واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بازي درنظريه ها
در بخش قبل به روشهاي مختلفي كه يو نانيان در تربيت كودكان به كار مي بردند ،اشاره كرديم و آراي افلاطون ،سسيرو،روسو،پستا لوزي، فرويل و ديگران را بر شمرديم. در اين بخش و در ادامه مبحث قبلي مي خوانيم:
وي در سال 1844 (م) كتابي تحت عنوان «بازي مادر» به نگارش درآورد.
ويليام جيمز، فيلسوف و دانشمند آمريكايي (1910ـ1842م) معتقد بود كه طي هفت يا هشت سال اول، ذهن كودك به ويژگيهاي محسوس اشياي مادي علاقهمند ميشود و از طريق لمس آنها، ميخواهد به چگونگي و شناخت شيء پي ببرد.
در قرن نوزدهم، هربرت اسپنسر، نظرية انرژي اضافي را كه به نام نظريه «انرژي مازاد شيلر ـ اسپنسر» معروف شده، بسيار وسيعتر از شيلر بيان كرد. وي اينگونه استدلال كرد كه: «قواي ذهني كه مدت زمان معيني ساكن بودهاند، براي ابراز خود [فرد را] تحت فشار قرار ميدهند» و نتيجه گرفت كه «بازي، بهكارگيري مصنوعي نيروهايي است كه در [غياب يا] فقدان بهكارگيري طبيعي، آنچنان آمادة تخليه ميشوند كه كودك به وسيلة اعمال خود بهخودي، به جاي اعمال طبيعي، اين فشار را تخفيف ميدهد.»
بنابراين، اسپنسر، منشأ بازي را غريزي ميداند و ميپندارد كه انرژي مازاد در جستوجوي لذت و بدون هدف [ردگيري] به كار گرفته ميشود. به عنوان مثال، ميتوانيم اين انرژي اضافي را هنگامي كه به دنبال نواخته شدن زنگ تفريح، كودكان مشتاقانه و با فريادهاي افراطآميز به بيرون از كلاس دويده و به طرف زمين بازي حركت ميكنند، مشاهده كنيم.
نظرية ديگري كه در آن قرن مطرح شده، نظرية تفريحات (سرگرمي) است كه آن را به لازاروس نسبت ميدهند. وي در ابتدا بازي را ناشي از كار عضلاني ميدانست كه در فعاليتهاي معمول زندگي به كار گرفته نميشوند.
وي معتقد بود كه اصولاً همين نيروهاي راكد هستند كه ريشة اميال و آرزوها ميشوند. بهطور كلي اين نظريه، بازي را به عنوان فرصتي براي آرامش و اعاده قواي ذهني از بين رفته، تلقي ميكند. بر اين اساس، بازي كودكان براي به دست آوردن انرژي از دست رفته، صورت ميگيرد.
استانليهال، باني نظرية فعاليتهاي ا جدادي است. وي اظهار ميدارد: «كودكان به اين دليل به بازي ميپردازند تا صحنههايي را كه اجدادشان به مقتضاي زندگي خود ايجاد كرده بودند، تجديد كنند. دوران كودكي نيز بدين دليل، دوران پرداختن به تجديد آن صحنههاست كه بهترين موقعيت براي تصفية اعمالي را كه در زندگي آينده نياز به آنها نخواهد بود، دارا است».
هال، مرحلة تولد تا رشد كامل [يا بلوغ جسمي ـ رواني به تعبير امروزين] را به تطور و تكامل [تاريخ طبيعي] انسان تشبيه ميكند و ميگويد كه كودك در بازي، اعمال و رفتار انسان ماقبل تاريخ را تكرار ميكند؛ مثلاً زماني كه از درخت بالا ميرود و يا از شاخه آويزان ميشود، نشانة دوراني است كه انسان مرحلة ميموني را طي كرده است. كودك بين 8 تا 12 سالگي به ماهيگيري، شكار و خانهسازي ميپردازد كه نشانة زندگي انسان شكارورز را در خود دارد.
او معتقد به توارث بوده و ميگويد كه تجارب يك نسل، از طريق توارث به نسل بعد انتقال مييابد.
جان ديويي (1952 ـ 1859م) عقيده داشت كه يادگيري در جريان تلاقي اشيا با نيازهاي شخصي است كه به بهترين وجه صورت ميگيرد؛ چرا كه در اين فرآيند، يادگيري نيازمند تعامل با افراد، اماكن و ايثار است. بدين ترتيب، بازي داراي ارزش تربيتي وسيعي است و اولين يادگيري كودك نسبت به جهان اطرافش، از طريق بازي است.
مارگارت مكميلان (1931 ـ 1860م) اولين درمانگاه آموزش را به كمك خواهرش در سال 1908 و اولين پرورشگاه آموزش را با جهتگيري [به سوي استفاده از] بازي [به عنوان روش پرورشي و آموزشي] در سال 1904 بنيان گذارد.
ماريا مونته سوري ايتاليايي بر يادگيري كودكان در سنين ابتدايي تأكيد ميورزيد. كار او سه كيفيت برجسته داشت كه عبارتاند از:
1) هماهنگ كردن كار مدرسه با در نظر گرفتن خصوصيات فردي كودك
2) تأكيد بر آزادي كودكان در انتخاب موارد و فعاليتها
3) آموزش عملي و حسي در جريانa زندگي.
كارل گروس (1946 ـ 1861م) رشد تفكر و فعاليت را در بازي مشاهده كرد و در كتابي تحت عنوان «بازي آدمي»، تحليلي از بازي به عمل آورد. وي اولين كسي است كه از شناخت اين موضوع شگفتزده شد كه «چرا بازي صورتهاي متنوعي دارد؟».
نظرية سلسله مراتبي او كه از مطالعات حيوانات ناشي ميشود، بازي را به معناي دستيابي به رشد و نمو تعريف ميكند.
گروس، همچنين بازي را به صورت ارزش ايمني براي تخفيف احساسات منفي و مخرب كودكان مورد توجه قرار ميدهد. از نظر اول، همانطور كه بازي جانوران در حكم تمرين غرايز مشخص و معيني مانند غريزة پيكار و شكار است، كودكي هم كه بازي ميكند، ادراك، هوش و تمايل خود را با آزمايش كردن و همچنين كنشهاي اجتماعي آيندهاش را در اين كار (بازي) تمرين كرده و قوت ميبخشد.
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1711]