تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند، خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804648295




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قدم زدن بربستر درياي کهن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قدم زدن بربستر درياي کهن
قدم زدن بربستر درياي کهن   نويسنده: محمد رضا ميرزاده   سفر به پارک ملي کوير، يکي از مهم ترين مناطق طبيعي جانوري ايران  

نه«سرنگتي» درآفريقا و نه «يلواستون» در آمريکا. اينجا«پارک ملي کوير» است در ايران، بدون هيچ لقبي عاريت گرفته شده از فرنگ و بدون هيچ مانندي. نامي که در ابتدا ذهن خيلي ها را به ماسه هاي روان و رمل طلايي مي برد. زميني را مجسم مي کند بدون آب و علف که تا چشم کار مي کند، خاک است و خاک است و خاک. اما اينجا چشمه حيات است؛ منطقه اي بکر و امن براي گياهان و جانوراني که نسلشان رو به انقراض است و در معرض تهديدند:از پستانداران بزرگ و کوچک گرفته تا خزندگان و دوزيستان ناياب. درختان تاغ گرفته تا بوته هاي قيچ و درمنه در جادوي کوير به هم پيوند خورده اند. کويري که ماسه هاي رواني دارد اما در ميان ماسه هايش زندگي جريان دارد. اينجا چشمي به آسمان است و چشمي به زمين؛ شب ها بايد سربه هواي آسمان بود تا ستاره ها را از دست نداد و روز بايد سربه زير راه بود تا ردي، نشاني، چيزي از ساکنان کويريافت. «قصربهرام»را اهالي نجوم بهتر از ديگران مي شناسند. تنها کاروانسراي سنگي ايران است و محل خوبي براي رصد ستارگان. در سفر به دل پارک ملي کوير، اينجا نخستين جايي است که قرار مي گيريم. مي گويند شاه عباس صفوي دستورداده تا اين کاروانسرا را بسازند؛ بر سر سه راهي اصفهان، خراسان، و مازندران. جايي که مسير جاده ابريشم بوده. از گرمسار امروز،60کيلومتري فاصله دارد. در منطقه از جايي به بعد که نشان آسفالته تمدن حذف شد، در دل کوير آمديم تا به قصر رسيديم، قصري که زماني آب نداشته و برايش از «چشمه شاه»در کوهپايه«سياه کوه»آب آورده اند. جويباري که از سنگ سفيد کشيده اند و آب را هدايت کرده اند به کاروانسرا. مي گويند محلي که براي کاروانسرا انتخاب کرده اند، خاص است؛ به قول امروزي ها استراتژيک. در تابستان هاي طاقت فرساي کويرخنک است و در زمستان ها هم گرم. تا همين چندماه پيش، پاسگاه محيط باني سازمان محيط زيست داخل کاروانسرا بود و از همين جا بود که محيط بانان، عرصه 420هزار هکتاري پارک ملي را مديريت مي کردند تا مبادا نگاه ناپاکي، جبير، هوبره، قوچ و ميش يا کل و بز را به طمع شکار، چشم چراني کند. حالا محيط بان ها خارج از کاروانسرا به ساختماني کمي دورتر اسباب کشي کرده اند که برسردرش نوشته شده:«مرکز تحقيقات پارک ملي کوير.» بالاتر از کاروانسرا، جاده اي قديمي قرار دارد که به «جاده سنگفرش»مي شناسندش. تقريبا گرداگرد پارک را زمين هايي فراگرفته که سطح آب درون آنها بسيار بالاست و بيشتر به باتلاق مي مانند. عبور از آنها مشکل و خطرساز است. در دوران صفوي، مسيري اينجا سنگريزي شد تا اسب و درشکه هايي که عزم سفر«ابريشم» کرده بودند، به راحتي از آن عبور کنند. بقاياي جاده سنگفرش، هنوز در شمال پارک باقي است. شب هنگام به اينجا رسيده ايم.«امير حسين خالقي» که کارشناس حيات وحش است و عضو انجمن تخصصي«طرح سرزمين»،راهنماي ماست. او يکي از کارشناسان پروژه بين المللي حفاظت از يوزپلنگ آسيايي است و در عمليات دوربين گذاري در پارک ملي کوير براي تعيين جمعيت يوزپلنگ در منطقه نقش داشته.برسردو راهي هاي جاده آنچنان با اطمينان مي پيچد که گويي تابلوهاي راهنمايي نامرئي برسرآنها قرار دارند که فقط با چشم بصيرت يک کارشناس حيات وحش مي توان آنها را ديد. آسمان پرستاره  

کافي است نگاهي به آسمان بيندازيم؛ کهکشان راه شيري اينجاست اما پيدا کردن دب اکبر و ستاره قطبي چندان ساده نيست؛ آن هم در آسمان پرستاره شب هاي کوير.پايين تر و در جنوب شرقي قصر بهرام، سياه کوه جا خوش کرده؛ يکي از سه قله پارک ملي که سنگ هاي سياه رنگ آن از دور رخ مي نمايند. سياه کوه جاندارا ن زيادي را در خود جاي داده؛ قوچ و کل و پلنگ. پاي آن، کاروانسرايي ديگر است که به «عين الرشيد» معروف است. ظواهر عين الرشيد نشان مي دهد که کاروانسرايي مخصوص افراد عام است، برخلاف قصر بهرام که مجلل ساخته شده و شاهان و افراد قدرتمند روزگار در آن اقامت مي کرده اند. در فاصله ميان عين الرشيد تا قصر بهرام، دشتي با بوته هاي «درمنه»، «کاروانکش» و معدودي «قيچ»است که اگر روز باشد، با کمي دقت مي توان جبيرها را در ميانشان ديد. خاک هم آن قدر سست است که اگر راننده اي ناوارد باشد، خودرو به حاشيه جاده مي رود. خالقي مي گويد چشمه اي که پشت عين الرشيد است و هم نام آن، معمولا محل تجمع حيواناتي است که براي نوشيدن آب راهي آنجا مي شوند «چشمه سرخ»هم در همين حوالي است. جايي که بيشتر از 20سال قبل سيد بهزاد يوسفي که علاقه مند به حيات وحش است، به همراه آقاي ميران زاده ، رئيس وقت پارک ملي کوير، موفق شدند در نزديکي آن از دو يوزپلنگ عکاسي کنند. همين عکس بود که باعث شد تا در سال هاي پس از انقلاب بقاي يوزدر پارک ملي کوير بار ديگر اثبات شود. البته آخرين بار هم همين اواخر ديده شده اند؛ بالاتر از عين الرشيد،در منطقه اي به نام«دره بادامي»يوزپلنگ ها جلوي دوربين رفتند که اخبارش را روزنامه ها در دي ماه سال گذشته منتشر کردند. دريچه اي به درياچه نمک  

از کنار عين الرشيد، باز هم بايد حرکت کرد.هنوز عجايب اين تکه از زمين مانده تا مسحورمان کند. صبح زود از جاده اي مي رويم که به جنوب غربي پارک ملي مي رود. جاده از کوه هاي کوتاه قد طلايي رنگ به نام«آب محله»سردر مي آورد که در نزديکي آن آب انباري قديمي براي جمع آوري آب باران است و به آن«حوض قيلوقه»مي گويند. آبي که در آن جمع مي شود به خاطر نمک فراوان خاک، لب شور است. اينجا انتهاي سياه کوه است. اگر به سياه کوه پشت کني، تنها زميني صاف مي بيني؛ آن قدر که انتهاي آن در چشم جاي نمي گيرد. تنها در گوشه اي خطي سفيد رنگ نظر را جلب مي کند که در سيراب با عمق نگاهمان بازي مي کند. درياچه نمک؛ مرز غربي پارک. حتي در همين زمين پست هم باز جبيرها را مي توان ديد. از حوض قيلوقه راهي است که به موازات مرز غربي پارک به طرف جنوب مي رود. از زمين هاي پستي عبور مي کند که کمتر در آن گياهي ديده مي شود مگر گياهان شورپسند. پاي سياه کوه، چشمه اي ديگر است. محيط بان ها به آن«چشمه خري» مي گويند و احتمالا وجه تسميه اين نام، مربوط به زماني پيش از سال هاي دهه 1360مي شود که گورخرهاي آسيايي در پارک ملي کوير منقرض نشده بودند. کمي آن سوتر از چشمه، درختي است که براي کارشناسان طبيعت بسيار مشهور شده؛«درخت راز»؛نامش را ما انتخاب کرده ايم! چون «دوربين تله اي» پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايي، توانسته پاي اين درخت از انواع و اقسام حيوانات پارک ملي عکس برداري کند. فقط12عکس متعلق به يک يوزپلنگ نر و تعدادي عکس هم از پلنگ، گرگ، روباه شني، قو چ و ميش، جبير وشغال . هنوز دوربين روي يک سنگ قرار دارد و مترصد عبور حيواني است تا عکسش را شکار کند. حدود40عکس و فيلم جديد در حافظه دوربين ثبت شده. دوبار يوزپلنگ، سه بار پلنگ، يک بار روباه شني و چند بار جبير جلوي دوربين ژست گرفته اند. رد پايشان اطراف درخت مشخص است. احتمالا اين ردپاهاي يوزپلنگ، از آن همان يوزپلنگي است که 12بار جلوي دوربين رفته، حيوان هنوز قلمرويش را تغيير نداده است. استراحتگاه فصلي  

گه گاه مسير رودخانه اي فصلي و سيلابي ، جاده را قطع مي کند. حيوانات دو طرف بستر اين رودخانه هاي خشک، زير سايه هاي کوچک ديواره هايي که آب آنها را شسته، استراحت مي کنند. اين تکه سايه ها غنيمتي است در کوير. به اميد اينکه شايد هوبره اي را در اين سايه هاي غنيمت ببينيم، از مسير اصلي منحرف مي شويم و به بستر خشک رودخانه «قاسم بکي»مي زنيم. در مسير ناهموار رودخانه، حجمي حنايي رنگ تکان مي خورد و ابتدا اندکي در امتداد رودخانه مي دود و بعد با چابکي مسير شکاف ميان دو تپه را با يک جست بلند بالا مي رود و از نظر پنهان مي شود. يک کاراکال؛ گربه اي که در کنار ديگر خويشاوندان خود يوز، پلنگ و گربه شني،در کوير زندگي مي کند. سهم ما اما از اين تجلي نابهنگام، چند عکس کمي ناواضح مي شود و هيجاني که زيبايي اين گربه به دلمان انداخت. بخت يارمان بود!بازي رنگ هاي خالص پهنه کوير و کوهپايه سياه کوه با حناي پررنگ اين تيزپا کامل شد. سرخوشانه به جاده دو کويره باز مي گرديم و اندکي جلوتر، در افق ديدمان ناهمواري هايي پديدار مي شود که خدا مي داند از چه رونامشان را .«کلوت هاي ترکمني» گذاشته اند. سربازان طبيعت  

مقصد اول ، پاسگاه «سفيد آب» است. محيط بان ها دور يک سفره نشسته اند و ناهار مي خورند. اصرارمان مي کنند که هم سفره شويم؛ استکاني چاي و گپ و گفت با سربازان طبيعت. برايمان از دستگيري سه متخلف تعريف مي کنند؛«باردومشان بود که غيرقانوني وارد پارک مي شدند؛ اولين بار يک جبير ماده شکار کرده بودند و به دام محيط بانان افتادند. دادگاه جريمه شان کرد و آزاد شدند اما برايشان درس عبرت نشد و باز هم آمده بودند. اين بار هنوز دست به اسلحه نبرده بودند و حيواني را شکار نکرده بودند که محيط بان ها سررسيدند و کت بسته از پارک ملي بيرونشان کردند. محيط بان ها مي گفتند که آه جبيبر ماده پاگيرشان مي شود، عذاب مي کشند. همه محيط بان هاي پارک18نفرند که نوبت به نوبت به پاسگاه مي آيند. تعدادشان کم است اما اجازه نمي دهند کسي به پارک دست درازي کند. پارک برايشان خانه است و هر چه در آن، ناموس.» چند قدم دورتر از پاسگاه آبشخوري است که حيوانات زياد به طرفش مي آيند. همان حيواناتي که به محض ديدن انسان فرار مي کنند. انگار مي دانند که محيط بان ها خطري برايشان ندارند که آزادانه به پاسگاه نزديک مي شوند، آب مي خورند، استراحت مي کنند و مي روند؛ بي هيچ دلهره اي. خالقي مي گويد در کنار اين آبشخور روزغي زندگي مي کند که در تمام دنيا فقط در همين چند متر جا يافت مي شود؛ وزغ کويري يکي ديگر از عجايب پارک ملي کويراست. بايد از نور روز براي عکاسي استفاده کرد. غروب نزديک است که حرکت مي کنيم. قصد داريم شب را در پاسگاه «مُلک آباد»در شرق پارک بگذرانيم. از کنار دو کوه عبور مي کنيم. «عربيه »و«چخماقيه» که در ميانشان «زهگاه» قرار گرفته. مي گويند زهگاه معدن طلا بوده و هنوز هم بقاياي دالان هاي دست کن آن باقي مانده. معدن طلا در ميان کوير؛ طلا در طلا! از سال 1355که سازمان محيط زيست آن زمان تصميم گرفت تا اين منطقه را «پارک ملي»اعلام کند. ديگر هيچ فعاليت انساني در آن انجام نمي شود. معدنچي ها و گله دار ها از پارک بيرون رفتند و زمين را براي جانوران گذاشتند.سازمان مي گويدکه «پارک ملي کوير هيچ فعاليت انساني انجام نمي شود»،برخلاف خجير و سرخه حصار که جانوران اماني ندارند. شکافي در زمين و زمان  

آنها که از زير و بم سردر مي آورند مي گويند که خيلي از خشکي هاي حالاي سرزمين کهن ما، بستر دريايي بزرگ بوده؛«تتيس».براي همين است که اينجا به بقاياي دريا برمي خوريم. کمي آن سوتر از عربيه و چخماقيه، دره اي است که سنگ هايي طلايي آن را در برگرفته و صخره ها اشکالي موج گونه ساخته اند. بربستر اين موج هاي سنگي اما، دريايي است. فسيل ها يا«سکه هاي دريايي»،که خدا مي داند چند ده هزار سال پيش زنده بوده اند و حالا باقيمانده صدف گونه بدنشان، اينجا - در ميان خاکي که ديگر سنگ شده - به جاي مانده است. نوادگانشان هنوز در خليج فارس، درياي عمان و آب هاي آزاد جهان زندگي مي کنند. اينجا را «نعلبکي ها» مي گويند. شايد به اين خاطر که اين سکه هاي دريايي، شبيه نعلبکي واژگوني هستند که در مرکزشان، ستاره پنج پرريزي نقش بسته و به مرکز ستاره، گلي با پنج گلبرگ بيضي شکل رخ مي نمايد. بچه هاي ساحل جنوب، سکه هاي دريايي که نوادگان همين سکه ها هستند. را از درياي پارس بيرون مي آورند و به عنوان سوغات به مسافران مي فروشند؛ هرسکه 200تومان. حالا کسي چه مي داند اين سکه ها که از روزگار سپري شده اين زمين سالخورده حکايت دارند، هر کدام چقدر مي ارزند؟ هر چند هنوز هم باورش براي ما مشکل است که اين زمين روزگاري بستر تخم ريزي ماهي ها و رقص آبزيان آب شوربوده، اما زمان تنگ، اجازه درنگ بيشتر در اين بستر آفتاب سوخته دريا به ما نمي دهد. خالقي عجله دارد؛ مانند کودکي که از محل گنجي گرانبها آگاه است و همسالان را به اصرار پي خود فرا مي خواند. هنوز مزه برخورد با اين گنج طبيعي از کاممان نرفته که بازهم از جاده اصلي منحرف مي شويم و باز هم در مسير رودخانه اي فصلي، به طرف کوهي نه چندان بلند مي رانيم. چند ده متري، بيشتر به کافر کوه نمانده که درون دره اي باز مي پيچيم و باز هم آنچه در انتهاي دره مي بينيم، باور نمي کنيم؛ شکافي به عرض تقريبا پنج متر، کوه را به دو قسمت تقسيم کرده. شکافي ميان زمين و زمان. درست زماني که در سمت چپ شکاف، آفتاب تازه در حال غروب است، در سمت راست ديگر شب شده است. در ميان شکاف، بستري است که گويي همانند پياده رو، شن ريزي شده؛ پياده رويي به طول چهار کيلومتر. پرتوهاي نور خورشيد - حتي اگر صلات ظهر باشد - فقط مي توانند دزدانه و به زحمت خود را به کف شکاف بنمايانند. شايد به همين دليل هم «ظلمات» نام گرفته. در داخل، ديواره ها مکمل هم اند؛ جوري که انگار دستي از غيب دو طرف کوه را کشيده و درونش شکافي چهار کيلومتري انداخته است. اميرحسين خالقي مي گويد که احتمالا آن دست غيب، زلزله بوده و دو طرف را به سويي رانده است. آفتاب غروب مي کند، فرصت عکاسي در نور روز را از دست مي دهيم. اما عکس برداري زير نور ماه، رمز و راز ظلمات را دو چندان مي کند؛ آسمان پرستاره امتداد کهکشانش در شکاف ظلمات گم مي شود. مهتاب غروب مي کند؛ سکوت. مقصد پاسگاه مُلک آباد است که ستيغ «کوه نخجير» را بالاي سردارد. شب را با مرور تصاوير روز، صبح مي کنيم. ردي برخاک  

از پشت پاسگاه ملک آباد راهي است که کوه نخجير را دور مي زند و راه شمال پيش مي گيرد. در پس زمينه همين راه است که برسينه کش سرخ يک کوه، باريکه فيروزه اي رنگ، نظرها را جلب مي کند. اگر دماوند به قول ملک الشعراي بهار«زآهن به ميان يکي کمربند» دارد، درعوض«گدار سبز»،گردنبندي فيروزه اي را زينت گردن خود کرده است. دره پشت کوه نخجير، مسيري است که بايد از آن عبور کنيم. در همين دره، دوربين تله اي ديگري وجود دارد که قبلا عکس يوزپلنگ گرفته است. از جلوي دوربين عبور مي کنيم، اما چيزي روي زمين، نظر اميرحسين خالقي را جلب مي کند. مي ايستد و از ماشين پياده مي شود تا با دقت بررسي کند؛ رد يوزپلنگ! رد پا تازه است و مستقيم از جلوي دوربين رد شده. اميرحسين خوشحال است. مي گويد:«احتمالا همان يوز هميشگي است، اما هر بار ديدن ردپايش خوشحال کننده است. يعني هنوز زنده است.» از سال ها قبل که خيلي ها فکر مي کردند يوزپلنگ در ايران منقرض شده، در همين پارک ملي چند يوزپلنگ زندگي مي کردند. اصلا از همان ابتدا، وجود يوزپلنگ ها بهترين دليل براي انتخاب کويرمرکزي ايران به عنوان پارک ملي بود. حالا آنها آزادانه در همين پارک امن جولان مي دهند؛ هر وقت که دلشان خواست قوچ يا جبيري را شکار مي کنند، يا دنبال خرگوش ها مي کنند و دلي از عزا در مي آورند. هر وقت هم که خواستند از اينجا مي روند و در گوشه اي ديگر جفتي اختيار مي کنند و تشکيل خانواده مي دهند. اين يوزپلنگ هاي آسيايي که در تمام آسيا از بين رفته اند و حالا فقط در کشور ما زندگي مي کنند، خيلي عزيزند و براي خودشان سرخوش اند. حکم ناموس دارند براي حيات وحش ايران. فرودگاه کويري   هنوز دو ساعتي تا قصربهرام راه داريم. قصر بهرام مقصد اول و آخر است. دشت نسبتاً همواري را به طرف شمال غربي پي گرفته ايم که ما را به جاده سنگفرش و قصربهرام مي رساند. در دوردست جاده ساختمان يک طبقه کوتاه مشخص است. مي گويند «خانه هاي آمريکايي».آمريکايي ها پيش از انقلاب مي خواستند در اينجا به دنبال نفت بگردند، اما يک آمريکايي ديگر توانست دلايلي را بياورد که دولت آن زمان را از صرافت استخراج نفت بيندازد. پروفسور «هرينگتون»در آن زمان مشاور عالي سازمان محيط زيست بود و از طبيعت ايران اطلاعاتي داشت که شايد هيچ کارشناس محيط زيستي نمي دانست. مي گويند او در پارک ملي شدن اين منطقه نقش داشته است. پروفسور هواپيمايي کوچک داشت که هر وقت هواي سرکشي به کوير به سرش مي زد، آن را آتش مي کرد و در نزديکي همين خانه هاي آمريکايي به زمين مي نشاند. همان زمين همواري که در شمال پارک قرار دارد و به آن فرودگاه مي گويند. فرودگاهي بدون برج مراقبت و سالن انتظار. هنوز هم در کتاب هاي علمي، آمارها و اطلاعات هرينگتون معتبر است و خودش هنوز هم آرزوي بازگشت به ايران و گشت و گذار در طبيعت دارد. اين را شاگردانش در آمريکا مي گويند. حالا فرودگاه طبيعي هرينگتون را هوبره ها براي فرود استفاده مي کنند. پرنده هايي که ترجيح مي دهند کمتر پرواز کنند تا مبادا بال هاي سياه و سفيدشان توجه صيادان را جلب کند و جوجه ها درون لانه بدون غذا بماند. اگر کسي بخواهد عکسي از هوبره داشته باشد، بايد آرام نزديکش شود. زيرک است، امان نمي دهد و با پاهاي بلندش مي دود. اگر بدوي، مي پرد! عرب هاي حاشيه خليج فارس عاشق هوبره اند، نه به خاطر پروازش و رنگ هاي شکمش که اينها را سهراب سپهري خوب مي شناخت، بلکه به دنبال آنند تا شکمي سير کنند و در خواب قيلوله شان از شکاري ظفرمندانه خشنود باشند. هر سال مي آيند، مي زنند، مي خورند، مي روند! آب هم از آب تکان نمي خورد، البته نه در پارک ملي کوير که حفاظت شده است. قصر بهرام ديگر چندان دور نيست، چيزي نمانده تا کوير را از پاشنه در کنيم و در جاده هاي آسفالته، مقصدمان پايتخت باشد. بايد از آخرين لحظات سفر استفاده کرد. معلوم نيست باز هم مي توان ظلمات را، درخت مقدس را، نعلبکي ها را و ردپاهاي يوزپلنگ را ديد يا نه. ديگر چيزي نمانده تا پيمانکارهاي وزارت نفت راهي کوير شوند. مي خواهند طلاي سياه از دل درياي طلاي کوير بيرون بکشند. مجوزشان هم صادر شده ؛ قسم خورده اند که کوير را نابود نمي کنند، ولي «دم خروس»از عسلويه و خوزستان بيرون زده است!مي گويند مي خواهند در دل خاک، گاز ذخيره کننده تا در زمستان ها اگر جريان گاز قطع شد، بتوانند گاز پايتخت را براي 10روز تامين کنند. در عوض شوراب عمق زمين را به گياهان کوير هديه کنند. !معامله پاياپايي است! بايد چشم ها را پر کرد، هر لحظه را ثبت کرد تا آيندگان ببينند و بدانند. کوير اگر پارک ملي است نه به واسطه نفت، که به واسطه همه زيبايي ها و جانداران بي همتايش اين لقب را برازنده خود کرده؛ و تا ابد کوير است. و .گرنه نفت، تمام شدني است. منبع:مجله سرزمين من شماره 60  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 674]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن