تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هركجا باشى خدا با تو است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814801419




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تکامل ( حیوانات در حال انقراض)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: sonbol256126th February 2007, 07:11 PMچرا دودو ها از بين رفتند؟ جزيره موريس در اقيانوس هند سرزمين دودو ها بود . اما تقريبا از سال 1680همه آنها از بين رفتند . دريا نورداني که در اين جزيره توقف مي کردند براي غذاي خود آنها را شکار ميکردند . اين پرنده هاي بيچاره و بسيار کند زياد محتاط نبودند و در نتيجه به راحتي شکار ميشدند .دو دوها روي زمين تخم ميگذاشتند و هر جانوري از جمله سگها و موش هاي صحرايي گرسنه به راحتي ميتوانستند تخم آنها را صاحب شوند . آيپيرونيس يا فيل مرغ بزرگترين پرنده دنيا بود . تخم اين پرنده 200 برابر تخم مرغ معمولي است . نسل اين پرنده 300 سال پيش از بين رفت . sonbol256126th February 2007, 07:13 PMکواگاي تند رو اين حيوان که نيمي از بدنش شبيه گور خر و نيمي ديگرش شبيه اسب بود در گذشته به صورت گروهي در چمنزارهاي سبز آفريقاي جنوبي زندگي مي کرد . اين جانور که براي پوست غير معمول و گوشتش شکار مي شد و نسلش خيلي زود منقرض شد به طوري که در سال 1883 فقط يک کواگا روي زمين وجود داشت .در ابتداي قرن نوزدهم در انگلستان بستن کواگا به درشکه بسيار رايج بود . گرگ تاسمايي آخرين گرگ تاسمايي 60 سال پيش ديده شد . او جانور عجيبي بود . سرش شبيه روباه بدنش شبيه ببر راه راه و دمش شبيه به دم کانگورو بود . U_Hakem26th February 2007, 07:57 PMتکامل ربطی به نظریه داروین داره؟ما اخری نفهمیدیم صفات ارثی اکتسابی میشن؟ sonbol256127th February 2007, 12:19 AMتکامل ربطی به نظریه داروین داره؟ما اخری نفهمیدیم صفات ارثی اکتسابی میشن؟ يونس عزيز در مورد مورد سوال اولت راجع به نظريه داروين و تکامل بهتر ديدم که به طور کلي بحثي رو بنويسم . اميدوارم با مطالعه اون بيشتر در اين رابطه آگاهي پيدا کني اما در مورد سوال دومت فکر کنم مظورت اين بوده که آيا صفات اکتسابي ارثي ميشن يا نه؟ چون صفات ارثي خودشون از نسلي به نسل ديگه چه نهفته و چه بارز منتقل خواهند شد. ولي صفاتي که بر اثر عوامل طبيعت و گذر زمان در سلولهاي بدن جانوران بجز گامتها ( سلولهاي جنسي ) رخ ميده به هيچ عنوان به ارث نخواهند رسيد. موفق باشي sonbol256127th February 2007, 12:21 AMبه نظر مي‌رسد که بهترين روش براي درک و تفهيم مباني و ارکان نظريه داروين اين است که ريشه‌هاي فکري اين تئوري تشريح شود. به اين معنا که نحوه استفاده داروين از نظرات و افکاري که منبع الهام و مورد استفاده داروين قرار گرفته‌اند، بيان گردد. در واقع داروين بخشهايي از نظريه خود را به ترتيبي که خود نيز دقيقا تصريح کرده از پيشينيان کسب نموده و ضمن تلفيق و ترکيب آنها خود وي نيز نکات تازه‌اي بر آنها افزوده است. نظريه مالتوس مالتوس جامعه شناس و اقتصاددان انگليسي 1838 نظريه خويش را در کتاب خود درباره نحوه رشد جمعيت انساني و علل بروز فقر و جنگ تشريح کرد. خلاصه عقايد مالتوس اين بود که جمعيت انساني بر اساس قاعده رشد هندسي افزايش مي‌يابد. در حالي که افزايش توليدات غذايي بر پايه قاعده رشد عددي است. ساده ترين شکل سريهاي رشد هندسي و عددي را مي‌توان به صورت زير نوشت. 128، 64 ، 32 ، 16 ، 8 ، 4 ، 2 : رشد هندسي 14 ، 12 ، 10 ، 8 ، 6 ، 4 ، 2 :رشد عددي در سري رشد هندسي هر عدد مساوي با عدد قبل ضرب در يک عدد معين و در سري رشد عددي مساوي با عدد قبل به اضافه يک عدد معين است. به اين ترتيب تعداد انسانها سريعتر از رشد منابع غذايي افزايش مي‌يابد و در صورتي که کنترلي بر جمعيت انساني اعمال نشود، بروز فقر و قحطي اجتناب ناپذير است. مالتوس زمان متوسط تجديد نسل انسانها را 25 سال فرض کرد و به اين ترتيب براي انسان در يک قرن 4 بار تجديد نسل قبول مي‌نمود. اصل تنازع بقا عقايد مالتوس منشا نتيجه گيريهاي متفاوت ، حتي در زمينه اخلاق اجتماعي نيز قرار گرفت، ولي داروين به اين مسائل توجهي نداشت. آنچه که داروين به آن توجه نمود اين بود که مساله فزوني نوزادان نسبت به والدين ، تنها محدود به انسانها نيست. بلکه در ميان ساير جانداران نيز عموميت دارد. به علاوه کثرت تعداد نوزادان نسبت به والدين در مورد اغلب گونه‌هاي جانداران به مراتب بالاتر از نسبتهايي است که در پيش انسانها ديده مي‌شود. به عنوان مثال يک ماهي آزاد در فصل تخمگذاري 28 ميليون تخم توليد مي‌کند و يا در عالم گياهان ، برخي ارکيده‌هاي مناطق استوايي ، هر سال بيش از يک ميليون عدد دانه توليد مي‌کنند. واضح است که محدود بودن امکانات محيط اجازه رشد و بقا به همه نوزادان نمي‌دهد و براي استفاده از فضا و امکانات محيط ، مبارزه‌اي بين نوزادان بروز مي‌کند. بر همين اساس اصل اول نظريه خود يعني تنازع بقا را ارائه نمود. به اعتقاد داروين روند مبارزه تنها محدود به نوزادان يک گونه نيست. افراد متعلق به گونه‌هاي مختلف نيز براي استفاده از منابع محدود محيط ، در گير مبارزه با يکديگر مي‌شوند. علاوه بر اين ، تقلاي موجودات در برخورد با شرايط دشوار محيط را نيز شکلي از تنازع بقا تلقي مي‌کند. اصل انتخاب طبيعي ديده اوليه انتخاب طبيعي را داروين از نوشته‌هاي پدر بزرگ خود اراسموس داروين که خود از معتقدين به نظريه تحول و اشتقاق گونه‌ها بود اخذ کرد. اسموراس در کتاب خود به نقش انسان در تغيير و اصلاح نژاد حيوانات اهلي از طريق دو رگه‌ گيري به عنوان مکانيسم تحول اشاره کرده بود و نيز به شباهتهاي مختلف بين گروههاي متعدد از جانوران مهره دار به عنوان قراين خويشاوندي و اشتقاق آنها از يکديگر استناد شده است. اصل انتخاب طبيعي نتيجه منطقي اصل نخست ، يعني اصل تنازع بقا است. وقتي نوزادان در هر نسل به تعداد بسيار زياد و به تعبير داروين نامحدود به دنيا مي‌آيند و تنها عده بسيار کمي از ميان آنها امکان و اجازه زندگي و ادامه نسل پيدا مي‌کنند. سوالي که پيش مي‌آيد اين است که اين عده بسيار محدود از ميان جمع بسيار کثير نوزادان چگونه انتخاب مي‌شوند؟ اگر فرض را بر اين بگيريم که افراد نوزاد با وجود تعداد کثير خود ، کوچکترين تفاوتي با يکديگر نداسته باشند، حذف عده زيادي از آنها به دليل محدوديت شرايط محيط ، کوچکترين تحولي در افراد گونه ايجاد نمي‌کند. بنابراين بايد مکانيسمهايي وجود داشته باشند که در بين نوزادان ايجاد تفاوت نمايند و همين تفاوتها منشا و ملاک حذف يا ارتجاي بين نوزادان قرار گيرند. در عصر داروين هنوز پديده جهش شناخته نشده بود و به علاوه داروين به توارث صفات اکتسابي اعتقاد داشت. به همين دليل منطقا مي‌توان پذيرفت که داروين حداقل قسمتي از تفاوتهاي بين نوزادان را نتيجه توارث سازشهايي مي‌دانست که در والدين آنها رخ داده است. اصل سازش با محيط و توارث صفات اکتسابي اصولا نظر داروين درباره نقش ازشها در تحول جانداران ، از عقايد لامارک ملهم است. در عصر داروين قوانين وراثت هنوز شناخته نشده بود. داروين اعتقاد داشت که قوانين توارث بسيار پيچيده و مهم هستند. اما از مجموع مطالعات خود درباره ارثي شدن صفات اکتسابي چنين نتيجه گرفت که اگر صفت يا تغييري در مرحله‌اي از زندگي يک جاندار بروز کند، در نتاج وي نيز در همان سن يا زودتر ظاهر خواهد گرديد. داروين براي توجيه نظريات خود در باره ارثي شدن صفات اکتسابي مکانيسم همه زايي را مطرح کرد و ديدگاه بقراط فيلسوف معروف يوناني را در اين زمينه از نو زنده کرد. اساس و خلاصه اين نظريه آن است که همه اندامهاي بدن در ساختن نطفه مشارکت مي‌کنند و هر اندامي سهم مشخصي براي تشکيل دادن نطفه توليد و ارسال مي‌کند. داروين کلمه ژمول را بيان مهم اندامها ابداع کرده و عقيده داشت وقتي اندامي در طول زندگي يک جاندار ، دستخوش تغيير شود، نتيجه اين تغيير از ژمول ، يعني سهم مهم آن اندام در ساختن نطفه به نسل بعد منتقل مي‌شود. به اين ترتيب داروين علاوه بر قبول و تاييد نظرات لامارک در باب توارث اکتسابي ، مکانيسمي نيز براي توجيه و تحليل اين روند ارائه مي‌کند که اين بخش از نظرات داروين بعدا مردود شناخته شد. اصل ارتباط غير مستقيم يا همبستگيهاي متقابل داروين علاوه بر آنکه تنازع بقا ، انتخاب طبيعي و سازش با محيط را در امر تحول و تغيير جانداران موثر مي‌ديد، متوجه شد که روابط بين جانداران و به عبارت بهتر ، ارتباطات غير مستقيم بين آنها نيز به نحوي در امر تحول اثر مي‌گذارد. يکي از مثالها در اين زمينه به روابط بين شته‌ها و مورچه‌ها اختصاص دارد. به اين ترتيب که شته‌ها حشراتي هستند که به عنوان طفيلي از شيره گياهان تغذيه مي‌کنند و خسارات قابل توجهي به گياهان زراعي و درختان ميوه وارد مي‌سازند. اين حشرات ضمن تغذيه از گياهان ، مواد زايد بدن خود را به صورت شيره چسبناکي به بيرون دفع مي‌کنند. مورچه‌ها رغبت فراواني به اين شيره‌هاي دفع شده دارند. به همين دليل در اول سال بطور مداوم از فضولات شته‌ها تغذيه مي‌کنند در پاييز هم تخمهاي شته‌ها را از روي درختان جمع آوري و به لانه زيرزميني خود منتقل مي‌کنند در طول فصل زمستان از تخمها مواظبت مي‌نمايند. در بهار سال بعد ، مجددا تخمها روي درختان و گياهان منتقل مي‌کنند. مورچه‌ها ضمن آنکه امکان ادامه نسل شته‌ها را فراهم مي‌کنند از بين شته‌ها نيز آنهايي را که شيره بيشتري دفع مي‌کنند انتخاب مي‌نمايند و به اين ترتيب در تحول و تغيير شته‌ها با نوعي انتخاب که کاملا قابل مقايسه با انتخاب مصنوعي انسانها است، دخالت مي‌کنند. طبعا اين نوع انتخاب و مداخله در تحول شته‌ها موثر است. منبع : شبکه رشد وابسته به آموزش و پرورش sonbol256127th February 2007, 12:23 AMتاريخچه قديمي‌ترين نوشته‌اي که به بحث درباره آفرينش جانداران پرداخته در تورات آمده است. بر اساس اين نوشته خداوند جهان و جانداران ساکن آن را در شش روز آفريده و آدمي آخرين آفريده او است. نظريه‌هاي بعدي عبارت بودند از خلق‌الساعه و ثبوت انواع که تا قرن 18 و 19 تائيد مي‌شدند. فرانچسکو ردي پزشک ايتاليايي قرن 17 نخستين کسي بود که مدارکي عليه نظريه خلق‌الساعه بدست آورد. وي با استفاده از آزمايش نشان داد که موجود زنده نمي‌تواند از مواد بي‌جان پديد آيد. در قرن 19 اعتقاد به خلق‌الساعه با کمک آزمايشهاي پاستور روي باکتريها از اعتبار افتاد. نظريه لامارک در مورد تکامل در قرن 19 انديشه پيوستگي جانداران و پيوستگي تاريخي آنها يعني نطريه تکامل به فکر معدودي از متفکران رسيده بود. يکي از تئوريهاي مهم تکاملي از لامارک زيست شناس فرانسوي است که به سال 1809 به چاپ رسيد. لامارک براي بيان چگونگي وقوع تکامل دو نظريه استعمال و عدم استعمال اندامها و ارثي بودن صفات اکتسابي را عنوان کرد. وي مشاهده کرده بود که اگر اندامي از بدن يک جاندار استعمال مي‌شود بزرگتر و کارآمدتر مي‌شود و اگر عضوي بکار نيفتد کوچک مي‌شود و تحليل مي‌رود. بنابراين جاندار در نتيجه ناهماهنگي در استعمال و عدم استعمال اندامهاي مختلف بدن در طول عمر خود ممکن است تا حدي تغيير يابد و بعضي از صفات را کسب کند. لامارک اين گونه صفات را وراثتي و قابل انتقال به اخلاف مي‌پنداشت. اين تئوري بسيار موفقيت آميز بود و به اشاعه انديشه تکامل کمک بسيار کرد. اما سرانجام معلوم شد که نظر لامارک نادرست است. چون هر گونه تغييري که بر اثر استعمال يا عدم استعمال يا به هر علت ديگر در سلولهاي ديگر بدن به غير از گامتها رخ دهد تاثيري در ژنهاي سلولهاي زاينده نخواهد داشت و قابل انتقال به نسل بعدي نيست. نظريه داروين-والاس در مورد تکامل در سال 1858 داروين و والاس باهم تئوري جديدي درباره تکامل اعلام داشتند که جانشين تئوري لامارک شد. داروين اين تئوري جديد را پروراند و به صورت کتابي تنظيم کرد. اين اثر معروف که به نام اصل انواع بوسيله انتخاب طبيعي يا بقاي نژادهاي مناسب در تنازع بقا است در سال 1859 انتشار يافت. داروين و والاس محيط را علت اصلي انتخاب طبيعي مي‌دانستند، يعني محيط تدريجا جانداران داراي صفات نامساعد را از بين مي‌برد و جانداران داراي صفات مساعد را حفظ مي‌کند. پس از گذشت نسلهاي زياد و متوالي و تاثير مداوم انتخاب طبيعي ، سرانجام گروهي جاندار يک صفت يا تعدادي صفات جديد و مساعد را به درجه‌اي جمع خواهد کرد که به صورت گونه‌اي جديد از گونه اجدادي ظاهر خواهد شد. همواره اين سوال مطرح مي‌شد که منبع اين تفاوتهاي فردي مهم چيست؟ و تفاوتهاي فردي چگونه بوجود مي‌آيند. اينجا بود که داروين ناگزير شد به نظريه لامارک يعني وراثت صفات اکتسابي پناه ببرد. اما تدوين پاسخ درست مربوط به تفاوتهاي فردي شش سال پس از انتشار کتاب اصل انواع و هنگامي آغاز شد که مندل قوانين وارثت را اعلام داشت. ولي حاصل مطالعات مندل بيش از 30 سال در ابهام ناديده ماند و پيشرفت شناخت مکانيسمهاي تکاملي نيز به همان نسبت به تاخير افتاد. انتخاب طبيعي فقط به عنوان بخشي از مکانيزم تکامل شناخته شده است. زيرا داروين مانند لامارک در شناسايي علل ژنتيکي تغييرات تکاملي توفيق بدست نياورده بود. داروين و والاس توضيحي ناقص از تکامل عرضه داشتند، اما بطور کلي آنان نخستين کساني بودند که جهت درست تکامل را نشان دادند. تکامل فرايند دو مرحله‌اي گوناگوني ژنتيکي مکانيزم تکامل را مي‌توان اثر انتخاب طبيعي بر تفاوتهاي ژنتيکي که در ميان افراد يک جمعيت ظاهر مي‌شوند، دانست. جمعيت ، گروهي از افراد يک نوع جاندار است که در يک محل زندگي کرده و باهم زاد و ولد مي‌کنند و ژنها آزادانه در ميان آنها توزيع مي‌شوند. گوناگوني ژنتيکي ممکن است از نوترکيبي حاصل از توليد مثل جنسي ، از جهش يا از هر دو اين پديده‌ها ناشي نشود. اگر چنين جانداراني باقي بمانند و اولاد بياورند، در آن صورت خاصه‌هاي ژنتيکي جديد آنها در خزانه ژن جمعيت باقي خواهد ماند. اين تازه‌هاي ژنتيکي در طول نسلهاي متوالي مي‌توانند در تعداد بيشتر ي از افراد جمعيت يا در همه آنها گسترش يابند. توليد مثل افتراقي مفهوم واقعي انتخاب طبيعي ، توليد مثل افتراقي است. يعني بعضي از افراد يک جمعيت بيش از ديگر افراد آن اولاد به جا مي‌گذارند و نسبت به افرادي که اولاد کمتري از آنها مي‌ماند، درصد بيشتري از ژن به خزانه ژني نسل بعد ، انتقال مي‌دهند. اگر توليد مثل افتراقي در طول چند نسل ادامه يابد، آنهايي که فرزندان بيشتري توليد مي‌کنند، تدريجا سهم بزرگتري از افراد کل جمعيت را بوجود خواهند آورد. در نتيجه ژنهاي آنها در خزانه فزونتر خواهد شد. پس امکان دارد صفت جديدي که در يک فرد جاندار پديد مي‌آيد، از راه توليد مثل افتراقي و به مرور زمان ، به صورت خصوصيت استاندارد تمامي يک جمعيت درآيد. نتيجه‌گيري کلي بر اساس نظريه امروزي تکامل ، انتخاب طبيعي نيرو در اساس خلاقه به شمار مي‌آيد که نوآورهاي ژنتيکي را در ميان افراد بيشتري گسترش مي‌دهد. هرچند که به از ميان رفتن افرادي که از نظر توليد مثل صلاحيت ندارند، مي‌انجامد. افرادي را که از نظر رفتاري ، يا از نظر اجتماعي ، صلاحيت ندارند، الزاما از ميان نمي‌برد. قويترين و بزرگترين جاندار يک جمعيت ممکن است از نظر رفتاري بسيار صالح باشند، ولي اگر نازا باشند، از نظر توليد مثل و از نظر تکامل ، فاقد صلاحيت خواهند بود. از سوي ديگر ممکن است فردي رنجور و ضعيف ، از نظر رفتاري يا اجتماعي صلاحيت نداشته باشد، اما اولاد زيادي بوجود آورد. انتخاب طبيعي در اساس از طريق توليد مثل واقع مي‌شود نه از راه تنازع بقا. تنازع بقا براي بقا روي مي‌دهد، ولي غالبا جنبه فيزيکي محض دارد و ممکن است به صورتي غير مستقيم بر موفقيت جاندار در امر توليد مثل نيز موثر افتد. اين عوامل نيز در حد خود مي‌توانند اثرات تکاملي به بار آورند. اما مهمترين نتيجه حاصل نه تنازع ، نه از ميان رفتن و نه حتي بقاي فرد است. بلکه آنچه سرانجام حاصل مي‌شود، موفقيت نسبي در امر توليد مثل است. منبع : شبکه رشد آموزش و پرورش sonbol256127th February 2007, 12:25 AMلامارک براي بيان چگونگي وقوع تکامل دو نظريه استعمال و عدم استعمال اندامها و ارثي‌بودن صفات اکتسابي را عنوان کرد. وي مشاهده کرد که اگر اندامي ‌از بدن يک جاندار استفاده شود، بزرگ و کارآمدتر مي‌شود و اگر عضوي بکار نيفتد، کوچک شده و تحليل مي‌رود. بنابراين جاندار در نتيجه ناهماهنگي در استفاده و عدم استفاده اندامهاي مختلف بدن در طول عمر فرد، ممکن است تا حدي تغيير يابد و بعضي از صفات را کسب کند. لامارک اينگونه صفات اکتسابي را ارثي و قابل انتقال به اخلاف دانست. اين تئوري بسيار موفقيت‌آميز بود و به اشاعه انديشه تکامل کمک کرد. اما سرانجام معلوم شد که نظر لامارک، نادرست است. اينکه استفاده و عدم استفاده از اندامها ‌به کسب صفتي مي‌انجامد، درست است. ولي اشتباه لامارک در اين بود که بر خلاف عقيده او صفات اکتسابي به ارث نمي‌رسند. يکي از تلاشهاي آزمايشي مشهور که لامارکسيم را باطل ساخت، به‌وسيله واهيمان، زيست شناس صورت گرفت، که نشان داد از توليد مثل موشهايي که دمشان را بريده‌اند، موشهاي داراي دم طبيعي ايجاد مي‌شود. sonbol256127th February 2007, 12:27 AMژن مرگ انسان از ديرباز تلاش نموده تا به عمر جاودان دست پيدا کند اما تا اين لحظه تمام سنگهاي اين تلاش به دربهاي بسته خورده و تنها بکمک پيشرفتهاي اخير پزشکي و علوم تغذيه و بهداشت اندکي بر عمر متوسط انسانها افزوده شده است. امروزه مي‌دانيم که در طي فرآيند پيري سلولهاي زنده بدن بمرور زمان قابليت ساز و کار اصلي خود را از دست مي‌دهند و ارگانها يکي پس از ديگري از انجام اعمال حياتي خود باز مي‌ايستند. اما سوال اصلي اين است که اگر سلول مجموعه‌اي از مولکولهاي شيميايي است که با نظم مشخصي (که توسط ژنهاي موجود در زنجيره DNA تعيين مي‌شود) در کنار يکديگر قرار گرفته‌اند در آن‌صورت به چه دليلي بايد سلولهاي جديد توليد شده در فرآيند تقسيم سلولي بمرور زمان از قابليتهاي اصلي‌ تعيين شده برايشان نزول کنند؟ يکي از کانديدهاي پاسخ به اين سؤال، مکانيزم کوتاه شدن تکه‌هاي انتهاي کروموزمها موسوم به قطعات «تلومرز» در فرآيند تقسيم سلولي است بطوريکه گفته مي‌شود طول قطعات تلومرز تعيين کننده عمر باقيمانده سلول است. اما اين مشاهده جواب سوال اصلي را هنوز نداده و تنها به ساز و کار احتمالي پير شدن اشاره مي‌کند. ما مي‌خواهيم بدانيم چرا پير شدن و مرگ در بين موجودات و در فرآيند تکامل بوجود آمده است؟ اگر موجودات زنده در طي فرآيند تکامل از ساده به پيچيده‌تر تغيير يافته‌اند اصولاً چرا بايد يک بمب زماني در داخل هر سلول زنده نيز بوجود آمده باشد تا بمرور زمان باعث مرگش شود؟ مگر نه اينکه هدف از تکامل بقا است؟ پس چرا اين فاکتور منفي يعني مرگ و پير شدن در طي فرآيند تکامل اصلاح نشده؟ جواب اين سوال با دقت در عملکرد اصل انتخاب طبيعي داروين بخوبي روشن مي‌شود. در طبيعت بقاي فردي مفهومي ندارد بلکه بقاي نسل و نژادي نقش اصلي را بازي مي‌کند. موجودات زنده براي بقاي نسل خود از روش تکثير استفاده مي‌کنند و ژنهاي خود را به فرزندانشان منتقل مي‌کنند. سپس فرزندان خانواده‌هاي مختلف با يکديگر بر سر تصاحب منابع مختلف رقابت مي‌کنند و فرزندان غالب به حيات ادامه داده و ژن غالب خود را به نسلهاي بعدي منتقل مي‌کنند. در اين ميان چون رقابت ميان فرزندان بر سر تصاحب منابع مورد نياز براي ادامه حيات بوده، هرگونه نقصي که در والدين فرزندان بعد از توليد آنها ظهور مي‌کند در فرآيند انتخاب غير قابل اصلاح خواهد بود. بعبارت ديگر اگر والديني داراي برترين ژنها هم باشند بطوريکه فرزندان آنها در هر مبارزه با ديگر فرزندان پيروز شوند ولي داراي نقص ژنتيکي باشند که تنها در ??? سالگي ظهور مي‌کند، اين نقص همواره در طول فرآيند تکامل توسط موجودات تيره غالب به يدک کشيده خواهد شد چون امکان اصلاح آن در فرآيند انتخاب طبيعي بوجود نمي‌آيد (بدليل ظهور خيلي دير آن در زندگي موجود زنده). امروزه اين تئوري در مقياس کوچک بر روي نمونه‌هاي آزمايشگاهي مگس سرکه تاييد شده است بطوريکه با دستچين کردن مگسهاي سرکه‌اي که عمر بيشتري داشته اند و اجازه زادو ولد تنها به آن دسته، در طي گذشت چند نسل عمر مگسهاي سرکه‌ به دو برابر افزايش يافته*. به اين ترتيب همانطورکه ديده مي‌شود فرآيند پيري و مرگ مي‌تواند احتمالاً تنها يک نقص ژنتيکي باشد که در خلال ? ميليارد سال تکامل امکان تصحيحش بوجود نيامده است. مسلماً با فهم کامل ساز و کار فيزيکي و شيميايي و ژنتيکي فرآيند پيري، در آينده نزديک بشر خواهد توانست اين قبيل نواقص را اصلاح کرده و به عمر جاودان دست پيدا کند. sonbol256127th February 2007, 11:55 PMوراثت صفات اکتسابي انتقال موروثي صفات اکتسابي که در نتيجه تاثيرات محيط در پدر و مادر بوجود آمده است به فرزندان. مثلا تيره شدن رنگ افراد سفيد پوست در اثر تابش آفتاب در مقايسه با افرادي که در معرض تابش نور کمتري بوده اند يک صفت اکتسابي است. اگر اين صفت اکتسابي موروثي شود در نتيجه فرزندان پدر و مادراني با پوست تيره به تدريج تيره رنگتر از فرزندان کساني خواهند شد که در معرض تابش نور کمتري هستند. حتي اگر اين فرزندان در معرض تابش آفتاب به طور يکسان قرار گيرند. اين نظريه به لامارکيسم يا نئو لامارکيسم موسوم است . گمان نميرود که وراثتي چنين در توليد مثل جنسي موجودات اهميتي داشته باشد زيرا معمولا صفات اکتسابي در گامتها تاثيري ندارند و از اينرو فرزنداني که بدين طريق به وجود مي آيند از تاثيرات صفات اکتسابي والدين بر کنار ميباشند. گر چه نشان داده شده است که گزينش طبيعي ممکن است در نسلهاي پي در پي يک نوده باعث شود که يک صفت اکتسابي اوليه که نتيجه اي از واکنش نسبت به محيط بوده است به طور مستقل و جدا از تاثيرات محيطي توسعه و گسترش يابد. البته موجوداتي که به طور غير جنسي توليد مثل ميکنند ممکن است بخشي از پيکره خود را به طور کامل همراه با صفات اکتسابي مربوطه را به فرزندان خويش انتقال دهند. U_Hakem28th February 2007, 09:21 PMدکتر سنبل ممنون از جواب کاملی که دادین.قبلا یه چیزایی شنیده بودم ولی اینبار به طور متمرکز و کامل بود.سپاسگذارم ولی با عرض پوزش فراوان من دو تا سوال دیگه دا� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1641]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن