واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: راستش اولین بار که فیلمنامه را خواندم، اصلاً نتوانستم بفهمم کدام نقش چه میگوید، کدام اول است، کدام آخر، کی کم است و کی زیاد؟ فقط یک ماجرایی را بدون قطع از اول تا آخر دنبال کردم با این تفاوت که اولش موقع خواندن صورتم آرام و متبسم بود و آخرش تمام بدنم میلرزید و وقتی تمام شد، بعد از نقش آفرینی پرشور و پرسوزش در اپیزود آخر «دعوت» ابراهیم حاتمیکیا که با طنین و خش صدای زارعی و بغض و نگاه دردمندش عملاً به تنها اپیزود گرم و اثربخش فیلم بدل شد، حالا و در نقش پرنوسان شهره در فیلم «درباره الی» اصغر فرهادی، جلوه دیگری از ارتقا و پیشرفت کار او آشکارشده است. او در این نقش آفرینی اش، از مجموعه امکاناتی که نقش برای خنده، گریه، گله گذاری، بدرفتاری، احساس گناه، پرتوقعی، خودخواهی، مهربانی، فهمیده نشدن و تحمل بدبینی دیگران در خود داشته، بهترین بهره را گرفته است و در واقع رمز اصلی توفیق او در همین است که هیچ یک از این صفات نقش شهره را از بقیه برجسته تر نکرده و گذاشته ما او را همزمان واجد یکایک این خصلتها ببینیم، مثل بقیه کاراکترهای فیلم و مثل خودمان در زندگی واقعی. در سینمای ما تجربه کار با جمع پرشمار در فضای بسته، تقریباً فقط در «مسافران» بیضایی با تعداد زیاد صورت گرفته و فیلم «درباره الی» نمون یی دیگر بود. شما و بقیه بازیگران در این فیلم باید علاوه بر دسته جمعی کار کردن، تقریباً دسته جمعی دیالوگ میگفتید و اغلب توی حرف هم میپریدید و ریتم زندگی را حفظ میکردید. از این نظر این فیلم و بازی در آن چه نوع تجربهیی بود؟ راستش اولین بار که فیلمنامه را خواندم، اصلاً نتوانستم بفهمم کدام نقش چه میگوید، کدام اول است، کدام آخر، کی کم است و کی زیاد؟ فقط یک ماجرایی را بدون قطع از اول تا آخر دنبال کردم با این تفاوت که اولش موقع خواندن صورتم آرام و متبسم بود و آخرش تمام بدنم میلرزید و وقتی تمام شد، تا دقایقی داشتم فکر میکردم چقدر عین زندگی است. همه چیزش مثل زندگی بود؛ که تو نمیدانی حالا که حالت خوب است، الان که کیف ات کوک است، ممکن است یک خبر، یک اتفاق، یک برخورد یا حتی یک اس ام اس زندگی ات را از این رو به آن رو کند. حالا فکر کنید این زندگی را قرار بوده بازی کنیم، نه اینکه بازی را زندگی کنیم. آقای فرهادی میخواست زندگی را ببیند، عین واقعیت. معمولاً کارگردان وقتی میخواهد همه چیز به واقعیت نزدیک باشد، سراغ نابازیگر یا بازیگر غیرحرفهیی یا ناشناس میرود. اما همه در این فیلم هم سرشناس بودند و هم حرفهیی. این شد دغدغه من که چطور این کار میخواهد انجام شود؟ اولاً خوشحال بودم که این فرصت به من داده شده. ثانیاً انگار بوی کار سخت به مشامم میرسید؛ کاری که مدتها بود انتظارش را داشتم. نه اینکه کارهای دیگر آسان بودند، نه. برای من سطحی ترین فیلمها هم کارهای سختی محسوب میشوند، اما این فیلم خاص از یک جنس دیگر بود؛ از جنس یک سینمای دیگر. با آقای فرهادی که صحبت کردم، متوجه شدم برای رسیدن به آنچه در ذهن دارد، خیلی باید تلاش کنم اما این دفعه فرقش با دفعههای قبل این بود که تلاشم نباید دیده بشود. همه چیز در درون اتفاق بیفتد. همین شد که بعد از کار احساس کردم یک زندگی را تجربه کرده ام؛ با تمام سختیها و آسانیها. به لحاظ حرفهیی ریسک بزرگی بود. شما در کنار یک عده بازیگر، هر کدام با سوابق درخشان، قرار است بازی کنید. نه، ببخشید زندگی کنید. قرار است طوری کنار هم بایستید که هیچ کس قد بلندتر به نظر نرسد، یا حتی قد کوتاه تر. قرار است طوری کار شود که انگار این فیلم هشت بازیگر ندارد. یک بازیگر دارد که در هشت جسم حلول کرده، در هشت نقش. جالب تر اینکه حاصل زحمات هر کدام مان بسته به این بود که دیگری چطور کارش را انجام میدهد و این وسط، کار کارگردان از همه سخت تر بود. چطور این همه بازیگر را مجاب کند که باید در حکم یک تن واحد بشوند. حرف برای گفتن زیاد است، اما چون مجال اندک است، ترجیح میدهم در این ارتباط و در آینده مفصل تر صحبت کنیم. به هر حال خلاصه این تجربه کار جمعی از نظر اهمیت همراهی با بازی همدیگر، در این مصرع قابل بازگو کردن است که «بنی آدم اعضای یک پیکرند». در مورد جایگاه نقش شهره در کارنامه تان چه نگاهی دارید؟ فکر میکنید خود فیلم و این بازی چه مقدار ماندگاری خواهد داشت؟ در این مورد واقعاً نظری ندارم یعنی معتقدم این را منتقدان باید بگویند. شما باید بگویید. من منتظرم واکنش متخصصان را ببینم و در ادامه، واکنش مردم را. به هر حال یکی از کارهایی است که به آن تعلق خاطر دارم مثل چند کار دیگرم که واقعاً در آنها جان گذاشتم. این توضیح ضرورت دارد که بگویم در این فیلم، بیش از نیمیاز انرژی من صرف این شد که انرژی ام را مهار کنم و بگذارم لحظات خودشان مثل زندگی جاری شوند؛ جریانی که البته باید لحظه به لحظه به دست کارگردان هدایت میشد. باید همان جوری که او میخواست، انرژیها را کنترل میکردیم و با ریتم و روانی زندگی کار میکردیم. اما خودمان در آن دخیل نمیشدیم. از زمانی که متوجه تفاوت جزییات این فیلمنامه و فیلم با چیزهایی که به آن عادت داریم شدم، خواستم تجربه دیگری داشته باشم و به روش دیگری کار کنم. میدانید مثل چی؟ در زندگی بارها شده که غصه داری. میروی توی اتاقت مینشینی پشت در. سرت پایین، به یک نقطه خیره شده یی. بغض ات توی گلویت است، اما نمیخواهی اشک بریزی ولی آنقدر داغانی که شانههایت میلرزند. من توی سینما به عنوان یک مخاطب، دنبال این لحظهها هستم که بازیگر در آن دیده نشود، اما حس و حالش تماشاچی را تحت تاثیر قرار دهد. این چیزی است که آقای فرهادی فیلمبردار و همه عوامل دست به دست هم دادند تا تماشاگر را تحت تاثیر قرار بدهند و این وسط بازیگر است که باید گوش بدهد. خوب گوش بدهد. من سعی کردم خوب گوش بدهم اما اگر نشده، حیف. حتماً در توانم نبوده. فیلم «درباره الی» عملاً اولین بار است که شما در آن نقش مادری با درگیریهای مشخص خانوادگی بر سر بچه را بازی میکنید. میشود گفت شروع دوره یی جدید در فعالیت تان است. من قبلاً هم خیلی نقش مادر بازی کرده ام. بخشی از فیلم «دو زن»، «واکنش پنجم»، «سربازهای جمعه» یا در آستانه مادر شدن در «دعوت» حاتمیکیا. خب آنجا مساله مادری کردن و فراز و فرودهایش مطرح نبوده. بله، در این فیلم به خصوص جنس نقش با آنهای دیگر فرق داشت. یک مادر با ویژگیهای یک مادر؛ زن، مهربان، فداکار، گاهی اوقات غرغرو، گاهی اوقات متوقع و گاهی اوقات... اما همیشه عاشق و همیشه مهربان. نقش من در این فیلم لحظاتی داشت که در زندگی واقعی آن را زیاد میبینی و زیاد میشنوی. روابط بین این زوج از شخصیتهای فیلم یعنی شهره و پیمان که نیمیاز اجرای آن به من مربوط بود، در فیلمنامه خیلی واقعی به نظرم آمدند. امیدوارم روی پرده هم به همان اندازه واقعی و باورپذیر به نظر برسد. نکته دیگری هست که بخواهید مطرح کنید؟ فقط یک چیزی میخواهم بگویم؛ دلم میخواهد وقتی فیلم دیده شد یا وقتی خودم فیلم را با مردم دیدم، احساس کنم توی همه این شرایط و فراز و نشیبها، فیلم واقعاً مورد لطف همه قرار گیرد و فعالیت و کوشش من یک قدم دیگر محسوب شود؛ یک قدم رو به جلو، یا یک قدم رو به عقب. این به تنهایی خیلی فرق نمیکند. در هر دو صورت مهم این است که داری حرکت میکنی، ساکن نیستی و این یعنی پویایی. به هر حال امیدوارم خیلی مورد توجه قرار بگیرد و منتقدان هم دوستش داشته باشند و از همه مهم تر اینکه آرزو میکنم این فرصت را پیدا کنم که بتوانم در آینده هم از این دست تجربههای متفاوت را از سر بگذرانم. منبع : اعتماد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 370]