هاي ماه رمضان امسال. حتما بار اول که اسم هاي اين سريال ها را شنيديد با خودتون فکر کرديد چه اسم قشنگيه ميوه ممنوعه، شکرانه چه چيزي را بايد بجا آورد؟ کي قراره برم تو اغماء و بر سر اين يک وجب خاک چند ميلياردي چه خواهدآمد؟ ولي فکر مي کنم با ديدن چند قسمت از هر کدام از اين مجموعه ها تازه متوجه مي شويم که نبايد زياد خودمان را درگير ماجراهاي آنها کنيم. حالا که تقريبا به اوج اتفاقات اين مجموعه ها نزديک شديم شايد با خودتون فکر کرديد اگر هم هر 23 قسمتي که تا حالا پخش شدند، نمي ديد چيز زيادي را از دست نداديد چون با ديدن چند قسمت اول و وسط بقيه ماجراها خودشو نمايان مي کند و نياز به فکر کردن زياد نداره. واقعا چرا در سريال و فيلم هاي ايراني پايان خوبي براشون وجود نداره و تمام ماجراها به نوعي سرهم بندي مي شه و کمتر اتفاق مي افته مخاطبان نسبت به پايان آنها رضايت حتي نسبي داشته باشند. ما که کمبود نويسنده نداريم و به تازگي هم مد شده هر کسي که چند کار بازي مي کند، نويسنده مي شود. اگر باور نداريد تيتراژ يکي از سريال هايي که همين چند روز پيش از شبکه دوم سيما پخش شد يا همين فيلم هاي سينمايي توليد تلويزيون که چند وقتي است از شبکه هاي مختلف پخش مي شوند را ببينيد. پس با وجود اين همه نويسنده کوچک و بزرگ، با ادعا و بي ادعا چرا سريال هايي با مضامين تکراري، نچسب و بعضا بي محتوا در مناسبت هاي مختلف از سيما پخش مي شوند؟ واقعا مشکل از کجاست؟ کمبود نويسنده، نبود فيلمنامه خوب يا مشکل کارگردان است؟ سريالي مانند«ميوه ممنوعه» که با گروه نسبتا حرفه اي به سرپرستي شخصي به نام «حسن فتحي» کار خود را خوب آغار کرد و به همه نويد ديدن يک سريال متفاوت با مضامين مذهبي و متناسب با نيازهاي روز را مي داد، چرا بايد به قسمت 21 يا نهايت 22 که مي رسد ديگر حرف چنداني براي گفتن نداشته باشد و تمام ترفندهاي خود را براي جذب مخاطب به کار گرفته و ديگر چيزي در چنته براي ترغيب او به ديدن قسمت هاي پاياني نداشته باشد و آن ترفندهايي را براي چند قسمت پاياني در نظر بگيرد که در حد و اندازه قسمت هاي ابتدايي نباشد؟ اوج داستان در اين سريال روبه رو شدن دختر شايگان با پدرش بود و همچنين تحولات روحي حاج آقا فتوحي و مطلع شدن خانواده اش از عشق پيرانه سرش، پرداختن بيش از اندازه به اين ماجرا تنها مي تواند نشاندهنده کش دادن ماجرا و رساندن آن تا 30 قسمت باشد نه چيز ديگر. اگر باور نداريد کمي به فرار شايگان با بازي «هرمز هدايت» و کشيده شدن پاي پليس به اين ماجرا دقت کنيد. چه چيزي دستگيرتان مي شود؟ کش دادن ماجرا، زيرا اگر قرار بود همه چيز منطقي و طبق اصول فيلم سازي پيش برود واقعا يک کارآگاه و پليسي که به قول خودش اين آسان ترين پرونده دوران خدمت او است نياز به التماس کردن به دختر شايگان يا فرزاد حسابدار شرکت دارد که جاي شايگان را بگويد؟! يا خودش با تعقيب آن در ظرف چند روز و يا حتي چند ساعت مخفيگاه شايگان را پيدا مي کند؟ مگر نمي گويد من به شما خانم شايگان و حسابدار شرکتتان مشکوکم پس چرا تا الان اقدامي نکرده و يا حتي در همين چند قسمت اخير که هستي با حالت آشفته نيمه شب به کلانتري مي رود تا رازي را براي او بگويد، او را تعقيب نمي کند؟! شايد خواسته سيناي فتوحي به دستور جلال فتوحي اين کار را انجام دهد؟! چون طبق معمول کارآگاه هاي سريال ها و فيلم هاي چند سال اخير، کارآگاه ميوه ممنوعه هم يا دندانش درد مي کند، يا سردرد دارد يا زخم معده! پس چون مريض احوال است دنبال متهمان احتمالي نمي گردد! واقعا مشکل کجاست که سريال «شکرانه» هم به همين درد گرفتار شده و همه ماجراهاي آن به نوعي به سرانجام رسيده و براي ادامه کار مجبورند دوباره حامد در تاجيکستان بماند و معين(فرهاد قائميان) هم فرار مصنوعي و بچه گانه اي را داشته باشد تا بالاخره به دست پليس بيافتد و يا کشته شود. يعني همان ماجراهاي فيلم هاي هندي منتها اين بار از نوع تاجيکي آن! شايد وضع سريال «اغماء» کمي بهتر از بقيه باشد چون هنوز الياس همان شيطان انسان نما، فرصت دارد انسان هاي بد را به دست دکتر پژوهان نجات دهد و ماجراي کنار زدن رقيب عشقي شيطان، يعني همان آقاي موسوي خواستگار پري پژوهان به سرانجام نرسيده و رو شدن دست الياس براي پژوهان هم کلي ماجرا دارد. پس عوامل سريال اغماء نگران نباشند چند شبي مي توانند سر مردم را با شيطان بازي گرم کنند. و اما «يک وجب خاک» که تکليفش از همان ابتدا روشن بود و فقط رسالت داشت کمي مردم را سرگرم کند و شعار بدهد. البته ناگفته نماند اين سريال پيام هاي زيادي براي مخاطب داشت. مثل اهداي کليه مقتول به کسي که به نوعي باعث مرگ او شده آن هم به طرز شعارگونه، بي جنبه شدن فقيران هنگام پولدار شدن و از همه مهم تر اعتماد مطلق به يک آدم مجهول الهويه به اسم مهندس محبي(ابوالفضل پورعرب) توسط يک خانواده به اصطلاح مردم دار که در بين آنها يک آقاي نويسنده کتاب کودک و خانم دانشجو هم ديده مي شود! چه شود آن داستاني که قرار است توسط اين آقاي نويسنده به خورد کودکان برود! واقعا در اين دوره و زمانه کساني پيدا مي شوند با اين ويژگي ها به کسي که او را نمي شناسند تا اين اندازه اعتماد کنند؟! يا مشکل از جاي ديگر است؟ واقعا مشکل کجاست که تمام سريال ها به ويژه آنهايي که مناسبتي هستند به اين درد گرفتار مي شوند؟ شايد مشکل اين جا باشد که تلويزيون خوب پول مي دهد و هر چه تعداد قسمت هاي سريال افزايش يابد دست مزدها هم بالاتر مي رود؟ به قول برادران اخراجي هر چه که قسمت هاي سريال بيشتر باشد ثواب دارد! انتهاي خبر // شبکه خبری برنا//121 - 125 - 47//www.BornaNews.ir --------------------------------------------------------------------------------
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 320]