واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جاسوسي که از سردسير آمدنگاهي به فيلم سينمايي «وداع» ساخته كريستين كاريونخورشيد بهاري بيوقفه ميتابد و نسيم خنکي ميوزد اما آنقدر بيجان، که قادر نيست رخوتي که در سايه چتر بوروکراسيبرژنف، زير پوست خيابانهاي دلگير مسکو نهفته را از تن خستهاش به در کند.

شهر در تب پارانويا و دغلکاري اربابان کمونيست ميسوزد و زندگي به زحمت در آن جريان دارد ولي هنوز از روزنههايي، صداي نفسهاي بهشماره افتاده آزادي به گوش ميرسد. قهرمانهاي سنگي پارکها و ميادين، چهره در هم کشيده و خودنمايي ميکنند تا شايد با تلنگر تداعي پيروزيهاي تاريخي خود، رهگذران شهر خفته را از اسارت توهمات و روزمرگيها رها کنند. تنها صدايي که سکوت سنگين بيتفاوتي را ميشکند، سرودهاي ميهنپرستانه کودکان اميدواري است که از کوچهپسکوچهها به گوش ميرسد؛ شهروندان کوچکي که با لباسهاي يکدست سفيد و گامهاي موزون خود شادمانه سرود ملي سر ميدهند و ميگويند هنوز به عظمت و اقتدار کشورشان باور دارند... .دوربين کنجکاو کريستين کاريون اکشنساز، با حوصله بهدنبال شکار گوشهاي دنج و دور از هياهو براي تصوير يک تجربه تازه است؛ تريلر جاسوسي- جنايي «وداع» که با پرداخت يک سوژه واقعي در تاريخ نه چندان دور روسيه، نسخه داستاني پرونده «وداع»رسوايي ولاديمير وترو، افسر عالي رتبه سرويس اطلاعاتي شوروي سابق در سال1981 را سينمايي ميکند، از ناگفتههايي حکايت دارد که پشت پرده فروپاشي شوروي سابق روي داده و کمتر به آنها پرداخته شده است. اپيزود «جاسوس- جاسوس» کاريون از «سلام، وداع: حقيقت درباره مدل فرانسوي کا.گ.ب»، کتاب جنجالي سرگئي کوستين جان گرفته شده که 16سال پس از اين رسوايي تاريخي، دنيا را تحتتأثير قرار داد اما سناريست پروژه، بلندپروازتر از آني است که فيلمنامهاش را در مرزهاي خطکشي شده کوستين محدود کند و از اين روست که تنها در حد خط اصلي قصه به کتاب او وفادار ميماند.او طرح قصه را در قالب يک تريلر جاسوسي- جنايي سامان ميدهد و با تلفيق ظريف المانهاي دو گونه سينمايي و مطالعات و يافتههاي تاريخي- پژوهشي خود، آن را بهمراتب پختهتر و جزئينگرتر ميکند تا رفتهرفته به يک فانتزي تمام عيار فرانسوي تبديل شود. هر فيلمسازي کم و بيش با قواعد نوآرهاي جاسوسي آشناست اما دراماتيزه کردن يک سوژه خشک در فضاي فانتزي با رعايت قوانين شخصيتپردازي و خلق کاراکترهاي خاکستري که گاهي سهوا يا تعمدا سياه و سفيد ميشوند، تنها از سمت انگشتشماراني برميآيد که بر اينگونه آثار احاطه کامل داشته باشند.«وداع» به رسم نئوکلاسيکهاي جاسوسي در گام اول با رهاکردن مخاطب در گرداب کافئين وار متيو بورن- جيمز باندي مد نظر کارگردان، تماشاگر را در نوعي خلسه فرو ميبرد و بعد با ساختن فضايي آرام و خالي از تنش اعتماد او را جلب ميکند... .وداع» داستاني پيچيده اما جذاب دارد که به دلايل متعددي ميتوان آن را بيطرف دانست! نه به روايت آمريکاييها تعريف ميشود و نه در کشمکش قدرت فرانسه و شوروي، حقي براي طرفين قائل ميشود و هردوي آنها را در آستانه پرتگاه سقوط ميبيند.سال1981 است و آرمان کمونيسم در شوروي رو به زوال و محکوم به پذيرش شکست. اوضاع کشور روز به روز آشفتهتر ميشود و همه چيز جز زمان، اسير سکون! سرگئي گريگوريو از افسران عالي رتبه کا.گ.ب، دستگاه جاسوسي شوروي، مردي ميانسال، خشن و ترشروست. با وجود آنکه او هنوز به ايدهآلهاي مارکس و لنين معتقد است، از بيکفايتي نظام کمونيستي در کشورش دلسرد و مايوس شده و ميکوشد تا زمينهاي فراهم کند تا آن را از آفت بيهدفي و سقوطي محتوم نجات دهد. او گنجينهاي ارزشمند از اسرار شوروي و ليستي از عوامل و جاسوسان روسي آن را در ازاي اطلاعات علمي، صنعتي و تکنولوژيک در اختيار رئيسجمهور تازه کار فرانسه، فرانسوا ميتران قرار ميدهد تا سرويس اطلاعاتي شوروي را فلج کند و تعادل قواي غرب را برهم زند.صداقت سرگئي در تلاش براي تحقق آرمان و رسيدن به هدفش، در انتخاب شيوه و گزينه براي انتقال اطلاعات محرمانهاش مشهود است. او يک مهندس تازه کار فرانسوي را براي اين کار انتخاب ميکند که به هيچ وجه با جاسوسي و مهارتهاي آن آشنايي ندارد. سرگئي، بيپروا او را در مکانهاي عمومي ملاقات ميکند و اطلاعات محرمانه را بدون رمز خاصي، دراختيارش ميگذارد.فيلم از اين اتفاق به بعد راهش را پيدا ميکند؛ با نماهاي پر سر و صدايي در يک جنگل دور و صداي بال پرندگان آغاز شده و پايان مييابد اما در فاصله اين آغاز و پايان است که رويدادها و جريانات پشت پرده فروپاشي شوروي را روايت ميکند و در خلال وقوع اين رويدادهاست که تماشاگر با زندگي روزمره جاسوسان همراه ميشود و درمييابد که اين افراد همان مردم معمولي هستند که زندگيشان به يک پايان غيرطبيعي ميانجامد. «وداع» در حقيقت داستان 2مرد است؛ 2جاسوس اصلي قصه که 2فيلمساز شناخته شده نقش آنها را بازي ميکنند؛ امير کاستاريکا،کارگردان صربيالاصل «روياي آريزونا»، «زيرزمين» و «مارادونا» و گوييلام کانت فيلمساز فرانسوي و خالق « Tell No One»! از اينرو حضور اين دو چهره سرشناس و تأثيرگذار و شهرت آنها اعتبار«وداع» را از حيث بازيگر تضمين ميکند. با وجود آنکه زيرقصههاي زيادي در دل سناريوي اصلي کاريون گنجانده شده، اين دو بازيگر آنقدر با تسلط و مهارت ايفاي نقش ميکنند که اگر تماشاگر آنها را نشناسد و خود را در سينما يا پاي تلويزيون نبيند، باور نميکند که آنها نقش بازي ميکنند.فيلمنامه کاريون به آنها ميگويد که بايد در خلقوخو، دو کاراکتر کاملا متفاوت با دو روحيه متفاوت باشند اما وقتي جروبحث لفظي آنها خيلي زود به پايان ميرسد، بازهم اسرار شخصيشان را براي هم بازگو ميکنند. آنها با تخطي از مقررات حرفهاي خود و قواعد شبکه جاسوسي همديگر را بيملاحظه و علني در اماکن عمومي ملاقات ميکنند. تماشاگر موقعيتها و شخصيتهاي قصه را گم نميکند و از خط اصلي قصه منحرف نميشود چون فضا بهگونهاي است که سناريو به ندرت گزافهپردازي ميکند!کاريون با تصوير زندگي روزمره جاسوسان، مهارتها و ترفندهاي حرفهاي آنها، مخاطراتي که به جان ميخرند و باجهايي که بابت خبرکشي ميگيرند، در خلال روايت قصه، از توطئهها و دسيسههايي که در کاخ سفيد براي فروپاشي شوروي در جريان بوده و تلاشهاي ريگان و ميتراند براي تخريب يکديگر و دولتهايشان ميگويد.«وداع» درست مثل رمان پرفروش La Carre عمل ميکند؛ مخاطب را در جريان جزئيات زندگي خصوصي شخصيتهايش قرار ميدهد. اسرار شخصيشان را فاش ميکند و حتي از نگرانيها و احساس ناامنيهايشان ميگويد تا تماشاگر خود را کاملا در دنياي پرتزوير و رياي جاسوسان «وداع» احساس کند. سرگئي در پي براندازي رژيم کمونيستي اما سيستم حاکم را ناکارآمد ميداند، از اينرو معتقد است که ميتوان با ايجاد تغييرات بنيادين در نظام اجتماعي و کمک به پيشرفت کشور، آينده شوروي را ساخت و زمينه را براي زندگي نسل بعدي در جامعهاي آزاد فراهم کرد و شايد دنيا را تغيير داد.مهمترين دغدغه او آينده پسر نوجوانش ايگور است که برژنف را بهعنوان يک «ابله تهي مغز» رد ميکند و چون آينده خوبي براي خود و همنسلانش متصور نيست، خود را به عصيانگري و سرکشيهاي نوجواني ميسپارد. سرگئي او را نوجوان غربزده و بيهدفي ميداند که زندگياش را وقف گوش سپردن به موسيقيهاي راک غربي ميکند و جز «فردي مرکري» و «کوئين» کسي را نميشناسد. افسردگي پنهان او در دلبستگياش به ترانههاي غمگين «لئو في ير» خواننده و موزيسين فرانسوي مشخص ميشود. فيلمساز با انتخاب هوشمندانه «مرگ گرگ» بهعنوان ترانه مورد علاقه ايگور که استعارهاي براي زندگي و فلسفه رواقيگري انسان است، اشارهاي ظريف و تلويحي به انسان سرخورده از کمونيسم دارد که محکوم به تنهايي و سکوت است و ايگور مصداق يک قرباني جوان که هيچ ذهنيتي از اقدامات خيانتکارانه پدرش و امثال او ندارد! سرگئي هم حقيقت را کتمان ميکند و چون نميتواند به اعضاي خانوادهاش (پسر و همسرش) نزديک شود، در نوعي حس عميق تنهايي فرو ميرود که البته اين انزواي هميشگي نوعي شکوه تراژيک به کاراکتر او ميبخشد که با چهره محزون و کاريزماتيک امير کاستاريکا و بازي هنرمندانه وناتوراليسمي او عميقتر ميشود.کاريون با تصوير زندگي روزمره جاسوسان، مهارتها و ترفندهاي حرفهاي آنها، مخاطراتي که به جان ميخرند و باجهايي که بابت خبرکشي ميگيرند، در خلال روايت قصه، از توطئهها و دسيسههايي که در کاخ سفيد براي فروپاشي شوروي در جريان بوده و تلاشهاي ريگان و ميتراند براي تخريب يکديگر و دولتهايشان ميگويد.پي ير(گوييلام کانت) فردي کمرو، تعارفي و عصبي است. او ابتدا از پيشنهاد فعاليت براي کا.گ.ب ميترسد و عقب ميکشد اما وقتي ميبيند که سرگئي نه به انگيزه جاهطلبي، نه پول و نه پناهندگي سياسي با جديت و بيپروا به دل خطر ميرود و دردسرهاي کارش را به جان ميخرد، تحتتأثير سخنان و آرمان خواهي او قرار ميگيرد. وقتي ميتران (مگنان) و رونالد ريگان (فرد وارد) روساي جمهور آمريکا و فرانسه اقدام او را يک پيروزي براي آزادسازي جهان تعبير ميکنند، با وجود احساس گناهي که گاه و بيگاه سراغش ميآيد، کم کم از هيجانات زندگي دوگانهاي که تجربه ميکند لذت ميبرد.اين فيلم گونهاي است ميانه کمدي جدي و فانتزي سطح بالا که با قراردادن جاسوسهاي ماهر در موقعيتهاي پيچيده، با اشاره گاه مستقيم به انگيزههاي مبهم و چندگانه آنها از واردشدن به ورطه سياسي بازيهاي خطرناک، شخصيتهايش را روانکاوي ميکند سهم ريگان از سناريو زياد نيست اما نقشآفريني فرد وارد در يک نقش فرعي قابل توجه و در خور تحسين است. «وداع» داستاني پيچيده اما جذاب دارد که به دلايل متعددي ميتوان آن را بيطرف دانست! نه به روايت آمريکاييها تعريف ميشود و نه در کشمکش قدرت فرانسه و شوروي، حقي براي طرفين قائل ميشود و هردوي آنها را در آستانه پرتگاه سقوط ميبيند.اين فيلم گونهاي است ميانه کمدي جدي و فانتزي سطح بالا که با قراردادن جاسوسهاي ماهر در موقعيتهاي پيچيده، با اشاره گاه مستقيم به انگيزههاي مبهم و چندگانه آنها از واردشدن به ورطه سياسي بازيهاي خطرناک، شخصيتهايش را روانکاوي ميکند و با مانورتلويحي روي ارزشهاي اخلاقي و مفاهيمي که مدنظر دارد، سعي در پررنگ کردن آنها در ذهن مخاطب دارد.«وداع» با استناد به يک واقعيت تاريخي و احمقانه جلوه دادن جاسوسي، از آن بهعنوان يک حرفه و شغل آشناييزدايي ميکند و بهطورکلي در مقايسه با تريلرهاي جاسوسي غلوآميز و پرسروصدا و توخالي مثل «سالت» يک موفقيت محسوب ميشود.بخش سينما و تلويزيون تبيان منبع:ناهيد پيشور / همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 756]