تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حق بزرگ‏تر خداوند اين است كه او را بپرستى و چيزى را با او شريك نسازى، كه اگر خال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804295002




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چشم انداز هنر و ادبیات داستانی انقلاب از نگاه رهبر معظم انقلاب


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چشم انداز هنر و ادبیات داستانی انقلاب از نگاه رهبر معظم انقلاب
چشم انداز هنر و ادبیات داستانی انقلاب از نگاه رهبر معظم انقلاب نويسنده: یوسف رخسار يادداشت: «من گمان مي‌كنم بچه‌هاي شما هم، تا كتابي مثل كتاب «شولوخف» بنويسند، ده سالي طول مي‌كشد. «دن آرام» هم، قطعاً اولين تجربه «شولوخف» نيست. «دن آرام»، يكي از بهترين رمانهاي دنياست. البته جلد اولش. جلدهاي بعدي آن، از سطح رمان سقوط مي‌كند. كما اينكه كتاب بعدي‌اش، «زمين نوآباد»، هم كتاب خوبي نيست. البته، اينها را من قبل از انقلاب خواندم.... صراط مستقيم انقلاب «ما امروز اهدنا الصراط المستقيمي را كه اين قدر تكرار مي‌كنيم ـ و هيچ دعايي را اين قدر در شبانه‌روز تكرار نمي‌كنيم ـ پيدا كرده‌ايم. صراط، مستقيم است ديگر! كدام صراط از صراط انقلاب اسلامي مستقيم‌تر؟! در عين حال، مكرر مي‌گوييم: «اهدناالصراط المستقيم» اين براي چيست؟ براي اين است كه اين صراط، هزاران هزار انشعاب دارد. دو راهي و سه راهي و چهار راهي دارد. انسان در هر قدم و در هر لحظه، دايم احتياج به هدايت الهي دارد، تا اين صراط، مستقيم بماند، صراط را مستقيم نگه داشتن و ان‌شاءالله پيش رفتن و كار ارائه دادن.» (بيانات در ديدار مدير و برنامه‌سازان گروه تلويزيوني شاهد؛ 7/2/71)رابطه هنر و ادبيات ما با انقلاب اسلامي«هنر، زبان رسايي براي همه موضوعات، بخصوص موضوعات پيچيده‌اي مثل انقلاب است...هر چه امثال من درباره انقلاب بگوييم، نخواهيم توانست آن حقيقت عظيم را تشريح كنيم؛ مگر اينكه زبان هنر وارد ميدان شود. زبانِ هنر است كه مي‌تواند حوادث عظيم را تبيين و تشريح، و ذهنها را روشن كند.البته، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي (در دوران مبارزات پانزده ساله) متأسفانه «هنر» وارد اين ميدان نبود، مگر خيلي به ندرت. گاهي شعرهاي خوبي گفته مي‌شد كه در روشنگري ذهنها اثر داشت. اين اواخر ـ شايد سالهاي دهه پنجاه ـ بعضي از نمايشنامه‌ها و هنرهاي نمايشي هم تقريباً وارد ميدان شدند. اما خيلي كم و به ندرت. مثلاً در تهران نمايشنامه «ابوذر» را روي صحنه آوردند؛ در مشهد نمايشنامه «باران» را. جوانان خوبي بودند كه روي صحنه آوردند؛ كه الان هم در زمينه‌هاي هنر فعال‌اند. اما خيلي كم بود. غرض! هنر،‌ نقش زيادي در آن زمان نداشت.متأسفانه در رژيم گذشته ـ كه آن پانزده سال دوران مبارزات هم در همان سالهاست ـ هنر در قبضه صاحبان قدرت بود و حقيقتاً به انحطاط دچار شده بود و در ميدان نبود. ليكن از لحظه پيروزي انقلاب، هنر به ميدان آمد. از دو جا هم آمد. عمدتاً هم از طريق استعدادهاي هنري نوظهور ـ يعني جوانان ـ بود. شما الان ببينيد در ميان اين هنرمندان معروفي كه ما داريم، خيلي‌شان جوانان بعد از انقلاب‌اند. اينها كساني هستند كه يا در جبهه‌هاي جنگ، يا در صحنه‌هاي انقلاب، با يك ايماني، يك خودباوري پيدا كردند و به سمتي كشيده شدند. مثلاً دوربيني دستشان گرفتند و براي عكسبرداري به جبهه‌ها رفتند. اين كارها اينها را به سمت هنر كشاند. و همين ‌طور، بقيه هنرها.غالباً جوانان بودند كه از اول انقلاب شروع كردند. بعضي از هنرمندان دوره قبل از انقلاب هم بودند كه به انقلاب پاسخ دادند. خيلي هم، متأسفانه پاسخي ندادند.رفتند كناري نشستند و هنرشان را در خدمت انقلاب قرار ندادند. در مجموع از اول انقلاب تا امروز كه بيست سال مي‌گذرد، هنر، نقش زيادي داشته و در عرصه‌هاي مختلف، انواع هنرها ـ نه فقط هنرهاي نمايشي، يا هنر شعر، بلكه انواع هنرهاـوارد ميدان شدند و كارهاي برجسته و بزرگي انجام دادند، و هنرمندان جوان پرورش پيدا كردند. بايد بگويم كه اگر امروز را با قبل از انقلاب مقايسه كنيد، ما خيلي وضعمان خوب است؛ برجستگي هم داريم. اما اگر با آنچه كه بايد باشيم، مقايسه كنيم، نه! عقبيم. من صريحاً اعتقاد دارم كه عقبيم. ما هنوز در زمينه داستان‌نويسي، در زمينه شعر، در زمينه هنرهاي نمايشي (يعني سينما و تئاتر) كاستيهاي زيادي داريم، كارهاي نشده فراواني داريم و انسان ناشيگريهاي متعددي را مشاهده مي‌كند.من اميدوارم كساني كه در رشته‌هاي هنري فعال‌اند، همان خودباوري را كه ما در عرصه‌هاي ديگر انقلاب در جاهايي مشاهده كرديم و دنيا را به خودش متوجه كرد (در زمينه صنعت، در زمينه صنايع نظامي، در زمينه‌هاي علمي، واقعاً ما كارهايي كرده‌ايم كه دنيا متوجه آنها شده است) در زمينه هنر هم بلكه بتوانند ان‌شاءالله كارهايي بكنند كه شاخصه ملت بزرگ ايران و انقلاب بزرگمان باشد.» (بيانات در ديدار جمعي از جوانان؛ 13/11/77) بروز استعدادهاي هنري«هنر بزرگ انقلاب، اين بود كه توانست هنر را در خدمت حقايق و در خدمت انسان دربياورد و آن را از انحصار هم خارج كند. من اين دو خصوصيت را در هنر بعد از انقلاب، مشاهده مي‌كنم: يكي در خدمت حقيقت قرار گرفتن و دوم، گسترش دامنه هنر. استعدادهاي هنري،‌ چقدر بروز پيدا كردند! جنگ در اين زمينه، يقيناً يك نقش اساسي دارد: يك زمينه عظيم مردمي پيدا شد كه در هر بخشي از بخشهايي كه هنر بشري در آن تجلي مي‌كند، هر كس بتواند در هر بخشي كه استعداد هنري‌اي دارد، آن را بروز و نشان بدهد. چقدر هنرمندهاي خودرو در دوره جنگ شناخته و ديده شدند و هنر آنها مورد استفاده قرار گرفت! چقدر عكاس، چقدر فيلمبردار، چقدر قصه‌نويس، چقدر شاعرو چقدر هنرمندان هنرهاي نمايشي! به مناسبت اين پديده عظيم، همه رشته‌هاي هنر ـ يا بسياري از رشته‌ها ـ در خدمت حقيقت قرار گرفت و استعدادها در اين زمينه شناخته شد.»(بيانات در ديدار جمعي از نيروهاي فرهنگي و هنرمندان دفاع مقدس؛ (20/1/1379)نيروهاي هنري و ادبي‌اي كه انقلاب آزاد كرد«از جمله كارهاي مهمي كه انقلاب كرده، يكي اين است كه يك عده عنصر فرهنگي و اديب و هنرمند و داراي اقتدار فرهنگي تربيت كرده؛ و بحمدالله كم هم نيستند. شعراي زيادي به وجود آمدند؛ داستان‌نويسهاي زيادي به وجود آمدند؛ نويسندگان قلم‌زن دقيق فارسي نويس محكمي به وجود آمدند، و بحمدالله هستند. از اول انقلاب تا حالا، سيزده سال گذشته است. شما نگاه كنيد، ببينيد كدام سيزده سال در دوران عمر فرهنگي و تاريخي ما، توانسته است شخصيتهاي درجه يك به وجود بياورد؟ البته اينها تا شخصيت درجه يك بشوند، هنوز فاصله دارند. اما كساني كه شخصيت درجه يك بشوند، در اين مجموعه‌اي كه انقلاب پديد آورده، زيادند. ما در ميهن ما، در دوران استبدادهاي اواخر دوران پادشاهي، سترون شده بود؛ عقيم شده بود. حقيقتاً آدمهاي بزرگ، نويسنده‌هاي بزرگ، هنرمندهاي بزرگ ـ به خصوص در بعضي از رشته‌هاي هنري ـ پرورش پيدا نمي‌كردند. لكن امروز مي‌بينيم در ميان بچه‌هاي جوان ما، سينماگرهاي خوب، نمايشنامه‌‌نويسهاي خوب، كارگردانهاي خوب، شعراي خوب و داستان‌نويسهاي خوب،‌ زيادند. انقلاب است كه اين نيروها را آزاد كرد.(بيانات در ديدار جمعي از صاحبنظران، مسئولان، نويسندگان)لزوم اهتمام در ارائه مباني فكري انقلاب «اين انقلاب، با اين عظمت و ابعاد و آثار علمي، از لحاظ ارايه مباني فكري خودش، يكي از ضعيف‌ترين و كم‌كارترين انقلابها و بلكه تحولات دنياست! وقتي انقلاب اكتبر تحقق پيدا مي‌كند، در طول ده ـ پانزده سال، آن قدر كتاب و فيلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف، راجع به مباني فكري اين انقلاب نوشته مي‌شود كه در كشورهايي كه باد آن انقلاب به آنها رسيده، ديگر مردم احتياجي ندارند كه از كتابهاي آنها استفاده كنند! آنقدر فضاي ذهني پر شده است كه روشنفكرهاي خود كشورها مي‌نشينند راجع به مباني ارزشي و فكري آنها كتاب مي‌نويسند! در سه ـ چهار دهه گذشته، چه‌قدر ايرانيها درباره مباني فكري انقلاب شوروي، به زبان فارسي كتاب نوشتند! چون ديگر اشباع شده بودند. يعني آنها آنقدر نوشتند كه همه روشنفكرهايي كه به نحوي از لحاظ فكري با آنها ارتباط پيدا مي‌كردند، ازلحاظ فكري اشباع مي‌شدند؛ و بعد يك آدم ـ مثلاًـ دست به قلم و با فكر و روشنفكري، خودش مي‌جوشيد و مطالبي ـ غير از ترجمه‌هاي فراواني كه از آثار آنها مي‌شد ـ مي‌نوشت. ما چه كار كرده‌ايم؟ كاري كه ما در اين زمينه كرده‌ايم، واقعاً خيلي كم است.»(بيانات در ديدار «مجمع نمايندگان طلاب و فضلاي حوزه علميه قم» 7/9/68)ضرورت نوشتن داستان انقلاب«اولاً انقلاب جزو حوادثي است كه جز با زبان هنري، قابل بيان كردن نيست. آدم چطور مي‌تواند در يك تاريخ، وضع ـ مثلاً ـ زندانهاي رژيم پهلوي را تصوير كند؟! اصلاً در تاريخ نمي‌شود و كسي حوصله ندارد كه در تاريخ اينها را بخواند. اينها را جز در داستان و شعر، نمي‌شود بيان كرد. همچنين، بقيه ماجراها و خصوصياتي كه در انقلاب بوده، فقط در داستان و كار هنري قابل ارايه است و لاغير. لذاست كه داستان انقلاب، بايد نوشته بشود.»(بيانات در ديدار نويسندگان حوزه هنري؛ 2/3/77)داستان خودتان را، خودتان بنويسيد«اين كشور، احتياج به داستان‌نويسي دارد. مگر يك جامعه، مي‌تواند بدون داستان‌نويسي باشد؟! همين‌طور كه تاريخ جنگ را اگر شما ننويسيد، ديگري مي‌آيد و دروغ مي‌نويسد، داستان خودتان را هم اگر شما ننويسيد، ديگري مي‌آيد، دروغ مي‌نويسد. همان‌طور كه الان دارند دروغ مي‌نويسند».تحريف تاريخ، در داستانهاي مخالفان انقلاب «داستان كه فقط سرگرمي نيست! صادق‌ترين تاريخها، داستان است. صادق‌ترين تاريخها و گزارشهاي تاريخي، همان داستاني است كه نوشته مي‌شود. تاريخ و حقايق تاريخي را، آدمي در قصه‌ها بايد ببيند. آيا تحريف تاريخ كشور، بدترين نوع تحريف نيست؟! همين داستانهايي نيست كه اين روشنفكرهاي ناسازگار با اسلام دارند مي نويسند! يعني فقط با اسلام ناسازگارند؛ والا نمي‌شود گفت يك روز با دستگاه سلطنت ناسازگار بوده‌اند، يا با كمونيزم ناسازگارند. نه! يك روز كمونيست است، يك روز سلطنت‌طلب است، يك روز طرفدار ليبرالهاست، يك روز طرفدار فلان خط سياسي ورشكسته است. يعني هيچ مبنايي ندارد. آنچه در همه اين احوال و اطوار مختلف او وجود دارد و مشترك است، ضديت با دين و اسلام است.اين آقايان، حالا شده‌اند پرچمدار داستان‌نويسي كشور! اين، تأسف‌آور نيست؟! داستان ايران، اين است كه اينها دارند مي‌نويسند؟! داستان ايران، اين است كه اول اين قرن، محمد حجازي نوشته است؟! (ديده‌ايد كتاب «زيبا»ي حجازي را؟ اين «زيبا»ي حجازي را اگر مي‌خواهيد بفهميد چيست، به خاطرات فردوست مراجعه كنيد. جلد دوم خاطرات فردوست، يك، به اصطلاح، بساطي را مشخص مي‌كند. من «زيبا»ي حجازي را سالها پيش خوانده بودم، و همين برداشت را داشتم. بعد كه اين كتاب ـ خاطرات فردوست ـ را خواندم، ديدم بله! اين، چند جبهه است؛ كه جبهه فرهنگي‌اش، همين محمد حجازيها و اينها هستند. ديدم قشنگ، همان خط را تعقيب مي‌كنند! سياستي در ايران هست، و مي‌خواهد حكومت كند. پشتش انگليس است؛ فراماسونري است؛ كمپانيها هستند؛ و جلوش رضاخان است!خوب! اين يك علم و دستك و تنبك فرهنگي مي‌خواهد. او كيست؟ او علي دشتي است؛ او، محمد حجازي است.)هميشه توي كشور ما اين كارها شده؛ الان هم دارد مي‌شود. الان هم در آمريكا، پول سي.آي.اي را مي‌گيرند؛ يا پول عراق را ـ پول صدام را ـ مي‌گيرند، و عليه جمهوري اسلامي فعاليت مي‌كنند.اين، يك دستك و تنبك و پرده شبيه‌خواني فرهنگي هم لازم دارد. اينا فلان مجله و فلان كتاب رمان است. اينها دارند اين كارها را مي‌كنند. يعني به شكل يك كار فرهنگي، جاده صاف‌كن آنها هستند. اگر كسي به اين كار، فقط به شكل كار فرهنگي محض هم نگاه كند، اشتباه كرده است! اگرچه، اگر به اين كارها به شكل كار فرهنگي محض هم نگاه كنيم، بايد رجالي در مقابلش بسيج شوند، مؤمنيني بايد بسيج شوند. چون دارند تخريب مي‌كنند؛ تخريب فرهنگي مي‌كنند.اما فقط فرهنگي هم نيست. هم فرهنگي است، هم سياسي است؛ هم به يك معنا، اقتصادي است. پشتش، همان كمپانيها هستند، پشتش، همان دستگاه استكبار و استثمار است. وقتي كه از عقب جبهه به جلو مي‌رسد، به اين شكل درمي‌آيد. خاصيت خط جلو مواجهه با مردم، همين است ديگر! با مردم كه نمي‌شود با تانك و توپ و تفنگ برخورد كرد! با كتاب و مجله و قلم برخورد مي‌كنند. اين طور دارند برخورد مي‌كنند.»آثار خلاف واقع، درباره انقلاب «من گمان مي‌كنم كه هيچ تاريخي از انقلاب اكتبر شوروي نمي‌تواند گوياي آن رمانهايي را كه در باب اين تاريخ نوشته شده، داشته باشد. اگر شما اين رمانها را خوانده باشيد، مي‌فهميد چه مي‌گويم. مثلاً رمان «دن آرام» را در نظر بگيريد! نمي‌دانم شما آقايان اين رمان را خوانده‌ايد يا نه. اين رمان، يكي از رمانهاي تبليغاتي ماركسيستها در دوران اختناق رژيم شاه بود. اين كتاب،‌ با اينكه رمان بود، اما به عنوان تبليغ آن را به همديگر مي‌دادند و مطالعه مي‌كردند...! اينها به قدري خوب نوشتند و انقلاب [اكتبر] را خوب تصوير كردند كه شما در اين كتابها مي‌توانيد ابعاد اين انقلاب به آن عظمت را پيدا كنيد. البته نقطه ضعفهايش را هم در همين كتابها مي‌شود فهميد؛ اگرچه آن كه نوشته، به عنوان نقطه ضعف ننوشته است. ما در اين مقوله چه نوشتيم؟ البته چرا! چيزهايي نوشته شده است؛ آن هم دروغ! كتابي درباره انقلاب نوشته شده است (البته آن هم درباره همان چند صباح قبل از ورود امام به ايران) كه آن هم خلاف واقع و دروغ است! ما كه در اين انقلاب و در اين كوچه و خيابانهاي تهران و جاهاي ديگر بوديم، آن كتاب را كه مي‌خوانيم، مي‌بينيم دروغ نوشته شده است. طبق نظرات خودشان برداشته‌اند چيزهايي نوشته‌اند.» (بيانات در ديدار وزير و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ 4/9/1371)«داستانهاي اينها دروغ است، و حقيقت ندارد. شما وقتي كه مثلاً داستان «بينوايان» ويكتور هوگو را مي‌خوانيد، يا «جنگ و صلح» را مي‌خوانيد، يا داستانهاي اميل زولا را مي‌خوانيد، مي‌توانيد وضعيت جامعه روس يا فرانسه يا انگليس يا جاهايي ديگري را، از اين داستانها به دست بياوريد. يعني انسان مي‌تواند چيزهايي را كه درتاريخ نيست، در اين كتابها پيدا كند. اما آن موضوعي كه اين آقايان در قصه‌هايشان مي‌نويسند، اصلاً وجود خارجي ندارد. آن روستايي كه اينها در قصه‌هايشان تصوير مي‌كنند، در ايران اصلاً وجود خارجي ندارد.بنده اين كتابها را كه مي‌خوانم، بعد از خواندن، پشت هر كدام، چند كلمه تقريظ مي‌نويسم. غالب كتابهاي اين آقايان را خوانده‌ام. كتابي را مي‌خواندم، ديدم راجع به دهي صحبت كرده است. داستان درروستايي واقع مي‌شود كه اصلاً چنين روستايي، در عالم وجود ندارد! به خصوص آن منطقه‌اي كه آن آقا از آن صحبت كرده، منطقه خود ماست.زندگي ما تقريباً در همان مناطق بود. روستاهاي آنجا را ما مي‌شناسيم. اصلاً چنان روستايي وجود ندارد. روستايي كه در آن فاحشه‌خانه هست و مسجد نيست! چنين روستايي شما سراغ داريد؟ كجاي ايران چنين روستايي وجود دارد؟ اين،‌ غير از آن نويسنده فرانسوي است كه وقتي يك روستاي فرانسه را تصوير مي‌كند، واقعيتي را به تصوير مي‌كشيد و حقيقتي را بيان مي‌كند. لذا، وقتي شما آن را مي‌خوانيد، مي‌فهميد كه زير پوشش زرق و برق تمدن فرانسه در قرن نوزدهم، چه واقعياتي در داخل روستاها و شهرها و خانه‌ها و محلات پاريس مي‌گذشته است. اين، ناشي از چيست؟ ناشي از اين است كه روح هنر در اين شاخه‌اش، مطلقاً پرورش رشدي ندارد. يعني يك نفر هم كه ذوقي دارد و مي‌خواهد چيزي بنويسيد، آن مايه لازم را براي اين كار ندارد. لذا، بنا مي‌كند به تقليد كردن. از اينجا و آنجا، چهل تكه‌اي درست مي‌كند و چيزي درمي‌آورد. اين، براي ما نقص نيست؟»(بيانات در ديدار وزير و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ 4/9/1371)«وقتي ما درباره جنگ ننويسيم، آن وقت يك بيگانه يا يك دشمن مي‌آيد حقايق جنگ را تحريف مي‌كند و مي‌نويسد. من دو اثر از يك شخص درباره جنگ خواندم ـ كه يكي از آنها يك رمان بسيار مفصل و طولاني هم بود ـ يكي از آنها در مورد جنگ و ديگر درباره انقلاب بود. اصلاً انگار براي تحريف انقلاب و جنگ نوشته شده بود. بسيار بسيار بد و دروغ نوشته بود. البته، خوب... آنها را تجليل هم مي‌كنند!همان‌طور كه در باب فيلم، شما ديده‌ايد كه يك فيلمي كه مطابق مذاقشان باشد، چه‌طور بزرگش مي‌كنند، و رمان را هم وقتي مطابق مذاق دشمنان انقلاب، اسلام و نظام باشد، تجليل مي‌كنند و تقريظ مي‌نويسند. يك عده هم، آدمهاي بي‌عقل و مريض‌القلب خودمان‌اند [كه اين كار را مي‌كنند.‍] در حاليكه، هنرشان همچنان هنر قابل توجهي نيست. يعني واقعاً اگر آدم بخواهد نقد اثر آنها را هنري هم بكند، جاي خيلي ايراد و اشكال در كارهايشان هست».(در ديدار هيئت اسلامي هنرمندان؛ 2/10/1381)حتي يك داستان بلند با معيارهاي جهاني نداريم«جامعه و مردم ما، موزون بالطبيعه‌اند. به قول نصرآبادي، صاحب تذكره معروف نصرآبادي، كه وقتي بعضي را اسم مي‌آورد، مي‌‌گويد «طبعاً موزون بود»؛ يا «انسان موزوني است.» مي خواهد بگويد كه شاعر بالذات است. مردم ما به اين معنا، طبعاً موزون‌‌اند. يعني اصلاً يك رايحه و رقيقه هنري در مردم ما وجود دارد. مي‌بينيد مردم به شعر علاقه‌مندند، به بعضي از مقولات هنري علاقه‌مندند؛ و در مجموع، خوش‌ذوق‌اند. مردم ما، مردم متجمد متحجري نيستند. ايرانيها اين‌گونه‌اند و اين، طبيعت ايراني است. در عين حال، شما نگاه كنيد ببينيد چه در مقوله هنرهاي قديمي؛ كه براي ما جديد نيست (مثل قصه، مثل شعر، و از اين قبيل؛ كه قرنها در جامعه و كشور ما سابقه دارد) و چه در مقوله هنرهاي جديد( مثل هنرهاي نمايشي و سينما و از اين قبيل) ما عقب هستيم. در هر دو مقوله عقب هستيم. حالا شايد استثنائاً مقوله شعر را بشود گفت كه بعد از انقلاب، از لحاظ سطحي و به اصطلاح «وسعت كم‍ّي»، حركتي در اين مورد انجام گرفته است. افراد زيادي به شعر رو آوردند، و شعراي نسبتاً خوب يا متوسطي پيدا شدند. اما در مقوله‌هاي ديگر، شما ملاحظه بفرماييد، ببينيد ما چقدر كمبود داريم! مثلاً ما يك داستان بلند قابل مقايسه با داستانهاي بلند معروف دنيا، در داخل كشورمان نداريم. اگر هست، اسم بياوريد. در حالي كه، اين مقوله جديدي براي ما نيست. ما از قرنها پيش قصه و قصه‌نويسي داريم. «امير ارسلان» يك داستان است. «هزار و يك شب» يك داستان است.از قديم، از اين قبيل داستانها مواردي داريم. اما پيش نرفتيم و حركتي نكرديم. بعضي البته سعي كرده‌اند داستان بلند بنويسند؛ و نوشته‌اند. ظاهر و رنگ و لعابش هم بد نيست. اما اين داستانها، اصلاً قابل مقايسه با داستانهاي بلندي كه امروز در دنيا مطرح است(مثلاً فرض بفرماييد با «بينوايان»، با «جنگ و صلح» تولستوي، يا داستانهايي كه براي انقلاب شوروي نوشته‌اند) نيست. بعضي براي اينكه داستان بلندي نوشته باشند، در مجلدات متعدد، داستاني مي‌نويسند. اما وقتي انسان نگاه مي‌كند، مي‌بيند مثل يك نقاشي بدلي است، كه از روي نقاشي ديگر برداشته باشند! پيداست جوشش طبيعي‌اي وجود ندارد. حالا بگذريم از اينكه از لحاظ محتوا، داستانهايي كه همين آدمهاي مخالف با تفكر اسلامي، در ده ـ پانزده سال اخير نوشتند و پخش كردند، چقدر مشكل دارد!»(بيانات در ديدار وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ 4/9/1371)حتي يك كتاب درست و حسابي، درباره انقلاب نداريمما از اول انقلاب تاكنون، يك كتاب درست و حسابي، يك فيلم درست و حسابي و هنري در مورد انقلاب، نداريم. ببينيد كارهايي كه در تلويزيون در زمينه مسائل انقلاب مي‌شود، چقدر ابتدايي است و كم و كسري دارد! اين به آن خاطر است كه طي اين سيزده سال، روي اين زمينه، هيچ كار نشده است. يعني ما به عنوان افرادي كه براي انقلاب، به اصطلاح، مي‌خواهيم دل بسوزانيم، اين كار را نكرديم كه يك عده آدم درست و حسابي را بنشانيم دور هم، و بگوييم: «شما بياييد يك فيلم بسازيد،‌ و سرگذشت انقلاب را براي ما بيان كنيد.» اكثر كارها، تكه‌پاره و كوچك و ناقص و غالباً دچار كمبودها و كج‌فهمي‌ها است. اينها را گوشه و كنار، در دست و بال اين مراكز رسمي، مي‌توان ديد. يك وقت جوانهايي هم در گوشه‌اي پيدا مي‌شوند و همين كارهاي هنري و به اصطلاح سينمايي انجام مي‌دهند؛ كه غالباً مورد تهاجم سردمدارهاي امور، كه مسئولين رسمي فرهنگ كشور هستند، قرار مي‌گيرد».(در ديدار اعضاي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان؛ 5/5/1371)«...تقريباً مي‌شود گفت، ما هنوز يك كتاب در زمينه اصلي‌ترين مسائل انقلاب نداريم! با اين همه دستگاههاي عريض و طويل كه داريم، يك كتاب نداريم! ما الان يك شرح حال از ابتدا تا انتها، درباره «امام خميني (ره)» نداريم. البته اين كتاب آقاي «روحاني»، كتاب خوبي است. منتها اسناد مبارزات است. شرح حال امام خميني، نيست. شما ببينيد از اين شخصيتهاي بزرگ [خارجي]، چقدر شرح حال نوشته‌اند! من حدود دوازده سال پيش، به آقايي گفتم كه «شما بنشينيد، شرح حالي از امام، مثل شرح حال «رومن رولان» از «مهاتما گاندي» ـ كه دويست و پنجاه صفحه جيبي است ـ بنويسيد. اين،‌ از چندين كتاب بزرگ، بهتر است».ما يك كتاب اين‌جوري، در مورد امام نداريم! امامي كه اگر از همه عقايدش و از كاري كه از ديد انقلاب كرده، صرف‌نظر كنيم، خودش، به خودي خود، يك شخصيت برجسته و ممتاز جهاني است! درباره بسياري از مسائل انقلاب، كتاب نداريم. مثلاً _فرض بفرماييد ـ اگر اين جوان نسل امروز، كه انقلاب را نديده است، از شما بپرسد كه «آقا! ساواك چيست؟» ما يك كتاب درباره ساواك نداريم. ساواكي كه نسلهايي مثل نسل من و قبل از من و بعد از من، با پوست و گوشت و استخوانشان، سوزشهاي آن را احساس كرده‌اند. الان اگر يك جوان بپرسد، «ساواك چيست؟»، شما بايد دو كلمه جواب بدهيد. اما ما كتابي درباره ساواك نداريم. دستگاهي به نام «دستگاه دربار پهلوي» در اين كشور بود. اگر جوان درباره اين دربار، سازمان دربار، عناصر دربار و كارهاي دربار بپرسد، هيچ كس نيست كه جواب بدهد. هيچ چيز نداريم. همه دنيا مي‌دانند كه رژيم پهلوي ـ به خصوص در اين دوره‌هاي اخير ـ از لحاظ اقتصادي، صد درصد وابسته به خارج بود و براي آنها كار مي‌كرد. بيست تا سند روشن خوب در زمينه همكاريهاي اقتصادي و استعماري رژيم گذشته با آمريكا و ديگران،‌ نداريم. شما ببينيد، از باب مثال، يك كتاب رمان نوشته شده است، كه، متأسفانه، آمريكاييها نوشته‌اند: حادثه‌اي در ايران اتفاق افتاده است. شركتي، براي اينكه دستگاه يك اداره را رايانه‌اي كند، با يك قرارداد ظالمانه به ايران آمده است و يك عده از آن شركت، در اينجا بوده‌اند، كه انقلاب شده، و آنها در ايران مانده و دستگير شده‌اند. آنها خواسته‌اند يك قاضي را بخرند، تا بتوانند اين قرارداد را تمام كنند. اما اين قاضي، حاضر نشده است. آنها را محكوم كرده و به زندان انداخته است. آنها با تمهيداتي در شلوغي انقلاب فرار كرده‌اند. آن وقت، يك آمريكايي، درباره همين ماجرا، رماني به اسم «فرار عقابان» (يا «پرواز عقابان») نوشته است. يعني يك حادثه صددرصد قهرماني ايراني‌ را، به شكل آمريكايي درآورده‌اند! البته رمان‌نويس به شجاعت ايرانيها ـ شجاعت قاضي ـ اعتراف كرده است. بعد هم ايرانيها، همين كتاب رمان را، ترجمه و چاپ كرده‌اند. آن قاضي بيچاره گمنام هم، يك نسخه از آن را، در زمان رياست جمهوري، به من هديه كرد.ببينيد! حالا من كاري به ضعفهاي فراوانمان در زمينه كتاب‌نويسي ـ كه واقعاً تأثير فرهنگ و مطبوعات است‌ـ ندارم. قراردادي در خلال اين رمان معرفي شده؛ و عجيب اين است كه به وسيله خود آمريكاييها هم معرفي شده است؛ بدون اينكه تصريح كنند. اما فهمانده‌اند كه اين قرارداد، قراردادي بوده است كه آمريكاييها مي‌خواسته‌اند به وسيله آن... شما الان بيست قرارداد اين طوري را در نوشته‌اي نداريد كه در كشور منتشر كنيد؛ تا وقتي به جواني گفته مي‌شود كه «آن رژيم، رژيم وابسته‌اي بود»، قدر ايستادگي وزارت نفت را در مقابل قضيه «اوپك» و قدر ايستادگي دولت را در طول اين سالها در قضاياي گوناگون قيمت نفت و كار نفت و غيره، بداند؛ و يا يك ايراني، بداند الان كه ما با نفت اين طور برخورد مي‌كنيم، سرگذشت اين قضيه در گذشته، چيست. چون كتاب نداريم. آنها در چنين خلئي «تاريخ شفاهي انقلاب» ما را نوشتند. برداشتندو ضبط صوت كردند، كارها كردند، نوشتند، براي بنده هم، يك نسخه فرستادند. راجع به امام نوشتند، راجع به ما هم نوشتند. راجع به اول و آخر انقلاب نوشتند. البته پيداست كه از ديد دشمن نوشتند (دشمن چطور مي‌نويسد؟) چون ما خودمان ننوشتيم. در اين شرايط، جرم است كه يك دستگاه اسنادي بگويد: «آقا! من كار به خير و شر موضوع ندارم. من مي‌خواهم ليبرال منشانه كار كنم». نخير، آقا! اصلاً‌اين نيست! شما بايد بگرديد و ببينيد پايه‌هاي فكري انقلاب در تاريخ در كجاست؛ آنها را بيرون بكشيد و معرفي كنيد! جهت، بايد اين باشد».(بيانات در ديدار محققان «مركز اسناد انقلاب اسلامي»13/7/77)به كم، قانع نشويد «من گمان مي‌كنم بچه‌هاي شما هم، تا كتابي مثل كتاب «شولوخف» بنويسند، ده سالي طول مي‌كشد. «دن آرام» هم، قطعاً اولين تجربه «شولوخف» نيست. «دن آرام»، يكي از بهترين رمانهاي دنياست. البته جلد اولش. جلدهاي بعدي آن، از سطح رمان سقوط مي‌كند. كما اينكه كتاب بعدي‌اش، «زمين نوآباد»، هم كتاب خوبي نيست. البته، اينها را من قبل از انقلاب خواندم. يعني «دن آرام» را قبل از انقلاب خواندم. «زمين نوآباد» را، شايد بعداً خواندم. غرض! آن هم كتاب خيلي بالايي است. خيلي سطح بالاست. در اين كتاب، تصوير، فوق‌العاده است. و من، اين را در هيچ كتاب رمان ديگري نديدم. مثلاً دشتهاي روسيه را در صد جا صد نوع تصوير كرده! اينها خيلي هنر است؛ و ادبيات، اين طور ماندگار مي‌شود. اگر اين نباشد، بنده ـ يك آخوند در يك كشور اسلامي ـ كتاب «دن آرام» را چرا مي‌خوانم؟ اگر جاذبه نداشته باشد و اگر لايق خواندن نباشد، يك نفر مثل من كه نمي‌رود آن را بخواند! مي‌دانيد! «دن آرام»، قبل از انقلاب، كتاب تبليغاتي كمونيستها بود. اين را اصلاً دست به دست مي گرداندند. مثل «مادر» ماكسيم گوركي. به عنوان تبليغات دست به دست مي‌گرداندند. به همديگر مي‌دادند، و با آن، تبليغات كمونيستي مي‌كردند. شروع تبليغات بود. غرض! بايد خوب نوشت. شما بايد بچه‌ها را وادار كنيد. اصلاً قانع نشويد. راه وادار كردن بچه‌هاي خوب و با استعداد به كارهاي بزرگ، قانع نشدن است مرتب و بيشتر بخواهيد».(بيانات در ديدار نويسندگان حوزه هنري؛ 2/3/77)خصوصيات لازم براي آثار هنري درباره انقلابفيلمها و سريالهايي كه به مناسبت دهه فجر ساخته مي‌شود، بايد يادآور خاطره‌هاي خوش انقلاب و نشان‌دهنده حضور مردم و حل شدن آنها در انقلاب باشد و بدآموزي نداشته باشد. البته، در گذشته، گاهي بدآموزيهايي در آنها بود؛ كه من حالا جزئياتش را رها مي‌كنم و وارد آن نمي‌شوم. اين فيلمها بايد صحنه‌هاي تظاهرات ضد آمريكايي و ضد اسراييلي را زنده كنند.در گذشته، اين نكات را به صدا و سيما هم گفته‌ام؛ و برادراني كه از صدا و سيما در اينجا هستند، حتماً اين موارد را منعكس كنند.بهترين خاطره انقلاب اين است كه همه از خودشان بيرون آمدند و در انقلاب حل شدند. در دوران انقلاب و در مقاطعي از دوران جنگ هم همين‌طور بود. ناگهان يك فرمان از امام صادر مي‌شد؛ مي‌ديديد كه مردم ديگر سر از پا نمي‌شناسند. پدر به پسر مي‌گويد: «من مي‌روم.» پسر به پدر مي‌گويد: «من مي‌روم». مادر به هر دو مي‌گويد: هر دوتان برويد. مال مي‌دهند، جان مي‌دهند و اصلاً خودي مطرح نيست. همين مقطعها بوده كه انقلاب را نگه داشته است. اشتباه نشود. اين‌طور نيست كه خيال كنيم در همه اين احوال دوازده ساله، ما هر لحظه انقلاب را نگه مي‌داشتيم. نه! لحظه‌هايي هم داشتيم بندهاي انقلاب را باز مي كرديم. آنجايي كه باز انقلاب جان گرفته، نفس كشيده و بالا آمده، همين مقاطع حساس است؛ كه ناگهان جمع كثير و قابل توجهي ـ گاهي هم همه مردم ـ ديگر از «خود» فراموش كردند و به ميدان «كل» و ميدان انقلاب و كشور و اسلام آمدند. البته، چنين چيزهايي، فقط به بركت اسلام و دين قابل تحقق است، و لاغير».(بيانات در ديدار اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي و مسئولان ستاد برگزاري دهه فجر؛ 11/10/1369)جاي خالي يك اثر هنري خوب درباره امام«ببينيد چگونه هنر در دنيا مورد استفاده قرار مي‌گيرد! اصلاً پايه هنري مثل سينما در دنيا، كجاست؟ چطور هنر سينما از فناوريهاي فوق مدرن، بيشترين استفاده را مي‌كند و ما سينمايمان، هنر نمايش ما، در حد كارهاي خيلي ساده و ابتدايي است! (البته در مواردي هم خوب است. نمي‌خواهم منكر پيشرفتهاي هنري بشوم، بخصوص در حوزه‌هاي عناصر مؤمن، كه خوب، پيشرفتهاي خوبي داشته‌اند. اين حرف من، انكار آن پيشرفتها نيست؛ بلكه انكار گسترش و فراگيري آن پيشرفتها است؛ تا حدي كه به اين حقايق برسد).چند سال بعد از مرگ گاندي، شخصيت برجسته‌اي مانند رومن رولان، يك كتاب جيبي در دويست و بيست صفحه در مورد شخصيت او نوشت؛ كه همچنان برجسته‌ترين كتاب درباره بيوگرافي يك انسان انقلابي است. بنده، خيلي از اين كتابها را خوانده‌ام. رومن رولان، نويسنده معروف و بزرگ فرانسوي است. بنده هم از او كتابهاي متعددي خوانده‌ام. هيچ كدام، مثل اين كتاب زندگي ماهاتما گاندي، نوشته رومن رولان، نمي‌شود. چون از روي شيفتگي نسبت به گاندي، نوشته شده است.من شايد بتوانم بگويم كه شخصيت گاندي را هم، خيلي خوب مي‌شناسم. روي مسائل هند، سالها كار كرده‌ام؛ مطالعه كرده‌ام، و در اين زمينه، مطلب نوشته‌ام. وضع گاندي را خوب مي‌دانم. گاندي شخصيت بزرگي است. اما حقاً و انصافاً با شخصيت امام، قابل مقايسه نيست. شخصيت امام، خيلي عظيم‌تر و زيباتر است؛ و براي انسانهايي از قبيل رومن رولان فرانسوي، پرجاذبه‌تر است. كتابي درباره امام كه نصف حد كتاب رومن رولان باشد، كجاست؟! البته كارهايي كه شده، كارهاي بسيار ارزشمندي است. من هيچ نمي‌خواهم آنچه را كه انجام گرفته و حسن آن را، منكر شوم. مي‌خواهم عدم كفايت آنها را بگويم. چه كسي بايد اين كارها را بكند؟ حالا واقعاً روي اين قضيه فكر كنيد كه درباره شخصيت امام، بخواهيم يك كتاب دويست صفحه‌اي كوچك هنري، قوي، پرمغز و دور از هرگونه اغراق، داشته باشيم. يكي از خصوصيات هنر، اين است. آدم در بيان معمولي ممكن است درباره يك نفر كه حدش ده است، بگويد «صد» هنر، اين‌جوري نيست. همان درجه ده را بيان مي‌كند، اما آنچنان با زيبايي بيان مي‌كند، كه در دل شما از آن صدي كه يك آدم معمولي گفت، بيشتر جاگير مي‌شود. خصوصيت هنر،‌ اين است. هنر، هيچ وقت نمي‌آيد يك آدم داراي سواد كم را توي ـ مثلاً فرض كنيد ـ يك فيلم هنري برجسته، يك علامه دهر معرفي كند. همان آدم پايين متوسط است؛ اما او را آنچنان به شما معرفي مي‌كند كه نسبت به او محبت و ارادت پيدا مي‌كنيد. اصلاً فكر مي‌كنيد كه آدم بايد همين جور باشد. بيشتر از اين،‌ سواد لازم نيست، يا شايد مضر است.هنر،‌ حقايق را با يك بينش زيبا، لطيف، آراسته و رنگين بيان مي‌كند. مبالغات معمولي دور از هنر، گاهي با يك روش به شدت غير هنري و غيرجذاب، خلاف واقع مي‌گويند. اين كتابي كه من، جايش را خالي مي‌بينم، حتي در آن، نبايد مبالغه باشد. همان حقيقتي كه هست، بايد بيان شود. آن حقيقت را هنوز نتوانسته‌ايم براي مردم بيان كنيم، چون از بيان هنري استفاده نكرده‌ايم.من چه بگويم؟ چيزهايي هست، عزيزان من، كه جز با بيان هنري نمي‌شود آنها را بيان كرد. ايراد مي‌كنند كه چرا شعرا براي محبت، مثلاً فرض كنيد، «مي» را به كار بردند. خوب، آن محبتي را كه در دل يك عاشق حقيقي هست، با چه زباني بيان كنند كه شما بگوييد «محبت»؟ مي‌شود فهميد؟ آن حالت نفساني را كه در انسان سكر، بي‌خبري، شيفتگي و از خود بي‌خودي ايجاد مي‌كند، با چه تعبيري مي‌شود بيان كرد كه طرف بفهمد؟ مي‌شود گفت: «محبت؟!» خوب از محبت مي‌شود اين چيزها را فهميد؟! عرفا، شعرا ـ يعني همين هنرمندان ـ دنبال بياني مي‌گشتند كه آن را قدري نزديك كنند. خوب؛ «مي» را پيدا كردند. چيز ديگري پيدا نكردند. لذا، شما در تعبيرات شعرهاي امام هم مي‌بينيد از همين حرفها، هست. ببينيد! اين، هنر است. هنر، هيچ چيز خلاف واقعي نمي‌گويد. آن واقع را، با يك بيان قابل فهم، نه تنها به ذهن، بلكه به روح شما منعكس و منتقل مي‌كند. جاي يك كار هنري خوب درباره امام، خالي است».(بيانات در ديدار اعضاي ستاد برگزاري مراسم ارتحال حضرت امام؛ 12/3/76)سمت و سوي هنر و ادبيات مورد نياز انقلاب و ابزار آن جايگاه ارزشها در ادبيات و هنر انقلاب «جنبه‌هاي ارزشي را در ادبيات رعايت كنيد. ببينيد! اين حرفي است كه من با همه گروههاي راديو در ميان مي‌گذارم. ما راديومان و رسانه‌هامان، و تشكيلاتمان و گفتنمان و نشستنمان و اجراي نقشمان ـ هركار، هر كس هر چه دارد ـ براي اين است كه اين نظام را مي‌خواهيم كامل كنيم. هر چه بهتر، هر چه اسلامي‌تر، هر چه انساني‌تر، هر چه به هدفهاي عاليش نزديكتر. اين است ديگر! غير از اين كه چيزي هدف نيست! يعني وقتي ملتي، حركت عظيمي انجام مي‌دهد، انقلاب بزرگي را انجام مي‌دهد، جمهوري‌اي با اين عظمت را بنا مي گذارد، اين جور از او در مقابل اين همه تهاجمات دفاع مي‌كند، اهدافي دارد. اين اهداف را ما بايد با همه وسايل تعقيب كنيم. ممكن است يك جا اين اهداف دارد تضييع مي‌شود. خيلي خوب! ما بايد جبران كنيم. و ادبيات ـ منطقه ادب و هنرـ يكي از جاهايي است كه شما خيلي خوب مي‌توانيد در اين زمينه كار كنيد.مسائل ارزشي نظام را بايد در نظر داشته باشيد. آن جاهايي كه با ارزشهاي نظام برخورد مي‌كند، البته نه! آنجاها را حتماً حذف كنيد. خوشبختانه ادبيات گذشته ما همه‌اش در جهت ارزشهاي الهي و اسلامي است».(بيانات در ديدار گروه فرهنگ و ادب و هنر صداي جمهوري اسلامي؛ 5/12/70)بيان حقايق و اصالت ها«دنيا از ابزار هنر، عليه انقلاب، به اشد‌ّ وجه استفاده مي‌كند. آن وقت اينجا، اگر به هنرمندي گفته شود كه «آقا! شما اين فيلم را در خدمت انقلاب و در دفاع از انقلاب بساز»، فوراً متمسك مي‌گويند كه «ما هنر را براي اهداف سياسي نمي‌توانيم به كار ببريم! هنر براي هنر است!» اين بدان معناست كه دشمن به ما مي‌گويد «ما با اين حرفها شما را مي‌كوبيم، شما با اين حربه براي دفاع از خودتان استفاده نكنيد!» معنايش اين نيست؟ اينكه قابل قبول نيست! هنرمند مسلمان، هنرمندي كه حاضر است با هنر، حقايق و اصالتها را بيان كند؛ اين را بايد پرورش داد.»(بيانات در ديدار وزير ارشاد وقت ـ دكتر لاريجاني)بيان مفاهيم انقلاب در هنر، نيازمند هنرمند خودي است «كشور و سرزمين ما، سرزمين هنر است. يعني هنر جهاني از هزار سال پيش به اين طرف، در مجموع، مديون سرزمين ماست؛ مديون زبان فارسي است. مديون هنرمندان ايراني است. ليكن ما، اين سلاح را در اختيار نگرفته‌ايم. علت هم اين است كه عده‌اي بودند كه هنرمند هم بودند، صاحب جوهر هم بودند؛ اما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبيق بدهند. چون هنرمندي، به معناي برخورداري از بقيه خصال خوب كه نيست! اي بسا هنرمندي كه هنرش خيلي بالاست، اما آدم پست و حقير و بد و فاسق و فاسد و خيانتكاري است. از اين قبيل، زياد داشتيم. الان هم داريم و جلوي چشممان فراوان قرار دارند.انقلاب وقتي مي‌تواند خودش را در قالب هنر بياورد، كه هنرمند خودي داشته باشد و خودش هنرمندش را پرورش بدهد. البته يك عده از جوانان دارند اين كارها را مي‌كنند. خيلي هم خوب است. شما هم در هر جا و به هر شكل كه هستيد، اين كار را بكنيد. به ب‍ُر‌ّايي اين سلاح توجه كنيد. به بهره‌وري فراوان دشمن انقلاب از اين سلاح توجه كنيد. به اين كه مفاهيم انقلاب، خوب مي‌توانند در قالب هنرهاي گوناگون واقع بشوند، توجه كنيد و احساس كنيد كه اين يك ارزش است.»(بيانات در ديدار اعضاي كنگره شعر حوزه؛ 15/7/1370)رهنمودها به مسئولان فرهنگي و هنري كشور مسئولان، به نيروهاي مؤمن تكيه كنند«اين ملت، براي اينكه حيثيتش و كيان حقيقي و انساني و اسلامي و انقلابي و فرهنگ ملي‌اش حفظ شود، احتياج به مجاهدت و مقاومت و ايستادگي در مقابل تهاجم دشمن، و تهاجم كردن به نقاط ضعف دشمن دارد. اين را خوديها مي‌توانند بكنند. من حرفم فقط همين است. من مي‌گويم: اگر مي‌خواهيد هنر اين كشور رشد و اعتلا پيدا كند، به هنرمند جوان مؤمن تكيه كنيد، او مي‌تواند از اسلام و از انقلاب و از اين كشور دفاع كند. وال‍ّا آن كارگردان يا تهيه‌كننده‌اي كه وقتي دارد فيلم را مي‌سازد، از پيش دارد فكر مي‌كند كه «اين نكته را در اين فيلم خواهم گنجاند، تا يكي از پايه‌هاي اعتقادي اين نظام را هدف قرار بدهم»، كه از اسلام و انقلاب دفاع نمي‌كند! با زبان خاص فيلم و با همان شكلي كه در فيلم امكان دارد، كار خودش را انجام مي‌دهد. يعني اكتفا نمي‌كند به اينكه به انقلاب كمك نكند؛ فيلم مي‌سازد براي اينكه به انقلاب حمله كند! از اول كه دارد اين فيلم را مي‌سازد، يا اين داستان را مي‌نويسد، هدفش اين است كه كارايي نظام اسلامي را زير سؤال ببرد، و بگويد: «اين نظام اسلامي، كارايي ندارد.» از اولي كه دارد اين مقاله را مي‌نويسد يا اين اثر هنري را توليد مي‌كند، هدفش اين است است كه نشان بدهد اين دولت كارايي ندارد؛ توان اداره ندارد. اين، در حال خدمت به مصالح اين كشور است يا در حال خيانت؟ به اين مي‌شود تكيه كرد؟! معلوم است كه نمي‌شود تكيه كرد! ما البته تصميم نگرفته‌ايم كساني را كه خيال كرده‌ايم خدمت نمي كنند يا خيانت مي‌كنند، يكي يكي به قانون معرفي كنيم. نه! هنوز خيلي كارها در اين كشور در زمينه فرهنگي وجود دارد كه بايد انجام بگيرد. منظورم اين است كه در محيطهاي فرهنگي، به نيروهاي مؤمن تكيه شود. اينها سدي در مقابل تهاجم فرهنگي هستند.»(بيانات در ديدار جمعي از صاحبنظران، مسئولان،‌ نويسندگان، خبرنگاران و كاركنان دستگاههاي فرهنگي، هنري، تبليغي و خبري كشور، به همراه وزير و معاونين و رؤساي مناطق آموزش و پرورش سراسر كشور؛ 21/5/71)بايد به دنبال يك جوانه نو بود«در مورد اين كار،‌ عقيده‌ام اين است كه در هنر انقلاب و در اين بخش ـ يعني بخش داستان و خاطره و اين چيزها ـ بايد دنبال يك «جست‌» نو باشيم. (وقتي از گوشه درخت كهنه‌اي يك شاخه جديد بيرون مي‌زند، به تعبير مشهديها، مي‌گوييم: جست.) بايد عرض كنم كه هنر نويسندگي و داستان‌نويسي در انقلاب، بدون اينكه ما خواسته باشيم سرمايه‌گذاري بكنيم، همين الان خودش را نشان داده است. اين، از همان جوششهاي طبيعي است. چون صادق‌ترين جوششها آن است كه بدون درخواست و تقاضا، خود را نشان بدهد.«پري روتاب مستوري ندارد/ چو در بندي، سر از روزن برآرد.»بله؛ درها همه بسته است (همين كه ايشان مي‌گويند)، امكانات نيست. همين است. درها بسته است. اما سر از روزن بيرون مي‌آورد؛ و ناگهان مي‌بيند كه اين همه نوشته‌هاي خوب، خودش را نشان مي‌دهد.» (در ديدار اعضاي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي)جوانان مستعد را شناسايي كنيد و آموزش دهيد«به نظر من، در زمينه‌هاي نويسندگي، ما خيلي نياز به كار داريم. ما مي‌بينيم هر جا كه يك فيلم خوب ساخته شده است، بر اساس يك قصه و فيلمنامه خوب بوده است. آن جاهايي كه جاذبه ندارد، عيب دارد، مشكل اصلي، فيلمنامه است. البته نقيصه‌اي است. من احتمال مي‌دهم كه زماني، با بعضي از شما اين صحبت را كرده باشم: مي‌گويم: شايد اين ذوق و سليقه ايراني در اين جهت تربيت نشده است. يعني ما قصه شعري خيلي داريم. مثلاً شاهنامه، اين كتابهاي نظامي و ديگر شاعران. اين قصه‌ها، خيلي هم خوب است و بعضي از قصه‌هايش هم، انصافاً از لحاظ قصه‌پردازي، بسيار قوي است. اما كار قصه‌نويسي از قديم نداريم. در غرب و اروپا، از پيش از ميلاد مسيح كار نمايشنامه‌نويسي و قصه‌نويسي رواج داشته است؛ حالت سنتي داشته است. كما اينكه آنها شعرشان نسبت به ما خيلي ضعيف و بسيار عقب است. ولي اين چيزي نيست كه نشود تأمين كرد. اينها جزو سرنوشت هميشگي بشر نيست. خوب، يك وقت هم مي‌بينيد يك شاعر برجسته، در آنجايي كه مهد شعر نيست، به وجود مي‌آيد: ‌مثل شكسپير، كه نمايشنامه‌هايش هم به شعر است. چه عيبي دارد كه ما هم در بين خودمان، ناگهان يك قله‌هاي هنري در زمينه نويسندگي پيدا كنيم؟ اگر اين كار بشود، آن وقت ما در دو زمينه، پيشرفت خواهيم كرد: هم در زمينه فيلم پيشرفت مي‌كنيم، هم خود قصه. موضوع قصه واقعاً بسيار مهم است. من در مورد قصه با موضوع انقلاب اسلامي، احساس كمبود زيادي مي‌كنم. ما نسبت به انقلاب؛ قصه‌هاي كم داريم، شايد بتوان گفت كه به يك معنا نداريم. در مورد جنگ هم همين‌طور ...به هر حال، به نظر من كار رمان را بايد خيلي جدي بگيريد. اين جوانان را پيدا كنيد و براي آنان برنامه‌ريزي كنيد.»(در ديدار هيئت اسلامي هنرمندان؛ 2/10/81)لزوم تشويق و تجليل از هنرمندان و نويسندگان معتقد به اسلام و انقلاب «به نظر من، اين جريان هنرمندان معتقد به دين، معتقد به مباني اساسي اسلام و انقلاب، و معتقد به راه نوي كه ملت ايران با شجاعت انتخاب كرد و شناخت و پيمود، امروز بايستي خيلي احساس مسئوليت و تلاش كند. جريان ضد اين حركت عظيم مردمي و ضد اسلام، از همه امكانات بهره‌برداري مي‌كند؛ از هنر هم به طور كامل بهره‌برداري مي‌كند.امروز در دنيا دستگاههاي عظيم فيلمسازي‌ عليه اسلام، فيلمنامه‌هاي قوي مي‌نويسند و بازيهاي قوي ارائه مي‌دهند. اين فيلمها را، براي بد چهره كردن و زشت كردن اسلام و مفاهيم اسلام ـ و از جمله مفهوم انقلاب ـ مي‌سازند و در دنيا پخش مي‌كنند.كما اينكه ـ شما ببينيد ـ براي خيلي از مفاهيم استعماري و استكباري و مفاهيمي كه مورد علاقه و نياز مراكز استعماري دنياست، كارها و پشتيبانيهاي هنري بسيار عظيمي انجام مي‌گيرد: آنچه را صهيونيستها لازم دارند، آنچه را كه صهيونيسم از اول لازم داشته، آنچه را كه براي غرق كردن فرهنگهاي ملتها در فرهنگ غالب آمريكايي يا غربي لازم است، شما مي‌بينيد كه همه اين چيزها و همه اين نيازها را در گوشه و كنار آثار هنري فراوان، همچنين در كارهاي علي‌الظاهر علمي ـ فرهنگي، برآورده مي‌كند. فيلمها و آهنگها مي‌سازند، نقاشيها مي‌كنند و كارهاي هنري فراواني انجام مي‌دهند، براي اينكه آن مفاهيم را در ذهنهاي مردم جا بيندازند. البته، بديهي است كه همه چيز در دنيا، وابسته به فهم انسانهاست. اگر كسي، يا مركز قدرتي بتواند فهم انسانها را به سمتي سوق بدهد، همه چيز در آن جهت سوق پيدا خواهد كرد. اين، قهري است. بنابراين، ميل و تلاش دستگاههاي قدرت جهاني و قدرتهاي متجاوز زياده‌خواه، براي اينكه بتوانند بر افكار، آراء و تمايلات مردم غلبه پيدا كنند، چيز عجيبي نيست.قهري و طبيعي است. دارند از همه امكانشان استفاده مي‌كنند: از پيشرفته‌ترين روشهاي ارتباطاتي امروز، براي جا انداختن يك دروغ به جاي يك حقيقت ناب استفاده مي‌شود. از قوي‌ترين هنرمندها براي اثبات ـ فرض بفرماييد ـ مظلوميت صهيونيزم (خنده‌آورترين چيزي كه امروز مي‌شود در دنيا مطرح كرد!) استفاده مي‌شود، تا صهيونيستهايي را كه آمده‌اند و تجسم ظلم مسيطر و قاهري در منطقه‌اي از دنيا شده‌اند، به عنوان يك چهره مظلوم جلوه بدهند! اين، كاري است كه الان دارد در دنيا انجام مي‌گيرد.با اين همه تلاشي كه شده، با اين همه كمك مالي كه به آنها شده، با اين همه سلاحي كه براي آنها فراهم كردند (يا امكان دادند كه خود آنها فراهم كنند)، با اين همه اغماضي كه از ظلمهاي آنها در دنيا شده است و در عين حال هنوز رها نكرده‌اند، مطبوعات، وسايل تبليغاتي، وسايل ارتباطاتي و هنر، در بخشهاي عظيمي، در خدمت اين است كه در مقابل افكار عمومي، همين گروه ستمگر متجاوز زورگوي زياده‌طلب را به عنوان يك مجموعه مظلوم و مورد ستم و قابل ترحم در دنيا منعكس كنند! هنوز دارد اين كار انجام مي‌گيرد. اما متقابلاً براي نشان دادن مظلوميت مظلومان حقيقي منطقه فلسطين، كار چنداني انجام نگرفته است. يعني تقريباً در دنيا هيچ كار انجام نگرفت است! البته، اگر در گوشه و كنار ـ يك وقتي در اينجا، يا در بعضي از كشورهاي عربي ـ بالاخره كارهايي از لحاظ كيفيت در هر حدي، انجام گرفته باشد، در مقابل آنچه كه آنها انجام داده‌اند، صفر است.خلاصه،‌ برادران عزيز! امروز از ابزار معنوي (يعني از ابزار فرهنگ و هنر) دارد عليه ارزشهاي والاي بشري و اعتقادات انساني و اديان آسماني و خواستهاي انسانها، حداكثر استفاده م�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 493]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن