تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات عقل تحمّل نادانان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820303884




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چشم انداز ادبيات داستاني پس از انقلاب (4)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چشم انداز ادبيات داستاني پس از انقلاب (4)
چشم انداز ادبيات داستاني پس از انقلاب (4)   نويسنده : رضا رهگذر   * تغيير در نسبت بين تعداد عناوين رمان، داستان بلند و مجموعه داستان كوتاه   همچنان كه مي‌دانيم، سير‌ِ داستان‌نويسي جديد در ايران، همچون بسياري ديگر از كشورهاي جهان سوم، به خلاف‌ِ جريان‌ِ آن در غرب بوده است. به اين ترتيب كه، اگر در مغرب‌زمين، از حدود چهارصد سال پيش، كار‌ْ از رمان‌نويسي آغاز شده و تنها نزديك به صد و هفتاد سال است كه داستان كوتاه در آنجا مطرح شده و پا گرفته است، در كشورهايي با وضعيت ما، آغاز‌ِ اين جريان، با داستان كوتاه بوده، و بعدها ـ آن هم با وسعت و شتابي به مراتب كمتر ـ نوشتن رمان و داستان بلند، رونق و رواج گرفته است. به گونه‌اي كه عدة رمان‌نويسان‌ِ قابل‌ِ تأمل‌ِ ما تا قبل از انقلاب، در مجموع به مراتب كمتر از نويسندگان داستان كوتاه، و تعداد رمانها و داستانهاي بلند‌‌ِ آن مقطع زماني نيز كمتر از مجموعه داستانهاي كوتاه است. « نويسندگاني كه ابتداي به ساكن با رمان‌نويسي كارشان را شروع كرده باشند استثنا هستند. من وقتي در كتاب نويسندگان نام‌آور معاصر از سي و يك نويسندة معاصر صحبت مي‌كنم، فقط سه نفر هستند كه از اين قاعده مستثني‌اند. يكي تقي مدرسي با رمان يكليا و تنهايي اوست. ديگري علي‌محمد افغاني با رمان شوهر آهو خانم، و سومي هم رضا براهني است. بقية نويسندگان ـ از جمالزاده گرفته تا هدايت و بزرگ علوي و ديگران ـ همه با داستان كوتاه كارشان را شروع مي‌كنند.1» اين امر، دلايل مختلفي داشت. يكي از اين دلايل، نبود‌ِ سنت‌ِ تاريخي‌ِ رمان‌نويسي‌ِ منثور در كشور ما، در مقابل سنّت‌ِ ديرپا و پربار حكايت‌نويسي بود. ديگر، نبودِ‌ امكان داستان‌نويسي به شكل حرفه‌اي در عمدة كشورهاي جهان سوم، از جمله ايران بود. به عبارت ديگر، در آن زمان، هيچ نويسنده‌اي نمي‌توانست صرفا‌ً از طريق داستان‌نويسي و حق‌التحرير آثار خود، گذران‌‌ِ زندگي كند. عمدة نويسندگان‌ْ داراي مشاغل‌ِ رسمي اداري و مانند آن بودند‌ـ كه اغلب‌ْ هيچ ارتباطي با داستان‌نويسي نداشت ـ و تنها در اوقات فراغت اندك، گسسته و نامنظم خود، به نوشتن داستان مي‌پرداختند. در چنين شرايطي نيز، بيشتر مي‌شد «داستان كوتاه» نوشت تا داستان بلند يا رمان. چه، نوشتن رمان، معمولا‌ً نيازمند مجال‌ِ زماني‌ِ وسيع، پيوسته، و دوري از مشغله‌هاي ذهني ديگر است. نداشتن بازده مالي در حداقل‌ِ كار نويسندگي نيز، از ديگر عوامل ركود رمان‌نويسي در آن دوران بود. خاطرات و يادداشتهاي به جا مانده از اهالي قلم و نشر آن سالها، حاكي از آن است كه حتي نويسندگان بسيار مشهوري چون صادق هدايت نيز، يا برخي از كتابهاي خود را با هزينة شخصي به چاپ مي‌رساندند و سپس نيز بخشي از آنها را، به رايگان، به اين و آن هديه مي‌دادند، يا اگر هم حق‌التحريري بابت آنها دريافت مي‌كردند، بسيار ناچيز بود. بنابراين، حتي اگر نويسنده‌اي داراي پس‌انداز شخصي‌اي مي‌بود كه مي‌توانست به اتكاي آن، مدتي انزوا بگزيند و اوقات خود را صرفا‌ً صرف نوشتن يك رمان بكند، هيچ تضميني وجود نداشت كه پس از اتمام كار، اثرش، اقبال چاپ و نشر توسط ناشري معتبر را پيدا كند. به علاوه آنكه، در صورت يافتن چنين بختي، حق‌التحرير دريافتي بابت آن، آن‌قدر نبود كه بتواند در حد‌‌ِ يك حقوق‌ِ كارمنديِ عادي نيز، هزينة زندگي او را، در مدت صرف‌شده براي نوشتن رمان مذكور، تأمين و جبران كند. ساده و سهل‌الوصول‌تر به نظر رسيدن نوشتن «داستان كوتاه» نسبت به رمان نيز، از ديگر عوامل‌‌ِ روي‌آوري‌ِ نويسندگان به اين قالب داستاني ـ در واقع سهل و ممتنع ـ بود. به بيان ديگر، بسياري از آن نويسندگان، با برداشتي غير فني از اين مقوله ـ و البته، بي‌آنكه اين را بر زبان بياورند ـ نوشتن داستان كوتاه را، مقدمه و تمريني براي ورود به عالم داستان بلند و رمان تلقي مي‌كردند! كمي‌ِ تجربه از زندگي، فقر‌ِ دانش روانشناسي و اجتماعي و ضعف تخيل را نيز بايد به مجموعه عوامل پيشگفته، افزود. جامعة خفقان‌زدة راكد و مرده و فاقد حماسه و تلاطمهاي واقعي و نقطه‌عطف‌هاي تاريخي جذاب و غرور‌انگيز، و زندگيهاي يكنواخت‌ِ كارمندي‌ِ اكثر نويسندگان آن برهه، موضوعهاي چندان جالب و چشمگيري به آنان، براي نوشتن رمان و داستان بلند، نمي‌داد. برخي حتي معتقدند كه نفس خفقان و حاكميت استبداد، خود، به تنهايي مي‌تواند مانع از رشد رمان‌نويسي در يك كشور و جامعه شود: «همان‌طور كه آن نويسندة ايرلندي‌تبار‌ِ آمريكايي مي‌گويد (منظورم فلانري اوكانر است؛ كه در كتاب صداي تنها مي‌گويد): در جوامع باز است كه رمان مي‌تواند ظهور كند. در جوامع بسته و ديكتاتورزده، داستان كوتاه است كه مي‌تواند شكوفا بشود. داستان كوتاه حيله‌گر است. مي‌تواند منعطف باشد. در فرصت كوتاه مي‌تواند نقايص و نارساييهاي اجتماع را و انتقاداتي [را] كه نسبت به محيط وارد است و آن جو ديكتاتوري [را] كه بر فضاي جامعه حاكم است، غيرمستقيم نشان بدهد. چون ما هميشه گرفتار ديكتاتوري بوديم.2» در دوران پس از انقلاب، اين نسبت به هم خورد. به اين ترتيب كه بيش از نيمي از مجموع كتابهاي داستاني را كه تا سال 1370 براي اولين بار به چاپ رسيده است رمان و داستان بلند، و كمتر از نصفش را مجموعه داستان كوتاه تشكيل مي‌دهد. و با توجه به اينكه قالب‌ِ رمان، به هر حال، امكاني بارها بيشتر را براي طرح پيچيدگيهاي زندگي و مسائل ژرف و گستردة بشري در اختيار نويسنده قرار مي‌دهد و نيز هنوز عده‌اي قابل توجه از مردم كشور ما، از داستان، تأثير و الگوي زندگي و انديشه مي‌گيرند، اين موضوع مي‌تواند اميدبخش باشد. (صد البته، در صورتي كه از اين قالب داستاني، استفاده‌اي صحيح، در جهت رشد و تعالي فرهنگ جامعه بشود.) «رونق اخير ادبيات داستاني، خاصه رمان‌نويسي‌ِ، حاصل ده و اندي سال اخير [: از اوايل پيروزي انقلاب اسلامي تا زمان نوشتن اين مطلب (1371)] است. چرخش سياسي و اجتماعي[اي] كه با انقلاب 1357 سرآغاز گرفت، منجر به از ميان رفتن استبداد محمدرضا شاهي، نضج‌گيري فضاي آزاد حاصل از خلأ زماني‌ِ ميان سقوط حكومت كهن و استحكام حكومت جديد، [و] زمينة ادبيات داستاني دهة اخير گرديد. رمان‌نويسي خيزشي نو يافت. با مصالح نو، محتواي نو و شكل نو، ادبيات داستاني امكان يافت دوباره واقعيتگرايي انتقادي پيشه كند... شخصيتهاي مثبت پديد آمدند؛ و چنان مي‌نمود كه راه و بُعدي نو بر ادبيات داستاني ايران گشوده است.‌3» عبدالعلي دستغيب، پيشكسوت نقد ادبي كشور نيز، بر اين موضوع، تأكيد كرده است: «در دهة شصت، پس از فرونشيني غليانهاي سياسي، به طور ناگهاني، رمان بر ديگر انواع ادبي غالب مي‌شود؛ و [انتشار] رمانهاي كليدر، جاي خالي سلوچ، ...، داستان يك شهر، ...، طوبا و معناي شب، اهل غرق، ... سفر كسري، ...، نغمه در زنجير، ...، تالار آيينه...، جهشي را در زمينة داستان‌نويسي نمايان مي‌سازند. در همين دهه، گروهي ديگر از نويسندگان ما، از سكوي ديني به حركت درمي‌آيند، و ماجراهاي مبارزات ديني و وصف صحنه‌‌هاي جنگ ايران و عراق را به عرصة ‌داستان مي‌آورند. مانند گلاب خانم فراست، تركه‌هاي درخت آلبالو (1368)، باغ بلور (1365)، نخلهاي بي‌سر (1363)، يه شب ماه مي‌ياد (1369)، عروج (1363)، سروده اروند رود (1368)،... وجه شاخص اين رمانها، تجليل شهادت است.‌4» كريستف بالايي، پژوهشگر فرانسوي‌ِ ادبيات فارسي نيز، مشابه همين اعتقاد را در اين زمينه دارد: «رمان كه نسبت به سي سال قبل، يعني زمان محمدرضا پهلوي، مي‌شود به عنوان دورة ادبي ويژه تعريفش كرد، اگر ما مقايسه كنيم، مي‌بينيم كه نه فقط تعداد رمانهايي كه بعد از انقلاب نوشته مي‌شود ـ و سال به سال بيشتر مي‌شود (و جز اوايل انقلاب... كه رمان كمتر است؛ چون كه شرايط خاص پيش آمده) ـ ولي [بلكه] از لحاظ كيفي، رمان شكل ديگري پيدا مي‌كند. البته با مشكلات هميشگي‌اش.‌5» * تغيير در كمي‍ّت و كيفي‍ّت‌ِ آثار‌ِ داستاني   كميت و كيفيت رمانها نيز، در پس از انقلاب، افزايش و تعالي‌اي چشمگير يافت. به نحوي كه، به اقرار قاطبة صاحب‌نظران، مجموعه‌اي از بهترين و قوي‌ترين رمانهاي ادبيات فارسي، در طول همين سالهاي پس از پيروزي انقلاب چاپ و منتشر شده است. به تعبيري: «رمان ايراني، در اين سالها به بلوغ رسيد.6» ضمن آنكه، طولاني‌ترين رمانهاي ادبيات‌ِ فارسي نيز در پس از انقلاب منتشر شد؛ و از نظر ركورد طولي نيز، رُمان، پيشرفتي قابل توجه داشت. حال آنكه «تا پيش از دهة شصت، رمان‌[هاي] معتبر فارسي كه از حيث مايه (تم) و عنصر معماري، بديع و اصيل باشند، كمياب و اندك‌شمار است: رمان فراموش‌شدة مرقد آقا، نوشتة نيما يوشيج، بوف كور هدايت، سنگ صبور چوبك، سووشون دانشور، شازده احتجاب گلشيري و همسايه‌هاي احمد محمود... [از اين جمله‌اند. اما] حتي در همان تعداد اندك رمانهاي اصيل و بديع كه به آنها اشاره كرديم، نشانه‌هاي انحراف از انضباط و فشردگي بيان، مشهود است. و خواننده، به دفعات، اصرار و ابرام نويسنده را براي «اثبات» يك حس يا معنا، مي‌بيند. اجزاء، چنان كه بايد، در جاي خود قرار ندارند؛ و هر جزئي، نشاندهندة وحدت نيست.‌7» در دوران پس از پيروزي انقلاب و استقرار نظام جمهوري اسلامي، در عرصة داستان كوتاه نيز شاهد پيشرفتهاي چشمگيري هستيم: «طي اين دورة ده ساله ‍[اول پس از پيروزي انقلاب]، داستان كوتاه، از دو جهت رشد كرده است: نخست از جهت گرايش گروهي از جوانان با استعداد به نوشتن داستان كوتاه؛ و ديگر از اين جهت كه خوانندگان ادبيات داستاني، بيش از گذشته به مطالعة اين نوع‌‌ِ ادبي علاقه‌مند شده‌اند. اين دورة ده‌ساله را شايد بتوان دورة «رنسانس [نوزايي] داستان كوتاه در سرزمين ما دانست. رنسانس به اين معنا كه خوانندگان فارسي‌زبان، با شور و شوق بسيار به اين نوع از ادبيات داستاني روي آورده‌اند؛ و در احياي اين شكل ادبي، بسيار مؤثر بوده‌اند. در كمتر دوره‌اي، اين همه داستانهاي كوتاه خوب، كه از زندگي مردم اين زمانه نشئت گرفته، نوشته شده است... داستان‌نويسان ما، در اين دورة ده ساله، در جريان دگرگونيهاي جامعه قرار گرفتند؛ و با ستيز و گيرودارها درآميختند، و براي خلق آثار ادبي تازه، توشه‌ها اندوختند. اين دوره را مي‌توان بيشتر دورة تجربه‌اندوزي و [افزايش] آگاهيهاي اجتماعي [نويسندگان] ناميد، تا دورة باروري انبوه [آنان در اين زمينه‌ها]. هر چند، آثار خلق شده در اين دوره را نيز مي‌توان ـ دست كم از لحاظ كيفي ـ نوعي شكوفايي ادبيات داستاني به شمار آورد8.» رشد و تحول كيفي صورت‌گرفتة مورد اشاره در اين زمينه در پس از انقلاب، از جمله مباحثي است كه همة صاحبنظران و دست‌اندركاران ادبيات داستاني كشور، متعلق به هر جناح و طيف‌ِ عقيده‌اي و سياسي ـ از موافق گرفته تا مخالف انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران ـ در آن، اتفاق نظر دارند؛ و خواه‌ناخواه و كم و بيش، به آن اذعان كرده‌‌اند. از آن جمله، هوشنگ گلشيري، اظهار داشته است: «به ضرس قاطع مي‌توانيم بگوييم كه در داستان كوتاه، نسبت به دهه‌هاي قبل [از انقلاب]، صداهاي متفاوت داريم. و اين، دستاورد مهمي است. در عرصة داستان كوتاه، ديگر يك نفر مرجع نيست؛ مراجع، مختلف است. پس، تعداد صداها ـ بگوييم دمكراسي ادبي ـ برقرار شده است. و اين، بسيار خوب است.9» حسن ميرعابديني، پركارترين و پيگيرترين پژوهشگر عرصة ادبيات داستاني در طيف شبه روشنفكري كشور نيز، شبيه به همين نظر را ابراز كرده است: «توجه به شيوه‌هاي گوناگون ديدن، به جاي ارائة يك واقعيت كلي و يك‌بار براي هميشه مشخص شده، نويسندة [دوران پس از انقلاب] را وامي‌دارد تا از طريق تجربة فرم، به شناختي تازه از واقعيت برسد. وسوسة نوگرا بودن، مشغلة ذهني اغلب نويسندگان مي‌شود. اين امر، از سويي سبب گسترش داستان‌نويسي ايران در عرصه‌هاي گوناگون مي‌شود، و از سويي به انتشار آثاري شتابزده مي‌انجامد.‌10» عبدالعلي دستغيب كه ديدگاهي بالنسبه معتدل‌تر و منصفانه‌تر در اين زمينه ـ در اواخر دهة 1360 ـ دارد در پاسخ سؤالي در اين باره گفته است: «در ادبيات داستاني خودمان، بحراني نمي‌بينم. آنچه مي‌بينم، بيشتر تلاش و كوشش به نوآوري است. رشد و نمو‌ّ رمان و قصة كوتاه فارسي در اين دو دهه، چشمگير است.11» نويسندگاني كه پس از انقلاب قلم به دست گرفتند و داستانهايي منتشر كردند نيز، هر چند با بيانهاي متفاوت، بر همين تحول، نوجويي و پيشرفت در داستان پس از انقلاب، صحه گذارده‌اند. «بهترينهاي اين وادي، به شهادت آثارشان و بعضا‌ً مقاله‌هاشان دربارة داستان و داستان‌نويسي، نشان داده‌اند كه قضيه را خيلي جدي گرفته‌اند؛ و در حد و اندازه‌هاي حرفه‌اي ـ نه به مفهوم مالي و اقتصادي ـ براي رسيدن به توانمندي لازم و حياتي، و كسب مهارتهاي هر چه بيشتر و به فعل درآوردن امكانهاي بالقوه‌شان به عنوان داستان‌نويس كامل عيار، تلاش مي‌كنند.12» «تنوع نگاه، به ادبيات داستاني [پس‌ از انقلاب] ما، غنا بخشيده است.‌13» «مهم‌ترين ويژگي اين دهه [: 1360] شجاعت تجربه است... وجه مميز اين نسل با پيشينيان... نحوة نگاه است به جهان.14» «داستان ايراني پس از انقلاب، روزگار درخشاني را مي‌گذراند. نسلي پديد آمده، كه عمل نوشتنش هم حماسه است... وقار، متانت و پرهيزگاري قلم، يكي از خصوصيات اين نسل است.15» «به طور كلي مي‌توان گفت: بسياري از مجموعه داستان‌هاي كوتاه فارسي [پس از انقلاب]، از نمونه‌هاي ادبيات ملل نظير تركيه، بلغار، آفريقا، آمريكاي لاتين ـ كه به فارسي ترجمه مي‌شود ـ چيزي كم ندارد؛ و در صورتي كه مسئولانه به زبانهاي بيگانه ترجمه شود، مي‌تواند به شهرت و اهميتي همپاي آنها برسد.16» رشد ادبيات داستاني در دوران پس از پيروزي انقلاب، علاوه بر جنبة كيفي، در بعد كمّي نيز بوده است. تا آنجا كه «حجم آثار ادبيات داستاني [منتشره در] بعد از انقلاب، بر حجم [كل] ادبيات داستاني ايران تا سال 1357 ش. پهلو مي‌زند. در اين ده سال، تمام مكاتب داستان‌نويسي جهان [نيز]، توسط قصه‌نويسان [ما] مورد آزمايش قرار گرفت؛ و آثار قابل اعتنايي منتشر گشت17.» «به همين دليل، مي‌توان بر روي هم، دهة 1360 را در عرصة زبان و ادبيات، «دهة حاكميت داستان» معرفي كرد.18» «دهة گذشته، به تعريف روشن كلمه، دهة رمان و داستان كوتاه بوده است. جابه‌جايي رهبري رمان و شعر، فضا را بر دايرة تعريف شعر معاصر تنگ‌تر كرد.19» در پيدايش اين رشد، جز مواردي كه به آنها اشاره شد؛ عواملي چند مؤثر بودند. كه از جملة آنها مي‌توان به بالا رفتن سطح توقع خوانندگان داستان اشاره كرد. عامل ديگر، حذف عوامل سانسور و ايجادكنندة رعب و اختناق در كار نوشتن بود. به اين معني كه، در جو‌ِّ پليسي و آميخته با خفقان رژيم گذشته، وظيفة آگاهي‌بخشي و اطلاع‌رساني ـ‌ در سطح سياسي آن ـ نيز به وظايف‌ِ هنري نويسنده افزوده شده بود. و اين، غالبا‌ً به بهاي اهمال در انجام وظايف ادبي نويسنده ـ كه وظيفة اصلي اوست ـ و در نتيجه، افت‌ِ كيفيت‌ِ هنري‌ِ آثار او تمام مي‌شد. حال آنكه در پس از انقلاب، با از بين رفتن آن عوامل‌ِ مُخل، نويسندة آشنا با كار، توانست عمدة اهتمام خود را به وظايف‌ِ خاص حرفه‌اي خويش اختصاص دهد؛ و از اين طريق به كيفيت‌ِ آثار خود اعتلايي بيشتر ببخشد. * افزايش شمارگان كتابهاي داستاني   از وجوه‌ِ مثبت اين مقوله در پس از انقلاب ـ كه البته بيشتر به مخاطبان و جامعة كتابخوان بازمي‌گردد ـ استقبال‌ِ بي‌سابقة مردم از كتابهاي ادبيات داستاني، به ويژه رُمان بود. در گذشته، شمارگان اين قبيل كتابها بسيار پايين و مدت زمان به فروش رسيدن يك چاپ آنها بسيار طولاني بود. يكي از دست‌اندركاران با سابقة چاپ و نشر و ترجمة ادبيات داستاني، در اين باره اظهار داشته است: «رونق كتابخواني، البته يكي از پديده‌هاي سالهاي بعد از انقلاب است؛ كه چند و چون آن را، جامعه‌شناسان بايد بشكافند. در دوران پيش [از انقلاب]، ما از خود مي‌پرسيديم: چطور است كه افزايش تعداد باسوادان، مصرف كتاب را افزايش نمي‌دهد؛ و تيراژ دو هزار نسخه چاپ اول يك رمان خوب و معرفي شده، باز هم چند سال طول مي‌كشد تا تماما‌‌ً به فروش برسد!20» در نتيجه، گذران‌ِ زندگي از راه نوشتن، براي نويسندگان، رؤيايي محال به نظر مي‌رسيد. اين وضعيت اسفبار، در دهة 1360، به كل، دگرگون شد. به گونه‌اي كه در اين دهه، «ناشران رمانهاي واقعا‌ً پرفروش، مي‌توانند به تيراژ بالقوة سي تا پنجاه هزار نسخه چشم بدوزند. و اگر بتوانند، كتاب را در قطع [جيبي هم چاپ كنند، قادرند] پنجاه تا صد هزار نسخة آن را هم در قطع جيبي بفروشند. اندازة بازار رمان در حال حاضر، در اين حدود است.21» در نتيجه، «موفق‌ترين نويسندگان، مي‌توانند اميدوار باشند كه چرخ زندگي را، به كمك حق‌التأليف كتابهاي خود بگردانند.22» همچنان كه، در دوران پس از پيروزي انقلاب، شاهد بوديم كساني همچون محمود دولت‌آبادي، احمد محمود، نادر ابراهيمي و... صرفا‌ً از طريق قلمزني و حق‌التحرير كتابهاي داستانشان‌ْ گذران‌ِ زندگي مي‌كردند؛ و البته، عدة اين افراد در عرصة ترجمة آثار، به مراتب بيش از نويسندگان بود. (برخي از اين مترجمان عبارت بودند از محمد قاضي، ابراهيم يونسي، نجف دريابندري،...) اين وضعيت‌ِ خوب، متأسفانه، از سالهاي آخر دهة 1370 و دهة 1380، به‌شدت تغيير يافت: شمارگان چاپ كتابها كاملا‌ً افت پيدا كرد؛ و از تعداد دفعات چاپ نيز مشخصا‌‌ً كاسته شد. به گونه‌اي كه امروزه، جز در مورد كتابهاي خاص ـ همچون رمانهاي عامه‌پسند و بازاري، يا برخي آثار كه به سبب كسب جايزه از جشنواره‌هاي ادبي يا تبليغات و جوّسازي ويژه براي آنها، در جامعه، در سطحي وسيع مطرح مي‌شوند ـ هم‌اكنون، شمارگان‌ِ معمول در مورد رمانها و مجموعه داستانها ـ براي بزرگسالان ـ حدود دو هزار نسخه است. به اين ترتيب، به لحاظ اقتصادي، حق‌التحرير آثار داستاني براي مؤلفان مطلقا‌ً در حد و اندازة حق‌الزحمه‌اي كه آنان مي‌توانند حتي بابت‌ِ همان مدت‌زمانْ اشتغال به كارهاي اجرايي به دست آورند، نيست. به همين سبب، پيوسته شاهد كاهش تمايل و رغبت به نوشتن‌ِ آثار اصيل و ارزشمند، در عدة قابل توجهي از نويسندگان، هستيم. برخي از آنان نيز به «سفارشي‌نويسي» و نوشتن كتابهاي شبه كاربردي يا شتابزده و سطحي رو آورده‌اند. هر چند، در همين شرايط نيز، استثنائا‌ً شاهد انتشار اثري جدي همچون ساربان سرگردان در شمارگان يك چاپ‌ْ هفتاد هزار نسخه، هستيم. البته، در اواخر دهة 1370 و سالهاي دهة 1380، با تأسيس جوايز ادبي متنوع و فعال شدن بخشهاي ادبي سايتهاي خبري، و به تبع آنها افزايش نسبي فعاليت ادبي مطبوعات يا راديو، همچنين، افزايش ارزش مادي جايزة كتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در دولت نهم، به حدود دو و نيم برابر سابق، تعميم طرح ارزشيابي هنرمندان به نويسندگان و شاعران ـ پس از بيست و سه‌سال تبعيض ـ و اعطاي مدرك معادل به آنان، و تلاشهايي از اين دست، سبب شده است كه به مقدار قابل توجهي، از مشكلات موجود در اين زمينه، كاسته شود، و از رخنه و نفوذ دلسردي و سستي در نويسندگان، كم كند. با اين همه، مهم‌ترين، مؤثرترين و پايدارترين روش براي غلبه بر اين معضل، تلاش براي رونق دادن‌ِ هر چه بيشتر به مطالعه، و نهادينه كردن آنْ در ميان مردم است. يكي از ابزارهاي بسيار مؤثر در اين راه نيز، بردن كتاب به ميان جامعه، و هر چه سهل‌الوصول‌تر كردن امكان دسترسي مخاطبان به كتاب است. اصلاح‌ِ سيستم‌ِ فَشَل، عقب‌مانده و در موارد قابل توجهي «مافيايي» توزيع؛ افزايش تعداد كتابفروشيها ـ خاصه در اقصا نقاط شهرهاي بزرگ و كشور ـ ؛ هر چه فعال‌تر كردن سيستم اطلاع‌رساني دربارة كتاب و ارسال پستي يا به وسيلة پيك كتاب، با كمترين هزينه و در اسرع وقت، براي متقاضيان؛ ترغيب مردم به مطالعة كتابهاي ارزشمند از طريق صدا و سيما، مطبوعات، اساتيد دانشگاهها، معلمان، ائمة جمعه و جماعات و وعاض مذهبي؛ تأسيس نمايشگاههاي دايمي كتاب در مراكز استانها و شهرهاي بزرگ؛ افزايش كتابخانه‌هاي عمومي كوچك (در حد محله‌اي و حتي در هر مجتمع‌ِ بزرگ‌ِ مسكوني)؛ راه‌اندازي يا فعال‌سازي كتابخانه‌هاي مساجد و مدارس؛ افزايش شأن و حرمت اجتماعي نويسندگان؛ برقراري سفرهاي دوره‌اي براي نويسندگان اصيل، به قصد معرفي، گفت‌وشنود با خوانندگان و فروش آثارشان ـ از سوي ناشران آنها ـ ؛ ايجاد و ترويج سنت جايزه يا هديه دادن كتابهاي باارزش، به مناسبتهاي مختلف؛ برگزاري مسابقات كتابخواني ـ به روشهاي هنرمندانه و ترغيب‌كننده ـ‌ ؛ ساخت فيلمهاي كوتاه و بلند يا نمايشنامه، بر اساس داستانهاي اصيل ـ با حفظ و رعايت حقوق مادي نويسندگانشان ـ اختصاص برنامه‌هايي به نقد آثار داستاني ارزشمند در تمام شبكه‌هاي صدا و سيما؛ ايجاد امكان تبليغات كم‌هزينه و مقرون به صرفه براي كتابهاي داستاني؛ انتقال يارانة كاغذ و چاپ و نشر، از ناشران به تودة مردم ـ به روش علمي و مؤثر ـ ؛ و اتخاذ سياستها و روشهاي سنجيده و كارشناسي‌شدة ديگر، مي‌تواند به بهبود شرايط نامطلوب‌ِ فعلي مطالعه در كشور كمك بسياري كند. كه طبعا‌ً تحقق اين امر، به يك عزم ملي ومشاركت همگاني ـ اعم از دولتي و غير آن ـ نياز دارد. از آن سو، خودداري مؤلفان و ناشران از چاپ و انتشار كتابهاي غيرخلاقه، ضعيف، تكراري، كسل‌كننده و نادلچسب، كم‌محتوا، غلط‌انداز و فريب‌دهنده؛ توجه هر چه بيشتر به زيبايي ظاهري و تنوع در قطع، شكل، طراحي جلد و داخل كتاب؛ نوجويي در عرصة نشر؛ شناخت نيازها، تمايلات و علايق اصيل مخاطبان و پاسخگويي صحيح به آنها؛ توجه به زيبايي ظاهري محلهاي فروش كتاب و كتابخانه‌ها؛ پرورش كتابفروشان حرفه‌اي‌ِ خوش‌برخورد‌ِ آشنا با مضامين كتابها و علاقه‌مند به اين حرفه؛ اكتفا به سود‌ِ معقول در قيمت‌گذاري و فروش كتاب؛ و فعاليتهايي از اين دست، به عنوان مكمل فعاليتهاي نوع اول، ضروري است. منبع : خبرگزاری فارس /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 460]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن