تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاهتان نكنم؟ و آن اصلاح ميان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833414114




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به مناسبت روز ملی شعر و بزرگداشت استاد محمد شهریار


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یك داستان واقعى در باره خالق "على اى هماى رحمت"

از دالانى نیمه تاریك گذشت. از مقابل نسیمى خنك به صورتش مى خورد. صداى قدم هاى نامنظم خادم مسجد در گوشش بود. كمى مانده به حوض تعلل كرد. نفس عمیقى كشید. نمى دانست چرا او را احضار كرده اند و از او چه مى خواهند. سوالات زیادى داشت كه جوابش را به زودى به دست مى آورد. اما طاقت اش تمام شده بود. كمى هم مى ترسید. مگر خطایى كرده بود كه آیت الله العظمى مرعشى نجفى او را فراخوانده بود؟ مگر ایشان او را مى شناخت؟ چه اتفاقى رخ داده است؟...بر سرعتش افزود. خادم مقابل در اتاقى ایستاد و آرام بر در كوفت. از اتاقى صدا آنها را به داخل شدن دعوت كرد. خادم در را گشود و كنار رفت. شهریار نگاهى به خادم كرد. كفش هایش را درآورد و وارد اتاق شد. آیت الله العظمى مرعشى نجفى كتابى كه روى پا داشت را بست. خواست بلند شود، شهریار شتابان به سوى ایشان دوید. دستان گرم و سفید آیت الله را گرفت. سلام كرد. خواست بر دستان او بوسه زند نگذاشت. لبخند دلنشینى بر لبان آیت الله مرعشى نجفى بود. مهربانى در چهره اش نمایان بود. شهریار كاملا منقلب شده بود. آیت الله از خادم كه بیرون اتاق ایستاده بود و آنها را نگاه مى كرد خواست تا از میهمانش پذیرایى كند.شهریار مودب كنار آیت الله نشسته بود و سر پایین انداخته بود. همچون یك شاگرد خطاكار. هیچ نمى گفت. احساس مى كرد نفس در سینه اش حبس مانده و راه به جایى نمى برد.آیت الله مرعشى نجفى آرام دست بر دست شهریار گذاشت و گفت: «آقاى شهریار... گویا این اسم تخلص شما باشد. آقاى شهریار آیا شما به تازگى ها غزلى سروده اید كه مطلع آن این است:«على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را»شهریار با شگفتى روى گرداند. آثار تعجب در چهره اش بود و دهانش نیمه باز مانده. خواست چیزى بگوید پشیمان شد. حرفش را عوض كرد.حضرت آیت الله من تعجب مى كنم. شما مرا مى شناسید؟ «من این شعر را به هیچ كس نشان نداده ام اما شما از آن مطلع هستید. خیلى عجیب است. آیت الله مرعشى تسبیحش را برداشت و گفت: شما چه زمانى این شعر را سرودید؟-حاج آقا یك هفته پیش بود، اما این ممكن نیست. هیچ كس از آن اطلاعى نداشت، آن شب حال و هواى عجیبى داشتم. احساس مى كردم لغات خودشان بر ذهنم وارد مى شود. عشق به امام در وجودم غوغا به پا كرده بود.- باید همان شبى باشد كه من از آن باخبر شدم. مطمئن هستم.- حاج آقا توضیح دهید. من كاملا حیران شده ام.- من همان شب پس از خواندن نماز و دعا خوابیدم. به یاد دارم در خواب به مسجد كوفه وارد شدم. دیدم حضرت على (ع) نشسته اند و عده اى از یارانشان كنارشان بودند.در چشمان آیت الله مرعشى اشك حلقه بسته بود. سرى تكان داد و ادامه داد: فهمیدم شعراى اهل بیت هم در آن مجلس حضور دارند. محتشم كاشانى را در میان جمع شاعران شناختم. امام با نگاهى سرشار از مهر و محبت شاعران را نگریست. احساس كردم امام در میان شاعران به دنبال كسى مى گردد. به ناگاه روى گرداندند و فرمودند: «پس شهریار ما كجاست؟»چهره شما را آنجا دیدم. به همین دلیل به محض وارد شدن به اتاق شما را شناختم.شهریار به گریه افتاد. دست بر صورت داشت و سرش را آرام تكان مى داد. آیت الله مرعشى ادامه داد: خوشا به سعادتت، امام على (ع) بسیار از شعرى كه تو سروده اى راضى هستند. از تو خواستند شعرت را بخوانى و تو كامل شعر را خواندى و من از شنیدن آن لذت بردم. شهریار آیا یك بار دیگر این شعر را برایم مى خوانید.شهریار صورتش را پاك كرد. بغض گلویش را مى فشرد. دستانش را در هم گره كرد و خواند:على اى هماى رحمت، تو چه آیتى خدا راكه به ما سوا فكندى همه سایه هما رادل اگر خداشناسى همه در رخ على بینبه على شناختم من به خدا قسم خدا رابه خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماندچو على گرفته باشد سرچشمه بقا راآیت الله العظمى مرعشى نجفى چشمانش را بسته بود. با این حال قطرات اشك بر گونه اش فرو مى ریخت.برو اى گداى مسكین در خانه على زنكه نگین پادشاهى دهد از كرم گدا رابه جز از على كه گوید به پسر كه قاتل منچو اسیر توست اكنون به اسیر كن مدارابه جز از على كه آرد پسرى ابوالعجائبكه علم كند به عالم شهداى كربلا رامطالب مرتبطتاملی در مباحث عرفانی در شعر شهریارح. عمرانی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 596]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن