تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
خرید سوسیس پرکن اصل با گارانتی
تشخیص دیسک و صفحه اصلی از تقلبی (6 راه ساده)
بهترین روش های چاپ جعبه محصولات + ویژگی ها و کاربردها
بهترین روش های چاپ جعبه محصولات + ویژگی ها و کاربردها
ده راهنمایی برای نوازندگان مبتدی یوکللی
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1806659456
برائت شهيد عليرضا موحد دانش از آمريكا و استعمارگران
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: علي روي تپه نشسته بود، گاهي به غروب خورشيد زل مي زد و گاهي سرش را بين زانو هايش خم مي كرد و با تركه اي شن هاي بين دو پايش را به بازي مي گرفت، تركه در دست چپش بود و دست مصنوعي اش كنار تنش آويخته بود. علي مكّه مي ري؟! سر برگرداند و دوستش را ديد كه تپه را بالا مي آمد. پرسيد: چه طور مگه؟ دوستش كنارش ايستاد، سايه اش در كنار سايه علي كش آمد و در شيب پشت سرش شكست. يه سهميه حج برام جور شده ، ولي به خاطر در پيش بودن عمليات نمي تونم برم. علي به خورشيد نارنجي نگاه كرد و گفت: خُب منم نمي تونم. عمليات به اين زودي نيست، تداركاتش اين روزا انجام مي شه، دلم مي خواد حالا كه قسمت خودم نيست، نصيب تو بشه. علي در فرودگاه، ميان تعدادي از اقوام كه براي بدرقه آمده بودند، مقابل مقدار زيادي جزوه هاي كوچك ترجمه شده و عكس مستأصل مانده بود، مي خواست آنها را با خود ببرد و سعي در جاسازي كردن آن ها در لوازم خود داشت. رو به پدرش گفت: بايد اين جزوه ها و عكس ها رو ببرم، چه طوري، نمي دونم؟ اطراف را كه نگاه كرد، خيلي ها مشغول انجام اين كار بودند. در اين احوال جواني جلو آمد و گفت: حاجي مي خواي بري مكه؟ علي گفت: بله ! چطور مگه؟! عكس ها و جزوه هات رو برات جاسازي كنم؟ علي ايستاد و قبل از آن كه جواب بدهد جوان مشغول شد، عكس ها و جزوه ها را به راحتي در وسايل شان جاسازي كرد و مقداري را هم با خود برد. علي از آغوش همراهانش بيرون آمد و سوار هواپيما شد، در شهر مكه تظاهرات عليه آمريكا و اسرائيل ، چيزي شبيه به تظاهرات برائت از مشركين برگزار مي شد. تعدادي از مأمورين امنيتي عربستان براي متفرق كردن جمعيت آمده بودند، در شلوغي جمعيت ، علي جلو مي رفت و مأمورين سعودي را در آغوش مي گرفت و مي بوسيد. مأمورين كه يكي يكي جابه جا مي شدند، پشت آن ها عكس امام خميني (ره) چسبيده بود، آن ها كه متوجه چسباندن عكس توسط علي شدند، او را شناسايي كرده و با خود بردند، او را بازداشت كردند. علي به محض ورود به سلول انفرادي متوجه عكس فهد شد، عكس بالاي در ورودي سلول، روي ديوار قرار داشت، وقتي درِ زندان را بستند، از جا بلند شد و عكس امام را جاي عكس فهد قرار داد. بعد از مدتي كه نيروهاي امنيتي سعودي به سراغش آمدند، عكس فهد نبود و به جاي آن، عكس امام (ره) نصب شده بود؛ عصباني شدند و داد و فرياد راه انداختند، كه چرا اين فرد را درست نگشتيد. آنها بعد از اين كه او را گشتند و چيزي به دست نياوردند، عكس امام را برداشتند و عكس ديگري از فهد آنجا گذاشتند، در را بسته و رفتند. براي آوردن شام كه آمدند و در سلول را باز كردند، ديدند كه دوباره به جاي عكس فهد تصوير امام ره در آنجاست، اين بار خيلي عصباني شدند و به عربي با يكديگر سخناني رد و بدل كردند و او را بار ديگر گشتند و اين بار هم چيزي به دست نياوردند و پرسيدند: اين تصاوير را از كجا مي آوري؟ علي گفت: اينا از غيب برام مي رسه. يك نيرو بهعنوان مراقب در سلول گذاشتند تا بفهمند اين عكس ها از كجا به او مي رسه. علي آنقدر صبر كرد تا در يك فرصت مناسب، چشم مأمور را خواب گرفت، بلند شد و سريع جاي عكس ها را عوض كرد، وقتي صبح دوباره آمدند و وضعيت را به همان شكل ديدند خيلي عصباني شدند و به مأمور پرخاش كردند. مأمور كه از اين جريان اظهار بي اطلاعي مي كرد به آن ها گفت: من تا صبح از او چشم برنداشتم، به خدا قسم نمي دونم اين تصوير را از كجا آورده. براي اين كه از كار علي سر در بياورند، او را به سلول ديگري بردند، ولي باز همان برنامه براي بار ديگر اجرا شد. آنها به خاطر اين وضعيت ناراحت بودند تا اين كه پس از 48 ساعت بازداشت، آزادش كردند. علي وقتي اين ماجرا را براي دوستانش تعريف مي كرد در آخر صحبت اش مي گفت: عقل شون نمي رسيد كه اين دست مصنوعي مرا بگردند. حاج علي موحد بعد از بازگشت از سفر حج، راهي جبهه شد و در عمليات مطلع الفجر- در منطقه عملياتي گيلان غرب- حضور جدي و فعال داشت. پس از عمليات مطلع الفجر با كوله باري از تجربه و دانش نظامي، به عنوان فرمانده گردان، در تيپ المهدي (عج) شيراز، به فرماندهي سردار حاج علي فضلي در عمليات فتح المبين شركت نمود. او در عمليات بيت المقدس با سمت فرمانده گردان حضور داشت، برادر ايشان محمدرضا موحد دانش در اين عمليات به شهادت رسيد. عمليات بيت المقدس يكي از مهم ترين و حساس ترين عمليات هايي است كه طي 8 سال دفاع مقدس به وقوع پيوست. اين عمليات و آزاد سازي خرمشهر براي ايران به عنوان يك مسأله حيثيتي مطرح بود و زماني به وقوع پيوست كه ما در شرايط سخت و بد جنگ قرار داشتيم. كمبود امكانات از يك طرف و بحران هاي داخلي از طرف ديگر ، رزمندگان اسلام را در تنگنا قرار داده بود. انجام اين عمليات موفقيت آميز با آن اوضاع و احوال، از عجايب بود و موجب حيرت همگان شد. عليرضا موحد، در تاريخ 14 مرداد 1362 در عمليات والفجر 2 در منطقه حاج عمران، در حالي كه فرماندهي تيپ 10 سيد الشهدا (ع) را بر عهده داشت به شهادت رسيد. ك/4 693/1027
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]
-
گوناگون
پربازدیدترینها