تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835361957




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگارش يک فيلمنامه کارگاهي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگارش يک فيلمنامه کارگاهي
نگارش يک فيلمنامه کارگاهي     (باحضور پوران درخشنده،علي ژکان،شادمهر راستين و جابرقاسمعلي) حقيقت امراين بود که مي خواستم به شيوه سيد فيلد،کارگاهي بر پا کنيم و بدون هيچ پيش زمينه،فيلمنامه اي در لحظه بنويسيم .بنابراين،بي آن که راجع به موضوع اين جلسه،چيزي به خانم پوران درخشنده و آقايان علي ژکان و شادمهر راستين بگويم،آنها را به اين جلسه دعوت کردم.خب،البته مدتي طول کشيد تا توانستيم به هم نزديک شويم و به زبان مشترکي در گفت وگو برسيم.با اين همه هرکس،هرحرفي را که به نظرش آمد،روي دايره ريخت.راستش اکنون به نظر مشکل مي آيد که مجموعه اين گفت وگوها را يک طرح کامل بدانم.اين يک جلسه مقدماتي بود و احتمالاً بايد ادامه مي يافت تا به آن طرح مورد نظر برسيم.مشغله دوستان و زمان اندک جلسه،فرصت چالش بيشتر تا رسيدن به يک طرح استخواندار را به ما نداد.به هرحال اين اولين تجربه با چند نويسنده حرفه اي است و اميدوارم درجلسات بعدي ـ که مي کوشم آن را با دوستان ديگرادامه دهم ـ به جمع بندي درست تري از يک طرح دست يابيم.اگرچه معتقدم خواننده اين ميزگرد،احتمالاً مي تواند از ميان چالش موجود،چند خط داستاني و شماي کمرنگي از يک پيرنگ و يا حداقل شيوه بحث و جدل کارگاهي درنوشتن فيلمنامه را بيابد. (گفتني است که اين ميزگرد درآبان ماه سال 1381برگزارشده) جابرقاسمعلي:ممنون از اين که دعوت مرا پذيرفتيد و با همه مشغله اي که داريد،به اين جلسه تشريف آورديد.موضوع اين ميزگرد فيلمنامه نويسي به شيوه في البداهه است.مرا ببخشيد که از قبل شما را درجريان اين ميزگرد قرار ندادم.به اين فکرکردم که اگربخواهم موضوع جلسه را به شما بگويم،ممکن است هرکدامتان با يک خط داستاني به اين جلسه بياييد و آن وقت انتخاب يک موضوع براي ما مشکل شود.شايد هرکداممان نسبت به داستاني که درذهن داريم تعصب نشان دهيم يا نسبت به پذيرش خط داستان شخص ديگرمقاومت کنيم.حالا که درجريان اين جلسه قرارگرفتيد،مي خواهم با کمک هم طرح يک فيلمنامه را بنويسيم. شادمهرراستين:قرار است از کدام زاويه به موضوع نزديک شويم؟آيا مي خواهيم راجع به يک فيلمنامه به صورت گروهي و بدون پيش زمينه و في البداهه صحبت کنيم،يا اين که قصد داريم بدون ورود به يک بحث آکادميک درباره روشهاي انجام اين کارحرف بزنيم و ببينيم کدام روش براي جمع راحت تراست؟ پوران درخشنده:به نظر من هيچ گروهي بدون مقدمه نمي توانند دورهم جمع شوند.يک فيلمنامه نويس براي نوشتن فيلمنامه حتماً يک دغدغه دروني دارد،به گونه اي که تصميم مي گيرد آن را بنويسد.درمرحله بعد او به دنبال کسي مي گردد که همان احساس دروني او را داشته باشند.يعني حتماً بايد بين عده اي که دور هم جمع مي شوند،يک نقطه مشترک وجود داشته باشد.اين نقطه مشترک،موجب شناخت مشترک مي شود.نوشتن فيلمنامه دسته جمعي به ميزان آشنايي ما با موضوع اصلي بستگي دارد.مثلاً آيا موضوع ما از نتيجه يک تحقيق به وجود آمده است يا اين که مسئله شخصي يکي از ماست؟آيا اين موضوع از يک رويداد عيني و واقعي اخذ شده يا نه؟درهر حال من فکرمي کنم براي ورود به قضيه بايد يک فکر اصلي داشته باشيم. علي ژکان:به نظرمن امکان اين که چند نفردور هم جمع شوند و فيلمنامه بنويسند،وجود دارد.اين شکل کار در دانشگاههاي خارجي بسيار رايج است.کسي يک طرح اصلي را بيان مي کند و دانشجويان درباره آن نظرمي دهند و در نهايت يک فيلمنامه شکل مي گيرد.فيلم جوليا(فردزينه مان)به همين ترتيب نوشته شد.به نظرمن اين امکان خوبي است که ما بايد آن را تجربه کنيم.دليل اين که ما هيچ گاه در اين زمينه موفق نبوده ايم به اين نکته برمي گردد که فرهنگ جمعي ما ضعيف است.يعني اگرهم بخواهيم اين کار را بکنيم،هيچ گاه به عنوان يک تکنسين به کار نگاه نمي کنيم.چون به قول خانم درخشنده قبل از هرچيز بايد با يکديگر به يک اشتراک فکري برسيم،ولي ازنظر فني من فکر مي کنم که ما بايد بتوانيم يک فيلمنامه را به طورجمعي طراحي کنيم. ببينيد،انگيزه من اصلاً اين نبوده که راجع به چگونگي نوشتن فيلمنامه دسته جمعي و مباحث تئوريک مربوط به آن صحبت کنيم.هدف من اين است که طرح يک فيلمنامه را به صورت جمعي بنويسيم،البته ممکن است ناچارشويم به دليل الزاماتي به نکات تئوريک هم اشاره کنيم،اما فعلاً قصد ما نوشتن يک فيلمنامه دسته جمعي است. راستين:در واقع قرار است اين جلسه در يک قلب دانشجويي برگزارشود،با اين تفاوت که در اينجا حرفه اي بودن افراد کمک مي کند که بتوانيم حداقل دو صفحه بنويسيم و در نهايت يک الگو براي کساني که علاقه مند کار گروهي هستند ارائه کنيم.اين شکل کاردقيقاً مثل اين که بخواهيم به يک نفرشنا کردن بياموزيم.آموزش شنا به دو صورت انجام مي گيرد؛مي توانيم به صورت تئوري شنا کردن را به او ياد بدهيم و يا اين که او را داخل آب بيندازيم.به نظرمن ما بايد الان خود را داخل آب بيندازيم. درخشنده:ما بايد به يک الگوي برسيم که درشکل حرفه اي هم قابل اجرا باشد و در حد دانشجويي باقي نماند.در واقع اين کار يک جور فرهنگ سازي است. خب!حالا موافقيد با اين مقدمه سراغ بحث اصلي برويم.من پيشنهاد مي کنم يکي از شما راجع به موضوعي صحبت کند و بقيه آن را ادامه دهند.از کجا شروع کنيم؟ازيک موضوع،يک شخصيت يا شايد يک تم.به نظر شما مشکل جامعه ما چيست؟ درخشنده:من فکرمي کنم مسئله اي که درحال حاضر درجامعه ما به يک حالت بحراني رسيده،ايدز است.ايدز دردي بزرگ و پنهان است که درجامعه ما ناشناخته مانده است. راستين:خانم درخشنده هميشه دوست دارند با يک موضوع شروع کنند،ولي من از روي يک شخصيت،داستانم را پيدا مي کنم.مثلاًشخصيت يک فرد ايدزي. خب،آقاي ژکان.نظرشما راجع به يک شخصيت ايدزي چيست؟ ژکان:من مي گويم هر دو بايد باشد.شروع يک فيلمنامه برمبناي موضوع يا شخصيت چندان مهم نيست.يک نفرمي تواند برمبناي يک شخصيت شروع کند و نفرديگربرمبناي يک موضوع،ولي نکته مهم اين است که حتماً بايد يک تم داشته باشيم. درخشنده:مطمئناً بايد تم وجود داشته باشد.درحقيقت اين تم است که درابتداي قضيه ما را حرکت مي دهد. من خودم هيچ گاه درابتداي فيلمنامه به خود نمي گويم که مي خواهم راجع به اين مضمون يا اين تم کارکنم.مهم اين موضوع جذاب است.به نظرمن تمام فيلمها واجد يک تم مشخص هستند.حتي بدترين و مبتذلترين فيلم هم ممکن است يک تم اخلاقي خيلي خوب داشته باشد.تم،خواه ناخواه در کار ايجاد خواهد شد. راستين:من فکر مي کنم شکسپير هيچ گاه با خود نگفته که چيزي راجع به ترديد بنويسم و بعد بيايد داستان((هملت))را بنويسد.هملت که نوشته شد ما تازه مي فهميم اين آدم نسبت به کاري که مي خواهد انجام بدهد،مردد است. ژکان:شما به هراثري که نگاه کنيد،مي شود در يک جمله گفت راجع به چيست؟اين به نظرمن جوهره اصلي اثراست.اگرما مي گوييم محتوا چيست،به اين دليل که درسينماي ما بيشتر به تم و محتوا اهميت مي دهند.حالا يک زماني آن تم را در قالب يک شخصيت بازسازي مي کنيم و براي شخصيت ها انگيزه اي قرارمي دهيم تا آنها براساس انگيزه هاي فردي خود حرکت کنند و يک زمان آن انگيزه ها را در قالب مناسبات اجتماعي نشان مي دهيم.مثلاً ما مي توانيم اين آدم ايدزي را در قالب يک شخصيت بررسي کنيم.فکر مي کنم شکل درست هم همين است. راستين:موضوع ايدز ويژگي هايي دارد.مثلاً به تفاوتش با ربا دقت کنيد!ربا يک عملکرد گروهي است،ولي ايدز يک مسئله کاملاً شخصي است. ژکان:موضوع ايدز به نظر من از محدوديتها ناشي مي شود. درخشنده:ازنظرآسيب شناسي،اين بيماري در يک شرايط خاص به وجود مي آيد.ما بايد به پس زمينه اجتماعي آن توجه کنيم. راستين:بايد ببينيم مي خواهيم راجع به بنياد مبارزه با ايدز بنويسيم يا مثلاً راجع به کسي که مي خواهد مديرعامل شرکتي بشود و به هنگام انجام تست خون متوجه شده که ايدز دارد و حالازندگي بيست ساله او زيرسؤال مي رود. درخشنده:بله.شخصيت20ساله او زير سؤال مي رود.شما وقتي به سرگذشت اين آدم نگاه مي کنيد و آن محدوديتها را کنارهم مي چينيد،مي بينيد به دليل اين محدوديتها دچار ايدز شده است. بياييد کمي کاربردي تر نگاه کنيم. راستين:من حرفم اين است که شما مي گوييد ايدز،من مي گويم دختري که ايدز گرفته است. ژکان:يک راه انتقال ايدز از مادر به دختراست. راستين:حالا بايد ببينيم که اين قصه درباره مادر است يا دختر؟شما بگو. مي تواند هم درباره مادر باشد و هم دختر.اين دختر چند ساله است؟چون مواردي هم هست که مادراز دوران بارداري متوجه ايدز مي شود.در واقع جنين آلوده به ايدزاست.مي خواهم بگويم آيا مادر جوان25،24ساله است و جنين او به ايدزدچار شده يا مي خواهيد شخصيتمان را کمي بزرگتر کنيم؟ ژکان:ايدز مراحل نهفته طولاني درحد 16،15سال دارد.يک نوزاد اگر ايدز داشته باشد،احتمالاً بيماري او تا 15 سالگي پنهان مي ماند.حتي مواردي بوده که بعد از18،17سال ويروس در بدن عمل کرده. کاملاً درست است،ولي درنظر داشته باشيد که ما به عنوان تماشاچي مي دانيم که چون مادر ايدز داشته،پس بچه هم به آن دچارشده.موافقيد همين مادر و فرزند را بگيريم و جلو برويم. راستين:از لحاظ کاربردي در فيلمنامه،مادر و فرزند جواب نمي دهد.چون قهرمان ما بايد به يک بچه3،2ساله واکنش نشان دهد.اگر سن شخصيتها را بالا ببريم،مثلاً يک مادر50ساله و يک دختر20ساله که بيماري در آنها پنهان مانده... درخشنده:مي توان موضوع را اين جوري هم ديد؛دختري که ازدواج کرده و بعد از مدتها به تازگي باردار شده و منتظر يک فرزند است و حالا اينجا متوجه مي شويم که ايدز دارد. راستين:پس اينجا محور،همان مادراست. درخشنده:و بچه اي که آنجاست. راستين:پس شخصيت ايدزي ما در يک آزمايش متوجه مشکل خود مي شود. اين زن چند ساله است؟شوهر دارد يا نه؟شوهرش چند ساله است؟ درخشنده:يک زن و شوهر جوان هستند،تازه ازدواج کرده اند.خيلي هم عاشق همديگرند و در انتظار يک فرزند هستند. پس يک زن جوان داريم... راستين:که بعد از دو سه سال باردار شده،اما...خب حالا اين کجاي فيلمنامه است؟ من يک جمع بندي کنم و بعد برسيم به اين که کجاي فيلمنامه است.قهرمان اصلي ما زن جواني است که يکي دو سالي است با پسرجواني تشکيل زندگي داده،باردار شده و همه چيز در زندگي آنها رو به راه است.در واقع از ابتداي فيلمنامه،زندگي آنها با يک آرامش همراه است.حالا براي سونوگرافي مي روند آزمايشگاه... راستين:نه،براي تست خون... بله،سونوگرافي نشان نمي دهد.تست خون درست است.اما اين تست خون چه بهانه اي دارد؟ راستين:ازموقعي که معلوم مي شود زن باردار است،زير نظر يک پزشک تست خون مي دهد که چقدر اسيدي است،چقدر قليايي و چقدربچه را تغذيه مي کند.دکترها هميشه حواسشان بهHIVهست که اگرمثبت باشد،با آنها تماس مي گيرند و اطلاع مي دهند. خب.اين آدم الان در چند ماهگي بارداري است؟ راستين:بايد اوايلش باشد،مثلاً سه چهارماهگي...براي اين که يه کم بحران را بيشتر کنيم،بعد از چهار ماهگي بگذاريم...چون زيرچهارماه طبق قانون مي توانند اقدام به سقط جنين کنند.به خصوص اگر براي مادر يا بچه خطرمرگ وجود داشته باشد. حالا نکته اينجاست که اگر اين دوره بارداري را کمي بالا ببريم،مي توان اين بحث را هم وارد کرد که آيا اين زن و شوهر مي توانند بچه را سقط کنند يا نه؟در واقع مي خواهم به عذاب وجدان آنها اشاره کنم. ژکان:اول بايد ببينيم کدامشان ايدز دارد،پدر يا مادر؟ درخشنده:آره،بعد به سراغ اين مسئله هم مي رويم. بله،بايد به اين سؤال هم پاسخ بدهيم. درخشنده:مسئله اصلي همينجاست.اين زن بي گناه بي گناه است. چرا؟ درخشنده:حالا!من مي خواهم درنهايت به اينجا برسيم.(همه مي خندند) ژکان:فمينيستي شد. درخشنده:باورکنيديک چنين حادثه اي اتفاق افتادومن ازتعجب دهنم بازمانده بود. خانم درخشنده،معلوم است که حدس زده بوديد جلسه ما راجع به چيست و فکرتان را کرده بوديد. درخشنده:نه،اصلاً.حالا،به قول آقاي ژکان بايد ببينيم کدام يک ازآنها ايدز داشته.مسئله اصلي ما فعلاً همين نکته است. ژکان:آن وقت بايد به گذشته آنها برويم. درخشنده:آره،بايد در گذشته همديگر بچرخند. ژکان:بايد همديگر را آناليزکنند. درخشنده:و اين که با چه کساني مراوده داشته اند. ژکان:مثلاً زن درخلوت خود به ملاقاتهايي که داشته،فکرمي کند.مرد هم همين طور.حالا بحراني که وارد اين مناسبات مي شود،بسترخوبي ايجاد مي کند.ضمن اين که خيلي مواقع بچه درمرحله نوزادي نيست.حتي نوزاد به دنيا مي آيد و از طرق ديگرمبتلا مي شود. راستين:مثلاً شيرمادر. به هرحال اگرمادرمبتلا به ايدزباشد،جنين هم مبتلا مي شود. راستين:پس تا اينجا خوب پيش رفته.يک مادر پنج ماهه باردار،ايدز دارد. درخشنده:و بچه اش. راستين:دو تا سؤال وجود دارد؛يک:چگونه ايدزگرفته؟دو:بچه اي که مبتلا بهHIVاست،به دنيا مي آيد اما زود مي ميرد،آيا مادربايد اين راز را سربه مهر بگذارد يا نه؟اصلاً اين آدم کجاي فيلمنامه ما به اين دو سؤال مي رسد که نيازشخصيتي اش باعث حرکت بشود.عطف يک؟،عطف دو؟،اوج؟انتها؟اول؟کجاي فيلمنامه؟...من فکرمي کنم شروع آن با آزمايش زن و شوهر است که پس ازدو سه سال ناگهان جواب مثبت بارداري را مي بينند. درخشنده:من شروع فيلمنامه را در زندگي خوب و خوش و عاشقانه آنها مي بينم. راستين:اين خانم درحال خريد سيسموني است. درخشنده:بله،اصلاً يک ذوق و شوق خاصي براي اين بچه دارند و البته وسط اين احساسات يک آزمايش هم دارند. ژکان:سکانس سيسموني چطوره؟(مي خندند) راستين:ولي اين بخش يک چهارم فيلمنامه را تشکيل مي دهد. درخشنده:يک چهارم نه! راستين:يک سوم،درسته؟ نه!به نظرمن هم بايد کمتر باشد...فکر مي کنم ده دقيقه اول بايد صرف روابط عاشقانه آنها شود؛سيسموني و غيره و ذلک.در واقع اولين شوک قصه بايد در دقيقه دهم داده شود که زن رفته و جواب آزمايش را گرفته. درخشنده:خلاصه در پرده اول بايد قضيه روشن شود. راستين:من شخصاً بحران هويت و اين که چه بوده،چه نبوده را مي پسندم. يعني اين را سؤال قرار بدهيم؟ راستين:ببين.تماشاچي بالاخره بايد به يک نفردرفيلمنامه اعتماد کند.مثلاً به زن.همان طورکه خانم درخشنده... ...اصراردارند. درخشنده:نه،به مرد،فرقي نمي کند.دو تا آدم به هم نگاه مي کنند،بالاخره اين دوتا،آدم اصلي هستند. راستين:ما بايد به راههاي آن فکرکنيم.اين که چه کسي مقصربوده،مي تواند ميان فيلمنامه ما قراربگيرد.مهم اين است که دراين شرايط آدمها بدانند چقدر همديگر را مي شناسند. ژکان:آدمها نمي دانند واقعاً مقصربوده اند يا نه؟اين ابهام جزو ذات ايدزاست.چون نمي دانند که درچه ارتباطي و چگونه به آن مبتلا شده اند.اين آدم وقتي به گذشته اش رجوع مي کند،امکان دارد که به زواياي ديگري پي ببرد.مثلاً درسالهاي64ـ65ميزان انبوهي خون وارداتي از فرانسه داشتيم که بالاترين درصد بيماران ايدزي ما،مربوط به آن دوران هستند.البته اخيراً اين بيماري از رابطه هاي جنسي به وجود مي آيد و آمار آن بالا رفته است. راستين:و ازسرنگهاي مشترک،فاکتورخوني،عملي جنسي غيرطبيعي و عمل جنسي طبيعي.فعلاً اين چهارتا رسميت دارد. ژکان:جراحي هم هست. راستين:جراحيها،دندانپزشکيها. درخشنده:آرايشگاهها... خانم درخشنده!من با اين شکلها موافق نيستم.اينها... راستين:جنبه آموزشي دارد. به جنبه آموزشي کاري ندارم. درخشنده:اين کنکاش يک عمل اجتماعي است که چه اتفاقي افتاده؟شما فکرمي کنيد رابطه هاي ناسالم درجامعه کنوني ما کم است؟ من مي گويم موضوعي را مطرح کنيم که بعد مجبور به سانسور نشويم. راستين:چيزي که باعث مي شود که بين يک ماجرا با شرايط اجتماعي آموزشي ارتباط ايجاد شود،شخصيت داستان ماست.شخصيت ما چگونه دختري است؟آيا به محض فهميدن ماجرا،برگه را به صورت شوهرمي کوبد که با کي بودي؟يا اين که نه،شروع مي کند به مرورکردن گذشته. بله.ما بايد به يک تعريف از اين شخصيت برسيم! ژکان:ما گفتيم با يک رمانس عاشقانه درابتدا طرف هستيم و آن دو نفر به هم عشق مي ورزند و هيچ وقت چيزي توي صورت هم نمي کوبند. راستين:خودش را آتش مي زند؟ ژکان:نه!به نظرمن اين دو نفرچنين معامله اي با هم نمي کنند. اگر قبلاً اتفاقي براي آنها افتاده باشد،نافي عشق کنوني آنها نيست.به هرحال اين دو قبل از زندگي مشترک،گذشته اي دارند؛يک گذشته راز آلوده. ژکان:من مي گويم چه الزامي هست تقصير را گردن هم بيندازند؟جفتشان مي توانند به درونشان رجوع کنند.چرا فکرمي کنيم هر کدام بايد به طرف ديگري انگشت اتهام بگيرند که((تو مقصري؟)) درخشنده:اتفاقاً من فکرمي کنم درام فيلم اين طوري قشنگتر شود.همه در بحران به سر مي برند.دختر در حال مرور خود و شوهرش است و مرد هم به همين ترتيب. درمرحله اول خودشان را مرور مي کنند و بعد مي توانند همديگر را متهم کنند.برخورد اصلي اينجا پيش مي آيد. ژکان:من نمي دانم چرا هميشه براي ايجاد بحران،دعوا و مرافعه بين زن و شوهرمي گذارند.مگر يک زن و شوهرنمي توانند طي يک تفاهم با مشکلي مثل مرگ و زندگي رو به رو شوند؟ اين به تعريف ما از آن دو آدم برمي گردد. راستين:دو تا فيلم وجود دارد که دو نوع برخورد مختلف را با يک موضوع نشان مي دهد.يکي شايد وقتي ديگر(بهرام بيضايي)که مرد به همسرخود بدبين مي شود.سي دقيقه از فيلم او را دنبال مي کند که بفهمد حقيقت دارد يا نه؟اما در فيلم سرب(مسعودکيميايي)مرد به محض بدبيني،زن را کشته و به زندان مي افتد. درخشنده:ولي قصه ما هيچ کدام از اين دو تا نيست... ژکان:سي دقيقه معطلي گزينه خوبي نيست.اينجا زن و شوهر در ابتدا،همه ماجرا را مي دانند. راستين:به نظرمن،آنها زن و شوهرآگاهي هستند.آنها مي دانند که اگرمنطقي و علمي با مسئله ايدز برخورد کنند،هم براي خودشان،هم براي بچه و هم براي ديگران بهتر است.نه اين که داد و بيداد کنند که تو قبل از ازدواج با کي بودي؟ ژکان:مدل مورد علاقه من اين است که دو نفرهمديگر را دوست دارند و مي خواهند به طور منطقي همديگر را حس کنند.اين که هرکس انگشت اتهام را به سمت ديگري بگيرد،يک ساختار کليشه اي است که هميشه درفيلمهاي زن و شوهري ديده ايم. ولي موضوع آن قدرملتهب هست که اينها با هم برخورد داشته باشند. ژکان:چرا فيلمنامه را اکشن مي کنيد؟ اصلاً بحث اکشن نيست! ژکان:وقتي درگير مي شوند،يک نوع اکشن است. درخشنده:هرکدام با خودش درگير باشد بهتراست.انتخابهاي ما بايد در درون شخصيتهايمان باشد. راستين:اين شخصيتها را شما بهترمي شناسيد.دختر وقتي جوابش را از پزشک مي گيرد،چه مي کند؟اين((چه مي کند))خيلي مهم است.در دقيقه12فيلم مي تواندبنزين روي خودريخته،کبريت بکشدويک فيلم 12 دقيقه اي جمع و جوري تحويل ما بدهد.آنها چه مي کنند که ما 90 دقيقه جلو مي رويم.آقاي ژکان!شما مي گوييد که من شخصيتي را مي شناسم که مي نشينند،دو تا چايي مي خورند و مي گويند اين اتفاق افتاده،خب!حالا چه کنيم؟ ژکان:من فکر مي کنم اين ورسيون بهتر است. من خواهش مي کنم اول اين دو تا آدم را خوب تعريف کنيم. درخشنده:به نظرمن شخصيت زن،يک دخترارزشي و تحصيل کرده است. وضعيت اقتصادي او چطور است؟ درخشنده:از يک خانواده متوسط فرهنگي...پسره هم همين طور.هر دو از يک طبقه متوسط شهري هستند. راستين:فرنگ رفته هم هستند. درخشنده:فرنگ رفتن او ممکن است... ...اين ذهنيت را به وجود آورد که بيماري را از آنجا آورده... ژکان:نه!من مي خواهم بگويم فرنگ رفته،ولي واقعاً هيچ کاري نکرده. راستين:هيچ کاري نکرده؟پس ما به چه کسي بايد اعتراض کنيم؟ ژکان:من مي گويم اين اتهام را از آنجا برداريم. درخشنده:در کشورهاي توسعه نيافته،امکان ابتلا بالاتر است تا کشورهاي درحال توسعه. راستين:شنيده ايد که مي گويند ايدزبيماري رسانه هاي گروهي است.چون ميزاني که از تبليغات آن براي خود خوراک مي گيرند،به مراتب بيشتر از واقعيت موجود است.باشد!خارج رفتن را کنارمي گذاريم.اينها دو آدم معمولي هستند.حالا براي اين که شناخت را بيشتر کنيم،آنها را فاميل در نظرمي گيريم که از13،12سالگي همديگر را مي شناسند و منتظر بوده اند تا بيست سالشان شود و ازدواج کنند.بنابراين حالا نمي توانند مثل دو آدم غريبه به هم بگويند تو کجا بودي؟گذشته همديگر را مي شناسند و مي دانند که طرف مقابل آدمي نبوده که با افراد ديگري رابطه داشته باشد. درخشنده:اين خيلي خاص است و درجامعه عموميت ندارد.به نظر من به طرف يک مورد مشترک برويم؛آدمهايي که همديگر را نمي شناسند. راستين:دربحث عمومي جامعه،آزمايش را جلوي خود نمي گذارند و بگويند خب،حالا چه کنيم!طبق آمار موجود در دنيا بالاي80درصد همديگر را مي کشند. خودکشي مي کنند. راستين:نه!همديگر را مي کشند.مرد مي فهمد از زن ايدزگزفته،او را مي کشد،همه چيز را به آتش مي کشد،زن مي فهمد از مرد گرفته،همين طور.بريدن زن از مرد رايجترين شکل آن است.اين که آقاي ژکان مي گويند پس از فهميدن ابتلا به بيماري با تفاهم به حل مشکل مي پردازند،به نظر من بسيار نادرست است.البته يک شخصيت خاص،اين کار را مي کند،ولي ما وارد يک بحث ديگر مي شويم. درخشنده:وقتي زن جواب آزمايش را مي گيرد،آنها از او مي خواهند که شوهرش را هم براي آزمايش بياورد. آره...من همين را مي خواستم بگويم. راستين:حالا شوهر هم بايد آزمايش شود. دقيقاً! درخشنده:گويا ابتلاي جنين به بيماري را بعد از به دنيا آمدن او مي فهمند،اما در مورد شوهر بايد همان موقع آزمايش بدهد. راستين:چه کسي ازمرد مي خواهد آزمايش بدهد؟ درخشنده:من فکرمي کنم زن به او خبرمي دهد.به نظرمن دريک صحنه زيبا و نفسگير،دختر مي خواهد ماجرا را براي پسرتعريف کند،اما نمي تواند اين کار را انجام دهد و در نهايت... اين دقيقه چندم است؟اين دورخلوت و بازشناسي خودش تا رسيدن به اين نقطه؟ درخشنده:من فکرمي کنم در پرده دوم اين اتفاق مي افتد. راستين:طولاني است. ژکان:ما درفرهنگ ايراني،اول به نزديکترين عضو خانواده مان مي گوييم. درخشنده:مي توانند اولش به هم بگويند،چون اين دو نفردرمسئله دخيل هستند. راستين:طرف دراين موارد بدون اين که کسي بفهمد طلاق مي گيرد.اگر يک ويژگي به شخصيت زن بدهيم،همان طورکه شما مي گوييد،خيلي سريعتر به نتيجه مي رسيم.شخصيتي که چيزي را درخود نگه نمي دارد،حرفش را مي زند و خودش شروع مي کند به پيدا کردن عواملي که ممکن است ايدز را به او منتقل کرده باشد.اول مي گويد:من ازخودم شروع مي کنم.يعني بعد از گرفتن جواب آزمايش.اگر او يک زن قدرتمند باشد،اين کاررا مي کند.پس ما بايد به شخصيت يک زن آگاه برسيم که به دلايلي مرد را پس ازجواب آزمايش مجاب مي کند که موضوع فقط رابطه جنسي نيست بيا به چيزهاي ديگر هم فکرکنيم.فيلم به سمت اين راز مي رود. ژکان:حتي شايد اين موضوع به يک رابطه عشقي تسري پيدا کند.يعني آنها يک ماجراي عشقي درگذشته داشته اند و حالا آن عشق برملا مي شود.يکي در ارتباطات شخصي به دنبال اين انگيزه ها مي گردد و يکي در آزاديهاي اجتماعي.اين طورنيست که ما يک وجه آن را درنظربگيريم.امکان دارد وقتي شخصيت به گذشته مي رود،به آن عشق شک کند. راستين:يک چيزي دربخش رمانس هست که نشان دادن آن به نظرم جالب نيست و من شخصاً از وجود آن در ابتداي فيلمنامه اذيت مي شوم.به نظرمن،اين بخش،شروع قصه است و مي تواند در فيلم نباشد. درخشنده:تا آن عشق وجود نداشته باشد،اين تلاطمها معني ندارد. راستين:اين يک روش و ترفند است.اگربه برآيند حرف آقاي ژکان بپردازيم که عشقهايي بوده و بعد از ازدواج درآن زيرباقي مانده،مثل اسمهايي که ازدفترتلفن پاک نمي شوند،اشتباهاتي که مادرزنها و مادرشوهرها مرتکب مي شوند و...مثلاً مادرشوهربه عروسش مي گويد:نازي جون و بعد عروس شک مي کند که نازي کيست که نامش از دهان مادرشوهر درآمده و بعد داستانهايي رو مي شود که قراربوده بعد از ازدواج گفته نشود. پس بايد بروند با نازي ملاقات کنند. راستين:بله،ضمناً معلوم مي شود که هيچ کدام ايدز نداشته اند. احسنت...ايده من هم شبيه به اين است. درخشنده:من متوجه نشدم. راستين:فرض کنيم زن و شوهربه يک کلينيک مي روند تا نازي را پيدا کنند.ازاو مي خواهند تست ايدز بدهد.من حالا دارم موضوع را کمدي مي بينم.نازي هم مي گويد از تو چه پنهان که من هم با يک پسردانشجويي دوست بودم و فلان...مي روند و آن پسر را هم مي بينند.ولي هيچ کدام ايدزندارند.اين فرم را شما قبول داريد؟يعني يک زن و شوهري به جاي اين که چيزي را پنهان کنند و راجع به آن حرف نزنند،ايدزباعث شود که مسئله اي رو شود و آنها بفهمند که اين طورنيست که خيال مي کرديم.به نظرمن اين قضيه آن قدر هم رمانس نيست. دقيقاً...!اين همان چيزي بود که من مي خواستم بگويم.ايدزباعث مي شود که اين دو تا آدم به گذشته شان برگردند و به رابطه عاشقانه احتمالي که قبلاً داشتند اشاره کنند.تا خودشان را پيش يکديگر باز کنند. راستين:و نامه هايشان را با هم بخوانند. و بعد معلوم شود جواب آزمايش غلط بوده،اصلاً ايدز نداشتند.در واقع ايدز بهانه اي مي شود براي بازشناسي اين دو آدم.حالا پس از اين مي توانند با هم زندگي کنند يا نه؟ درخشنده:نبايد پوچ باشد. ژکان:تماشاچي عصباني مي شود. در نظر داشته باشيد که اين وسط چيز ديگري آشکارمي شود،گذشته اين دو آدم. درخشنده:اين دو نفر،اول خود را مرور مي کنند.بعد به جايي مي رسند که همديگر را مرورمي کنند.حالا از نظر رواني،آن قدر به هم نزديک مي شوند که تمام آن مسائل برايشان بي اهميت مي شود. راستين:من شخصاً اين بخش از فيلم را واقعاً دوست دارم.اين که دختر صندوقچه را بازکند و نامه را بخواند و بگويد:((ا؟!تو به فلاني هم مي گفتي مموش))و پسرمي گويد:((خب،آره.))اين که تو به فلاني مي گفتي مموش و به من هم مي گويي مموش،ازصد تا رابطه جنسي بدتراست.يا مثلاً دختر به پسر مي گويد:((پس آن رستوراني که با هم مي رفتيم،به ياد او بود؟))يعني کل فضاي گوگول وار اول فيلم را دور ريخته ايم.خانم درخشنده که مي گويند:((پوچ))...به نظرمن ديگر مهم نيست که اينها ايدز دارند يا نه؟اينجا پايان ماجراست.يعني دروغي براي اين دو نفر در حال شکل گيري بود که با آمدن اين بچه فرو پاشيد.آنها واقعاً شانس بزرگي آوردند که جواب آزمايش مثبت بود.حالا در نهايت هم اگر تصميم بگيريم نتيجه همچنان مثبت باشد،يک پايان است و اگر بخواهيم منفي باشد،من يک راه پيبشنهادي دارم. درخشنده:پس تکليف بچه چه مي شود؟ راستين:مرد واقعاً از دوره ازدواجش خوشحال نيست،يکي دو بارهم مواد مصرف کرده،سرنگي هم زده. درخشنده:مرد اين کار را کرده؟ راستين:بله.مرد!چون زنها کمتر سرنگ استفاده مي کنند.مرد بعد از ازدواج اين کار را کرده.زن مطمئن است که مرد هر خلافي مرتکب شده،مربوط به دوران قبل از عقد است.براي همين هم مي گويد:((عيبي ندارد.بسازيم.))اما وقتي مي فهمد بعد از ازدواج از او اين خلاف سرزده،خيلي فاجعه است.آن هم نه((ترياک))و((سيگاري))،بلکه تزريق. درخشنده:آره!مثلاً يک روزدوستش او را دعوت کرده و وقتي نزد او رفته.ديده يه سري آدم خلاف آنجا هستند.مرد هم درون آنها لوليده و با آنها قاطي شده است. ژکان:سفر شمال رفته و آنجا مرتکب اين کار مي شود. راستين:فهميدن اين نکته براي دختر،ازجواب ايدز بدتر است.اول اين که هيچ رابطه مشترکي با مرد نداشته و همه عشق و عاشقيها دروغ بوده و دوم اين که نتوانسته در زندگي او تحولي ايجاد کند.چون مرد از نظرجنسي وفادار مانده،اما چيز ديگري را پايمال کرده. درخشنده:چرا؟ راستين:چرا اين همه آدم ترياکي و معتاد داريم؟ درخشنده:اصلاً چرا مي خواهيم زن اين کار را بکند؟اين دو نفرعاشقانه با هم ازدواج کرده اند. ژکان:خب،مرد وفاداري جنسي را داشته،ولي مواد را جايگزين کرده و از يک سرنگ مشترک استفاده کرده. درخشنده:آخه،مردي که اين تجربه را نداشته،نمي تواند سرنگ مصرف کند.مواد مخدرذره ذره جلو مي رود. راستين:درسته،ولي رفيق ناباب و ويلاي شمال. درخشنده:به نظرمن مسئله سرنگ مشترک را رها کنيم.ارتباط با زن ديگر بهتراست.يا اصلاً زن را ول کنيم،چون به مسائل اجتماعي پيوند مي خورد. راستين:مي خواهيد زن آدم خوبه قصه باشد؟ درخشنده:نه،نمي خواهم.مي خواهم به چيزمتفاوتي برسيم. راستين:يک سري دوست جمع شده اند که يک مجموعه ويلايي درشمال بسازند،سه ماه روي آن کارکرده اند،يک شب هم تصميم گرفته اند پارتي مجردي بگيرند.مرد هم که آنجاست،پيش خود مي گويد:((چطوره من هم امشب را خوش بگذرانم؟!))دو نفر را مي بيند که مشغول اين کار هستند.او هم به آنها ملحق مي شود و بعد هم پيش خود فکر مي کند کار خلافي نکرده،چون بيحال شده و خوابيده است. يعني واقعاً در همين مهماني يک شبه،يک خيانت کوچک به همسرش کرده و مبتلا شده؟ راستين:نه!با ورسيون من،مرد به نظرخودش خيانتي نکرده است. درخشنده:بياييم يک چيزتازه ترجايگزين کنيم! راستين:بياييد آن ده دقيقه اول را چند بار در داستان مرور کنيم.در فيلم پا برهنه در پارک(جين ساکس)ما اين شيوه را مي بينيم،در ده دقيقه اول مي گوييم:((عجب زوج خوبي)).آن قدرخوب اند که مادربزرگ من وقتي فيلم را ديد،گفت اينها يک جاي کارشان مي لنگد.چون براي چنين کساني که کسي فيلم نمي سازد.درست هم مي گويد.حالا در اينجا هم شايد رابطه جنسي با شخص ديگري داشته باشد،ولي خيانت کردن که فقط رابطه جنسي نيست.هرچيزي که جايگزين محبت شود،مي تواند خيانت تلقي شود. ژکان:من فکرمي کنم اين فرض که مردها و زنهايي هستند که رابطه زناشويي موفقي دارند و هيچ وقت به هم خيانت نمي کنند ولي جايگزينهاي لذت بخش ديگري دارند،خوب است.يکي ازاين لذتها،((مواد))است که درطبقات متوسط و مرفه شايع است.چون آنها کمتر به همسران خود خيانت مي کنند.برعکس اين که همه اعتقاد دارند بالا شهريها خائن اند،اتفاقاً من معتقدم خيانت در فقرا رايجتر است.ولي طبقات مرفه لذتهاي ديگري را جايگزين مي کنند. اين ورسيون مشکلي دارد و آن اين است که با يک شب خوشگذراني و يک تزريق نمي توان به دوره طولاني ايدز رسيد. درخشنده:خب يک دوره اي را براي او قراردهيم که به آنجا برسد. ژکان:من جايي براي پژوهش مي رفتم و آدمهاي بسياردرست و حسابي را درآنجا ديدم که معتاد بودند و اکثراً مي گفتند که اعتيادشان در يک شب اتفاق افتاد.آدمهايي که احتمالاً زماني امکان نداشته معتاد شوند...به اينها معتادان خود گردان مي گويند.منظورم اين است که با يک بار،هر اتفاقي مي تواند بيفتد. درخشنده:مسئله ما سرنگ است.دفعه اول کسي ازسرنگ استفاده نمي کند! راستين:فرض کنيم مرد با زن ازدواج کرده،ولي به عشق اصلي اش نرسيده.هفته هاي اول بعد از ازدواج گراس مي کشيده و کم کم،الان که دو سال و نيم گذشته،تزريقي شده... اتفاقاً با وجود اصراري که آقاي ژکان دارند که به سراغ کليشه ها نرويم،به نظرمن اين ورسيون کليشه است.چون ما داريم توپ را وارد زمين مرد مي کنيم. راستين:يک بار باشد خوب است.شما فيلم شرکت(سيدني پولاک)را ديده ايد؟يک باربراي کار وکالت يک غلطي مي کند.يک خلاف از پيش طراحي شده.فرض کنيد آن شب هم خيلي به مرد قصه ما خوش گذشته و گفته يک بارهم که شده امتحان کنيم.اين براي تماشاچي هم آموزنده تراست،چون فکرمي کند با يک بارهم امکان ابتلا وجود دارد.اين تفريح،لحظه اي بوده،به ديگري گفته به ما هم بده بزنيم.طرف سرنگ را در بياورد و به او بدهد،تمام است.اتفاق،افتاده.بعد ازآن شب،آن قدر حالش بد شده که ديگربه سراغ اين قضيه نرفته و صحيح و سالم است.حتي آزمايش تشخيص اعتياد هم منفي است.آن يک بار،مثل يک بارخيانت جنسي است.ولي اين مرد،زنش را عاشقانه دوست دارد و به او خيانت نمي کند.کار،ورزش و خيلي چيزهاي ديگر جايگزين کمبود عاطفي است که يکي از آنها مواد مخدراست.اين مرد هم دچارکمبود شده،خواسته جبران کند.اگر طوري باشد که چند نفر رابطه داشته باشند ولي او پرهيزکند،ازلحاظ شخصيتي براي مرد بهتر است.چون خيانت به زن نمي کند،ولي چيز ديگري را انتخاب مي کند. درخشنده:من موافق اين هستم که اين دو نفربه هم علاقه داشته باشند.شايد زن بيشتر مرد را دوست دارد.مثلاً درگذشته مرد مي توانيم جست و جو کنيم و عشقي را بيابيم که به آن نرسيده و بعد با اين دخترازدواج کرده،شايد او خواسته با عشق قديم خود مقابله کند و به او نشان بدهد که من مي روم ازدواج مي کنم.من به اين دليل روي وجود عشق بين اين دو نفر تأکيد دارم چون تماشاچي دوست دارد ببيند که اين عشق وقتي با هيولايي به نام ايدزمواجه مي شود،چه اتفاقي مي افتد؟حالا اين دو نفرگذشته هاي هم را مرورمي کنند و بعد گذشته هاي خود را در کنار همديگر و بعد يکي مي شوند.نهايتاً مي فهمند که اين بيماري ازطريق مرد منتقل شده است.اين طورنبوده که آنها در يک جمعي دور هم بوده اند.درگذشته هم اتفاق نيفتاده و... ژکان:ممکن است زن و مرد هردو ويروس ايدز داشته باشند،ولي سيستم دفاعي مرد آن را دفع مي کند،سيستم دفاعي زن آن را جذب مي کند،اين مدل هم وجود دارد. من فکر مي کنم اگر به اين سمت برويم که اعتياد و...باعث ايدزشده،به نظرم خيلي دم دستي و پيش پا افتاده است.روي اين جنيني که در شکم مادراست،کمي کار کنيم.درواقع اين که بيماري از چه کسي منتقل شده،يک موضوع است و موضوع بعدي سقط جنين و عذاب وجدان است.آيا مي توانيم يک موجود زنده را حتي با احتمال بيماري ايدز از بين ببريم؟به نظرمن تمرکز بايد روي جنيني باشد که هيچ وقت آن را نمي بينيم. درخشنده:قاعدتاً بايد بچه را از بين ببرند.چون نمي توانند آن را نگه دارند. راستين:اين را فراموش نکنيد که هيچ مادرايدزي نمي خواهد بچه ايدزي به دنيا بياورد. درخشنده:حتي به اين فکر هستند که اگرخانواده ها بفهمند آنها ايدزدارند چه مي شود؟شايد اين انگيزه اي براي ادامه زندگي آنها شود. ژکان:درفرنگ،اين طورنيست.در ايران اين مشکلات وجود دارد. درخشنده:خانواده هاي ايراني،آنها را پس مي زنند. ژکان:درفرنگ اينها حتي مهماني هم مي روند.دست مي دهند،روبوسي مي کنند و...چون ناقل نيستند.ولي درايران اگر دست يک ايدزي به يک استکان بخورد،ديگرکسي به آن دست نمي زند.خود من به بيمارستان امام خميني رفتم،ازترسم،ازدور ايدزي ها را نگاه مي کردم،درحالي که هيچ خطري ندارد... راستين:ببينيد،فيلمنامه ما براساس جست وجو است...زن و شوهري که ظاهراً مشکلي با رو شدن گذشته هايشان ندارند،اما وقتي کم کم رو مي شود،مشکلات خود را نشان مي دهد. شما وقتي مي گوييد با خريد سيسموني شروع کنيم،پس تمرکز روي بچه است.اگراين شروع را بگذاريم و بعد قضيه ايدز و بچه و بقيه قصه را روي اين چالش بنا کنيم،چطورمي شود؟!ورسيون ديگري که آنها گذشته خود را جست و جو مي کنند هم درکنارش! راستين:آن ورسيون قبلي سمت و سويي داشت که از درونمايه مي آمد.درونمايه ورسيون شما مي گويد چه بکنيد؟چه نکنيد؟اگر درونمايه را اين بگيريم که هويت افراد مشخص شود و درنهايت تصميم بگيرند که آيا باز هم با هم مي مانند يا نه،بحثي ديگر است. مثلاً فرض کنيم زن معتقد است سقط جنين به نفع بچه است و مرد بر عکس مي گويد حق ندارند راجع به مرگ موجودي ديگر تصميم بگيرند. درخشنده:چطور مي توانند بچه رانگه دارند؟ پس شما معتقديد که ما مجازهستيم يک موجود زنده را از بين ببريم؟ درخشنده:چون ايدز دارد. راستين:من به لحاظ خط فيلمنامه مي گويم نمي توانيم.خودم هم نمي دانم چه مي بينم.ولي ما تا اينجا آن قدرخوب ماتريال چيده ايم که امکان نوشتن يک فيلمنامه جذاب و بدون سوراخ وجود دارد.حالا به نظرمن سليقه فيلمنامه نويس چگونگي فيلمنامه را تعيين مي کند.شروع،پايان،انگيزه ها و شخصيتها در اين يک ساعت در آمد. ژکان:آن عشق اول را هم اگر وارد قصه کنيم،خوب است به عنوان بدمن.زن اول،مرد را دوست داشته و خواسته از او انتقام بگيرد،چون مرد زير قول و قرار ازدواجش با او زده است.زن ايدز داشته و از ايدز خود اطلاع داشته و آگاهانه مرد را مبتلا کرده و حالا که اينها ازدواج کرده اند و فهميده اند که ايدز دارند،سر و کله آن زن پيدا مي شود.تماس مي گيرد و خود را به آنها نشان مي دهد و اعلام مي کند که از او انتقام گرفته است. راستين:اين هم مي تواند که يک ورسيون باشد.مي شود طرح را به اين سمت برد که دراين کشف و شهودها يک آنتاگو نيست يا يک بدمني وجود دارد که اجازه نمي دهد اينها درآسايش به سر ببرند.اين بدمن ازطريق سرنگ يا به هرشکل ديگري مرد يا زن را آلوده کرده است.و حالا تفاوت اين زن مهرباني که مادر است با آن زن قبلي اين است که اين مادر شده و او نشده است و مرد در اين بخش دو موضع داشته.موضع اول شوهربودن اوست و بعدي معشوقه داشتنش.منظورمن اين است که الان ما در يک جلسه گروهي به ماتريالي رسيديم که به ما 4 تا قصه مي دهد.شخصيتها،محور قصه و همه چيز درست است. ما فقط دو سه تا خط داستاني داريم. راستين:اين به پس زمينه ذهني نويسنده برمي گردد که چگونه بنويسد و کدام را انتخاب کند. ژکان:من مي توانم علايقم را دراين طرح پيدا کنم. راستين:من شخصاً بخش مياني را خيلي دوست دارم،يعني جواب کاملاً واضحي به اين که چطور ايدز گرفت نمي دهم.ولي اين که اين بيماري نشان بدهد عشق بين آن دو،قوي نبوده چون با پنهانکاري شکل گرفته،حالا اگر ايدزنشد،پنج سال ديگر،هراتفاق ديگري مي توانست آن را فرو بپاشد،با آن موافقم.من يک جواب مبهم به اين که ايدز داشته و نداشته مي دهم و تا حد توانم بخش مياني را بيشتر مي کنم که بتوانم در آن رابطه بين آدمها را که براساس دروغ بنا شده،نشان دهم. شما هم ورسيون خودتان را بگوييد خانم درخشنده! درخشنده:اين همان ورسيوني است که معلوم مي شود يک پاي عشق بين آنها مي لنگد.من بخش وسطي را خيلي دوست دارم،چون به درون آدمها مي رود.اين که اينها خود را پيدا کنند که کجاي اين زندگي ايستاده اند.به نظر من جواب داستان آنجاست که اينها درونيات خود را بيرون مي کشند. راستين:من درآن بخش مياني چيزهايي مثل دعواي خانوادگي و بزن،بکش را دوست ندارم.اين که بيماري را از خارج گرفته و مسائل اين چنين که مانع از ورود به درون آدمهاست را دوست ندارم.اين که رفته بيمارستان دندان جراحي کند و حالا ايدزگرفته و...اينها هم کمکي به ما نمي کند.حالا کاملاً مشخص مي شود که ما 4نفرچه چيزهايي را دوست داريم و چه چيزهايي را دوست نداريم. ويژگي کارگاه همين است.دست شما درد نکند و موفق باشيد. منبع:فيلم نگار ش 20  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1335]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن